عاشقانه های فاطیما
791 subscribers
20.9K photos
6.38K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
موضوع بسیار ساده است و روشن
هر کسی آن را می‌فهمد
تو مرا دوست نداری
و هرگز دوست نخواهی داشت
من چرا چنین دل‌بسته‌ام
به مردی کاملا بیگانه؟
چرا شامگاهان
چنین از تهِ دل برایت دعا می کنم؟
چرا دوستم را، کودک موطلایی‌ام را
شهر محبوبم را، سرزمینم را
ترک کرده‌ام
و در خیابان‌های این پای‌تختِ بیگانه
چون کولیِ سیاه‌پوشی
سرگردانم؟
اما چه زیباست
اندیشه‌ی دیداری دیگر با تو

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
■هم‌چنان

هر ترانه
تالابی است
از عشق.

هر ستاره
تالابی است
از زمان.
زمان
بسته در یک گره.

هر آه
تالابی است
از یک فریاد.

#فدریکو_گارسیا_لورکا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
در شعرِ من فقط صدای توست که می‌خواند
در شعرِ تو روحِ من است که سرگردان است
آتشی برپاست که نه فراموشی
و نه وحشت می‌تواند بر آن چیره شود
و ای کاش می‌دانستی در این لحظه
لب‌های خشک و صورتی رنگ‌ات را چه‌قدر دوست دارم.

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری


@asheghanehaye_fatima
تا این لحظه
دوستت نداشته‌ام
اما زمانِ چاره‌ناپذیرِ عشق
فرا می‌رسد
و دریا
ماهیانی را که در انتظارشان نبودی
بر سینه‌ات خواهد ریخت.

#نزار_قبانی
ترجمه: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
عاقبت
همه‌ی ما زیرِ این خاک
آرام خواهیم گرفت
ما که روی آن
دمی به هم‌دیگر
مجالِ آرامش ندادیم...

‌■شاعر: #آنا_آخماتووا
■برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
شهر محبوبم را، سرزمینم را
ترک کرده‌ام
و در خیابان‌های این پای‌تختِ بیگانه
چون کولیِ سیاه‌پوشی
سرگردان‌ام؟
اما چه زیباست
اندیشه‌ی دیداری دیگر با تو!


#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
عشق
چیزی است چون قند!

می‌شود با آن چای خورد!

این سطر
در قهوه‌خانه به ذهنم رسید

می‌خواهد راست باشد
می‌خواهد دروغ!


#رسول_یونان
از مجموعه‌ی
«تاکسی»
ترکی
ترجمه #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
از گورخر پرسیدم: آیا تو سیاه هستی با خطهای سفید یا سفیدی با خطهای سیاه؟

و گورخر از من پرسید: آیا تو خوبی با عادت‌های بد یا بدی با عادت‌های خوب؟ آیا آرامی بعضی وقت‌ها شلوغ یا شلوغی بعضی وقت‌ها آرام؟ آیا شادی بعضی روزها غمگین یا غمگینی بعضی وقت‌ها شاد؟

و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.
دیگر هیچوقت از گورخری درباره رنگ پوستش نخواهم پرسید!



#شل_سیلورستاین
- پاک‌کن جادویی
ترجمه #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
بسیاری را بوسیده‌یی
این می‌تواند بستری باشد
برای اندوهِ من

#مارینا_تسوتایوا [ روسیه، ۱۹۴۱-۱۸۹۲ ]

برگردان: #احمد_پوری 

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست‌ات دارم
آن‌گاه که گریه‌ می‌کنی
و صورت‌ات را ابری و اندوه‌گین دوست دارم
اندوه، من و تو را به گونه‌یی که نه من می‌دانم و نه تو، با هم ذوب می‌کند
چهره‌ی بعضی از زنان زیباست
اما
آن‌گاه که گریه می‌کنند، زیباتر می‌شود...

#نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]

■برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
او حسود بود، نگران و آسیب‌پذیر،
دوستم داشت
چون بتی مقدس،
اما پرندهٔ سفیدم را کشت
تا دیگر نتواند از گذشته‌ها نغمه‌سرایی کند.
شامگاهان پا درون اتاق نگذاشته گفت:
"عاشقم باش، بخند، شعر بگو!"
من پرندهٔ شاد را
در کنار درخت صنوبر چال کردم

و قول دادم دیگر گریه نکنم،
اما دل من بدل به سنگ شد،
و پرنده ترانهٔ شیرین خود را
همیشه و همه جا تنها در گوش من خواند.



#آنا_آخماتوا
ترجمه #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
چشمان بانوی من به رنگ میشی‌ست
با امواجی سبز در درون‌شان
چون رگه‌های سبز بر طلا
یاران! چگونه است این
در این نه سال
بی‌آن‌که دستم به دست او بخورد
من در این‌جا پیر می‌شوم
او در آن‌جا
محبوب من
که گردن بلورینت چین می‌خورد
ما هرگز پیر نخواهیم شد
زیرا که پیری
یعنی جز خود به کسی دل نبستن

#ناظم_حکمت
برگردان: #احمد_پوری


@asheghanehaye_fatima
.
چه کنم که توان از من می‌گریزد
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می‌آورند...

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
چه کنم که توان از من می‌گریزد
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می‌آورند...

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه.

گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید.

از پس نبردی سخت باز می‌گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی‌هیچ دگرگونی،
اما خنده‌ات که رها می‌شود
و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می‌گشاید.

عشق من، خنده‌ی تو
در تاریک‌ترین لحظه‌ها می‌شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری‌ست،
بخند، زیرا خنده‌ی تو
برای دستان من 
شمشیری است آخته.

خنده‌ی تو، در پاییز
در کناره‌ی دریا
موج کف‌آلوده‌اش را
باید برفرازد،
و در بهاران، عشق من،
خنده‌ات را می‌خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی، گل سرخ
کشورم که مرا می‌خواند.

بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان‌های جزیره، بر این پسربچه کمرو
که دوستت دارد،
اما آنگاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،
آنگاه که پاهایم می‌روند و باز می‌گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده‌ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.


#پابلو_نرودا
#احمد_پوری
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.

ای پرنده سبز
تا تو عشق منی
خدا در آسمان است.


#نزار_قبانی
برگردان: #احمد_پوری


@asheghanehaye_fatima
.

صلح یعنی عطر غذا در شامگاهان
صلح یعنی آن که
ماشینی دم در خانه‌ات توقف کند
و تو وحشت نکنی
صلح یعنی آن که
درِ خانه‌ات کوبیده شود
کسی نباشد، جز یک دوست.

#یانیس_ریتسوس
برگردان: #احمد_پوری


@asheghanehaye_fatima
.

محبوبم می‌پرسد:
تفاوت میان من و آسمان چیست؟
تفاوت این است عشق من
وقتی تو می‌خندی
آسمان از یادم می‌رود.


#نزار_قبانی
برگردان: #احمد_پوری


@asheghanehaye_fatima
.

او و من
در کنارِ آب‌ های زمستانی
آتشی سرخ به پا کردیم
لب‌هامان از بوسه بر روحِ هم دیگر
از نفس افتادند،
و زندگی را به
شعله‌های سوزان سپردیم.


#پابلو_نرودا (شیلی)
مترجم: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
شب را با تو سرکرده‌ام
و چون بیدار می‌شوم، دهانِ تو،
از رؤیاهایت سرمی‌کشد،
تا طعمِ زمین،
آبِ دریا، خزه‌ی دریایی،
و ژرفای زندگی را به من بخشد،
و بوسه‌ات را می‌ستایم
نمِ سپیده‌دمان بر آن
گویی از دریای پیرامونِ من
سر بر کرده است...

■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]

■برگردان: #احمد_پوری

.@asheghanehaye_fatima