«تنها اموری که تاریخ ندارند تعریف پذیر هستند.»
نیچه: تبار شناسی اخلاق ر.ک. ص ۱۱۳.
کوتاه نوشت درباره گزاره فوق
🖌یوسف محمدی
گزاره مهمی است که در این صفحه آمده است. مراد نیچه از این جمله چیست؟ او می خواهد به ما بگوید، (البته با شدتی کمتر از آنچه در غروب بت ها شاهد هستیم، پُتک نیست.) که هر چه تاریخ دارد در قالب یک تعریف واحد قرار نمی گیرد. در واقع، هر آنچه هست برساخت شده است و حقیقت استعلایی وجود ندارد. در غروب بت ها هم باز به همین نکته اشاره می کند
«تاریخ دروغ می گوید، فریب میدهد، هر آنچه (تاریخ) به گواهی حس ها بی انجامد ، دروغ است. در واقع حس ها دروغ نمی گویند آن چیزی که در آنها قرار می دهیم به عنوان حقیقت دروغ است.»
این رویکرد درسی است که #نیچه از اسپینوزا گرفته است. #اسپینوزا هم به تاریخ و عهد عتیق باور نداشت و آن را ساخت و پرداخته کنیسه می دانست، در واقع، کار آخر اسپینوزا بر روی تبار شناسی داستان های عهد عتیق بود که مرگ امان نداد تا این کار شگرف را به انجام برساند.
بعد ها نیچه به سبب اینکه پیوند نزدیکی در عنفوان جوانی و نوجوانی با مذهب داشته است به اندیشه اسپینوزا راه می برد، در خدمت در ارتش این موضوع بیشتر ذهن او را درگیر می کند. البته سوی دیگر نیچه #دومونتنی و #اپیکور را هم تنها به سبب آری گفتن به زندگی و حال و نقد یک حقیقت حک شده، چیزی که پیشتر و پیشترها بوده است، و تنها همین بودن، کفایتِ شدنْ می کند، مورد ستایش قرار می دهد. کسانی که( دو مونتنی و اپیکور) ساده و بی آلایش به دنبال این بودند که عمیق ترین درجه خِرد از احترام به غرایز و شورها بدست می آید.
پ.ن.
در اندیشمندان معاصر #میشل_فوکو شارحِ با اطمینانی برای بسط رویکرد نیچه است، او از همان نخست، به نقش گفتمان و بعد ها قدرت در سامانه مندی حقیقت و ایجاد آن پی برد. از درون این منظومه، بزنگاه های تاریخی که منجر به عمل اجتماعی شدند، اهمیت یافت.
در نتیجه پر بیراه نیست اگراسپینوزا، نیچه و فوکو را در یک سوی قرار دهیم تبار شناسانی که تاریخ را پس زدند و از سوی دیگر آن را پیش کشیدند.
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نیچه: تبار شناسی اخلاق ر.ک. ص ۱۱۳.
کوتاه نوشت درباره گزاره فوق
🖌یوسف محمدی
گزاره مهمی است که در این صفحه آمده است. مراد نیچه از این جمله چیست؟ او می خواهد به ما بگوید، (البته با شدتی کمتر از آنچه در غروب بت ها شاهد هستیم، پُتک نیست.) که هر چه تاریخ دارد در قالب یک تعریف واحد قرار نمی گیرد. در واقع، هر آنچه هست برساخت شده است و حقیقت استعلایی وجود ندارد. در غروب بت ها هم باز به همین نکته اشاره می کند
«تاریخ دروغ می گوید، فریب میدهد، هر آنچه (تاریخ) به گواهی حس ها بی انجامد ، دروغ است. در واقع حس ها دروغ نمی گویند آن چیزی که در آنها قرار می دهیم به عنوان حقیقت دروغ است.»
این رویکرد درسی است که #نیچه از اسپینوزا گرفته است. #اسپینوزا هم به تاریخ و عهد عتیق باور نداشت و آن را ساخت و پرداخته کنیسه می دانست، در واقع، کار آخر اسپینوزا بر روی تبار شناسی داستان های عهد عتیق بود که مرگ امان نداد تا این کار شگرف را به انجام برساند.
بعد ها نیچه به سبب اینکه پیوند نزدیکی در عنفوان جوانی و نوجوانی با مذهب داشته است به اندیشه اسپینوزا راه می برد، در خدمت در ارتش این موضوع بیشتر ذهن او را درگیر می کند. البته سوی دیگر نیچه #دومونتنی و #اپیکور را هم تنها به سبب آری گفتن به زندگی و حال و نقد یک حقیقت حک شده، چیزی که پیشتر و پیشترها بوده است، و تنها همین بودن، کفایتِ شدنْ می کند، مورد ستایش قرار می دهد. کسانی که( دو مونتنی و اپیکور) ساده و بی آلایش به دنبال این بودند که عمیق ترین درجه خِرد از احترام به غرایز و شورها بدست می آید.
پ.ن.
در اندیشمندان معاصر #میشل_فوکو شارحِ با اطمینانی برای بسط رویکرد نیچه است، او از همان نخست، به نقش گفتمان و بعد ها قدرت در سامانه مندی حقیقت و ایجاد آن پی برد. از درون این منظومه، بزنگاه های تاریخی که منجر به عمل اجتماعی شدند، اهمیت یافت.
در نتیجه پر بیراه نیست اگراسپینوزا، نیچه و فوکو را در یک سوی قرار دهیم تبار شناسانی که تاریخ را پس زدند و از سوی دیگر آن را پیش کشیدند.
🌐 جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝باید از جامعه دفاع کرد
✍ #کامران_مرادی
🔹دفاع از جامعه دفاع از نیروهاییست که سازندهاند: سازنده اجتماع؛ این دفاع تلاشیست برای همآرایی نیروهایی که بدنها را بهم گره میزند: تولد انبوهه و تکثیر دوستی.
🔹تمام تلاش #انتونیو_نگری نیز همین است... مانند سلفهایش: #اسپینوزا، فوکو و دُلوز. او درپی تعدیل از تیرگی جهانِ متمدنیست که فروید وصفش میکند؛ در پی آرمان ابرمرد نیچه... .
🔹در اکنونیتی که خیسی شَلاقش بر بدنهای ما حس میشود، درمیانه مخاطره و مرگ، در لحظه دست و پا زدن میان پاتلاقی به نام موفقیت، در تَمنای خودهای واقعی خیالی، در بحرانی که خود قاعدهای وسواسیست، و در دل فاجعه، تنها چنین بینشی میتواند جرأت نگریستن در فاجعه را به ما دهد، چراکه پیشاپیش راه برونرفت نیز در بطن همین نگریستن (perspective) است.
چنین تئاتر فلسفی با تمام تفاوتها در میزانسنهایش، هستی متفاوتی را بهتصویر میکشد که در آن همه همسرنوشت هستیم- همه یکسان گرفتار فاجعه؛ پس رهایی نیز تنها در «باهمبودگی» ممکن میشود.
🔹 اگر چنین نگرشی مسلط بود قادر به درک این مسئله ابتدایی میشدیم که ماسک نزدن دیگری پیشاپیش ماسک نزدن خودمان است؛ بههرمیزان که مردم بهخاطر ولع لگامگسیخته من از زدن ماسک محروماند من نیز به طاعون نزدیکترم.
شدت و حدت تک افتادگی ما به سطحی رسیده است که حتی نزدیکترین افراد زندگیمان را با خود همراه نمیداریم.
🔹«روشنگری که آرمانش افسونزدایی و نقد اسطوره بود، خود به سمت اسطوره لغزیده است»: وضعیتی که در آن زیست میکنیم خود مولد بحران و فاجعه است؛ هربار با نامی متفاوت. سادهانگاریست بهدنبال مقصری غیرازآنچه وضعیت تمدنی جدید نامش دادیم بگردیم. این وضعیت محصول وعده رهایی مدرنیتهای است. ما اسیر دست آن مبارزی هستیم که ما را از لویاتان میترساند و خودش لویاتانی دیگر شد.
🔹 طاعون شکست خورده دوران جَدهایمان از اعماق سیاهچاله سرود مبارزهای تازه میخواند:
بازهم سادهانگاریست مدرنیته، تمدن نوین و جهان پساویکتوریایی را عصر پیروزی انسان بر طبیعت و دردها و محدودیت ها بدانیم. تاریخ و اکنون ما گوشزد میکند به هراندازه که بر تنشی فایق آمدهایم مخاطرهای را از بطن جهان بیرون کشیدیم -آن هم نه با زایمان طبیعی که با سزاریان.
🔹دفاع از جامعه، قرار دادن بدن در میانهی همآرایی نیروهای برسازنده، نقد برساختههای اسطورهای و الگو قرار دادن دوستی - آن لحظهای که بدنها در کنار هم بی هیچ فراز و فرودی قرار میگیرند- و شاید این تنها راه مقابله با این ویروس است: تنها راه مقاومت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝باید از جامعه دفاع کرد
✍ #کامران_مرادی
🔹دفاع از جامعه دفاع از نیروهاییست که سازندهاند: سازنده اجتماع؛ این دفاع تلاشیست برای همآرایی نیروهایی که بدنها را بهم گره میزند: تولد انبوهه و تکثیر دوستی.
🔹تمام تلاش #انتونیو_نگری نیز همین است... مانند سلفهایش: #اسپینوزا، فوکو و دُلوز. او درپی تعدیل از تیرگی جهانِ متمدنیست که فروید وصفش میکند؛ در پی آرمان ابرمرد نیچه... .
🔹در اکنونیتی که خیسی شَلاقش بر بدنهای ما حس میشود، درمیانه مخاطره و مرگ، در لحظه دست و پا زدن میان پاتلاقی به نام موفقیت، در تَمنای خودهای واقعی خیالی، در بحرانی که خود قاعدهای وسواسیست، و در دل فاجعه، تنها چنین بینشی میتواند جرأت نگریستن در فاجعه را به ما دهد، چراکه پیشاپیش راه برونرفت نیز در بطن همین نگریستن (perspective) است.
چنین تئاتر فلسفی با تمام تفاوتها در میزانسنهایش، هستی متفاوتی را بهتصویر میکشد که در آن همه همسرنوشت هستیم- همه یکسان گرفتار فاجعه؛ پس رهایی نیز تنها در «باهمبودگی» ممکن میشود.
🔹 اگر چنین نگرشی مسلط بود قادر به درک این مسئله ابتدایی میشدیم که ماسک نزدن دیگری پیشاپیش ماسک نزدن خودمان است؛ بههرمیزان که مردم بهخاطر ولع لگامگسیخته من از زدن ماسک محروماند من نیز به طاعون نزدیکترم.
شدت و حدت تک افتادگی ما به سطحی رسیده است که حتی نزدیکترین افراد زندگیمان را با خود همراه نمیداریم.
🔹«روشنگری که آرمانش افسونزدایی و نقد اسطوره بود، خود به سمت اسطوره لغزیده است»: وضعیتی که در آن زیست میکنیم خود مولد بحران و فاجعه است؛ هربار با نامی متفاوت. سادهانگاریست بهدنبال مقصری غیرازآنچه وضعیت تمدنی جدید نامش دادیم بگردیم. این وضعیت محصول وعده رهایی مدرنیتهای است. ما اسیر دست آن مبارزی هستیم که ما را از لویاتان میترساند و خودش لویاتانی دیگر شد.
🔹 طاعون شکست خورده دوران جَدهایمان از اعماق سیاهچاله سرود مبارزهای تازه میخواند:
بازهم سادهانگاریست مدرنیته، تمدن نوین و جهان پساویکتوریایی را عصر پیروزی انسان بر طبیعت و دردها و محدودیت ها بدانیم. تاریخ و اکنون ما گوشزد میکند به هراندازه که بر تنشی فایق آمدهایم مخاطرهای را از بطن جهان بیرون کشیدیم -آن هم نه با زایمان طبیعی که با سزاریان.
🔹دفاع از جامعه، قرار دادن بدن در میانهی همآرایی نیروهای برسازنده، نقد برساختههای اسطورهای و الگو قرار دادن دوستی - آن لحظهای که بدنها در کنار هم بی هیچ فراز و فرودی قرار میگیرند- و شاید این تنها راه مقابله با این ویروس است: تنها راه مقاومت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY