Forwarded from زمین نو |zamin_new
چنان معمولی باش که کسی نداند که تو به چه کاری میآیی
آنگاه هیچکس نمیتواند از تو استفاده کند
وقتی تو معمولی بمانی، وقتی هیاهویی نداری، آنگاه راز حقیقی زندگی خودش را از طریق تـو آشکار میسازد
آنگاه تو خودت یک راز حقیقی میشوی
وقتی تو از نگاه جامعه یک ابزار نباشی، خداگونه میشوی
معنای این چیست؟
یعنی آنکه هرگاه در جایی استفاده میشوی، تو تبدیل به یک "شیء" می شوی، هرگاه قابل استفاده نباشی یک "شخص" میشوی.
شخص یک ابزار نیست، اما شیء یک ابزار است
اگر کسی از تو بپرسید تـو چـه کسـی هستی؟
تو میگویی من یک پزشک هستم. منظورت از این حرف چیست؟
منظور تو این است که جامعه از تو به عنوان یک پزشک استفاده می کند، این عملکرد توسـت نه شخصیت و حقیقتِ تو. این کاربرد توست، فایدهی تو در جامعه است، نه شخصیت تو، نه وجود تو. جامعه از تو به عنوان یک پزشک استفاده میکند.
اما اگر معمولی شوی، اگر هیچکس نداند که تو به چه کاری می آیی، آنگاه هیچکس نمیتواند از تو استفاده کند و این گونه تو به ورای جامعه میروی.
حالا تو دیگر یک شیء نیستی، تو یک شخص شده ای
و آن به این معنا نیست که تو دیگر هیچ کاری نمی کنی، تـو کـار میکنی، اما کسی از تو استفاده نمیکند، تو کار میکنی چون خودت میخواهی، آنگاه کـار تو شکوفایی توست نه کاربرد تو
گل سرخ شکوفا میشود، نه برای کسی، برای خودش شکوفا میشود، نه دیگران. انسان حقیقی نیز تنها برای خودش شکوفا میشود نه دیگران. او یک گل سرخ است نه یک ابزار.
انسانی که درونیترین وجود خویش را نشناخته است، همیشه یک شیء میماند، همیشه در حال نمایش دادن خودش در ویترین فروشگاه است. همواره منتظر کسی است که بیاید و از او، از مدارکش از کاربردش و از تمایزاتش استفاده کند. او همیشه آویزان و نالان است تا کسی بیاید او را بخرد، ببرد و استفاده کند.
یک انسان تائو، انسان حقیقی که ریشه در وجود خویش دارد. تمام تمایزات را می اندازد. او تمام مدارکش را میسوزاند، تمام وابستگیها را خراب میکند، او در خودش باقی میماند، شکوفا میشود و گل میدهد. اما شکوفایی او کاملاً بی هدف است، بلکه برای خودش است، نه دیگران، او به سرنوشت خویش دست یافته است، و تنها در این هنگام رضایت و خرسندی وجود دارد. وقتی یک شیء باشی هیچگاه رضایت نخواهی داشت، زیرا تو یک شخص نیستی، اصالت نداری
وقتی تو برای خودت شکوفا شوی و گل بدهی، همه چیز خوب است، هیچ چیز اشتباهی وجود ندارد، اما وقتی برای دیگران باشی و با یک برچسب قیمت در ویترین در حال تبلیغ کردن
خودت نباشی و دائماً منتظر دیگران باشی تا بیایند و از تو استفاده کنند، تو هرگز راضی و خرسند نخواهی بود چراکه یک شیء، چیزی مرده است
تنها یک شخص است که زنده است.
شخص باش و زنده باش.
اشو
@zamin_new🌎
آنگاه هیچکس نمیتواند از تو استفاده کند
وقتی تو معمولی بمانی، وقتی هیاهویی نداری، آنگاه راز حقیقی زندگی خودش را از طریق تـو آشکار میسازد
آنگاه تو خودت یک راز حقیقی میشوی
وقتی تو از نگاه جامعه یک ابزار نباشی، خداگونه میشوی
معنای این چیست؟
یعنی آنکه هرگاه در جایی استفاده میشوی، تو تبدیل به یک "شیء" می شوی، هرگاه قابل استفاده نباشی یک "شخص" میشوی.
