عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
امروز نیاز دارم که نام‌ات را بر زبان بیاورم؛
و مثل کودکی که مشتاقٍ یک تکه‌ شیرینی‌ست،
مشتاقِ تک‌تک حروفِ نام تو هستم.

مدت‌هاست که نام‌ات را بالای نامه‌هایم ننوشته‌ام؛
و آن را همچون خورشیدی بالای برگه نکاشته‌ام؛
و از آن گرم نمی‌شوم،
اما امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجره‌هایم را گرفته،
نیاز دارم که نام‌ات را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به پالتو؛
و به تو
ای ردای بافته‌شده از شکوفه‌ی پرتقال
و گل‌های شب‌بو!

■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■برگردان: #حسین_خسروی

√●برشی از: #یک_نامه‌ی_عاشقانه
نامه‌ی ۹۲ از #مائة_رسالة_حبّ (۱۹۷۰)
(ص ۵۶۸-۵۶۶)

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



براي گنجاندنِ اين همه غم،
به قلب‌هایی بزرگ‌تر نیاز داشتیم...


كان يلزمنا قلوب أكبر كي تتسع لكل هذا الأسى!


‌●: #إبراهيم_نصرالله | فلسطین، ۱۹۵۴ |

برگردان: #حسین_خسروی

از کتاب: #أعراس_آمنة

من بسیار گشتم،
اما هیچ‌کس طنین صدای تو را نداشت،
یا ملایم‌ات تو را
[همچون] یک روز سایه‌سار و خنک که از جنگل آوردی.
هیچ‌کس گوش‌های کوچک تو را ندارد.

تو خالص و کامل هستی؛
و همه چیزت تک است؛
و من با تو ادامه می‌دهم؛
و عاشقانه با تو شناور می‌شوم،
در رودی به پهنای می‌‎سی‌سی‌پی
به سوی دریای زنانگی.

I searched, but no one else had your rhythms,
Your light, the shady day you brought from the forest;
Nobody had your tiny ears.

You are whole, exact, and everything you are is one,
And so I go along, with you I float along, loving
A wide Mississippi toward a feminine sea.



#پابلو_نرودا
برگردان: #حسین_خسروی
@asheghanehaye_fatima


🎼●آهنگ عربی: «دنبال‌اش گشتم»
| «دورت علیه»


همه‌ی جهان را دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم.

خوش‌بختی را روبه‌رویم یافتم
و اشتیاق را در چشمان‌اش.

در دل و جان نهان‌اش کردم؛
و از چهره‌ی خواستنی‌اش شاد شدم.

از عشق سیراب‌ام کرد و سیراب‌اش کردم.
ای دنیا! تمام شد! من عاشق شدم.

همه‌ی جهان را دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم.

سال‌هاست که ما با هم‌ایم.
عشق، راه‌مان است و گام‌های‌مان استوار.
ما با هم‌ایم؛ سال‌هاست، سال‌ها، سال‌ها...

در آغوشِ عشق،
شادی و آرزوهای‌مان را می‌بینیم.
شادی و آرزوهای‌مان را می‌بینیم؛
و شادی‌های دل را.

دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم
همه‌ی جهان را دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم.

روزهای‌مان زیباست؛
و زیبایی‌شان فزون‌تر خواهد شد.
گل‌های عشق،
پیرامون ما همیشه می‌بالند.

در چشمان‌ام آب می‌شود؛
و من در چشمان‌اش آب می‌شوم.

دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم
همه‌ی جهان را دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم
دنبال‌اش گشتم.



