اگر کاسهی خود را بیش از اندازه پُر کنید؛ لبریز میشود!
چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید؛ کُند میشود!
در پیِ پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمیگیرد!
دنبال تایید دیگران باشید، برده آنها خواهید بود!
کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید، این تنها راه آرامش یافتن است...
چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید؛ کُند میشود!
در پیِ پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمیگیرد!
دنبال تایید دیگران باشید، برده آنها خواهید بود!
کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید، این تنها راه آرامش یافتن است...
Forwarded from Masoudkarian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز برایت آرزو می کنم یک خبر خوشبشنوی…
anandayoga
https://youtu.be/13mEprpYiz4
جهت دیدن ویدئو کافیه تا روی علامت فلش ضربه بزنید
" یک استعفا "
بیش از ده سال پیش من رسماً اعلام کردم که دیگر یک "معلم نادوگانگی" نیستم. آن برچسبی بود که با روح و قلب من انطباق نداشت.
پنج سال پیش اعلام کردم که من دیگر "هیچ نوع معلمی" نیستم.
امروز دوست دارم اعلام کنم-و چه اعلامهای جالبی!- که من هنوز یک "معلم" نیستم. من یک متخصص یا مرشد نیستم و هیچگونه مرجعیتی بر حقیقت ندارم.
من یک پرنده ام، آواز اصیل خودم را سر میدهم. من حقیقت را در بر ندارم، آنرا تصاحب و تملّک نمیکنم و حتی ادعا نمیکنم آوازم حقیقی است.
حقیقت یک چیز زنده است نه چیزی که در کتابها، آشرامها یا ذهن انسانها بیابی، هرچقدر هم دانش آموخته یا مشهور یا "روشن ضمیر" باشند. خدا به آنها کمک کند.
حقیقت فقط در لحظه ی زنده، حقیقت است.آن یک حقیقت نادوگانه یا دوگانه نیست. یک حقیقت معنوی یا غیرمعنوی نیست، بلکه مقدم بر همه ی این کلمات زیرکانه و مست کننده است. آن، زنده است. یک وضعیت خاص نیست. آن اینجا فقط برای "بیداران" نیست. آن، نفسی است که می آید و میرود. گرمای خورشید است بر صورت تو. صدای آواز پرنده است، صدای بوق یک ماشین است. نگاهی است در چشمان فردی محبوب یا غریبه. جریان نور صبحگاهی در پنجره اتاق خوابتان است. احساسِ اتصالِ عمیق به زمین است، حتی در عمیقترین تنهایی تان. شکوه و الوهیت است، حتی در لحظات درد و اندوه.
من چگونه می توانم "متخصصِ آن" باشم؟
من عاشق سهیم شدن سخنانم، همانطور که می آیند، با شما هستم. دوست دارم شما را به حقیقتِ لحظه ی کنونی دعوت کنم. من عاشقِ نگه داشتن این فضا به آرامی هستم. وقتی توجهی کنجکاو به بدن می افتد، من عاشق آنم. عاشقِ برخطا بودنم. عاشق خندیدن همچون یک کودکم.
من به سر دادن آواز ادامه خواهم داد مادامیکه عشق به خواندنش وجود داشته باشد. اما نمی توانم معلم، مرشد یا درمانگرِ هیچکسی باشم. نمیتوانم "کسی که می داند" باشم.
میتوانم با تو در این میدان دوستی دیدار کنم. نمیتوانم تو را شفا دهم، اما میتوانم تو را به بازگشتن به مکان مقدسی در درون خودت که همه چیز در آنجا در بر گرفته شده، و نه لزوماً شفا یافته، راهنمایی کنم. من نمی توانم تو را درست کنم. اما میتوانم به تو عشق بورزم. نمیتوانم حقیقت را به تو بدهم. تو پیشاپیش آنجایی. ورای نادوگانگی، بله. ورای همه ی تصورات معنوی، بله. ورای همه ی برچسبهایی که من ممکن است به خودم بدهم: نویسنده، سخنران، معلم، نامعلم. هرچه. مهم نیست.