شخص یک ابزار نیست، اما شیء یک ابزار است
اگر کسی از تو بپرسید تـو چـه کسـی هستی؟
تو میگویی من یک پزشک هستم. منظورت از این حرف چیست؟
منظور تو این است که جامعه از تو به عنوان یک پزشک استفاده می کند، این عملکرد توسـت نه شخصیت و حقیقتِ تو. این کاربرد توست، فایدهی تو در جامعه است، نه شخصیت تو، نه وجود تو. جامعه از تو به عنوان یک پزشک استفاده میکند.
اما اگر معمولی شوی، اگر هیچکس نداند که تو به چه کاری می آیی، آنگاه هیچکس نمیتواند از تو استفاده کند و این گونه تو به ورای جامعه میروی.
حالا تو دیگر یک شیء نیستی، تو یک شخص شده ای
و آن به این معنا نیست که تو دیگر هیچ کاری نمی کنی، تـو کـار میکنی، اما کسی از تو استفاده نمیکند، تو کار میکنی چون خودت میخواهی، آنگاه کـار تو شکوفایی توست نه کاربرد تو
گل سرخ شکوفا میشود، نه برای کسی، برای خودش شکوفا میشود، نه دیگران. انسان حقیقی نیز تنها برای خودش شکوفا میشود نه دیگران. او یک گل سرخ است نه یک ابزار.
انسانی که درونیترین وجود خویش را نشناخته است، همیشه یک شیء میماند، همیشه در حال نمایش دادن خودش در ویترین فروشگاه است. همواره منتظر کسی است که بیاید و از او، از مدارکش از کاربردش و از تمایزاتش استفاده کند. او همیشه آویزان و نالان است تا کسی بیاید او را بخرد، ببرد و استفاده کند.
یک انسان تائو، انسان حقیقی که ریشه در وجود خویش دارد. تمام تمایزات را می اندازد. او تمام مدارکش را میسوزاند، تمام وابستگیها را خراب میکند، او در خودش باقی میماند، شکوفا میشود و گل میدهد. اما شکوفایی او کاملاً بی هدف است، بلکه برای خودش است، نه دیگران، او به سرنوشت خویش دست یافته است، و تنها در این هنگام رضایت و خرسندی وجود دارد. وقتی یک شیء باشی هیچگاه رضایت نخواهی داشت، زیرا تو یک شخص نیستی، اصالت نداری
وقتی تو برای خودت شکوفا شوی و گل بدهی، همه چیز خوب است، هیچ چیز اشتباهی وجود ندارد، اما وقتی برای دیگران باشی و با یک برچسب قیمت در ویترین در حال تبلیغ کردن
خودت نباشی و دائماً منتظر دیگران باشی تا بیایند و از تو استفاده کنند، تو هرگز راضی و خرسند نخواهی بود چراکه یک شیء، چیزی مرده است
تنها یک شخص است که زنده است.
شخص باش و زنده باش.
اشو
@zamin_new🌎
📝 - برنده جایزه بهترین شعر سال ۲۰۰۵ جهان یک پسر افریقایی بود !
وقتی بدنیا آمدم سیاه بودم.
بزرگ هم که شدم سیاه بودم.
جلوی آفتاب هم که رفتم سیاه بودم.
وقتی میترسیدم هم سیاه بودم.
موقع بیماری هم سیاه بودم.
زمانیکه میمیرم هم سیاه هستم
و اما تو بچه سفید...
وقتی بدنیا میایی صورتی هستی.
بزرگ که میشوی سفید
جلوی آفتاب قرمز
وقتی سردت میشود بنفش
هنگام ترس زرد
موقع بیماری کبود
و زمانیکه میمیری طوسی.
حالا تو به من میگویی رنگین پوست؟؟؟
📅 #چهارشنبه #روز۲۱ #شهریور #سال۱۴۰۳
وقتی بدنیا آمدم سیاه بودم.
بزرگ هم که شدم سیاه بودم.