دورت عليه كل العالم
دورت عليه

لقيت الفرحة قدامي والشوق في عينيه

في قلبي وروحي خبيته
وبصورته الحلوة اتهنيت

سقاني الود وسقيته
يا دنيا خلاص
أنا حبيت

دورت عليه كل العالم
دورت عليه
دورت عليه

بقالنا سنين مع بعضينا
الود طريقنا وبقى خطاوينا
بقالنا سنين سنين سنين مع بعضينا

في أحضان الحب
بنشوف أفراحنا وأمانينا
نشوف أفراحنا وأمانينا
وأفراح القلب

دورت عليه
دورت عليه
دورت عليه كل العالم
دورت عليه
دورت عليه

أيامنا جميلة
وتزيد جمال اكثر
زهور الحب حوالينا
دايما تكبر

يدوب في عينيا
ادوب في عينيه

دورت عليه
دورت عليه
دورت عليه كل العالم
دورت عليه
دورت عليه

🎙
●خواننده: #یسری_محنوش | تونس، ۱۹۸۷ |

■شاعر: #مامون_مامون_الشناوی

■برگردا
ن به فارسی: #حسین_خسروی

■آهنگ‌ساز: #سمیر_کمون
@asheghanehaye_fatima



تو همیشه محبوب من خواهی بود. 
این را هنگاهی به تو می‌گویم
که ساعتِ نیمه‌شب [پایان سال] نواخته می‌شود؛
و سال کهنه، مثل یک قایقِ کاغذی، در آبِ‌ غم و غصه‌هایم غرق می‌شود.

من به روش خودم سال نو را به تو شادباش می‌گویم؛
و تمامی آداب و رسومِ جشن‌هایی را که دنیا از ۱۹۷۵ سال پیش برگزار می‌کند، نادیده می‌گیرم؛

و تمامی سنت‌های شادی دروغینی را که مردم از ۱۹۷۵ سال پیش بدان پای‌بند بوده‌اند، در هم می‌شکنم؛
و تمام سخنان [کلیشه‌ا‌ی] مرسومی را که مردان در گوش زنان زمزمه می‌کنند، کنار می‌گذارم. 

تو همیشه محبوب من خواهی بود. 
این را به‌همان سادگی می‌گویم که
کودک دعای قبل از خواب‌اش را می‌خواند؛
و همان‌گونه که یک گنجشک روی خوشه‌ی گندم می‌نشیند.
تا به گل‌های سپید روی پیراهن‌ات، گلی افزوده ‌شود؛
و به زورق‌های منتظر در بندر چشمان‌ات، زورقی افزوده گردد.

این را به همان گرمی و نشاطی می‌گویم
که رقاصه‌ی اسپانیایی بر زمین پای می‌کوبد؛
و هزاران دایره 
گردِ کره‌ی زمین تشکیل می‌شود.

تو همیشه محبوب منی.
من این کلمات چهارگانه را 
در روبان‌های ابریشم پیچیده‌ام
و شب عیدِ سال نو، آن‌ها‌ را برای‌ات می‌فرستم.

■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■برگردان: #حسین_خسروی

√●بخشی از شعر: «تو همیشه محبوب منی»
@asheghanehaye_fatima







بدن تو پر از احتمال باران است؛
و زلزله‌سنجِ ناف تو که همچون دهان کودک گرد است،
از زمین‌لرزه خبر می‌دهد؛
و نشانه‌های روز قیامت را آشکار می‌کند،
اما من به اندازه‌ی کافی زیرک نبودم که اشارات تو را بگیرم؛
و آن‌قدر با فرهنگ نبودم که افکارِ موج و کف‌های دریا را بخوانم؛
و آهنگ گردشِ خون تو را بشنوم.

بیش‌ترین چیزی که در گذشته‌ام با تو، مرا رنج می‌دهد،
این است که من با تو به روشِ «بیدپا» فیلسوف هندی رفتار کردم،
نه به روش «آتور رمبو» یا «زوربا»[ی یونانی]
و «ون گوگ» یا «دیک الجِن» و دیگر دیوانگان.
با تو مثل یک استاد دانش‌گاه برخورد کردم
که می‌ترسد دانش‌جوی زیبایش را دوست بدارد،
مبادا حیثیت علمی و شغلی‌اش آسیب ببیند.

