📝درباره مشکل دموکراسی: میانمایه سالاری
به اعتقاد #نیچه مشکل #دموکراسی این است که نمی توان آن را در چهارچوب یک ایده ی سیاسی محصور ساخت. چرا که دموکراسی به تدریج با فرا رفتن از محدوده ادبیات سیاسی، به تمام حوزه های فرهنگی نیز رسوخ کرده و رفته رفته تا جایگاه یک جهان بینی، قانون طبیعی، اصل مقدس، سبک زندگی یا چیزی از این قبیل تعالی می یابد. رسوخ دموکراسی در فرهنگ به معنای زایش #میانمایه_سالاری (mediocracy) و شکل گیری توده ای از انسانهای تهی، نابلد و یا در بهترین حالت توده ای از انسانهای "بیش از حد معمولی" ست که به پشتوانه ی "برابری همه چیز و همه کس" حق عرض اندام در حوزه های مختلف فرهنگی را برای خود مسلم می پندارند. رسوخ دموکراسی در فرهنگ به معنای مرگ معیارهاست. وقتی همه با هم برابرند پس هیچ کس از من بهتر نیست. پس من همینطور که هستم خوبم. نیازی به تمرین و یادگیری نیست. هستی من به همین شکل قابلیت عرضه را دارد. معیارها و اصول علمی و حرفه ای چیزی جز اختلاف سبک ها نیستند. کسی حق مقایسه من با نامهای بزرگ را ندارد. آنها بهتر از من نیستند. "سبک" من با آنها متفاوت است. هر کس طرفدارانی دارد که باید به سلیقه ی آنها احترام گذاشت. نقد نوعی بی احترامی ست. نقد، ضد دموکراسی و بر خلاف میل توده هاست.
کافیست تا به خیل کم مایگان یا میانمایگان پر طرفدار حوزه ی موسیقی، رمان، شعر، سینما و... نگاهی بیاندازید تا مشکل دموکراسی و استیصال کاربلدان و متخصصان هر حوزه را به خوبی درک کنید.
✍ علی کیا
✅به جامعه شناسی بپیوندید👇
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPvdHmUPzAjh-jg
به اعتقاد #نیچه مشکل #دموکراسی این است که نمی توان آن را در چهارچوب یک ایده ی سیاسی محصور ساخت. چرا که دموکراسی به تدریج با فرا رفتن از محدوده ادبیات سیاسی، به تمام حوزه های فرهنگی نیز رسوخ کرده و رفته رفته تا جایگاه یک جهان بینی، قانون طبیعی، اصل مقدس، سبک زندگی یا چیزی از این قبیل تعالی می یابد. رسوخ دموکراسی در فرهنگ به معنای زایش #میانمایه_سالاری (mediocracy) و شکل گیری توده ای از انسانهای تهی، نابلد و یا در بهترین حالت توده ای از انسانهای "بیش از حد معمولی" ست که به پشتوانه ی "برابری همه چیز و همه کس" حق عرض اندام در حوزه های مختلف فرهنگی را برای خود مسلم می پندارند. رسوخ دموکراسی در فرهنگ به معنای مرگ معیارهاست. وقتی همه با هم برابرند پس هیچ کس از من بهتر نیست. پس من همینطور که هستم خوبم. نیازی به تمرین و یادگیری نیست. هستی من به همین شکل قابلیت عرضه را دارد. معیارها و اصول علمی و حرفه ای چیزی جز اختلاف سبک ها نیستند. کسی حق مقایسه من با نامهای بزرگ را ندارد. آنها بهتر از من نیستند. "سبک" من با آنها متفاوت است. هر کس طرفدارانی دارد که باید به سلیقه ی آنها احترام گذاشت. نقد نوعی بی احترامی ست. نقد، ضد دموکراسی و بر خلاف میل توده هاست.
کافیست تا به خیل کم مایگان یا میانمایگان پر طرفدار حوزه ی موسیقی، رمان، شعر، سینما و... نگاهی بیاندازید تا مشکل دموکراسی و استیصال کاربلدان و متخصصان هر حوزه را به خوبی درک کنید.