جلوی آفتاب هم که رفتم سیاه بودم.
وقتی میترسیدم هم سیاه بودم.
موقع بیماری هم سیاه بودم.
زمانیکه میمیرم هم سیاه هستم
و اما تو بچه سفید...
وقتی بدنیا میایی صورتی هستی.
بزرگ که میشوی سفید
جلوی آفتاب قرمز
وقتی سردت میشود بنفش
هنگام ترس زرد
موقع بیماری کبود
و زمانیکه میمیری طوسی.
حالا تو به من میگویی رنگین پوست؟؟؟
📅 #چهارشنبه #روز۲۱ #شهریور #سال۱۴۰۳
اگر رویدادی که الان اتفاق میافتد و ما را ناراحت میکند را نبخشیم چه میشود؟
این خشم یا انرژی منفی نوسان میکند و میچسبد به انرژی منفیای که در گذشته در ما جاگیر شده، از بین نمیرود. بنابراین نوسان میکند با آن فرکانس، یا انرژی مشابه خودش را پیدا میکند و به آن اضافه میشود. بنابراین انرژی منفی شروع میکند به زندگی کردن در ما که به آن نقش درد یا صورت درد میگوییم.
درد چیست؟
درد یک انرژی منفی است، موجودی است که میخواهد زنده بماند. خوراکش درد و رنج است و معمولا خاموش است. وقتی خشمگین میشویم یا میرنجیم این درد را بیدار کرده تغذیه میکنیم و وقتی سیر شد دوباره میخوابد ولی تا آن را نبخشیم ازبین نمیرود.
شاید تنها راه رویارویی با این انرژی منفی حضور باشد. حضور آگاهانه ما یعنی نور وجود ما هستی ما. در این لحظه اگر روی دردهای گذشته ما بیافتد میتواند آنها را ذوب کند. درست مثل تاریکی است که روشنایی آن را از بین میبرد..
📅 #یکشنبه #روز۲۵ #شهریور #سال۱۴۰۳
این خشم یا انرژی منفی نوسان میکند و میچسبد به انرژی منفیای که در گذشته در ما جاگیر شده، از بین نمیرود. بنابراین نوسان میکند با آن فرکانس، یا انرژی مشابه خودش را پیدا میکند و به آن اضافه میشود. بنابراین انرژی منفی شروع میکند به زندگی کردن در ما که به آن نقش درد یا صورت درد میگوییم.
درد چیست؟
درد یک انرژی منفی است، موجودی است که میخواهد زنده بماند. خوراکش درد و رنج است و معمولا خاموش است. وقتی خشمگین میشویم یا میرنجیم این درد را بیدار کرده تغذیه میکنیم و وقتی سیر شد دوباره میخوابد ولی تا آن را نبخشیم ازبین نمیرود.
شاید تنها راه رویارویی با این انرژی منفی حضور باشد. حضور آگاهانه ما یعنی نور وجود ما هستی ما. در این لحظه اگر روی دردهای گذشته ما بیافتد میتواند آنها را ذوب کند. درست مثل تاریکی است که روشنایی آن را از بین میبرد..
📅 #یکشنبه #روز۲۵ #شهریور #سال۱۴۰۳
Forwarded from مدیتیشن با پروشات
🌸🌸✨شناخت و در هم شکستن باورهای محدود کننده🌸🌸✨:
هر انسانی زندانی ذهن خودش است. در واقع ذهن ابزاری قدرتمند است در دست انسان برای رسیدن به اهدافش ولی انسان با قرار دادن باورهایی و عقاید نادرستی در آن باعث می شود که یک حد و مرزی برای خودش ایجاد کند و به فراتر از آن نرود.
مرزهای خود را بشناسید و آن را بشکنید و هر دفعه کمی فراتر از آن بروید.
هر انسانی در مداری از باورها قرار دارد که با اعمال شجاعانه خود این مرز و مدار را چون پوسته ای می شکند و به مدار بالاتر می رود.
اعمال شجاعانه و جسارتهای انسان او را پیش می برد. ابتدا شجاعت تخیل کردن آنها سپس شجاعت فکر و حرف زدن و در نهایت شجاعت عمل به آن ،ذهن و جهان را گسترش می دهد.