به همین خاطر می‌خواهم با میلی وافر از تو عذرخواهی ‌کنم
به خاطر همه‌ی اشعار صوفیانه‌ای که برایت خواندم،
روزهایی که نزدم می‌آمدی،
سرشار، مثل خوشه‌ی گندم
و تر و تازه، مثل ماهیِ بیرون‌زده از دریا.

از تو عذرخواهی می‌کنم
به نیابت از «ابن فارض» و «جلال‌الدین رومی» و «محی‌الدین ابن‌عربی»
به خاطر تمام نظریه‌پردازی‌ها و سیر در هپروت و عالم رمز و رازها؛
و [به خاطر] نقاب‌هایی که در اتاق عشق بر چهره‌ می‌زدم،
زمانی که از من انتظار می‌رفت،
مثل تیغ، برنده
و مثل پلنگ افریقایی، مهاجم باشم.

می‌خواهم با میلی وافر از تو عذرخواهی ‌کنم،
از حماقتِ بی‌مانندم
و ترسِ بی‌مانندم
و از تمام حکمت‌های منقول از گذشتگان، که ازبر کرده بودم؛
و آن‌ها را برای دو پستان کوچک‌ات خواندم؛
و آن دو، مثل دو کودکِ تنبیه‌شده، گریستند؛
و بدون شام‌ [گرسنه] خوابیدند.

بانویم!
در حضورت اعتراف می‌کنم
که تو زنی استثنایی بودی؛
و نادانی من هم استثنایی بود؛
پس اجازه بده در حضور تو
از همه‌ی ژست‌های حکیمانه‌ای که گرفته‌ام،
ابراز پشیمانی کنم. 

و حالا من
پس از این‌که در مسابقه شکست خوردم؛
و دارایی‌ام و اسبان‌ام را از دست دادم،
برایم ثابت شد که سخنان حکیمانه، بدترین پیش‌کشی است که
به زنی که دوست‌اش داریم، تقدیم می‌کنیم.

 

لقد كان جسدُكِ مليئاً باحتمالات المطرْ..
وكان ميزانُ الزلازلْ
تحت سُرّتِكِ المستديرةِ كفم طفلْ..
يتنبأ باهتزاز الأرضْ..
ويعطي علامات يوم القيامهْ..
ولكنني لم أكن ذكياً بما فيه الكفايه..
لألتقط إشاراتكْ..
ولم أكن مثقفاً بما فيه الكفايه..
لأقرأ أفكار الموج والزَبَدْ
وأسمعَ إيقاعَ دورتكِ الدمويّهْ..

أكثر ما يعذِّبني في تاريخي معكِ..
أنني عاملتُكِ على طريقة بيدبا الفيلسوفْ..
ولم أعاملكِ على طريقة رامبو.. وزوربا..
وفان كوخ.. وديكِ الجنّ.. وسائر المجانينْ
عاملتُك كأستاذ جامعيّْ..
يخاف أن يُحبَّ طالبته الجميلهْ..
حتى لا يخسَر شرَفَه الأكاديمي..

لهذا أشعر برغبةٍ طاغية في الإعتذار إليكِ..
عن جميع أشعار التصوُّف التي أسمعتكِ إياها..
يوم كنتِ تأتينَ إليَّ..
مليئةً كالسنبُلهْ..
وطازجةً كالسمكة الخارجة من البحرْ..

أعتذر إليك..
بالنيابة عن ابن الفارض، وجلال الدين الرومي،
ومحي الدين بن عربي..
عن كل التنظيرات.. والتهويمات.. والرموز..
والأقنعة التي كنت أضعها على وجهي، في
غرفة الحب..
يوم كان المطلوب مني..
أن أكون قاطعاً كالشفرة
وهجومياً كفهدٍ إفريقي..

أشعر برغبة في الإعتذار إليك..
عن غبائي الذي لا مثيل له..
وجبني الذي لا مثيل له..
وعن كل الحكم المأثورة..
التي كنت أحفظها عن ظهر قلب..
وتلوتها على نهديك الصغيرين..
فبكيا كطفلين معاقبين.. وناما دون عشاء..