✍ علی کیا
✅به جامعه شناسی بپیوندید👇
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPvdHmUPzAjh-jg
هر کس که دو سوم از اوقات شبانه روز به خودش تعلق نداشته باشد،برده است. تفاوتی نمی کند که دولتمرد
بازرگان، یا دانشمند باشد.
#نیچه
✅جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLIGY
بازرگان، یا دانشمند باشد.
#نیچه
✅جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLIGY
📝 حقیقت در #فیلم راشومون اثر #کوروساوا
✍ #علی_حاتم
آکیرا کوروساوا با ساخت فیلم راشومون (۱۹۵۰) جایزه شیر طلایی فستیوال ونیز را به دست آورد و به شهرت جهانی رسید. راشومون بیتردید یکی از فلسفیترین آثار تاریخ سینماست. فیلمی درباره "حقیقت" که علاوه بردانشکدههای سینمایی در کلاسهای فلسفه نیز تدریس میشود.
خلاصه داستان فیلم که اقتباسی است از داستان کوتاه "دربیشه" نوشته "رینوسوکه آکه تاگاوا" چنین است: یک راهزن به جرم تجاوز به همسر یک سامورایی و قتل وی دستگیر میشود. راهزن در دادگاه اعتراف میکند که سامورایی را به قتل رسانده. همسر سامورایی اما ادعا میکند او خودش شوهرش را کشته. قاضی به ناچار از طریق یک واسطه، روح مقتول را احضار میکند و روح میگوید خودکشی کرده است. تنها شاهد ماجرا یعنی هیزمشکن، روایتی کاملا متفاوت را برای چند راهب بازگو میکند که همراه او از بارانی سیلآسا به دروازهی راشومون پناه آوردهاند.
شخصیت، روحیات و انگیزههای درونی هر یک از شاهدان موجب میشود یک حادثه از چند منظر متفاوت روایت شود. در چنین شرایطی بازنمایی تصویر کاملی از حقیقت، امری است بغایت دشوار و گاه حتی ناممکن. از این رو راشومون را اثری مدرن همچون تابلوهای پیکاسو، و یا آثار فتوریستها دانستهاند که وجوه مختلف یک واقعیت واحد را بدون دستیابی به یک تفسیر کلی و قطعی به تصویر میکشد.
راشومون اکنون جزو آثار کلاسیک سینما محسوب می شود، اثری کلاسیک که نگاه مدرن آن در فرم روایی و بصری خیره کنندهاش تجلی یافته است. کوروساوا با مهارت، روایت هر یک از چهار شاهد را با میزانسن و ریتمی متفاوت که متناسب با روحیه و موضعگیری آنهاست، به تصویر میکشد. حتی روایت پایانی هیزمشکن به عنوان یک ناطر بیرونی معلوم نمیکند مقصر اصلی کیست، زیرا او از انگیزههای درونی افراد درگیر ماجرا با خبر نیست و صرفا از دریچه چشم خود قضیه را تعریف میکند. همانگونه که #نیچه اعتقاد دارد: "انواع بسیار متفاوت چشم وجود دارد، در نتیجه حقیقتهای بسیار متنوع وجود دارد، در نتیجه حقیقت وجود ندارد."
شاید تنها لحظهای از فیلم که حقیقت نمایان میشود، هنگامی است که در سکانس نهایی، هیزمشکن نوزادی رها شده در پناهگاه را به فرزندی قبول میکند. حقیقت از نظر استاد بزرگ سینمای جهان، نه در دیدگاههای متنوع و متناقض آدمها که خیلی ساده در محبت یک انسان به همنوعش تجلی مییابد؛ بیهیچ توضیح و تفسیر اضافی. بسیاری از آثار کوروساوا نمایش جهنمی است که انسانها روی زمین بر پا ساختهاند، اما وی تا پایان عمر امیدش را به انسان - با وجود همهی نقاط ضعفی که دارد - از دست نداد.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍ #علی_حاتم
آکیرا کوروساوا با ساخت فیلم راشومون (۱۹۵۰) جایزه شیر طلایی فستیوال ونیز را به دست آورد و به شهرت جهانی رسید. راشومون بیتردید یکی از فلسفیترین آثار تاریخ سینماست. فیلمی درباره "حقیقت" که علاوه بردانشکدههای سینمایی در کلاسهای فلسفه نیز تدریس میشود.