فقط این لحظه. اینجا. در خامی اش. در سادگی اش. در بی پایه بودنش. در خلوصش.
اینجا ما میتوانیم شروع کنیم و نه هیچ جای دیگر.
نه سیستمی برای حفظ کردن، نه تعلیمی برای دفاع کردن.
نه سلسله مراتبی.
من استعفا میدهم. کاملاً استعفا میدهم.
با استعفایم خود را به این مسیرِ جامعیتِ بنیادین می سپارم. من به این بشریت شکسته و زیبا که در خودم و دیگران است، هر روز تعظیم میکنم. اجازه میدهم این نور بی اندازه از میان هر شکافی بدرخشد.
من در هر لحظه از نقش و فرافکنیها و مزخرفاتِ معنوی استعفا میدهم، طوریکه بتوانم شما را ببینم، با شما دقیقاً در جایی که هستید، دیدار کنم
شما معلم من هستید.
و شاید،
در آن دیدار مقدس،
من نیز معلم شما باشم.
#جف_فوستر
📅 #یکشنبه #روز۲۴ #بهمن #سال۱۴۰۰
بیش از ده سال پیش من رسماً اعلام کردم که دیگر یک "معلم نادوگانگی" نیستم. آن برچسبی بود که با روح و قلب من انطباق نداشت.
پنج سال پیش اعلام کردم که من دیگر "هیچ نوع معلمی" نیستم.
امروز دوست دارم اعلام کنم-و چه اعلامهای جالبی!- که من هنوز یک "معلم" نیستم. من یک متخصص یا مرشد نیستم و هیچگونه مرجعیتی بر حقیقت ندارم.
من یک پرنده ام، آواز اصیل خودم را سر میدهم. من حقیقت را در بر ندارم، آنرا تصاحب و تملّک نمیکنم و حتی ادعا نمیکنم آوازم حقیقی است.
حقیقت یک چیز زنده است نه چیزی که در کتابها، آشرامها یا ذهن انسانها بیابی، هرچقدر هم دانش آموخته یا مشهور یا "روشن ضمیر" باشند. خدا به آنها کمک کند.
حقیقت فقط در لحظه ی زنده، حقیقت است.آن یک حقیقت نادوگانه یا دوگانه نیست. یک حقیقت معنوی یا غیرمعنوی نیست، بلکه مقدم بر همه ی این کلمات زیرکانه و مست کننده است. آن، زنده است. یک وضعیت خاص نیست. آن اینجا فقط برای "بیداران" نیست. آن، نفسی است که می آید و میرود. گرمای خورشید است بر صورت تو. صدای آواز پرنده است، صدای بوق یک ماشین است. نگاهی است در چشمان فردی محبوب یا غریبه. جریان نور صبحگاهی در پنجره اتاق خوابتان است. احساسِ اتصالِ عمیق به زمین است، حتی در عمیقترین تنهایی تان. شکوه و الوهیت است، حتی در لحظات درد و اندوه.
من چگونه می توانم "متخصصِ آن" باشم؟
من عاشق سهیم شدن سخنانم، همانطور که می آیند، با شما هستم. دوست دارم شما را به حقیقتِ لحظه ی کنونی دعوت کنم. من عاشقِ نگه داشتن این فضا به آرامی هستم. وقتی توجهی کنجکاو به بدن می افتد، من عاشق آنم. عاشقِ برخطا بودنم. عاشق خندیدن همچون یک کودکم.
من به سر دادن آواز ادامه خواهم داد مادامیکه عشق به خواندنش وجود داشته باشد. اما نمی توانم معلم، مرشد یا درمانگرِ هیچکسی باشم. نمیتوانم "کسی که می داند" باشم.
میتوانم با تو در این میدان دوستی دیدار کنم. نمیتوانم تو را شفا دهم، اما میتوانم تو را به بازگشتن به مکان مقدسی در درون خودت که همه چیز در آنجا در بر گرفته شده، و نه لزوماً شفا یافته، راهنمایی کنم. من نمی توانم تو را درست کنم. اما میتوانم به تو عشق بورزم. نمیتوانم حقیقت را به تو بدهم. تو پیشاپیش آنجایی. ورای نادوگانگی، بله. ورای همه ی تصورات معنوی، بله. ورای همه ی برچسبهایی که من ممکن است به خودم بدهم: نویسنده، سخنران، معلم، نامعلم. هرچه. مهم نیست.
