هرگاه فکر تو از خاطرم میگذرد برایش لبخند میزنم
تو مانند روز عیدی و بقیه، روزهای عادیاند
هرگاه خیال تو پیرامون من چرخد در طلبش به پرواز در میآیم
چون [خیالِ] تو حقیقت است و کسانی که نزد من نشستهاند، توهماتی بیش نیستند.
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تو مانند روز عیدی و بقیه، روزهای عادیاند
هرگاه خیال تو پیرامون من چرخد در طلبش به پرواز در میآیم
چون [خیالِ] تو حقیقت است و کسانی که نزد من نشستهاند، توهماتی بیش نیستند.
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید
یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
صف قتال مردان صفهای مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید
یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
صف قتال مردان صفهای مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
غایب نشد زمانی از خاطرم خیالت
در پیش چشم دارم آیینه جمالت
هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت
سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
تا کی دهند ما را پروانهٔ وصالت
دل ها نثار پایت جان ها فدای نامت
گر خون ما بریزی این نیز هم حلالت
#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
در پیش چشم دارم آیینه جمالت
هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت
سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
تا کی دهند ما را پروانهٔ وصالت
دل ها نثار پایت جان ها فدای نامت
گر خون ما بریزی این نیز هم حلالت
#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
در دبستان تماشای جمالت هر سحر
دارد از خط شعاعی مشق حیرت آفتاب
#بیدل_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
در دبستان تماشای جمالت هر سحر
دارد از خط شعاعی مشق حیرت آفتاب
#بیدل_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید
یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
صف قتال مردان صفهای مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید
یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
صف قتال مردان صفهای مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
به دور می رفتم
به جستجوی راز جهان
که دودکش خانه ات را دیدم
نزدیک که شدم
دریافتم
آنچه به دنبالش بودم تویی
زنی در سرزمینی برفی
با گیسوانی بافته و
آوازهایی که
خواب خرسها را پر از کندوهای عسل می کرد
اینجا فرود آمدم
و برای بخاری ات هیزم جمع کردم
#رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima
به جستجوی راز جهان
که دودکش خانه ات را دیدم
نزدیک که شدم
دریافتم
آنچه به دنبالش بودم تویی
زنی در سرزمینی برفی
با گیسوانی بافته و
آوازهایی که
خواب خرسها را پر از کندوهای عسل می کرد
اینجا فرود آمدم
و برای بخاری ات هیزم جمع کردم
#رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima
آدمى كه
نيمه اش نباشد،
زبان انتظار را نمى فهمد؛
همه چيز برايش
يا دور است و يا دير...
#امير_وجود
@asheghanehaye_fatima
نيمه اش نباشد،
زبان انتظار را نمى فهمد؛
همه چيز برايش
يا دور است و يا دير...
#امير_وجود
@asheghanehaye_fatima
من می توانم از تُو بگریزم؟
آخر چگونه می توانم
اصلاً بگریزم تا به کجا رِسَم.
در آرزوی خُفتنِ پهلو به پهلوی تُو،
من هماره به خواب می رَوَم
آری هماره...
تُو کیستی که می خواهم
در معاشرتِ آغوشت،
حجاب از عقل بَردارم وُ
در قلبِ عاشقم
عطرِ نَفَسهایت را قاب بگیرم؟
میبینی
از عمقِ نگاهم،
اصالتِ جنون را میبینی
می خوانی
از عصبِ چشمانم،
شجرهنامه ی خونین وُ پُرتألُّمِ
تمامِ عاشقان را میخوانی
تُو آنی که اندوهِ سالیانِ مرا
از شانه اَم می تِکانی
تُو آنی که موهایم را
از ابرویَم کنار میزنی
وَ دو دستَت را
در گیسوانِ من نهان می سازی
آری همانی
سَراَنجام اژدههای بوسه هایم
در فراخْنای وحشی تَنَت
تنوره می کشد
وَ لبْهایم
در چشمه ی سرخ وُ جوشانِ دهانت
تَن می شویَد
سَراَنجام شُکوهِ جسمانی اَت را
در کمانِ بازوانم
حبس خواهم کرد
وَ رامِ ناآرامِ اندامت را
با صدای برهنه ی مردانه اَم
خواهم خوابانْد...