أعترفُ لكِ يا سيّدتي..
أنّكِ كنتِ امرأةً إستثنائيَّهْ
وأنَّ غبائي كان استثنائياً..
فاسمحي لي أن أتلو أمامكِ فِعْلَ الندامَهْ
عن كلِّ مواقف الحكمة التي صدرتْ عنِّي..

فقد تأكّد لي..
بعدما خسرتُ السباقْ..
وخسرتُ نقودي..
وخيولي..
أن الحكمةَ هي أسوأُ طَبَقٍ نقدِّمهُ..
لامرأةٍ نحبُّها..




#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #حسین_خسروی

√●بخشی از شعر: «حب استثنائی لامرأة إستثنائية» (عشق استثنایی‌ به زنی استثنایی)، از دفتر: كلَّ عامٍ وأنتِ حبيبتي (تو همیشه محبوب منی)
@asheghanehaye_fatima



تو را
مثل دوست داشتن یک رز
یا یک قطعه یاقوت
یا میخک سرخ آتش‌فروز،
دوست ندارم؛
مثل اشیاء خصوصن تیره دوست‌ات دارم که به طرز مبهمی جذابند،
چیزی بین شبح و سایه.

دوست‌ات دارم همچون گیاهی که هرگز گل نمی دهد،
اما نور نهان گل‌ها را درون خود نهفته دارد.

I do not love you as if you were salt-rose, or topaz,
or the arrow of carnations the fire shoots off.
I love you as certain dark things are to be loved,
in secret, between the shadow and the soul.

I love you as the plant that never blooms
but carries in itself the light of hidden flowers



#پابلو_نرود
برگردان: #حسین_خسروی | √●بخشی از شعر «سونات هفدهم»


🎥●اجرای آهنگ عربی: «دیشب» | «البارحة»


🎙●خواننده:
#میرنا_حنا (زاده‌ی عراق ۲۰۰۴)

●برگردان: #حسین_خسروی

دیشب، در خواب، محبوبم در آغوشم بود.
گونه‌ام را بوسید و آتش [اشتیاقـ] ام را فرونشاند.

گفتم: محبوبم! بیا کنارم و دورانِ دوری و بی‌بهرگی را جبران کن.
آیا وجدانت می‌پذیرد، تنها، رهایم کنی؟

اگر لحظه‌ای فراموشم کنی، اندوه و حسرت مرا می‌کُشد.
حاضرم در زندان به سر برم، اگر زندان‌بانم تو باشی!

عمو جان! این دلبر، عاقبت، مرا به سوی مرگ می‌کشاند.
شادیم را گرفت و ناخوشم کرد و باز خودش مرا درمان کرد.
دهانش به‌سانِ پسته‌ی حلب و شیرینی لبنان است.

[محبوب‌ام!] نمی‌خواهم سپیده بدمد، فروغ چهره‌ات برایم بسنده است؛
تا زمانی که محبوبم اینجاست، من چراغ‌ها را خاموش می‌کنم
برای دیدنت و برای آغوش گرمت می‌میرم...

وقتی بیدار شدم،
فهمیدم که [خواب می‌بینم و] تو در شهر و دیاری دیگر هستی.


الْبَارِحَة بِالْحِلْم مَحْبُوبِي باحضاني
بُؤْس لِي مِنْ وَجْنَتَي وطفى لِي نيراني

قُلْت لَهُ حَبِيبِي اِقْتَرَب عِوَض لِي حرماني
هَلْ تُقْبَلُ مروتك تتركني وَحْدانِي

أَمُوت حَسْرَة وَقَهْر لَو لَحْظَة تَنْسَانِي
أَقْبَل أَعِيش بِسِجْن لَو أَنْت سجاني

ياعمي هَذَا الْحُلْو لِلْمَوْت مشاني
هُو الحَرَق مُهْجَتِي وَهُو اللَّيّ داواني
الشَّفَة فُسْتُق حَلَب والدلع لُبْنانِيٌّ

