@asheghanehaye_fatima
✨
توی گوشم آرام و با شیطنت بگو دوستت دارم؛
گرمای نفست که داشت ذوق مرگم میکرد
فرار کن!
برو توی کتابخانه قایم شو
تا شروع کنم به گشتن بین کتابها
صفحه به صفحه
با شوق
با ذوق
با بغض
زیر لبم خدا خداست فرهاد نبیندش،
اگر دید و برایش کوه کند چه!
یا مجنون،
اگر دید و برایش مرد؟
اگر توی فال حافظ بود!
میبینمت نشسته ای میان خط اول کتاب عاشقی مان
همان جا که با یکی بود که همیشه عاشقت بود شروع می شود!
آنجاست که من آرام توی گوشت فریاد میزنم عشقم را!
آنجاست که داستانمان تازه شروع می شود!
#حامد_نیازی✅
#نامه_هایی_برای_فروغ
✨
توی گوشم آرام و با شیطنت بگو دوستت دارم؛
گرمای نفست که داشت ذوق مرگم میکرد
فرار کن!
برو توی کتابخانه قایم شو
تا شروع کنم به گشتن بین کتابها
صفحه به صفحه
با شوق
با ذوق
با بغض
زیر لبم خدا خداست فرهاد نبیندش،
اگر دید و برایش کوه کند چه!
یا مجنون،
اگر دید و برایش مرد؟
اگر توی فال حافظ بود!
میبینمت نشسته ای میان خط اول کتاب عاشقی مان
همان جا که با یکی بود که همیشه عاشقت بود شروع می شود!
آنجاست که من آرام توی گوشت فریاد میزنم عشقم را!
آنجاست که داستانمان تازه شروع می شود!
#حامد_نیازی✅
#نامه_هایی_برای_فروغ
Forwarded from حَـ ـمـ ـیٖـ ــدْ رِ ضــ ـٰا هِــ ـنْـ ـد یٖ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@asheghanehaye_fatima
من
رازی را پنهان نکرده ام!
قلبم کتابی است
که خواندنش برای تو آسان است
من
همواره تاریخ قلبم را می نگارم؛
از روزی که در آن
به تو عاشق شدم !
#نزار_قبانی
من
رازی را پنهان نکرده ام!
قلبم کتابی است
که خواندنش برای تو آسان است
من
همواره تاریخ قلبم را می نگارم؛
از روزی که در آن
به تو عاشق شدم !
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
سرخ می نگارم هر واژه را،
با ماتیکی برّاق!!!
می خواهم،
امان از دلت ببُرَد
سطرهایم!
نق طه به نق طه...
تو،
کام بگیری از لب شعرهایم...
و من محجوبانه،
لب بگزَم در،
صفحه ی بعد...
#سمیه_شکری
سرخ می نگارم هر واژه را،
با ماتیکی برّاق!!!
می خواهم،
امان از دلت ببُرَد
سطرهایم!
نق طه به نق طه...
تو،
کام بگیری از لب شعرهایم...
و من محجوبانه،
لب بگزَم در،
صفحه ی بعد...
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
جهان را به قواره ی پیراهنی
به تن می کشم
دست فرو می برم
در جیب دلتنگی
آبهای شورَش در چشم هایم خُرد می رود
و کویرهایش در لبهایم
و از مدار صفرش
آغوشی به جای می ماند
جزیره ای ناشناخته در سیطره ی
جغرافیای دستانم
روبه فزونی می نهد
تقدس نگاه مریم را از سرزمینی
به یغما می برم
نگین به دکمه های پیراهنم
تا شیرینی خرمای نخلِ این بزرگ، جهانم
حلاوت بخشد
بیکرانگی تلخِ روزهای انفرادی
در سلول خویشتن را
#الناز_عباسی
جهان را به قواره ی پیراهنی
به تن می کشم
دست فرو می برم
در جیب دلتنگی
آبهای شورَش در چشم هایم خُرد می رود
و کویرهایش در لبهایم
و از مدار صفرش
آغوشی به جای می ماند
جزیره ای ناشناخته در سیطره ی
جغرافیای دستانم
روبه فزونی می نهد
تقدس نگاه مریم را از سرزمینی
به یغما می برم
نگین به دکمه های پیراهنم
تا شیرینی خرمای نخلِ این بزرگ، جهانم
حلاوت بخشد
بیکرانگی تلخِ روزهای انفرادی
در سلول خویشتن را
#الناز_عباسی
@asheghanehaye_fatima
در پستوی سینهام
پیامبری ندارم
چون دهان بگشایم
خدا را در تو زنده کند
در من
ابلیس غمگینی است
که درد را به خود پیچیده
بگذار دهانم بسته بماند...
#الهه_امینی
در پستوی سینهام
پیامبری ندارم
چون دهان بگشایم
خدا را در تو زنده کند
در من
ابلیس غمگینی است
که درد را به خود پیچیده
بگذار دهانم بسته بماند...
#الهه_امینی
Forwarded from دستیار
.
اگر میخواهی که بازگردم
برایم نشانه بگذار
مثلاً روسریِ بنفشات را
کشف حجاب کن.. و
موهایت را به امان باد رها.. تا
مُشکفشان شود نفسِ تنهاییام.. از
عطر بنفشههای وحشی
که شعرهایم را
اهلیِ آغوشِ تو میکنند..
اگر روزی خواستی تا دوباره
راهبلدِ کوچههای خیالی شویم که
جز ما هیچکس را بدان راهی نبود..،
برایم نشانی بگذار..
مثلاً در گوشِ بادها
«اگه بازم دلت میخواد یارِ یکدیگر باشیم»
زمزمه کن.. تا
«مثالِ ایومِ قدیم، بشینیم و سحر پاشیم..»
تا مبتلا شویم
به جنون لامتناهیِ عشقی
که قول وفای به عهدش را
پیشتر از اینها به شعرم دادهام.. #حمیدرضا_هندی
۹۶.۰۱.۱۸
@asheghanehaye_fatima
اگر میخواهی که بازگردم
برایم نشانه بگذار
مثلاً روسریِ بنفشات را
کشف حجاب کن.. و
موهایت را به امان باد رها.. تا
مُشکفشان شود نفسِ تنهاییام.. از
عطر بنفشههای وحشی
که شعرهایم را
اهلیِ آغوشِ تو میکنند..
اگر روزی خواستی تا دوباره
راهبلدِ کوچههای خیالی شویم که
جز ما هیچکس را بدان راهی نبود..،
برایم نشانی بگذار..
مثلاً در گوشِ بادها
«اگه بازم دلت میخواد یارِ یکدیگر باشیم»
زمزمه کن.. تا
«مثالِ ایومِ قدیم، بشینیم و سحر پاشیم..»
تا مبتلا شویم
به جنون لامتناهیِ عشقی
که قول وفای به عهدش را
پیشتر از اینها به شعرم دادهام.. #حمیدرضا_هندی
۹۶.۰۱.۱۸
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت. به همبرگر می گفت همبرگرد، به سطل سلط، زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. برای احوالپرسی كه زنگ مي زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم. هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد. زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود، برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند!
#مریم_سمیع_زادگان
مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت. به همبرگر می گفت همبرگرد، به سطل سلط، زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. برای احوالپرسی كه زنگ مي زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم. هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد. زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود، برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند!
#مریم_سمیع_زادگان
@asheghanehaye_fatima
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.
#حسین_منزوی
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
چند وقتی ست که بیداریِ مان خوابیده
رفته ای! ساعت دیواریِ مان خوابیده
رفتی و پنجره را میخ زدم ، وا نشود
تحت عنوان "سَرَک" هیچ سری جا نشود!
بارها پشت همین شیشه توهّم زده ایم
بارها خر شده ایم و به زمین سُم زده ایم!
دُورِ آزادی مان بود ، عذابش کردی
خانه آبادی مان بود ، خرابش کردی
سهم من از تو دو تا چشم به در دوخته است
نیستی! داغ تو یک درد پدرسوخته است
سهم من از تو زنی بود که تنها مانده
نیمه ی گمشده اش توی کمد جا مانده
دو نفس مانده که روح از تن من دور شود
تو نبودی و زنت رفت گم و گور شود
سوختم ، آب شدم ، حال مرا میفهمی؟
کارتُون خواب شدم ، حال مرا میفهمی؟
از همان درد که زخمت به زبانم افتاد
رفتنت گاوِ دو سر بود و به جانم افتاد!
مرد شو! نعره بزن ، جیغ بکش ، مشت بزن
سَنَدم را ببر امضا کن و انگشت بزن ..
"از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
و همانطور که از داغ تو آدم کُش تر ...
خفه ام توی سُرَنگی ، به تو تزریق شوم
یا که با حالت آغوش تو تطبیق شوم
پشت هر ساز ، عروسک شدم و رقصیدم
سر جالیز مترسک شدم و رقصیدم
بی تو رقصیدم و این درد تباهم میکرد
رفتی و مردک همسایه نگاهم میکرد
رفتی و از بغلم پیرهنت را بردند
رفتم و داد زدم : آااای ، زنت را بردند!
جای هر لحظه که باید بغلت میکردم
به غلطناک ترین نحو ، غلط میکردم
تو که پروانه شدی ، کاش مرا شمع کنی
ریختم توی بساطت که مرا جمع کنی
کنج دیوار نشستم برسی در بزنی
که بیایی به سرم یک گُل دیگر بزنی
روزگارم شده کابوس غمت را دیدن
نیمه شب ، زیر پتو ، یاد تو را مرگیدن
گر چه تا آخر این درد تحمل کردم
رفتی و خاک شدم! سبز شدم! گل کردم!
#سیده_محبوبه_بصری
چند وقتی ست که بیداریِ مان خوابیده
رفته ای! ساعت دیواریِ مان خوابیده
رفتی و پنجره را میخ زدم ، وا نشود
تحت عنوان "سَرَک" هیچ سری جا نشود!
بارها پشت همین شیشه توهّم زده ایم
بارها خر شده ایم و به زمین سُم زده ایم!
دُورِ آزادی مان بود ، عذابش کردی
خانه آبادی مان بود ، خرابش کردی
سهم من از تو دو تا چشم به در دوخته است
نیستی! داغ تو یک درد پدرسوخته است
سهم من از تو زنی بود که تنها مانده
نیمه ی گمشده اش توی کمد جا مانده
دو نفس مانده که روح از تن من دور شود
تو نبودی و زنت رفت گم و گور شود
سوختم ، آب شدم ، حال مرا میفهمی؟
کارتُون خواب شدم ، حال مرا میفهمی؟
از همان درد که زخمت به زبانم افتاد
رفتنت گاوِ دو سر بود و به جانم افتاد!
مرد شو! نعره بزن ، جیغ بکش ، مشت بزن
سَنَدم را ببر امضا کن و انگشت بزن ..
"از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
و همانطور که از داغ تو آدم کُش تر ...
خفه ام توی سُرَنگی ، به تو تزریق شوم
یا که با حالت آغوش تو تطبیق شوم
پشت هر ساز ، عروسک شدم و رقصیدم
سر جالیز مترسک شدم و رقصیدم
بی تو رقصیدم و این درد تباهم میکرد
رفتی و مردک همسایه نگاهم میکرد
رفتی و از بغلم پیرهنت را بردند
رفتم و داد زدم : آااای ، زنت را بردند!
جای هر لحظه که باید بغلت میکردم
به غلطناک ترین نحو ، غلط میکردم
تو که پروانه شدی ، کاش مرا شمع کنی
ریختم توی بساطت که مرا جمع کنی
کنج دیوار نشستم برسی در بزنی
که بیایی به سرم یک گُل دیگر بزنی
روزگارم شده کابوس غمت را دیدن
نیمه شب ، زیر پتو ، یاد تو را مرگیدن
گر چه تا آخر این درد تحمل کردم
رفتی و خاک شدم! سبز شدم! گل کردم!
#سیده_محبوبه_بصری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرگز نخواهم فهميد
لبى كه مى بوسد
از لبى كه بوسيده مى شود
چرا غمگين تر است؟!
#حسن_آذرى
@asheghanehaye_fatima
لبى كه مى بوسد
از لبى كه بوسيده مى شود
چرا غمگين تر است؟!
#حسن_آذرى
@asheghanehaye_fatima
.
اولین باری که دلت برایِ یکی میلرزه ؛
با آغوش باز ازش استقبال میکنی ! چون انقدر حسش خوبه که چشماتو رو همه چی میبنده ... به این فکر نمیکنی که تهش چی قراره بشه ، تو همـون لحظه عاشقی میکنی .
وقتی به هر دلیلی از دستش میدی تا مدتها درِ قلبتو محکم میبندی که دیگه هیچکس پا توش نذاره ..
برای بار دوم اگر کسی پیدا شه که دلتو بلرزونه ، که نسبت بهش یه حسِ مثبت داشته باشی ، که فقط خودشو ببینی و با نفر قبلی مقایسش نکنی ، میترسی ! خیلی میترسی ...
چون تجربه ی تلخ داری .. میترسی دوباره به اون حالِ قبلت برگردی ... بار دوم عاشق شدن سخته .. اما وقتی دل بدی دیگه مثل بار اول فقط دل نمیـکـَنی ، جون میکنی !
چون بار دوم هم با قلبت عاشق میشی هم با مغزت ...
@asheghanehaye_fatima
اولین باری که دلت برایِ یکی میلرزه ؛
با آغوش باز ازش استقبال میکنی ! چون انقدر حسش خوبه که چشماتو رو همه چی میبنده ... به این فکر نمیکنی که تهش چی قراره بشه ، تو همـون لحظه عاشقی میکنی .