فقط این لحظه. اینجا. در خامی اش. در سادگی اش. در بی پایه بودنش. در خلوصش.
اینجا ما میتوانیم شروع کنیم و نه هیچ جای دیگر.
نه سیستمی برای حفظ کردن، نه تعلیمی برای دفاع کردن.
نه سلسله مراتبی.
من استعفا میدهم. کاملاً استعفا میدهم.
با استعفایم خود را به این مسیرِ جامعیتِ بنیادین می سپارم. من به این بشریت شکسته و زیبا که در خودم و دیگران است، هر روز تعظیم میکنم. اجازه میدهم این نور بی اندازه از میان هر شکافی بدرخشد.
من در هر لحظه از نقش و فرافکنیها و مزخرفاتِ معنوی استعفا میدهم، طوریکه بتوانم شما را ببینم، با شما دقیقاً در جایی که هستید، دیدار کنم
شما معلم من هستید.
و شاید،
در آن دیدار مقدس،
من نیز معلم شما باشم.
#جف_فوستر
📅 #یکشنبه #روز۲۴ #بهمن #سال۱۴۰۰
❤2
آرزو میکنم همه لحظه هایت چون روز باشد و همه روزهایت زیبایی تابلوی هزار رنگ
من تورا به عشق و مهربانی دعوت می کنم
تا در قلبت باغ امید وصال را نظاره گر باشی
امروز روز سپاسگزاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
ایمان بیاوریم به پرواز یک پرنده ، به طلوع افتاب
به تغییر یک فصل ، به آواز یک پرنده ، به لبخند یک رهگذر
به گرمای یک دست ، به حضور یک دوست
ایمان بیاوریم به عشق .... و به خدایی که همیشه با ماست .
من تورا به عشق و مهربانی دعوت می کنم
تا در قلبت باغ امید وصال را نظاره گر باشی
امروز روز سپاسگزاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
ایمان بیاوریم به پرواز یک پرنده ، به طلوع افتاب
به تغییر یک فصل ، به آواز یک پرنده ، به لبخند یک رهگذر
به گرمای یک دست ، به حضور یک دوست
ایمان بیاوریم به عشق .... و به خدایی که همیشه با ماست .
❤1
نَفَسهای یک خدا.
نیازی نیست برای ارتباط گرفتن با دیگران، قلب و حقیقتِ خودت را ترک کنی.
درواقع در همان مرکزِ بی مرکزِ قلبِ خودت، ارتباط راستین را خواهی یافت.
اینجا در عمیقترین رخنه های قلب، دیگران دیگر دیگران نیستند.
همه اش یک قلب است در بیشمار چهره ی مبدلش.
فقط با غوطه خوردن در تنهاییِ خودمان و شیرجه زدن در جدایی مان و انفصالمان از منبع، آنچه را جستجو میکنیم کشف خواهیم کرد.
یگانگی، در قلب تقسیم بندی.
عشق، در وسط طوفان.
اتصال، از طریق نومیدی و ویرانی.
من تو هستم، دوست من:
ما همه
نَفَسهای یک خداییم.
#جف_فوستر
نیازی نیست برای ارتباط گرفتن با دیگران، قلب و حقیقتِ خودت را ترک کنی.
درواقع در همان مرکزِ بی مرکزِ قلبِ خودت، ارتباط راستین را خواهی یافت.
اینجا در عمیقترین رخنه های قلب، دیگران دیگر دیگران نیستند.
همه اش یک قلب است در بیشمار چهره ی مبدلش.
فقط با غوطه خوردن در تنهاییِ خودمان و شیرجه زدن در جدایی مان و انفصالمان از منبع، آنچه را جستجو میکنیم کشف خواهیم کرد.
یگانگی، در قلب تقسیم بندی.
عشق، در وسط طوفان.
اتصال، از طریق نومیدی و ویرانی.
من تو هستم، دوست من:
ما همه
نَفَسهای یک خداییم.
#جف_فوستر
❤2👍1👏1
مرد ساعت ساز
روزگاری ساعت سازی بود که ساعت هم تعمیر می کرد. روزی مردی با ساعتی خراب وارد مغازه ی او شد و گفت:« ساعتم خراب شده. فکر می کنید می توانید تعمیرش کنید؟» ساعت ساز جواب داد:« خوب، البته سعی خودم را می کنم.» مرد گفت:« متشکرم، اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است.» و ساعتش را برداشت و رفت! بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت:« ساعتم کار نمی کند؛ اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یک را هم اینجا، مطمئنم که دوباره مثل روز اولش کار می کند.» ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود. سپس ساعت را به او برگرداند. ظهر نشده بود که باز مرد دیگری وارد مغازه شد. ساعتش را روی میز گذاشت و گفت:« یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش.» این را گفت و مغازه را ترک کرد. ساعت ساز قبل از اینکه مغازه را تعطیل کند، چهارمین مرد وارد مغازه اش شد و گفت:« قربان، ساعتم کار نمی کند. من هم چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم! لطفا هر وقت آماده شد، خبرم کنید.» -به نظر شما از میان چهار مردی که به مغازه ی ساعت ساز آمدند، ساعت کدام یک از آنها تعمیر شد؟
نتیجه:
ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و پیش از بازگشت، آنها را با خود بر می گردانیم! گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید! و گاهی هم برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده کند! درست مثل آنهایی که برای تعمیر ساعتشان آمده بودند. ولی… باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن، ما خبر می کند. فراموش نکنیم که خدواند همیشه وقت شناس است. به قول عالمی گرانقدر:« همیشه فکر می کنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم، ولی در حقیقت چون به خدا نمی رسیم گرفتاریم.»همه چیز رو بسپارید به خودش🤍
"صبح" یعنی☕️
یک سلام آبی که بوی🍂🌷
"زندگی بده"...
"صبح" یعنی
"امید" برای
یک "شروعی زیبا"...
"صبح" یعنی
یک "معجزه"
یعنی یک "ایمان"
دوباره به "قدرت خداوند"...
📅 #دوشنبه #روز۲۵ #بهمن #سال۱۴۰۰
روزگاری ساعت سازی بود که ساعت هم تعمیر می کرد. روزی مردی با ساعتی خراب وارد مغازه ی او شد و گفت:« ساعتم خراب شده. فکر می کنید می توانید تعمیرش کنید؟» ساعت ساز جواب داد:« خوب، البته سعی خودم را می کنم.» مرد گفت:« متشکرم، اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است.» و ساعتش را برداشت و رفت! بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت:« ساعتم کار نمی کند؛ اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یک را هم اینجا، مطمئنم که دوباره مثل روز اولش کار می کند.» ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود. سپس ساعت را به او برگرداند. ظهر نشده بود که باز مرد دیگری وارد مغازه شد. ساعتش را روی میز گذاشت و گفت:« یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش.» این را گفت و مغازه را ترک کرد. ساعت ساز قبل از اینکه مغازه را تعطیل کند، چهارمین مرد وارد مغازه اش شد و گفت:« قربان، ساعتم کار نمی کند. من هم چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم! لطفا هر وقت آماده شد، خبرم کنید.» -به نظر شما از میان چهار مردی که به مغازه ی ساعت ساز آمدند، ساعت کدام یک از آنها تعمیر شد؟
نتیجه:
ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و پیش از بازگشت، آنها را با خود بر می گردانیم! گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید! و گاهی هم برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده کند! درست مثل آنهایی که برای تعمیر ساعتشان آمده بودند. ولی… باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن، ما خبر می کند. فراموش نکنیم که خدواند همیشه وقت شناس است. به قول عالمی گرانقدر:« همیشه فکر می کنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم، ولی در حقیقت چون به خدا نمی رسیم گرفتاریم.»همه چیز رو بسپارید به خودش🤍
"صبح" یعنی☕️
یک سلام آبی که بوی🍂🌷
"زندگی بده"...
"صبح" یعنی
"امید" برای
یک "شروعی زیبا"...
"صبح" یعنی
یک "معجزه"
یعنی یک "ایمان"
دوباره به "قدرت خداوند"...
📅 #دوشنبه #روز۲۵ #بهمن #سال۱۴۰۰
👍2❤1
هنگامے ڪه در مسیر معنوے قدم میگذاریم گمان میڪنیم ڪه باید در عالم رویا و یا در هنگام مراقبه دریافتهایے داشته باشیم.
گویے معنویت یعنے خواب هاے معنوے، دریافت در هنگام مراقبه، دیدن هاله انسانها، با خبر شدن از غیب و آینده و ...
این برداشت ڪاملا اشتباه است.
انسان معنوے یعنی:
آگاه بودن به احوال خود،
آگاه بودن به آنچه در پیرامونت میگذرد،
آگاه بودن به آنچه برایت اتفاق میافتد
و آگاه بودن به حضور خداوند در تو.
زمانے ڪه معیارهاے غلط را سرلوحه خود قرار میدهیم
نباید انتظار دریافتهاے صحیح داشته باشیم.
گویے معنویت یعنے خواب هاے معنوے، دریافت در هنگام مراقبه، دیدن هاله انسانها، با خبر شدن از غیب و آینده و ...
این برداشت ڪاملا اشتباه است.
انسان معنوے یعنی:
آگاه بودن به احوال خود،
آگاه بودن به آنچه در پیرامونت میگذرد،
آگاه بودن به آنچه برایت اتفاق میافتد
و آگاه بودن به حضور خداوند در تو.
زمانے ڪه معیارهاے غلط را سرلوحه خود قرار میدهیم
نباید انتظار دریافتهاے صحیح داشته باشیم.
👍2
درد و رنج چه تفاوتی با هم دارند؟
درد، حاصل طبیعی انسان بودن و در نتیجه اجتنابناپذیر است چراکه اتفاقات ناگوار زندگی درد تولید میکنند؛ انسانها چه دلشان بخواهد چه نخواهد عزیزانشان را از دست میدهند، پیر میشوند، بیمار میشوند و … .
در برخورد با درد زندگی، ما انسانها ۲ راه حل داریم:
روبهرو شدن با واقعیت یا همان درد زندگی
فرار از واقعیت
رنج، درد خود ساخته است؛ از دست دادن عزیزان قطعا” دردآور است اما زمانی که فرد نخواهد با این درد مواجه شود و از آن فرار کند یعنی راهحل دوم را انتخاب نماید، دچار رنج خواهد شد.
انسانها با استفاده از مکانیزمهای دفاعی از درد زندگی دوری میکنند یعنی به جای مواجه شدن با واقعیت از آن اجتناب میورزند و همین اجتناب باعث رنج آنان میشود و دیگر نمیتوانند به شیوهای مؤثر و سالم با درد زندگی برخورد کنند. دردِ فقدان، ناخوشی، مرگ و … اجتنابناپذیر است اما رنج ناشی از دفاعهایمان به انتخاب ما بستگی دارد. اگر یاد گرفته باشیم دردهایمان را ببینیم و با آنها مقابله کنیم دچار رنج نخواهیم شد.
درد زندگی را هیچکس جز خدا نمیتواند درمان کند. تنها گاهی دیگران میتوانند آن را تسکین دهند که البته این افراد کسانی جز رواندرمانگران هستند. مثلا” درد فقر یک فقیر را فردی خیّر با دادن کمک مالی میتواند تسکین دهد
درد، حاصل طبیعی انسان بودن و در نتیجه اجتنابناپذیر است چراکه اتفاقات ناگوار زندگی درد تولید میکنند؛ انسانها چه دلشان بخواهد چه نخواهد عزیزانشان را از دست میدهند، پیر میشوند، بیمار میشوند و … .
در برخورد با درد زندگی، ما انسانها ۲ راه حل داریم:
روبهرو شدن با واقعیت یا همان درد زندگی
فرار از واقعیت
رنج، درد خود ساخته است؛ از دست دادن عزیزان قطعا” دردآور است اما زمانی که فرد نخواهد با این درد مواجه شود و از آن فرار کند یعنی راهحل دوم را انتخاب نماید، دچار رنج خواهد شد.
انسانها با استفاده از مکانیزمهای دفاعی از درد زندگی دوری میکنند یعنی به جای مواجه شدن با واقعیت از آن اجتناب میورزند و همین اجتناب باعث رنج آنان میشود و دیگر نمیتوانند به شیوهای مؤثر و سالم با درد زندگی برخورد کنند. دردِ فقدان، ناخوشی، مرگ و … اجتنابناپذیر است اما رنج ناشی از دفاعهایمان به انتخاب ما بستگی دارد. اگر یاد گرفته باشیم دردهایمان را ببینیم و با آنها مقابله کنیم دچار رنج نخواهیم شد.
درد زندگی را هیچکس جز خدا نمیتواند درمان کند. تنها گاهی دیگران میتوانند آن را تسکین دهند که البته این افراد کسانی جز رواندرمانگران هستند. مثلا” درد فقر یک فقیر را فردی خیّر با دادن کمک مالی میتواند تسکین دهد
❤1👍1
🖊جستجو برای پیدا کردن خدا را متوقف کنید!
خدا اینک اینجاست. او شما را احاطه کرده است. او در درون و بیرون شماست. جستجو همانقدر احمقانه ست که یک ماهی، اقیانوس را جستجو کند، در حالی که پیشاپیش در آن زندگی میکند. شما در درون حقیقت هستید، چونکه راه دیگری نیست. شما فقط میتوانید در درون حقیقت باشید. ممکن است این را فراموش کرده باشید و قادر به تشخیص آن نباشید، چونکه آن بسیار بدیهی است. آن به قدری نزدیک است که هیچ فاصله ای وجود ندارد که بتوانید آنرا ببینید. برای اینکه یک چشم انداز داشته باشید، به فاصله نیاز است. نمیتوان چیزهای خیلی نزدیک را دید. و خدا نه فقط نزدیک است، بلکه نزدیک ترین است. او شماست. خدا یک "دیده شده" نیست، بلکه بیننده است. خدا یک هدف نیست، بلکه درون جستجوگر است. جستجوگر، مورد جستجوست.
📅 #چهارشنبه #روز۲۷ #بهمن #سال۱۴۰۰
خدا اینک اینجاست. او شما را احاطه کرده است. او در درون و بیرون شماست. جستجو همانقدر احمقانه ست که یک ماهی، اقیانوس را جستجو کند، در حالی که پیشاپیش در آن زندگی میکند. شما در درون حقیقت هستید، چونکه راه دیگری نیست. شما فقط میتوانید در درون حقیقت باشید. ممکن است این را فراموش کرده باشید و قادر به تشخیص آن نباشید، چونکه آن بسیار بدیهی است. آن به قدری نزدیک است که هیچ فاصله ای وجود ندارد که بتوانید آنرا ببینید. برای اینکه یک چشم انداز داشته باشید، به فاصله نیاز است. نمیتوان چیزهای خیلی نزدیک را دید. و خدا نه فقط نزدیک است، بلکه نزدیک ترین است. او شماست. خدا یک "دیده شده" نیست، بلکه بیننده است. خدا یک هدف نیست، بلکه درون جستجوگر است. جستجوگر، مورد جستجوست.
📅 #چهارشنبه #روز۲۷ #بهمن #سال۱۴۰۰
👍2❤1
قدم بردارید
بلرزید، تکان بخورید، استفراغ کنید، خود را خیس کنید
بیش از همیشه احساس ترس کنید!
اما قدم بردارید
یا برندارید.
در هر دو حال، جایی که ایستاده اید، بایستید
پاهایتان را در تماس با زمین مقدس احساس کنید
(حضور شما آنرا مقدس می کند)
بگذارید شکها به سطح بیایند.
بگذارید هراسها به سطح بیایند
بگذارید همه ی صداهای شرم آگین به سطح بیایند
به همه ی آنچه به سطح می آید، برکت دهید.
آنها نمی توانند شما را بشکنند.
هیچ چیز نمی تواند شما را از مسیرتان بیرون اندازد
وقتی مسیرتان، پاهایتان است
وقتی قلبتان، جاده است
وقتی در افقها نفس می کشید.
#جف_فوستر
بلرزید، تکان بخورید، استفراغ کنید، خود را خیس کنید
بیش از همیشه احساس ترس کنید!
اما قدم بردارید
یا برندارید.
در هر دو حال، جایی که ایستاده اید، بایستید
پاهایتان را در تماس با زمین مقدس احساس کنید
(حضور شما آنرا مقدس می کند)
بگذارید شکها به سطح بیایند.
بگذارید هراسها به سطح بیایند
بگذارید همه ی صداهای شرم آگین به سطح بیایند
به همه ی آنچه به سطح می آید، برکت دهید.
آنها نمی توانند شما را بشکنند.
هیچ چیز نمی تواند شما را از مسیرتان بیرون اندازد
وقتی مسیرتان، پاهایتان است
وقتی قلبتان، جاده است
وقتی در افقها نفس می کشید.
#جف_فوستر
«هیچ کدام از ما ایمن نیستیم»
همه چیز درست خواهد شد.
ما با این شرایط، در کنار هم، با عشق، شوخ طبعی و صبر رو به رو خواهیم شد.
ما با هم میگرییم، با هم میخندیم، و «با هم بودن» را در «دور از هم بودن» کشف خواهیم کرد ...
و بدترینِ حالت ها هم روزی تمام خواهند شد.
و تا آن روز، بسیار می آموزیم.
و با دشوارترین احساساتِ درون خود، رو به رو خواهیم شد،
ترس، سوگ، از دست دادنِ روشهای قدیمیِ زندگی. بهم خودن برنامه ها و نقشه هایمان.
ما میآموزیم تا با خودمان رو به رو شویم. راه فراری نیست. جایی برای پنهان شدن نیست.
هیچ جایی به جز «درون» برای رفتن نیست.
هیچ کدام از ما در برابر تغییرات، گسیختگی، و شکستن فرم های آشنا و قدیمی ایمن نیست.
و همیشه همین طور بوده است.
با این دیدگاه، هیچ چیز غلط نیست.
بحران به سادگی یعنی «نقطه تغییر جهت»
و هیچ کدام از ما در برابر تغییر جهت ایمن نیست.
شکستن قدیمی ها یعنی ساختن مسیری جدید به سمت تولدی دوباره.
همیشه همین طور بوده است.
عشق، شوخ طبعی، صبر. با اینها ما عبور خواهیم کرد.
قویتر از گذشته. بازسازی شده، آماده.
#جف_فوستر
همه چیز درست خواهد شد.
ما با این شرایط، در کنار هم، با عشق، شوخ طبعی و صبر رو به رو خواهیم شد.
ما با هم میگرییم، با هم میخندیم، و «با هم بودن» را در «دور از هم بودن» کشف خواهیم کرد ...
و بدترینِ حالت ها هم روزی تمام خواهند شد.
و تا آن روز، بسیار می آموزیم.
و با دشوارترین احساساتِ درون خود، رو به رو خواهیم شد،
ترس، سوگ، از دست دادنِ روشهای قدیمیِ زندگی. بهم خودن برنامه ها و نقشه هایمان.
ما میآموزیم تا با خودمان رو به رو شویم. راه فراری نیست. جایی برای پنهان شدن نیست.
هیچ جایی به جز «درون» برای رفتن نیست.
هیچ کدام از ما در برابر تغییرات، گسیختگی، و شکستن فرم های آشنا و قدیمی ایمن نیست.
و همیشه همین طور بوده است.
با این دیدگاه، هیچ چیز غلط نیست.
بحران به سادگی یعنی «نقطه تغییر جهت»
و هیچ کدام از ما در برابر تغییر جهت ایمن نیست.
شکستن قدیمی ها یعنی ساختن مسیری جدید به سمت تولدی دوباره.
همیشه همین طور بوده است.
عشق، شوخ طبعی، صبر. با اینها ما عبور خواهیم کرد.
قویتر از گذشته. بازسازی شده، آماده.
#جف_فوستر