مَا نُرِيدُ يَطَّلِع صُبْح نُورَك عَلِيّ كَافِي
مَادَام عِنْدَنَا الْحُلْو خُلُوّ الضَّوْء طَافِي
مَيِّتٍ عَلَى شوفتك ولحضنك الدافي

وصحيت مِن نَوْمَتِي وَأَنْت بِبَلَد ثَانِي

🔺پ.ن: این ترانه را خواننده‌های زیادی خوانده‌اند. از خواننده‌های ایرانی مهدی یراحی و از خواننده‌های عرب می‌توان به:
کاظم الساهر، ماجد المهندس، یسری محنوش، عمار الکوفی، نور قمر، رعد الناصری، کریم العراقی، هدیل الریشانی اشاره کرد.

@asheghanehaye_fatima
■همه ساله تو...

[راستی] نمی‌دانم تو را با چه نامی صدا کنم.
خودت نامهایت را برگزین،
هم‌چنان‌که نقطه جایش را در [میان واژه‌های] سطر انتخاب می‌کند؛
و هم‌چنان‌که شانه جایش را در میان گیسوان پیدا می‌کند...

و تا زمانی که نام تازه‌ات را برمی‌گزینی،
اجازه بده
تو را
«محبوبم»
خطاب کنم.



■كلَّ عامٍ وأنتِ...

لا أدري ماذا أُسمّيكِ..
اختاري أنتِ أسماءكِ..
كما تختارُ النقطةُ مكانَها على السطرْ
وكما يختارُ المشطُ مكانَهُ في طيّاتِ الشِّعرْ ..
وإلى أن تختاري إسمكِ الجديدْ
إسمحي لي أن أناديكِ:
«يا حبيبتي..‌»



#نزار_قبانی
برگردان: #حسین_خسروی



.@asheghanehaye_fatima


🎥🎼●اجرای آهنگ عربی: «جای‌ها» | «الاماکن»

🎙●خواننده:
#یسرا_محنوش

●شعر: #منصور_البلوي

●آهنگ: اصر_صالح

●برگردان: #حسین_خسروی

همه‌ی جاهایی که با هم بودیم دل‌شان برای تو تنگ شده؛
و چشمانی که تصویر تو را داشتند، دل‌تنگ تواند؛
و دل و جان‌ام مشتاق توست. 
محبوب‌ام!
تنها من دل‌تنگ تو نیستم،
جای‌ها
جای‌ها
همه‌ی جای‌ها دل‌شان برای تو تنگ شده.

همه‌ی آن‌چه پیرامون من است، خاطره‌ها را به یادم می‌آورد؛
حتا صدایم و خنده‌هایم مرا به یاد تو می‌اندازند.
حتا اگر جهان به پایان‌اش برسد، تو فراموش نمی‌شوی.

آه!
حال و روز من این است که هر لحظه به یاد تو می‌افتم.
جای‌ها
جای‌ها
تمامی جای‌ها دل‌شان برای تو تنگ شده

در دوری تو، همه‌ی صداها در حواس‌ام محو شد.   
و شب‌ها، از رنج دوری تو، در سکوت فرورفته‌اند و این خاموشی مرا می‌آزارد.
و اکنون، می‌ترسم که تو دیگر نیایی؛
لحظه‌ای که در آن، قلب‌ام می‌پژمرد؛
و همه‌ی برگ‌هایم می‌میرند.

آه!
محبوب‌ام!
کاش می‌دانستی در دوری تو
چگونه روزگار، زندگی‌ام را می‌رباید و نابود می‌کند!

آرامش!
آه!
آن آرامش کو؟
از روزی که تو رفته‌ای
قلب‌ام، مزه‌ی آرامش را نچشیده،
چون هرگاه می‌خواهم از جای‌ها در باره‌ی تو بپرسم
تنها صدای خاطره‌ها را می‌شنوم؛
تنها صدای خاطره‌ها را می‌شنوم که می‌گویند:
محبوب‌ام!
تنها من دل‌تنگ تو نیستم،
جای‌ها
جای‌ها
تمامی جای‌ها دل‌شان برای تو تنگ شده

تمامی جاهایی که از آن‌ها گذر کرده‌ای،
در جان‌ام ثبت شده‌اند و من آن‌ها را گشتم،
ولی تو را نیافتم.