همواره مرزهای خود را بشکنید. فردی که همواره ده هزار تومان کمک می کرد این بار ۲۰هزار کمک کند. فردی که در تمام عمرش در رستوران یک میلیون خرج نکرده باید جسارت کند و جایی برود و و عده گرانتری سفارش دهد. یا لباس گرانتری بخرد.
انسان با خودش می گوید ماهی فلان قدر حقوقم می باشد چطور می توانم چنین کنم؟ دقیقا همین مرز توست که باید بشکند . وقتی مرزهای شجاعتت را با باور به فراوانی جا به جا کردی ، درآمدت هم بیشتر می شود.
اگر همواره ۲۰ دقیقه ورزش می کردی این دفعه ۲۵ دقیقه اش کن.
اگر بیشترین مبلغ پس اندازت nمقدار بود حالا سعی کن مقداری بیشترش کنی.
مرز خود را بیشتر کن تا بیشتر شوی…
🌱کانال تلگرام :
🆔@meditationwithporoshat
هر انسانی زندانی ذهن خودش است. در واقع ذهن ابزاری قدرتمند است در دست انسان برای رسیدن به اهدافش ولی انسان با قرار دادن باورهایی و عقاید نادرستی در آن باعث می شود که یک حد و مرزی برای خودش ایجاد کند و به فراتر از آن نرود.
مرزهای خود را بشناسید و آن را بشکنید و هر دفعه کمی فراتر از آن بروید.
هر انسانی در مداری از باورها قرار دارد که با اعمال شجاعانه خود این مرز و مدار را چون پوسته ای می شکند و به مدار بالاتر می رود.
اعمال شجاعانه و جسارتهای انسان او را پیش می برد. ابتدا شجاعت تخیل کردن آنها سپس شجاعت فکر و حرف زدن و در نهایت شجاعت عمل به آن ،ذهن و جهان را گسترش می دهد.
همواره مرزهای خود را بشکنید. فردی که همواره ده هزار تومان کمک می کرد این بار ۲۰هزار کمک کند. فردی که در تمام عمرش در رستوران یک میلیون خرج نکرده باید جسارت کند و جایی برود و و عده گرانتری سفارش دهد. یا لباس گرانتری بخرد.
انسان با خودش می گوید ماهی فلان قدر حقوقم می باشد چطور می توانم چنین کنم؟ دقیقا همین مرز توست که باید بشکند . وقتی مرزهای شجاعتت را با باور به فراوانی جا به جا کردی ، درآمدت هم بیشتر می شود.
اگر همواره ۲۰ دقیقه ورزش می کردی این دفعه ۲۵ دقیقه اش کن.
اگر بیشترین مبلغ پس اندازت nمقدار بود حالا سعی کن مقداری بیشترش کنی.
مرز خود را بیشتر کن تا بیشتر شوی…
🌱کانال تلگرام :
🆔@meditationwithporoshat
Audio
دارما مدیتیشن - پرانامایا: بخش اول
در این اپیزود یکی از تمرینات مهم پرانامایا به نام "نادی شود" را مورد بررسی قرار میدهیم.
این تکنیک تنفسی به ما کمک میکند تا به آرامش و تمرکز بیشتری دست یابیم.
مقاله مرتبط با اپیزود در مجله دارما:
• ۷ تکنیک تنفسی قدرتمند برای مدیریت استرس و تقویت ذهن
• صفحه اپیزود در وب سایت به همراه نسخهی متنی 🧏♂️
📎از کجا شروع کنم؟
دارما در کست باکس
دارما در اسپاتیفای
دارما در اپل پادکست
دارما در شنوتو
دارما در تلگرام
توییتر دارما
سایت دارما
اینستاگرام دارما
.
📅 #جمعه #روز۳۰ #شهریور #سال۱۴۰۳
در این اپیزود یکی از تمرینات مهم پرانامایا به نام "نادی شود" را مورد بررسی قرار میدهیم.
این تکنیک تنفسی به ما کمک میکند تا به آرامش و تمرکز بیشتری دست یابیم.
مقاله مرتبط با اپیزود در مجله دارما:
• ۷ تکنیک تنفسی قدرتمند برای مدیریت استرس و تقویت ذهن
• صفحه اپیزود در وب سایت به همراه نسخهی متنی 🧏♂️
📎از کجا شروع کنم؟
دارما در کست باکس
دارما در اسپاتیفای
دارما در اپل پادکست
دارما در شنوتو
دارما در تلگرام
توییتر دارما
سایت دارما
اینستاگرام دارما
.
📅 #جمعه #روز۳۰ #شهریور #سال۱۴۰۳
Forwarded from مدیتیشن با پروشات
🧘♀️🧘🏼“مراقبه ای نیرومند برای تقویت سیستم ایمنی بدن "
🧘♀️🧘🏼
هر گاه احساس میکنید لازم است سیستم ایمنی بدن خود را تقویت کنید میتوانید این مراقبه ی نیرومند شفا را به کار ببرید،
تاثیر این مراقبه به محض مشاهده نخستین علایم بیماری بیشتر است اما در مورد بیماری های تثبیت شده به شرط تمرکز و تکرار زیاد نیز میتواند موثر باشد. همچنین با این مراقبه اختلال هایی که در نتیجه ی عواطف منفی در میدان انرژی پدید می آیند، اصلاح می شوند:
هنگامی که چند دقیقه کاری ندارید و به ویژه درست پیش از آنکه شب به خواب بروید و همین که صبح بیدار شدید و پیش از آنکه برخیزید،بدن خود را غرق در آگاهی کنید.
چشمانتان را ببندید و به پشت درازبکشید. ابتدا توجه خود را برای مدتی کوتاه بر اعضای مختلف بدن _دست ها ،پاها،شکم،سینه،سر و غیره _ متمرکز کنید.
انرژی حیات درون اعضا را تا آنجا که میتوانید حس کنید. حدود پانزده ثانیه با هر عضو بمانید.
آنگاه اجازه دهید چند بار توجه شما همچون موج از پا به سوی سر و از سر به سوی پا بر همه ی بدن معطوف شود. یک دقیقه برای این حرکت کافی است.
سپس تمامیت بدن درونی خود را به صورت یکپارچه و یک میدان انرژی احساس نمایید. این حس را چند دقیقه حفظ کنید.
در این مدت به شدت حضور داشته باشید.
از اینکه ذهن گه گاه موفق میشود توجه شما را به خارج از بدن سوق دهد و در افکار گم می شوید ناراحت نشوید. همین که متوجه این عمل شدید فقط توجه خود را به بدن درونی معطوف کنید.
(توصیه می کنیم در کنار انجام مراقبه های شفاو تقویت سیستم ایمنی بدن ،درمان پزشکی را ادامه دهید)
نور و عشق الهی جاری ست
✨🤍🧚♂️✨🙏🧘♀️🧘🏼
🌱لينك سایت : كلاب مديتيشن👇
🕉 meditationclub.ir/
🌱کانال تلگرام :
🆔@meditationwithporoshat
🧘♀️🧘🏼
هر گاه احساس میکنید لازم است سیستم ایمنی بدن خود را تقویت کنید میتوانید این مراقبه ی نیرومند شفا را به کار ببرید،
تاثیر این مراقبه به محض مشاهده نخستین علایم بیماری بیشتر است اما در مورد بیماری های تثبیت شده به شرط تمرکز و تکرار زیاد نیز میتواند موثر باشد. همچنین با این مراقبه اختلال هایی که در نتیجه ی عواطف منفی در میدان انرژی پدید می آیند، اصلاح می شوند:
هنگامی که چند دقیقه کاری ندارید و به ویژه درست پیش از آنکه شب به خواب بروید و همین که صبح بیدار شدید و پیش از آنکه برخیزید،بدن خود را غرق در آگاهی کنید.
چشمانتان را ببندید و به پشت درازبکشید. ابتدا توجه خود را برای مدتی کوتاه بر اعضای مختلف بدن _دست ها ،پاها،شکم،سینه،سر و غیره _ متمرکز کنید.
انرژی حیات درون اعضا را تا آنجا که میتوانید حس کنید. حدود پانزده ثانیه با هر عضو بمانید.
آنگاه اجازه دهید چند بار توجه شما همچون موج از پا به سوی سر و از سر به سوی پا بر همه ی بدن معطوف شود. یک دقیقه برای این حرکت کافی است.
سپس تمامیت بدن درونی خود را به صورت یکپارچه و یک میدان انرژی احساس نمایید. این حس را چند دقیقه حفظ کنید.
در این مدت به شدت حضور داشته باشید.
از اینکه ذهن گه گاه موفق میشود توجه شما را به خارج از بدن سوق دهد و در افکار گم می شوید ناراحت نشوید. همین که متوجه این عمل شدید فقط توجه خود را به بدن درونی معطوف کنید.
(توصیه می کنیم در کنار انجام مراقبه های شفاو تقویت سیستم ایمنی بدن ،درمان پزشکی را ادامه دهید)
نور و عشق الهی جاری ست
✨🤍🧚♂️✨🙏🧘♀️🧘🏼
🌱لينك سایت : كلاب مديتيشن👇
🕉 meditationclub.ir/
🌱کانال تلگرام :
🆔@meditationwithporoshat
کلاب مدیتیشن
کلاب مدیتیشن مکانی است که آگاهی و عشق را به شما هدیه می دهد.
Forwarded from اتچ بات
Telegram
فایل پاکسازی سموم و اخلاط فاسد از بدن
www.eetamusic.com ایتا موزیک
Mimiram
Hamed Nikpay
روح برخواسته از من ته این کوچه بایست!
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم!
#آواتار_مهربابا :
خدایی را که نمی بینیم می گوییم حقیقی است و دنیایی را که می بینیم می گوییم مجازیست. آنچه که در تجربه ما وجود دارد در حقیقت موجود نیست و آنچه که برای ما وجود ندارد واقعا موجود است. باید خود را گم کنیم تا بتوانیم خویش را پیدا نماییم، از این جهت گم کردن به منزله یافتن است.
باید در نفس خود بمیریم تا درخداوند زنده شویم، از این رو مردن زندگیست.
باید درونمان کاملا تهی گردد تا کلا از خدا پر گردیم، پس خلاء کامل یعنی پر بودن مطلق. باید با غلبه کردن بر "هیچ چیز" از نادرستی و ریا عریان شویم تا در بی نهایت خدا جذب گردیم، پس هیچ چیز یعنی همه چیز.
(اسرار عشق الهی)
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست، دوستتر از جان ماست
#سعدی
@Kundalini_iran
📅 #دوشنبه #روز۲۳ #مهر #سال۱۴۰۳
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم!
#آواتار_مهربابا :
خدایی را که نمی بینیم می گوییم حقیقی است و دنیایی را که می بینیم می گوییم مجازیست. آنچه که در تجربه ما وجود دارد در حقیقت موجود نیست و آنچه که برای ما وجود ندارد واقعا موجود است. باید خود را گم کنیم تا بتوانیم خویش را پیدا نماییم، از این جهت گم کردن به منزله یافتن است.
باید در نفس خود بمیریم تا درخداوند زنده شویم، از این رو مردن زندگیست.
باید درونمان کاملا تهی گردد تا کلا از خدا پر گردیم، پس خلاء کامل یعنی پر بودن مطلق. باید با غلبه کردن بر "هیچ چیز" از نادرستی و ریا عریان شویم تا در بی نهایت خدا جذب گردیم، پس هیچ چیز یعنی همه چیز.
(اسرار عشق الهی)
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست، دوستتر از جان ماست
#سعدی
@Kundalini_iran
📅 #دوشنبه #روز۲۳ #مهر #سال۱۴۰۳
Forwarded from توانمندي با آيورودا علم هستي
رازجوانی بایوگای تبتی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
پنج حرکت اسرار آمیز یوگا که شما را هر روز جوانتر می کند.