اِی از خواهشِ من ، قاتلِ من
آخر در یکی از این سطرها
مرا خواهی کشت
من! من که میراثم برای تُو
تنها همین شعرهاست...
#آرش_شاهری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
آخر چگونه می توانم
اصلاً بگریزم تا به کجا رِسَم.
در آرزوی خُفتنِ پهلو به پهلوی تُو،
من هماره به خواب می رَوَم
آری هماره...
تُو کیستی که می خواهم
در معاشرتِ آغوشت،
حجاب از عقل بَردارم وُ
در قلبِ عاشقم
عطرِ نَفَسهایت را قاب بگیرم؟
میبینی
از عمقِ نگاهم،
اصالتِ جنون را میبینی
می خوانی
از عصبِ چشمانم،
شجرهنامه ی خونین وُ پُرتألُّمِ
تمامِ عاشقان را میخوانی
تُو آنی که اندوهِ سالیانِ مرا
از شانه اَم می تِکانی
تُو آنی که موهایم را
از ابرویَم کنار میزنی
وَ دو دستَت را
در گیسوانِ من نهان می سازی
آری همانی
سَراَنجام اژدههای بوسه هایم
در فراخْنای وحشی تَنَت
تنوره می کشد
وَ لبْهایم
در چشمه ی سرخ وُ جوشانِ دهانت
تَن می شویَد
سَراَنجام شُکوهِ جسمانی اَت را
در کمانِ بازوانم
حبس خواهم کرد
وَ رامِ ناآرامِ اندامت را
با صدای برهنه ی مردانه اَم
خواهم خوابانْد...
اِی از خواهشِ من ، قاتلِ من
آخر در یکی از این سطرها
مرا خواهی کشت
من! من که میراثم برای تُو
تنها همین شعرهاست...
#آرش_شاهری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
Gharibeh
Alireza Pourostad
🎼●آهنگ: «غریبه»
🎙●خواننده: #علیرضا_پوراستاد
●ترانه: #روزبه_بمانی
●آهنگ: #احسان_نیزن
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده: #علیرضا_پوراستاد
●ترانه: #روزبه_بمانی
●آهنگ: #احسان_نیزن
@asheghanehaye_fatima
میآیی
عُنُقتر از عُنُق
میگزی پوستِ گوزنِ دستکشات را
میگویی:
راستی
خبر داری؟
دارم شوهر میکنم
بکن!
به درک!
خیال میکنی از پا درمیآیم؟
چه باک!
ببین
آرامام
آرامتر از نبضِ یک مرده
یادت رفته چه میگفتی
جَکْ لندن
پول
عشق
ماجراجویی
من اما میدیدم
تو ژوکوند بودی
تو را باید میربودند
تو را ربودند
از نو عاشق
باز روشن خواهم کرد
خمِ ابرو
به آتش
باز خواهم چرخاند
خم ابروی به آتش روشنام را
در قمارخانهها
آوارههای بیخانه را
خانه
خانههای سوخته است
بازیام میدهی؟
جنونات
یاقوت است
عقلِ یاقوتات
اما
نمیارزد به پشیزِ گدایان!
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima
عُنُقتر از عُنُق
میگزی پوستِ گوزنِ دستکشات را
میگویی:
راستی
خبر داری؟
دارم شوهر میکنم
بکن!
به درک!
خیال میکنی از پا درمیآیم؟
چه باک!
ببین
آرامام
آرامتر از نبضِ یک مرده
یادت رفته چه میگفتی
جَکْ لندن
پول
عشق
ماجراجویی
من اما میدیدم
تو ژوکوند بودی
تو را باید میربودند
تو را ربودند
از نو عاشق
باز روشن خواهم کرد
خمِ ابرو
به آتش
باز خواهم چرخاند
خم ابروی به آتش روشنام را
در قمارخانهها
آوارههای بیخانه را
خانه
خانههای سوخته است
بازیام میدهی؟
جنونات
یاقوت است
عقلِ یاقوتات
اما
نمیارزد به پشیزِ گدایان!
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima
شهر محبوبم را، سرزمینم را
ترک کردهام
و در خیابانهای این پایتختِ بیگانه
چون کولیِ سیاهپوشی
سرگردانام؟
اما چه زیباست
اندیشهی دیداری دیگر با تو!
#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
ترک کردهام
و در خیابانهای این پایتختِ بیگانه
چون کولیِ سیاهپوشی
سرگردانام؟
اما چه زیباست
اندیشهی دیداری دیگر با تو!
#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور می کنیم نیست
زیباترین زن زندگیام را امروز دیدم.
با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى كه نشست، وقتى كه انحناهاى طبیعى تناش نیمكت سنگى را مثل رودى آرام لمس كردند، با چشمهاى كنجكاوش نگاهم كرد. بىمضایقه "زن" بود.
پیكرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیاش با جریان روز، جذابش میکرد.
كتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف میزد و صلحى با جهان داشت.
او هیج شبیه عكسهاى روى مجلههای مد نبود. چیزى بود كه خودش دوست داشت باشد.
دوست داشت در قهوهاش شكر زیاد بریزد و سالادش را با نمك بخورد.
زیر چانهاش چروكهایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شكم بعد از زایمان بزرگ شدهاش را مخفى نكرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گستردهی "چگونه لاغر شویم" و "چگونه چروك زیر چشمها را مخفى كنیم" برای اهمیت نداشت.
او در انتهایىترین روزهاى چهل سالگى، پذیرفته بود كه هزار بار شكست خورده و نمرده: خودم كردم، خودم!
مجموعه زیباییهاى طبیعى انسان.
بعد، راه رفتیم.
شاد بود و از خندیدن نمیترسید. بلند میخندید و صداى زنانه محكمش میپیچید همه جا.
"گرتا گاربو" نبود، "مارلنه دیتریش" نبود، "جین فوندا" نبود، "الیزابت تیلور" و "جین سیبرگ" نبود؛ خودش بود.
خودش را پیدا كرده بود و همچنان كه قدم میزد، سنگهایى را برمیداشت كه مجسمه بسازد.
او، همان زن كمیابیست كه از یاد رفته. او همان زنیست كه قرنهاست كمپیدا شده و جایش را روبوتهاى كم هوش گرفتهاند.
او از جایى در همان رنسانس، دیگر تكثیر نشده. این است كه دور از اجتماع ظاهربینىهاى مفرط، در جنگلهاى خلوت قدم میزند و میداند كه كیست و چه میخواهد.
از دیدنش لذت بردم، اوست كه وزن میدهد به جهان.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغهآمیزی که ما تصور میکنیم نیست.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
زیباترین زن زندگیام را امروز دیدم.
با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى كه نشست، وقتى كه انحناهاى طبیعى تناش نیمكت سنگى را مثل رودى آرام لمس كردند، با چشمهاى كنجكاوش نگاهم كرد. بىمضایقه "زن" بود.
پیكرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیاش با جریان روز، جذابش میکرد.
كتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف میزد و صلحى با جهان داشت.
او هیج شبیه عكسهاى روى مجلههای مد نبود. چیزى بود كه خودش دوست داشت باشد.
دوست داشت در قهوهاش شكر زیاد بریزد و سالادش را با نمك بخورد.
زیر چانهاش چروكهایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شكم بعد از زایمان بزرگ شدهاش را مخفى نكرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گستردهی "چگونه لاغر شویم" و "چگونه چروك زیر چشمها را مخفى كنیم" برای اهمیت نداشت.
او در انتهایىترین روزهاى چهل سالگى، پذیرفته بود كه هزار بار شكست خورده و نمرده: خودم كردم، خودم!
مجموعه زیباییهاى طبیعى انسان.
بعد، راه رفتیم.
شاد بود و از خندیدن نمیترسید. بلند میخندید و صداى زنانه محكمش میپیچید همه جا.
"گرتا گاربو" نبود، "مارلنه دیتریش" نبود، "جین فوندا" نبود، "الیزابت تیلور" و "جین سیبرگ" نبود؛ خودش بود.
خودش را پیدا كرده بود و همچنان كه قدم میزد، سنگهایى را برمیداشت كه مجسمه بسازد.
او، همان زن كمیابیست كه از یاد رفته. او همان زنیست كه قرنهاست كمپیدا شده و جایش را روبوتهاى كم هوش گرفتهاند.
او از جایى در همان رنسانس، دیگر تكثیر نشده. این است كه دور از اجتماع ظاهربینىهاى مفرط، در جنگلهاى خلوت قدم میزند و میداند كه كیست و چه میخواهد.
از دیدنش لذت بردم، اوست كه وزن میدهد به جهان.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغهآمیزی که ما تصور میکنیم نیست.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
ای بوسهات شراب و از هر شراب خوشتر
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بی تو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر
جز طرح چشم مستت بر صفحهی امیدم
خطی اگر کشیدم نقش بر آب خوشتر
خورشید گو نخندد صبحی تتق نبندد
ای برق خندههایت از آفتاب خوشتر
هر فصل از آن جهانیست، هر برگ داستانی
ای دفتر تن تو از هر کتاب خوشتر
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر
خامش نشسته شعرم در پیش دیدگانت
ای شیوهی نگاهت از شعر ناب خوشتر
#حسین_منزوی
.@asheghanehaye_fatima
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بی تو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر
جز طرح چشم مستت بر صفحهی امیدم
خطی اگر کشیدم نقش بر آب خوشتر
خورشید گو نخندد صبحی تتق نبندد
ای برق خندههایت از آفتاب خوشتر
هر فصل از آن جهانیست، هر برگ داستانی
ای دفتر تن تو از هر کتاب خوشتر
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر
خامش نشسته شعرم در پیش دیدگانت
ای شیوهی نگاهت از شعر ناب خوشتر
#حسین_منزوی
.@asheghanehaye_fatima
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
کدام یار جفا کز تو احتمال نکردم
کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم
ترا بدیدم و گفتم که مهر روز فروزی
ولی چه سود که یک ذره مهر از تو ندیدم
به جای من تو اگر صد هزار دوست گزیدی
به دوستی که بجای تو دیگری نگزیدم
جهان به روی تو میدیدم ار چه همچو جهانت
وفا و مهر ندیدم چو نیک در نگردیدم
بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم
بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم
از آن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم
به جان رسیدم و هرگز بکام دل نرسیدم
#خواجوی_کرمانی
@asheghanehaye_fatima
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
کدام یار جفا کز تو احتمال نکردم
کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم
ترا بدیدم و گفتم که مهر روز فروزی
ولی چه سود که یک ذره مهر از تو ندیدم
به جای من تو اگر صد هزار دوست گزیدی
به دوستی که بجای تو دیگری نگزیدم
جهان به روی تو میدیدم ار چه همچو جهانت
وفا و مهر ندیدم چو نیک در نگردیدم
بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم
بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم
از آن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم
به جان رسیدم و هرگز بکام دل نرسیدم
#خواجوی_کرمانی
@asheghanehaye_fatima
یک چیز هست که زورش، که توانش، که ایستادگیاش، از همهی آنچه روبروی ماست بیشتر است. یک چیز است که بر نادانی پیروز میشود، بر تعصب پیروز میشود، بر اجبار پیروز میشود.
یک چیز است که آهسته آهسته بر همهی آنچه با شتاب آمده بود غلبه میکند. یک چیز که پیش از همه از راه رسیده، پس از همه باقی میماند. یک چیز هست که از روز اول دست ما را گرفته، دست در گردن ما انداخته، عرق از پیشانی ما پاک کرده. یک چیز است که همیشه به داد ما رسیده، که همیشه به داد ما خواهد رسید.
یک چیز است که پشت همهی گردنکشان و ستمکاران را به خاک مالیده.یک چیز است که از همه آنچه یادمان دادهاند به یادماندنیتر است. یک چیز است که فراموشش نمیکنیم. یک چیز است که فراموشمان نمیکند.
یک چیز هست که نامش زندگی است.
#امیرعلی_بنیاسدی
@asheghanehaye_fatima
یک چیز است که آهسته آهسته بر همهی آنچه با شتاب آمده بود غلبه میکند. یک چیز که پیش از همه از راه رسیده، پس از همه باقی میماند. یک چیز هست که از روز اول دست ما را گرفته، دست در گردن ما انداخته، عرق از پیشانی ما پاک کرده. یک چیز است که همیشه به داد ما رسیده، که همیشه به داد ما خواهد رسید.
یک چیز است که پشت همهی گردنکشان و ستمکاران را به خاک مالیده.یک چیز است که از همه آنچه یادمان دادهاند به یادماندنیتر است. یک چیز است که فراموشش نمیکنیم. یک چیز است که فراموشمان نمیکند.
یک چیز هست که نامش زندگی است.
#امیرعلی_بنیاسدی
@asheghanehaye_fatima
.محبوب من!
چه سخت است قدم زدن
کنار کسی که دیگر نیست.
شما رفتهاید
و همهی نگاههایتان
اینجا جا مانده است.
در ایوان خانهی ما
مهتاب چنان کوچک شده که
دیگر کسی در آن جا نمیشود.
هر روز به عکسهای جوانیام
و لبخند بیمقدمهی شما نگاه میکنم.
محبوب من!
ببخشید که من پیر شدهام
و شما همچنان جوان و تازهاید.
شما میروید،
همهی پنجرهها برای شما دست تکان میدهند.
بوی گیسوی شما اینجا چه میکند؟
باز هم نسیمی راهش را گم کرده است!
شما رفتهاید و اشکهایم
دلتنگی را به روی من میآورند...
محبوب من!
من شما را از ترانهها به دست آوردهام
شما را که نمیبینم، دو برابر میشوم!
دلتنگی به سرِ شانههایم میرسد.
درد دوری نه در آب حل میشود
و نه در هوا.
هر حرفی را تنها یکبار میگویند.
بعضی چیزها را دوبار یا سهبار میگویند، مثلِ:
ای دادِ بیداد ... ای دادِ بیداد ... ای دادِ بیداد ...!
#محمد_صالح_علا
کتاب: حیف! حوصلهام پیر شده
@asheghanehaye_fatima
چه سخت است قدم زدن
کنار کسی که دیگر نیست.
شما رفتهاید
و همهی نگاههایتان
اینجا جا مانده است.
در ایوان خانهی ما
مهتاب چنان کوچک شده که
دیگر کسی در آن جا نمیشود.
هر روز به عکسهای جوانیام
و لبخند بیمقدمهی شما نگاه میکنم.
محبوب من!
ببخشید که من پیر شدهام
و شما همچنان جوان و تازهاید.
شما میروید،
همهی پنجرهها برای شما دست تکان میدهند.
بوی گیسوی شما اینجا چه میکند؟
باز هم نسیمی راهش را گم کرده است!
شما رفتهاید و اشکهایم
دلتنگی را به روی من میآورند...
محبوب من!
من شما را از ترانهها به دست آوردهام
شما را که نمیبینم، دو برابر میشوم!
دلتنگی به سرِ شانههایم میرسد.
درد دوری نه در آب حل میشود
و نه در هوا.
هر حرفی را تنها یکبار میگویند.
بعضی چیزها را دوبار یا سهبار میگویند، مثلِ:
ای دادِ بیداد ... ای دادِ بیداد ... ای دادِ بیداد ...!
#محمد_صالح_علا
کتاب: حیف! حوصلهام پیر شده
@asheghanehaye_fatima
.
دوست داشتن آدم ها را میتوان
از توجه آنها فهمید
وگرنه
حرف را که
همه میتوانند بزنند ...
#پائولو_کوئیلو
@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن آدم ها را میتوان
از توجه آنها فهمید
وگرنه
حرف را که
همه میتوانند بزنند ...
#پائولو_کوئیلو
@asheghanehaye_fatima