محبوب‌ام!
پیش از این‌که عطر تو سرد شود؛
و پیش از این‌که سخن، در سکوت، محو شود؛
بیا
من هم‌چنان در انتظارت هستم.

فکر می‌کردم باد، عطر تو را آورده تا به من سلام کند.
فکر می‌کردم اشتیاق، تو را می‌آورد تا لحظه‌ای کنارم بنشینی.
فکر می‌کردم...
و فکر می‌کردم...
ولی فکرم خطا بود.
و دیگر چیزی از زندگی‌ام نمانده
و هم‌چنان در انتظار توام.
جای‌ها
جای‌ها
تمامی جای‌ها دل‌شان برای تو تنگ شده
(و تو را می‌جویند.)

@asheghanehaye_fatima

🎥🎼●بازخوانی آهنگ عربی: «چشمان سیاه» | «العیون السود»

🎙●خوان
نده: #آیة_دغنوج

●برگردان: #حسین_خسروی

تمام ترانه‌هایی که
در شادی
آزردگی
شکیبایی
یا مهرورزی
سروده‌ و خوانده‌ام،
همه برای تو بوده.

هر‌
اشکی...
اشکی...
اشکی...
که
بر
چهره‌ام
افتاد
یا بر مژه‌ام آرمید
و در چشم‌ام نماند
و از دنیا رنج کشید
به خاطر تو بوده.

زخم‌ عشق درمانی ندارد مگر مهربانی تو

هر سخنی درباره‌ی عشق گفته‌ام
و هر کلامی درباره‌ی شکیبایی گفته‌ام،
فقط به خاطر توست.

چه بسیار شب‌ها که بیدار ماندم
و در عشق تو ترانه‌های سوزناک سرودم!

به اندازه‌ی عمری که از من گذشته دوست‌ات دارم؛
و به اندازه‌ی عمری که برایم مانده دوست‌ات دارم.

حالا خودت ببین چقدر دوست‌ات دارم!

●●●●●●
كل غنوة
عَـ الفرح كانت
عَـ الجرح كانت
عَـ الصبر كانت
عـَ الحب كانت
كتبها وقلتها
كانت عشانك

كل دمعه دمعه دمعه
عَـ الخد سالت،
عَـ الرمش نامت،
فعيون ما نامت
من الدنيا عانت

وجرح الهوى، مالوش دوى الا في حنانك

قد كل كلام في الحب اتقال
في الصبر اتقال
بحبك

ليلي وانا سهران سنين ما بنام
وبقول موال بحبك

قد اللي فات من عمري بحبك
قد اللي جاي من عمري بحبك
وشوف قد ايه بحبك!

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



[گفته شده:] هر زن با [آمدنِ] زنی دیگر فراموش
می‌شود،
اما او زنی است که برای فراموش شدن آفریده
نشده است.



هناك امرأة تُنسى بامرأة أخرى،
وهناك امرأة لم تُخلق للنسيان...



#نزار_قبانی
برگردان: #حسین_خسروی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺بخشی از فیلم «نزار قبانی» (۲۰۰۵)
که #تیم_حسن (بازیگر) شعر «با روزنامه»ی
(مع جریده) #نزار_قبانی را می‌خواند.


از پالتویش روزنامه‌ای درآورد؛
و یک قوطی کبریت؛
و بدون این‌که اضطراب مرا ببیند؛
و بدون توجه به من؛
قندان را از روبه‌روی من برداشت.