این حرکات بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت دارند.
https://telegram.me/Ayurveda
فواید و نتایج :
🍀بیدار شدن از خواب با احساس جوانی و نشاط
🍀بیشتر شدن قدرت حافظه و تمرکز
🍀بسیار جوانتر به نظر می رسید.
🍀داشتن خواب آرام و راحت
🍀رهایی از بسیاری از بیماریهای ستون فقرات و مشکلات مفصلی و درد و آرتروز و آرتریت
🍀بالا رفتن تحمل سختیها و مقابله با استرس و درمان افسردگی
🍀ارتقاء سطح ذهنی و عاطفی و انرژی
🍀بالا رفتن قدرت بینایی و اعتماد به نفس
🍀افزایش نیروی جنسی
https://telegram.me/Ayurveda
🍀بالا رفتن قدرت بدنی
🍀رهایی از دردهای پشت
🍀تحت کنترل در آوردن فشار خون و قند خون «دیابت» و وزن بدن
🍀هضم راحت غذا
🍀بوجود آمدن احساس شادی و سرزندگی و کم کردن حس افسردگی
🍀تقویت سیستم ایمنی بدن
🍀هفت چاکرای اصلی بدن را فعال کرده و به تعادل میرساند.
🍀هماهنگی روح و جسم و ذهن و آرامش که هدف اصلی یوگاست.
به تعادل رساندن غدد درونریز و برونریز بدن کمک میکند.
https://telegram.me/Ayurveda
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
پنج حرکت اسرار آمیز یوگا که شما را هر روز جوانتر می کند.
این حرکات بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت دارند.
https://telegram.me/Ayurveda
فواید و نتایج :
🍀بیدار شدن از خواب با احساس جوانی و نشاط
🍀بیشتر شدن قدرت حافظه و تمرکز
🍀بسیار جوانتر به نظر می رسید.
🍀داشتن خواب آرام و راحت
🍀رهایی از بسیاری از بیماریهای ستون فقرات و مشکلات مفصلی و درد و آرتروز و آرتریت
🍀بالا رفتن تحمل سختیها و مقابله با استرس و درمان افسردگی
🍀ارتقاء سطح ذهنی و عاطفی و انرژی
🍀بالا رفتن قدرت بینایی و اعتماد به نفس
🍀افزایش نیروی جنسی
https://telegram.me/Ayurveda
🍀بالا رفتن قدرت بدنی
🍀رهایی از دردهای پشت
🍀تحت کنترل در آوردن فشار خون و قند خون «دیابت» و وزن بدن
🍀هضم راحت غذا
🍀بوجود آمدن احساس شادی و سرزندگی و کم کردن حس افسردگی
🍀تقویت سیستم ایمنی بدن
🍀هفت چاکرای اصلی بدن را فعال کرده و به تعادل میرساند.
🍀هماهنگی روح و جسم و ذهن و آرامش که هدف اصلی یوگاست.
به تعادل رساندن غدد درونریز و برونریز بدن کمک میکند.
https://telegram.me/Ayurveda
Forwarded from موفقیت نامحدود
بريدن تارهای اتری
🔅دو روش براي بريدن تارهای اتری وجود دارد .
روش اول
🔸راحت ترين و سريع ترين راه اين است كه به طور ذهنی از فرشته ی نگهبانت كمك بخواهی، بايد بدانی كه وظيفه ی اصلی او اين است كه تمامی انرژی های منفی را از تو دور كند .
🔸تو هر زمان كه بخواهی مي توانی او را به نزد خود فرا بخوانی ، حتی می توانی از او بخواهی كه هميشه با تو زندگی كند ، او اين توانايی را دارد (همان طور كه ما هم در حقيقت توانائی داريم) كه همزمان با همه باشد .
🔸تو متوجه می شوی كه ناگهان چه قدر انرژی ات بيشتر شده است و وقتی از فرشته ات
می خواهی اين رشته ها را قطع كند چه احساس آرامشی به سراغ تو خواهد آمد .
روش دوم
🔸برای اين كه خودت اين رشته ها را ببری اين است كه تصور كنی يك قيچی يا كارد يا شمشير در دست داری ، حس كن يا ببين كه اين رشته ها را قطع كرده ای.