خلاصه داستان فیلم که اقتباسی است از داستان کوتاه "دربیشه" نوشته "رینوسوکه آکه تاگاوا" چنین است: یک راهزن به جرم تجاوز به همسر یک سامورایی و قتل وی دستگیر میشود. راهزن در دادگاه اعتراف میکند که سامورایی را به قتل رسانده. همسر سامورایی اما ادعا میکند او خودش شوهرش را کشته. قاضی به ناچار از طریق یک واسطه، روح مقتول را احضار میکند و روح میگوید خودکشی کرده است. تنها شاهد ماجرا یعنی هیزمشکن، روایتی کاملا متفاوت را برای چند راهب بازگو میکند که همراه او از بارانی سیلآسا به دروازهی راشومون پناه آوردهاند.
شخصیت، روحیات و انگیزههای درونی هر یک از شاهدان موجب میشود یک حادثه از چند منظر متفاوت روایت شود. در چنین شرایطی بازنمایی تصویر کاملی از حقیقت، امری است بغایت دشوار و گاه حتی ناممکن. از این رو راشومون را اثری مدرن همچون تابلوهای پیکاسو، و یا آثار فتوریستها دانستهاند که وجوه مختلف یک واقعیت واحد را بدون دستیابی به یک تفسیر کلی و قطعی به تصویر میکشد.
راشومون اکنون جزو آثار کلاسیک سینما محسوب می شود، اثری کلاسیک که نگاه مدرن آن در فرم روایی و بصری خیره کنندهاش تجلی یافته است. کوروساوا با مهارت، روایت هر یک از چهار شاهد را با میزانسن و ریتمی متفاوت که متناسب با روحیه و موضعگیری آنهاست، به تصویر میکشد. حتی روایت پایانی هیزمشکن به عنوان یک ناطر بیرونی معلوم نمیکند مقصر اصلی کیست، زیرا او از انگیزههای درونی افراد درگیر ماجرا با خبر نیست و صرفا از دریچه چشم خود قضیه را تعریف میکند. همانگونه که #نیچه اعتقاد دارد: "انواع بسیار متفاوت چشم وجود دارد، در نتیجه حقیقتهای بسیار متنوع وجود دارد، در نتیجه حقیقت وجود ندارد."
شاید تنها لحظهای از فیلم که حقیقت نمایان میشود، هنگامی است که در سکانس نهایی، هیزمشکن نوزادی رها شده در پناهگاه را به فرزندی قبول میکند. حقیقت از نظر استاد بزرگ سینمای جهان، نه در دیدگاههای متنوع و متناقض آدمها که خیلی ساده در محبت یک انسان به همنوعش تجلی مییابد؛ بیهیچ توضیح و تفسیر اضافی. بسیاری از آثار کوروساوا نمایش جهنمی است که انسانها روی زمین بر پا ساختهاند، اما وی تا پایان عمر امیدش را به انسان - با وجود همهی نقاط ضعفی که دارد - از دست نداد.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
🔸عشق چیست؟ عاشق کیست؟ معشوق کدام است؟ عشق، عاشق را پالوده می کند یا معشوق را؟ چه کسی می بخشد؟ می ستاند؟ نثار می کند؟ می یابد؟ عشق؛ معامله است یا مبادله؟ توانایی است یا ضعف؟ نیازمندی است یا بی نیازی؟ غنا می بخشد؟ یا فقیر می کند؟ بینایی می بخشد یا کور می کند؟ غزل است یا حماسه؟ تمکین می آفریند یا جسارت؟ فضلیت در عاشق شدن است یا معشوق بودن؟
@IranSociology
🔸اسپینوزا چرا می گوید: عشق لذتی است همراه با تصور یک علتِ خارجی؟ تصورحقیقت دارد یا علت خارجی، واقعیت؟ فرق حقیقت و واقعیت چیست؟