دو حبه قند در فنجان آب کرد.
و مرا نیز مثل آن دو حبه (قند) آب کرد.
و بعد چند لحظه
و بدون آن‌که مرا ببیند؛
و شور و اشتیاقی را که به من دست داده بفهمد،
پالتو را از جلوی من برداشت؛
و در شلوغی گم شد.

پشت سرش روزنامه را باقی گذاشت،
تنها
مثل من... تنها.

🔺برگردان به فارسی: #حسین_خسروی

@asheghanehaye_fatima
آیا گذشته، به‌راستی، پایان می‌یابد، یا زندگی‌اش را در ذهن ما پی می‌گیرد و از دریای خاطرات، شناکنان، به سوی جزایر قلب می‌رود؟



هل ينتهي الماضي حقاً أم انه يتابع حياته داخل رؤوسنا، يبحر من خلجان الذكريات إلى جزر القلب؟

#غادة_السمان
برگردان: #حسین_خسروی

@asheghanehaye_fatima

🎥🎼●آهنگ عربی: «دادگاه» | «محکمه»

🎙●با اجرای:
#کاظم_الساهر و #اسماء_المنور

●●شاعر: #کریم_العراقی

●●برگردان: #حسین_خسروی

جناب قاضی! دادگر باش!
گناه من این است که مردی هستم که گذشته‌ای [بحث­‌انگیز] دارد.
این زن که اکنون روبه‌روی توست،
نزد من عزیزترین فرد بود.

من دوست‌اش داشتم و او نیز مرا دوست داشت.
راست‌اش او تمام غم‌ها را از یادم برد.
[در آغاز آشنایی] رُک و راست به او گفتم: بانویم!
من در گذشته [با زنانی] دل‌بستگی‌هایی داشته‌ام.
و او گفت: عزیزم! [مهم نیست] گذشته را رها کن و مرا ببوس؛
من در آغوش تو صاحب همه چیز هستم؛
و حال و آینده از آنِ من است.

زن: جناب قاضی! دادگر باش!
زبان‌ام و کلمات‌ام به من خیانت می‌کنند.
این فردی که اکنون پیش روی توست،
مرا با ستم و بی‌بهرگی [محرومیت] سیر کرد!
وضع من اینک مانند کسی است که باید به حال‌اش گریست.
حتا زن‌بودن‌ام را فراموش کرده‌ام!

[مرد:] نازش را کشیدم...
[زن:] بله! نازم را کشید،
[ولی] تو... تو مرا نابود کردی.
تو... تو به من بی‌توجهی کردی.
تو... تو [مایه‌ی] عذاب منی.
تو... تو غم و اندوه منی.
و [اما با این همه، من] سنگ‌دلی او را فراموش کردم؛
و به او گفتم: عزیزم! گذشته را رها کن و مرا ببوس.
من در آغوش تو [صاحب] همه چیز هستم؛
و حال و آینده از آنِ من است

[مرد:] زمان گذشت
و این زن دگرگون شد.
سرپیچی کرد. ستم کرد و تکبر ورزید.
شکیبایی زیادم، از حد گذشت؛
و زبان [خوشِ] گفت‌وگو به آتش‌پاره تبدیل شد.
هنگامی که می‌بیند کنارش [نشسته‌ام و] به فکر فرورفته‌ام،
فورن به زنی دیگر تبدیل می‌شود. [اخلاق‌اش عوض می‌شود.]
حسادت او، بیماری‌ای است که مرا آزار می‌دهد.
واقعن دل‌ام برای گذشته تنگ شده!
جناب قاضی! آزادم کن!
آزاد کن! آزاد کن!
دستان‌ام را بگشا [و رهایم ساز]!

[زن:] امان از شب‌نشینی‌های آن‌چنانی او!
یک روز می‌بینمش و یک ماه غیب‌اش می‌زند!
و بهانه‌هایی هم که می‌آورد با هم جور درنمی‌آیند!
از خانه‌ی این معشوقه به خانه‌ی دیگری می‌رود!
و همان آشنایی‌های پیشین، او را به گم‌راهی و گم‌گشتگی گذشته بازمی‌گرداند.
جناب قاضی! دادگر باش!