🔸می توانی هم فردی را كه به او وابسته هستی را در نظر بگيری و به نيت قطع رشته های ميان خود و او اين كار را انجام دهی . می توانی هم نيت كنی كه تمام رشته هايت قطع شود .
🔸حس بريدن رشته های خود يا ديگری كاملاً قابل درك است، وقتی با شی ء تيزی تارها را
می یبری ضخامت و حجم آنها را حس می كنی اگر در برابر اين بريدن مقاومتی باشد به صورت ترس ها و نگرانی های حل نشدنی و يا كينه و عدم بخشايش نسبت به فرد يا چيزی كه
رشته های به آن بسته است نمود پيدا كند .
جمله تاكيدی زیر برای درمان اين دو مقاومت
است:
"من می خواهم كه از تمام ترس ها و كينه ها رها شوم تا بتوانم به جای رنج بردن به آرامش برسم".
@unlimite2000
🔅دو روش براي بريدن تارهای اتری وجود دارد .
روش اول
🔸راحت ترين و سريع ترين راه اين است كه به طور ذهنی از فرشته ی نگهبانت كمك بخواهی، بايد بدانی كه وظيفه ی اصلی او اين است كه تمامی انرژی های منفی را از تو دور كند .
🔸تو هر زمان كه بخواهی مي توانی او را به نزد خود فرا بخوانی ، حتی می توانی از او بخواهی كه هميشه با تو زندگی كند ، او اين توانايی را دارد (همان طور كه ما هم در حقيقت توانائی داريم) كه همزمان با همه باشد .
🔸تو متوجه می شوی كه ناگهان چه قدر انرژی ات بيشتر شده است و وقتی از فرشته ات
می خواهی اين رشته ها را قطع كند چه احساس آرامشی به سراغ تو خواهد آمد .
روش دوم
🔸برای اين كه خودت اين رشته ها را ببری اين است كه تصور كنی يك قيچی يا كارد يا شمشير در دست داری ، حس كن يا ببين كه اين رشته ها را قطع كرده ای.
🔸می توانی هم فردی را كه به او وابسته هستی را در نظر بگيری و به نيت قطع رشته های ميان خود و او اين كار را انجام دهی . می توانی هم نيت كنی كه تمام رشته هايت قطع شود .
🔸حس بريدن رشته های خود يا ديگری كاملاً قابل درك است، وقتی با شی ء تيزی تارها را
می یبری ضخامت و حجم آنها را حس می كنی اگر در برابر اين بريدن مقاومتی باشد به صورت ترس ها و نگرانی های حل نشدنی و يا كينه و عدم بخشايش نسبت به فرد يا چيزی كه
رشته های به آن بسته است نمود پيدا كند .
جمله تاكيدی زیر برای درمان اين دو مقاومت
است:
"من می خواهم كه از تمام ترس ها و كينه ها رها شوم تا بتوانم به جای رنج بردن به آرامش برسم".
@unlimite2000
Forwarded from زمین نو |zamin_new
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک جستجو گر معنوی باقی نمان،
جستجو گران فقط می گردند و به عقل محدودشان اعتماد می کنند.
عاشقان نمی گردند و می یابند
نمی پرسند و پاسخ می گیرند
در راه هستند ولی نمی پرسند اکنون کجا هستیم؟
عاشقان با صبر و تسلیم یکی شده اند،
یک عاشق باش.
@zamin_new🌍
جستجو گران فقط می گردند و به عقل محدودشان اعتماد می کنند.
عاشقان نمی گردند و می یابند
نمی پرسند و پاسخ می گیرند
در راه هستند ولی نمی پرسند اکنون کجا هستیم؟
عاشقان با صبر و تسلیم یکی شده اند،
یک عاشق باش.
@zamin_new🌍
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده.
🙏🙏🙏🙏🙏
📅 #چهارشنبه #روز۲۳ #آبان #سال۱۴۰۳
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده.
🙏🙏🙏🙏🙏
📅 #چهارشنبه #روز۲۳ #آبان #سال۱۴۰۳