🔸 #مارکس چرا می گوید: دردانگیز است که #عشق بورزی اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی ؟ چرا این عشق را ابتر می نامد؟ عاشق اگر عشق بورزد اما نتواند از خودش معشوق بسازد چه کسی مقصر است؟ عاشق؟ معشوق؟ یا عشق؟ عشقِ ابتر چیست؟ عشق آیا ابتر می شود؟ چه وقت؟ چگونه؟ آیا فقط عشق ناکام پایان ِتراژیک دارد؟ یا عشق کامیاب نیز تراژیک است؟
🔸چرا #نیچه می گوید: عشق، در وسیله هایش جنگ است و در بنیانش نفرتِ مهلکِ دو جنس؟ آیا عشق زن از مرد وسیله می سازد تا کودک بیافریند؟ یا عشق مرد از زن وسیله می سازد تا لذت بهره کشی کند؟ آیا عشق پلکانِ انحطاط است یا نردبانِ انکشاف؟
🔸 چرا #ژاک_دریدا می گوید: آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی دوست دارد؟ فرق بین «کی» و «چی» در چیست؟ کیستی عاشق، زبان عشق را می سازد یا چیستی معشوق؟عاشق کسی را دوست دارد یا چیزی را در معشوق ستایش میکند؟ چیزها تا چه زمان در معشوق ماندگارند؟
🔸چرا #شوپنهاور؛ عشق را اراده ی معطوف به حیات میداند که خود را در سراسر نوع متجلی می سازد؟ اراده ی معطوف به حیات یعنی چه؟ غریزه؟ تنازع؟ تسلسل؟ تولد؟
چرا کوپید؛ رب النوع عشق در اساطیر یونان، پسر بچه ایی با چهرهایی معصوم و زیباست؟ چرا تیر و کمان در دست دارد؟چرا دو بال در پشت دارد؟
🔸چرا برگمان عشق را در فیلم”لبخند های شب زمستانی” تردستی با سه گوی قلب و زبان و بسترتعریف می کند؟ چرا ماندگاری عشق را مهارت و تردستی با این سه گوی میداند بی آنکه یکی از آنها بر زمین افتد؟ درعشق؛ چراهای بسیارمجهول اند. چراهای بسیار در راه اند و انسان، این کهکشانی پرسش، عاجز از پاسخ هاست... ادامه متن را در فایل #PDF زیر بخوانید.
📜متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
@IranSociology
🔸اسپینوزا چرا می گوید: عشق لذتی است همراه با تصور یک علتِ خارجی؟ تصورحقیقت دارد یا علت خارجی، واقعیت؟ فرق حقیقت و واقعیت چیست؟
🔸 #مارکس چرا می گوید: دردانگیز است که #عشق بورزی اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی ؟ چرا این عشق را ابتر می نامد؟ عاشق اگر عشق بورزد اما نتواند از خودش معشوق بسازد چه کسی مقصر است؟ عاشق؟ معشوق؟ یا عشق؟ عشقِ ابتر چیست؟ عشق آیا ابتر می شود؟ چه وقت؟ چگونه؟ آیا فقط عشق ناکام پایان ِتراژیک دارد؟ یا عشق کامیاب نیز تراژیک است؟
🔸چرا #نیچه می گوید: عشق، در وسیله هایش جنگ است و در بنیانش نفرتِ مهلکِ دو جنس؟ آیا عشق زن از مرد وسیله می سازد تا کودک بیافریند؟ یا عشق مرد از زن وسیله می سازد تا لذت بهره کشی کند؟ آیا عشق پلکانِ انحطاط است یا نردبانِ انکشاف؟
🔸 چرا #ژاک_دریدا می گوید: آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی دوست دارد؟ فرق بین «کی» و «چی» در چیست؟ کیستی عاشق، زبان عشق را می سازد یا چیستی معشوق؟عاشق کسی را دوست دارد یا چیزی را در معشوق ستایش میکند؟ چیزها تا چه زمان در معشوق ماندگارند؟
🔸چرا #شوپنهاور؛ عشق را اراده ی معطوف به حیات میداند که خود را در سراسر نوع متجلی می سازد؟ اراده ی معطوف به حیات یعنی چه؟ غریزه؟ تنازع؟ تسلسل؟ تولد؟