@asheghanehaye_fatima
عشقت به من آموخت که از خانه‌‌ام بیرون بزنم
و در پیاده‌روها بگردم؛
و در باران‌ و نور چراغ ماشین‌ها چهره‌ی تو را بجویم؛
و در هر چیزی به دنبال یافتن نشانی از تو باشم،
حتا در صفحات آگهی‌ها.

عشق تو به من یاد داد که چگونه ساعت‌ها
در جستجوی آن گیسوانِ کولیانه، سرگردان شوم؛
گیسوانی که همه‌ی زنان کولی‌ به آن حسد می‌برند.

#نزار_قبانی
برگردان: #حسین_خسروی
بخشی از شعر بلند «قصیدهُ الحُزن»

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼آهنگ عربی: «من دل‌ام تو را می‌خواد» |
"أنا قلبـي ليک ميال"
شاعر: #مرسي_جمیل_عزیز
🎙بازخوانی: #میرنا_صلاح
برگردان: #حسین_خسروی
من دل‌ام تو را می‌خواد
و غیرِ تو کسی تو ذهن‌ام نیست.
تو
فقط تو محبوب منی.
حسودا هم هر چی می‌خوان بگن.
تو را اندازه‌ی چشام دوست دارم؛
حتا کمی بیش‌تر.
می‌گی نه، خودت ازشون بپرس و قسم‌شون بده.
فورن بهت می‌گن همین‌طوره.
تو
فقط تو محبوب منی..
محبوب‌ام! تو شادمانی دنیایی؛
و از شادمانی هم خوش‌تری.
محبوب‌ام! تو شیرینی و لب‌خند شادی هستی.
 تو
فقط تو محبوب منی..
تو دنیا را برام سرشار کردی
از دوستی و عشق و مهربانی.
کاری کردی که دنیا را دوست داشته باشم؛
و لحظات عمرم را، روز و شب‌‌اش را.
تو
فقط تو محبوب منی.‌.

@asheghanehaye_fatima
هر گاه به یادت افتادم، بی‌اختیار لب‌خند زدم.
انگار تو عید هستی و دیگران روزهای عادی.

■شاعر: #شادی_المرعبی [ لبنان ]

■برگردان: #حسین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
با تو عهد کردم
که وقتی گیسوی‌ات از برابرم رد می‌شود، به آن توجه نکنم،
اما وقتی به‌ناگهان مثل [سیاهیِ] شب روی اسکله ریخت... فریاد زدم.
با تو عهد کردم
که هر قدر شور و اشتیاق مرا فرابخواند، به چشمان‌ت ننگرم،
ولی وقتی دیدم چشمان‌ات ستاره می‌بارند... نعره کشیدم!

با تو عهد کردم
که هیچ نامه‌ی عاشقانه‌ای برای‌ات ننویسم،
ولی برعکس، نوشتم.
با تو عهد کردم
جایی که تو هستی، من نباشم،
اما وقتی فهمیدم [جایی] برای شام دعوت شده‌ای،
[به همان‌جا] رفتم.
با تو عهد کردم
که دوست‌ات نداشته باشم،
اما
چگونه؟
و کجا؟
و واقعن کدامین روز چنین عهدی کرده‌ام؟
در واقع من از فرط سادگی دروغ می‌گفتم!
و شکر خدا که دروغ می‌گفتم!

#نزار_قبانی
برگردان: #حسین_خسروی

√●بخشی از شعر: «تلاش‌هایی برای کشتنِ زنی که کشته نمی‌شود» (محاولاتٌ لِقتل امرأةٍ لا تُقْتَل)

@asheghanehaye_fatima
اما من پاهایت را دوست دارم،
تنها بدین خاطر که آن‌ها
زمین را پیمودند
و باد را
و دریا را
تا این‌که مرا یافتند.

■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda | شیلی ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]

■برگردان: #حسین_خسروی | √●بخشی از یک شعر
@asheghanehaye_fatima