وقتی به هر دلیلی از دستش میدی تا مدتها درِ قلبتو محکم میبندی که دیگه هیچکس پا توش نذاره ..
برای بار دوم اگر کسی پیدا شه که دلتو بلرزونه ، که نسبت بهش یه حسِ مثبت داشته باشی ، که فقط خودشو ببینی و با نفر قبلی مقایسش نکنی ، میترسی ! خیلی میترسی ...
چون تجربه ی تلخ داری .. میترسی دوباره به اون حالِ قبلت برگردی ... بار دوم عاشق شدن سخته .. اما وقتی دل بدی دیگه مثل بار اول فقط دل نمیـکـَنی ، جون میکنی !
چون بار دوم هم با قلبت عاشق میشی هم با مغزت ...
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
سپس شب میشد
و ما به ستارهها خیره میشدیم
تو
دنبال بزرگترین ستاره میگشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت میگشتم
سردمان میشد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانهها که دیگر کهنه شدهاند...
#تورگوت_اویار
سپس شب میشد
و ما به ستارهها خیره میشدیم
تو
دنبال بزرگترین ستاره میگشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت میگشتم
سردمان میشد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانهها که دیگر کهنه شدهاند...
#تورگوت_اویار
@asheghanehaye_fatima
آدم ها تمام نمی شوند
آدم ها نیمه شب
با همه ی آنچه
در پسِ ذهن تو برایت باقی گذاشته اند
به تو هجوم می آورند...
#هرتا_مولر
آدم ها تمام نمی شوند
آدم ها نیمه شب
با همه ی آنچه
در پسِ ذهن تو برایت باقی گذاشته اند
به تو هجوم می آورند...
#هرتا_مولر
دکمه های آغوشم را
می بندم،
پس از تو
این شب هرزه
تنهائیم را
بوکشیده.......
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
می بندم،
پس از تو
این شب هرزه
تنهائیم را
بوکشیده.......
#سمیه_شکری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
معبدی باش آنور ِ تبّت تا در این شعر، زائرت باشم
برکه ای باش آخر دنیا، تا که مرغ مهاجرت باشم
می توانم که تا ته دنیا، می توانم تمام این شب ها
مست باشم ته هواپیما تا همیشه مسافرت باشم
یک قناری بغض کرده شوم، زیر شلّاق هات بَرده شوم
می توانم به خاطرت «بروم»، می توانم به خاطرت «باشم»
توی این داستان که بد بشوی، گریه و حبس تا ابد بشوی
تا که از مرز و کوه رد بشوی، بلدِ پشتِ قاطرت باشم!
تا که دیوی به منزلت آمد، تا که دشمن مقابلت آمد
هرکجا ترس در دلت آمد، با تو در حال مشورت باشم
هدف چند اتّهام شوی، لذّتی تا ابد حرام شوی
یک خیابان ناتمام شوی... همه ی عمر، عابرت باشم
عشق رؤیای ماست، خائن نیست! هیچ چی با تو غیرممکن نیست
می توانم تو را خیال کنم، می توانم که شاعرت باشم
#سید_مهدی_موسوی
معبدی باش آنور ِ تبّت تا در این شعر، زائرت باشم
برکه ای باش آخر دنیا، تا که مرغ مهاجرت باشم
می توانم که تا ته دنیا، می توانم تمام این شب ها
مست باشم ته هواپیما تا همیشه مسافرت باشم
یک قناری بغض کرده شوم، زیر شلّاق هات بَرده شوم
می توانم به خاطرت «بروم»، می توانم به خاطرت «باشم»
توی این داستان که بد بشوی، گریه و حبس تا ابد بشوی
تا که از مرز و کوه رد بشوی، بلدِ پشتِ قاطرت باشم!
تا که دیوی به منزلت آمد، تا که دشمن مقابلت آمد
هرکجا ترس در دلت آمد، با تو در حال مشورت باشم
هدف چند اتّهام شوی، لذّتی تا ابد حرام شوی
یک خیابان ناتمام شوی... همه ی عمر، عابرت باشم
عشق رؤیای ماست، خائن نیست! هیچ چی با تو غیرممکن نیست
می توانم تو را خیال کنم، می توانم که شاعرت باشم
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت
نوشداروی توام...
با طعنه گفتم
زود نیست؟
#سجاد_رشیدی_پور
ناگهان یک شب سراغم آمد و با خنده گفت
نوشداروی توام...
با طعنه گفتم
زود نیست؟
#سجاد_رشیدی_پور