چرا کوپید؛ رب النوع عشق در اساطیر یونان، پسر بچه ایی با چهرهایی معصوم و زیباست؟ چرا تیر و کمان در دست دارد؟چرا دو بال در پشت دارد؟
🔸چرا برگمان عشق را در فیلم”لبخند های شب زمستانی” تردستی با سه گوی قلب و زبان و بسترتعریف می کند؟ چرا ماندگاری عشق را مهارت و تردستی با این سه گوی میداند بی آنکه یکی از آنها بر زمین افتد؟ درعشق؛ چراهای بسیارمجهول اند. چراهای بسیار در راه اند و انسان، این کهکشانی پرسش، عاجز از پاسخ هاست... ادامه متن را در فایل #PDF زیر بخوانید.
📜متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
📝 "زیبایی مبارزه است" (درباره ی تصویر انتهای متن)
✍️ #مسعود_ریاحی
@IranSociology
این «زن»، کاربردِ اولیهیِ سپر را تهی از معنا میکند و معنای جدیدی جلوی رویش میگذارد. او تصویرِ منعکس شدهاش بهوسیله آن سپر را میآراید. نه شعار خاصی میدهد، نه پلاکارد خاصی را بدست گرفته است. او صرفا خودش را به میدان آورده است و میل به زیباتر بودن را. این زن، همان تفاوتی را به میدان آورده است که #نیچه آن را ستایش میکرد. آن هالهی رمز آلود زنانگی که گفتمان فمینیسم آن دوران، به اعتقادِ نیچه، در پی حذف آن بود. نیچه در جایی میگوید: «وای اگر حقیقت زن باشد». او صراحتا تاریخِ اندیشه را به نقد میکشد که آنچه در حال حاضر بشر در حوزه اندیشه به آن رسیده است، تولید شدهی ذهنیت و منطقِ مردانه به جهان است. خوانش و تفسیر جهان، خوانش و تفسیری است بشدت مردانه. نیچه پرسش بزرگی را مطرح میکند که اگر منطقِ زنانه به جهان مینگریست، چه تفسیری از جهان بدست میآمد؟
این عکس، خوانش جدیدی از اعتراض بدست می دهد. زن بی هیچ خشونتی، آن سپرهای استوار را به چالش میکشد؛ با میل به زیبایی.
https://goo.gl/tg7j1R
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍️ #مسعود_ریاحی
@IranSociology
این «زن»، کاربردِ اولیهیِ سپر را تهی از معنا میکند و معنای جدیدی جلوی رویش میگذارد. او تصویرِ منعکس شدهاش بهوسیله آن سپر را میآراید. نه شعار خاصی میدهد، نه پلاکارد خاصی را بدست گرفته است. او صرفا خودش را به میدان آورده است و میل به زیباتر بودن را. این زن، همان تفاوتی را به میدان آورده است که #نیچه آن را ستایش میکرد. آن هالهی رمز آلود زنانگی که گفتمان فمینیسم آن دوران، به اعتقادِ نیچه، در پی حذف آن بود. نیچه در جایی میگوید: «وای اگر حقیقت زن باشد». او صراحتا تاریخِ اندیشه را به نقد میکشد که آنچه در حال حاضر بشر در حوزه اندیشه به آن رسیده است، تولید شدهی ذهنیت و منطقِ مردانه به جهان است. خوانش و تفسیر جهان، خوانش و تفسیری است بشدت مردانه. نیچه پرسش بزرگی را مطرح میکند که اگر منطقِ زنانه به جهان مینگریست، چه تفسیری از جهان بدست میآمد؟
این عکس، خوانش جدیدی از اعتراض بدست می دهد. زن بی هیچ خشونتی، آن سپرهای استوار را به چالش میکشد؛ با میل به زیبایی.
https://goo.gl/tg7j1R
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
🔗 #تاملات
🔗 #پرسش_از_خود
🔗 #بی_زمانی_ابدی
.............................................................
اگر در هر آنچه میخواهی بکنی، با این پرسش از خود بیآغازی: آیا مطمئنم که میخواهم این کار را بینهایت بار بکنم، این تو را، استوارترین مرکز ثقل خواهد بود.
https://ibb.co/bXZYp8
📖 #نیچه_و_فلسفه
📝 #ژیل_دلوز
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔗 #پرسش_از_خود
🔗 #بی_زمانی_ابدی
.............................................................
اگر در هر آنچه میخواهی بکنی، با این پرسش از خود بیآغازی: آیا مطمئنم که میخواهم این کار را بینهایت بار بکنم، این تو را، استوارترین مرکز ثقل خواهد بود.
https://ibb.co/bXZYp8
📖 #نیچه_و_فلسفه
📝 #ژیل_دلوز
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ImgBB
IMG 20180712 155229
Image IMG 20180712 155229 hosted in ImgBB
«تنها اموری که تاریخ ندارند تعریف پذیر هستند.»
نیچه: تبار شناسی اخلاق ر.ک. ص ۱۱۳.
کوتاه نوشت درباره گزاره فوق
🖌یوسف محمدی
گزاره مهمی است که در این صفحه آمده است. مراد نیچه از این جمله چیست؟ او می خواهد به ما بگوید، (البته با شدتی کمتر از آنچه در غروب بت ها شاهد هستیم، پُتک نیست.) که هر چه تاریخ دارد در قالب یک تعریف واحد قرار نمی گیرد. در واقع، هر آنچه هست برساخت شده است و حقیقت استعلایی وجود ندارد. در غروب بت ها هم باز به همین نکته اشاره می کند
«تاریخ دروغ می گوید، فریب میدهد، هر آنچه (تاریخ) به گواهی حس ها بی انجامد ، دروغ است. در واقع حس ها دروغ نمی گویند آن چیزی که در آنها قرار می دهیم به عنوان حقیقت دروغ است.»
این رویکرد درسی است که #نیچه از اسپینوزا گرفته است. #اسپینوزا هم به تاریخ و عهد عتیق باور نداشت و آن را ساخت و پرداخته کنیسه می دانست، در واقع، کار آخر اسپینوزا بر روی تبار شناسی داستان های عهد عتیق بود که مرگ امان نداد تا این کار شگرف را به انجام برساند.
بعد ها نیچه به سبب اینکه پیوند نزدیکی در عنفوان جوانی و نوجوانی با مذهب داشته است به اندیشه اسپینوزا راه می برد، در خدمت در ارتش این موضوع بیشتر ذهن او را درگیر می کند. البته سوی دیگر نیچه #دومونتنی و #اپیکور را هم تنها به سبب آری گفتن به زندگی و حال و نقد یک حقیقت حک شده، چیزی که پیشتر و پیشترها بوده است، و تنها همین بودن، کفایتِ شدنْ می کند، مورد ستایش قرار می دهد. کسانی که( دو مونتنی و اپیکور) ساده و بی آلایش به دنبال این بودند که عمیق ترین درجه خِرد از احترام به غرایز و شورها بدست می آید.
پ.ن.
در اندیشمندان معاصر #میشل_فوکو شارحِ با اطمینانی برای بسط رویکرد نیچه است، او از همان نخست، به نقش گفتمان و بعد ها قدرت در سامانه مندی حقیقت و ایجاد آن پی برد. از درون این منظومه، بزنگاه های تاریخی که منجر به عمل اجتماعی شدند، اهمیت یافت.
در نتیجه پر بیراه نیست اگراسپینوزا، نیچه و فوکو را در یک سوی قرار دهیم تبار شناسانی که تاریخ را پس زدند و از سوی دیگر آن را پیش کشیدند.
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نیچه: تبار شناسی اخلاق ر.ک. ص ۱۱۳.
کوتاه نوشت درباره گزاره فوق
🖌یوسف محمدی
گزاره مهمی است که در این صفحه آمده است. مراد نیچه از این جمله چیست؟ او می خواهد به ما بگوید، (البته با شدتی کمتر از آنچه در غروب بت ها شاهد هستیم، پُتک نیست.) که هر چه تاریخ دارد در قالب یک تعریف واحد قرار نمی گیرد. در واقع، هر آنچه هست برساخت شده است و حقیقت استعلایی وجود ندارد. در غروب بت ها هم باز به همین نکته اشاره می کند
«تاریخ دروغ می گوید، فریب میدهد، هر آنچه (تاریخ) به گواهی حس ها بی انجامد ، دروغ است. در واقع حس ها دروغ نمی گویند آن چیزی که در آنها قرار می دهیم به عنوان حقیقت دروغ است.»
این رویکرد درسی است که #نیچه از اسپینوزا گرفته است. #اسپینوزا هم به تاریخ و عهد عتیق باور نداشت و آن را ساخت و پرداخته کنیسه می دانست، در واقع، کار آخر اسپینوزا بر روی تبار شناسی داستان های عهد عتیق بود که مرگ امان نداد تا این کار شگرف را به انجام برساند.
بعد ها نیچه به سبب اینکه پیوند نزدیکی در عنفوان جوانی و نوجوانی با مذهب داشته است به اندیشه اسپینوزا راه می برد، در خدمت در ارتش این موضوع بیشتر ذهن او را درگیر می کند. البته سوی دیگر نیچه #دومونتنی و #اپیکور را هم تنها به سبب آری گفتن به زندگی و حال و نقد یک حقیقت حک شده، چیزی که پیشتر و پیشترها بوده است، و تنها همین بودن، کفایتِ شدنْ می کند، مورد ستایش قرار می دهد. کسانی که( دو مونتنی و اپیکور) ساده و بی آلایش به دنبال این بودند که عمیق ترین درجه خِرد از احترام به غرایز و شورها بدست می آید.
پ.ن.
در اندیشمندان معاصر #میشل_فوکو شارحِ با اطمینانی برای بسط رویکرد نیچه است، او از همان نخست، به نقش گفتمان و بعد ها قدرت در سامانه مندی حقیقت و ایجاد آن پی برد. از درون این منظومه، بزنگاه های تاریخی که منجر به عمل اجتماعی شدند، اهمیت یافت.
در نتیجه پر بیراه نیست اگراسپینوزا، نیچه و فوکو را در یک سوی قرار دهیم تبار شناسانی که تاریخ را پس زدند و از سوی دیگر آن را پیش کشیدند.
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📃شرحی بر فیلم اسب تورین بلاتار
✍ #سعید_جلوخانی
#نیچه از هتلی در شهر "تورینو" بیرون میآید و مشاهده میکند که یک درشکهچی با ضربههای شلاق اسبش را میزند. نیچه به اسب نزدیک میشود و جلوی چشمان درشکهچی، سر و یال اسب را در آغوش میگیرد و با صدای بلند میگرید. این رویداد باعث فروپاشی روانی نیچه میشود .حیوان قربانی انسان میشود، همان اسبی است که نیچه پس از آغوش گرفتنش در خیابانهای تورین به دنیا تاریک جنون وارد شد، اما همین اسب نماد زندگی گاریچی از کار افتاده و دخترش هم هست. اسب هستی به سوی مرگ و زوال را نشان میدهد.
اسب، دختر و پیر مرد نماد تکرار و ملالت دنیا مدرن، چاه خشکیده طبیعت و احساس، شور زندگی زیر پای شهرسازی، مهندسی، تمدن، علم و فناوری له میشود.
دنیای مدرن و نظام دروغین آپولونی باعث شده است صدای رقص برگ درختان دیگر نشنویم. سرنوشت شوم جهان آپولونی تکرار درد و ملال است. دوربین بلاتار ملال این جهان آپولونی دروغین که بر چهرهی حقیقت نقاب زده است را برای ما نمایان می کند.
بلاتار نابغه سینما است، هر فیلم او یک شاهکار فلسفی است. هر چرخش دروبین او منظرگاهی را به ما نشان میدهد.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #سعید_جلوخانی
#نیچه از هتلی در شهر "تورینو" بیرون میآید و مشاهده میکند که یک درشکهچی با ضربههای شلاق اسبش را میزند. نیچه به اسب نزدیک میشود و جلوی چشمان درشکهچی، سر و یال اسب را در آغوش میگیرد و با صدای بلند میگرید. این رویداد باعث فروپاشی روانی نیچه میشود .حیوان قربانی انسان میشود، همان اسبی است که نیچه پس از آغوش گرفتنش در خیابانهای تورین به دنیا تاریک جنون وارد شد، اما همین اسب نماد زندگی گاریچی از کار افتاده و دخترش هم هست. اسب هستی به سوی مرگ و زوال را نشان میدهد.
اسب، دختر و پیر مرد نماد تکرار و ملالت دنیا مدرن، چاه خشکیده طبیعت و احساس، شور زندگی زیر پای شهرسازی، مهندسی، تمدن، علم و فناوری له میشود.
دنیای مدرن و نظام دروغین آپولونی باعث شده است صدای رقص برگ درختان دیگر نشنویم. سرنوشت شوم جهان آپولونی تکرار درد و ملال است. دوربین بلاتار ملال این جهان آپولونی دروغین که بر چهرهی حقیقت نقاب زده است را برای ما نمایان می کند.
بلاتار نابغه سینما است، هر فیلم او یک شاهکار فلسفی است. هر چرخش دروبین او منظرگاهی را به ما نشان میدهد.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
از رقص باز نایستید، دخترکانِ نازنین! نه بازی برهم زنی بدچشم سوی شما آمده است، نه دشمنِ دخترکان.
من در برابرِ ابلیس هوادارِ خدا ام، زیرا ابلیس «جانِ سنگینی»ست. پس، ای سبُک پایان، من چگونه دشمنِ رقص هایِ خداییِ شما توانم بود؟یا دشمنِ پاهایِ دخترکان با گوژَکانِ زیباشان؟
#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، بخش دوم، رقص شب، ترجمه داریوش آشوری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
من در برابرِ ابلیس هوادارِ خدا ام، زیرا ابلیس «جانِ سنگینی»ست. پس، ای سبُک پایان، من چگونه دشمنِ رقص هایِ خداییِ شما توانم بود؟یا دشمنِ پاهایِ دخترکان با گوژَکانِ زیباشان؟
#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، بخش دوم، رقص شب، ترجمه داریوش آشوری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اگر ما هنر را تایید نکرده بودیم، اگر این نوع کیشِ غلط و غیر حقیقی را ابداع نکرده بودیم، نمیتوانستیم آنچه را که اکنون علم به ما نشان میدهد تحمل کنیم، نمیتوانستیم بینشِ جهانشمولِ غیرِ واقعی و دروغ را درک کنیم، نمیتوانستیم هذیان و خطا را به مثابه شرایط وجود شناخت و احساسات درک کنیم. درنتیجه صداقت به بیزاری و خودکشی منجر میشد.
#نیچه ، #حکمت_شادان، کتاب دوم، قطعه 107، نشر جامی
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#نیچه ، #حکمت_شادان، کتاب دوم، قطعه 107، نشر جامی
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY