اگر به سنگ مزار مردگان بکوبیم و از آن بپرسیم که آیا دوست دارند
دوباره به پا خیزند، سر خود را به علامت نفی تکان خواهند داد.
"آرتور #شوپنهاور"
کانال جامعه شناسی
@IranSociology
دوباره به پا خیزند، سر خود را به علامت نفی تکان خواهند داد.
"آرتور #شوپنهاور"
کانال جامعه شناسی
@IranSociology
به لحاظ معنای درونی فرقی نمیکند که عدهای وزیر روی یک نقشه بر سر ملل و کشورها جدال کنند، یا روستائیان در یک آبجوفروشی بر سر ورقهای بازی یا تاس تختهنرد نزاع کنند.
#شوپنهاور
🆔 @IRANSOCIOLOGY 🇮🇷
#شوپنهاور
🆔 @IRANSOCIOLOGY 🇮🇷
#انسان هیچگاه خشنود نیست
سرتاسر زندگی را به دنبال خشنودی خیالی می دود،
خشنودی ای که به ندرت به دست می آید و وقتی هم که به دست آمد، همان بیداری از خواب خوشحالی است؛
چون کشتی شکسته ای که بی دکل به بندرگاه وارد می شود.
دست آخر هم تفاوتی نمی کند که
در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت،
چون زندگی وی چیزی جز یک اکنون ِ گذرا نبوده
و اکنون نیز پایان یافته.
آرتور #شوپنهاور / جهان و تأملات فیلسوف
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
سرتاسر زندگی را به دنبال خشنودی خیالی می دود،
خشنودی ای که به ندرت به دست می آید و وقتی هم که به دست آمد، همان بیداری از خواب خوشحالی است؛
چون کشتی شکسته ای که بی دکل به بندرگاه وارد می شود.
دست آخر هم تفاوتی نمی کند که
در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت،
چون زندگی وی چیزی جز یک اکنون ِ گذرا نبوده
و اکنون نیز پایان یافته.
آرتور #شوپنهاور / جهان و تأملات فیلسوف
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
🔸عشق چیست؟ عاشق کیست؟ معشوق کدام است؟ عشق، عاشق را پالوده می کند یا معشوق را؟ چه کسی می بخشد؟ می ستاند؟ نثار می کند؟ می یابد؟ عشق؛ معامله است یا مبادله؟ توانایی است یا ضعف؟ نیازمندی است یا بی نیازی؟ غنا می بخشد؟ یا فقیر می کند؟ بینایی می بخشد یا کور می کند؟ غزل است یا حماسه؟ تمکین می آفریند یا جسارت؟ فضلیت در عاشق شدن است یا معشوق بودن؟
@IranSociology
🔸اسپینوزا چرا می گوید: عشق لذتی است همراه با تصور یک علتِ خارجی؟ تصورحقیقت دارد یا علت خارجی، واقعیت؟ فرق حقیقت و واقعیت چیست؟
🔸 #مارکس چرا می گوید: دردانگیز است که #عشق بورزی اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی ؟ چرا این عشق را ابتر می نامد؟ عاشق اگر عشق بورزد اما نتواند از خودش معشوق بسازد چه کسی مقصر است؟ عاشق؟ معشوق؟ یا عشق؟ عشقِ ابتر چیست؟ عشق آیا ابتر می شود؟ چه وقت؟ چگونه؟ آیا فقط عشق ناکام پایان ِتراژیک دارد؟ یا عشق کامیاب نیز تراژیک است؟
🔸چرا #نیچه می گوید: عشق، در وسیله هایش جنگ است و در بنیانش نفرتِ مهلکِ دو جنس؟ آیا عشق زن از مرد وسیله می سازد تا کودک بیافریند؟ یا عشق مرد از زن وسیله می سازد تا لذت بهره کشی کند؟ آیا عشق پلکانِ انحطاط است یا نردبانِ انکشاف؟
🔸 چرا #ژاک_دریدا می گوید: آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی دوست دارد؟ فرق بین «کی» و «چی» در چیست؟ کیستی عاشق، زبان عشق را می سازد یا چیستی معشوق؟عاشق کسی را دوست دارد یا چیزی را در معشوق ستایش میکند؟ چیزها تا چه زمان در معشوق ماندگارند؟
🔸چرا #شوپنهاور؛ عشق را اراده ی معطوف به حیات میداند که خود را در سراسر نوع متجلی می سازد؟ اراده ی معطوف به حیات یعنی چه؟ غریزه؟ تنازع؟ تسلسل؟ تولد؟
چرا کوپید؛ رب النوع عشق در اساطیر یونان، پسر بچه ایی با چهرهایی معصوم و زیباست؟ چرا تیر و کمان در دست دارد؟چرا دو بال در پشت دارد؟
🔸چرا برگمان عشق را در فیلم”لبخند های شب زمستانی” تردستی با سه گوی قلب و زبان و بسترتعریف می کند؟ چرا ماندگاری عشق را مهارت و تردستی با این سه گوی میداند بی آنکه یکی از آنها بر زمین افتد؟ درعشق؛ چراهای بسیارمجهول اند. چراهای بسیار در راه اند و انسان، این کهکشانی پرسش، عاجز از پاسخ هاست... ادامه متن را در فایل #PDF زیر بخوانید.
📜متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
@IranSociology
🔸اسپینوزا چرا می گوید: عشق لذتی است همراه با تصور یک علتِ خارجی؟ تصورحقیقت دارد یا علت خارجی، واقعیت؟ فرق حقیقت و واقعیت چیست؟
🔸 #مارکس چرا می گوید: دردانگیز است که #عشق بورزی اما نتوانی شوری در معشوق برانگیزی ؟ چرا این عشق را ابتر می نامد؟ عاشق اگر عشق بورزد اما نتواند از خودش معشوق بسازد چه کسی مقصر است؟ عاشق؟ معشوق؟ یا عشق؟ عشقِ ابتر چیست؟ عشق آیا ابتر می شود؟ چه وقت؟ چگونه؟ آیا فقط عشق ناکام پایان ِتراژیک دارد؟ یا عشق کامیاب نیز تراژیک است؟
🔸چرا #نیچه می گوید: عشق، در وسیله هایش جنگ است و در بنیانش نفرتِ مهلکِ دو جنس؟ آیا عشق زن از مرد وسیله می سازد تا کودک بیافریند؟ یا عشق مرد از زن وسیله می سازد تا لذت بهره کشی کند؟ آیا عشق پلکانِ انحطاط است یا نردبانِ انکشاف؟
🔸 چرا #ژاک_دریدا می گوید: آیا آدم کسی را دوست دارد یا چیزی را در کسی دوست دارد؟ فرق بین «کی» و «چی» در چیست؟ کیستی عاشق، زبان عشق را می سازد یا چیستی معشوق؟عاشق کسی را دوست دارد یا چیزی را در معشوق ستایش میکند؟ چیزها تا چه زمان در معشوق ماندگارند؟
🔸چرا #شوپنهاور؛ عشق را اراده ی معطوف به حیات میداند که خود را در سراسر نوع متجلی می سازد؟ اراده ی معطوف به حیات یعنی چه؟ غریزه؟ تنازع؟ تسلسل؟ تولد؟
چرا کوپید؛ رب النوع عشق در اساطیر یونان، پسر بچه ایی با چهرهایی معصوم و زیباست؟ چرا تیر و کمان در دست دارد؟چرا دو بال در پشت دارد؟
🔸چرا برگمان عشق را در فیلم”لبخند های شب زمستانی” تردستی با سه گوی قلب و زبان و بسترتعریف می کند؟ چرا ماندگاری عشق را مهارت و تردستی با این سه گوی میداند بی آنکه یکی از آنها بر زمین افتد؟ درعشق؛ چراهای بسیارمجهول اند. چراهای بسیار در راه اند و انسان، این کهکشانی پرسش، عاجز از پاسخ هاست... ادامه متن را در فایل #PDF زیر بخوانید.
📜متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
آنچه مردم را سنگدل می سازد این است که در هر انسان تنها آن میزان توان هست که قادر باشد آلام و محن خود را تحمل نماید. بنابراین هنگامی که شخصی بر حسب اتفاق از شادی غیر معمولی بهره مند می گردد، اغلب نتیجه این می شود که مهربان و دوست داشتنی می گردد.
اما مردمانی که همواره در ناز و نعمت بوده اند اغلب طوری دیگر هستند؛آنها بیش از آن با رنج و محنت بیگانه بوده اند که بخواهند و بتوانند با آن همدردی کنند. به همین دلیل است که اغلب فقرا برای همدردی و دستگیری از دیگران آمادگی بیشتری دارند تا اغنیا.
#شوپنهاور
#جهان_و_تاملات_فیلسوف
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
اما مردمانی که همواره در ناز و نعمت بوده اند اغلب طوری دیگر هستند؛آنها بیش از آن با رنج و محنت بیگانه بوده اند که بخواهند و بتوانند با آن همدردی کنند. به همین دلیل است که اغلب فقرا برای همدردی و دستگیری از دیگران آمادگی بیشتری دارند تا اغنیا.
#شوپنهاور
#جهان_و_تاملات_فیلسوف
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
#شوپنهاور و #تولستوی
لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین میکرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاههای این دو بسیار بهم نزدیک است.
شوپنهاور معتقد بود ارادهای کور بر تمام هستی و جهان حاکم است. تولستوی نیز در مشهورترین اثر خود " جنگ و صلح " رویکردی مشابه دارد. از دید وی اگر جنگی رخ میدهد به این دلیل است که رخ دادن آن ناگزیر بوده. جنگهایی که ناپلئون در اروپا راه انداخت و نبرد او با روسیه، محصول جبر تاریخ است. حتی رهبران به ظاهر قدرتمندی نظیر ناپلئون بردهی جبر تاریخ هستند. ما جزئی از یک نقشهی کلی هستیم.
این، هم برای شوپنهاور و هم برای تولستوی ، درد اصلی زندگی است : " ای کاش مردمان میدانستند که زیرکترین و با استعدادترینشان تا چه اندازه بیاختیارند، و از میان عوامل بیشماری که حرکت منظم تاریخ جهان را پدید میآورند چه حصهی ناچیزی در ظرف دانش آنها میگنجد؛ و بالاتر از همه اینکه چه یاوه و خیرسرانه است دعوی اینکه ما نظمی را تشخیص میدهیم ، فقط بر این اساس که در کمال نومیدی اعتقاد داریم چنین نظمی باید وجود داشته باشد، و حال آن که آنچه در واقع میتوان تشخیص داد چیزی جز آشوب بی معنی نیست-آشوبی که هرگاه بالا می گیرد ، هرگاه آشفتگی زندگی انسانی با وضوح تمام در آن منعکس میشود، به صورت جنگ در میآید."
* * برلین، آیزایا ."متفکران روس". ترجمه نجف دریابندری. انتشارات خوارزمی. چاپ اول ۱۳۶۱.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین میکرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاههای این دو بسیار بهم نزدیک است.
شوپنهاور معتقد بود ارادهای کور بر تمام هستی و جهان حاکم است. تولستوی نیز در مشهورترین اثر خود " جنگ و صلح " رویکردی مشابه دارد. از دید وی اگر جنگی رخ میدهد به این دلیل است که رخ دادن آن ناگزیر بوده. جنگهایی که ناپلئون در اروپا راه انداخت و نبرد او با روسیه، محصول جبر تاریخ است. حتی رهبران به ظاهر قدرتمندی نظیر ناپلئون بردهی جبر تاریخ هستند. ما جزئی از یک نقشهی کلی هستیم.
این، هم برای شوپنهاور و هم برای تولستوی ، درد اصلی زندگی است : " ای کاش مردمان میدانستند که زیرکترین و با استعدادترینشان تا چه اندازه بیاختیارند، و از میان عوامل بیشماری که حرکت منظم تاریخ جهان را پدید میآورند چه حصهی ناچیزی در ظرف دانش آنها میگنجد؛ و بالاتر از همه اینکه چه یاوه و خیرسرانه است دعوی اینکه ما نظمی را تشخیص میدهیم ، فقط بر این اساس که در کمال نومیدی اعتقاد داریم چنین نظمی باید وجود داشته باشد، و حال آن که آنچه در واقع میتوان تشخیص داد چیزی جز آشوب بی معنی نیست-آشوبی که هرگاه بالا می گیرد ، هرگاه آشفتگی زندگی انسانی با وضوح تمام در آن منعکس میشود، به صورت جنگ در میآید."
* * برلین، آیزایا ."متفکران روس". ترجمه نجف دریابندری. انتشارات خوارزمی. چاپ اول ۱۳۶۱.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
زندگی انسان عادی وضعیتی اسفناک است که میان دو قطب نوسان میکند: در یکسو رنج روحی، درد جسمانی و نیاز قرار دارد که آدمی برای رهایی از اینها میکوشد و هنگامی که خلاصی یافت و به فراغت رسید، در قطب دیگر دچار ملال و بیحوصلگی میگردد و برای رهایی از این وضع به هر وسیلهای متوسل میشود، تا خط درونی خود را فراموش کند. تنها تسلی انسان در این جهان کوشش در راه شناخت درون خویش و جهان بیرون، به ویژه از راه اشتغال به هنر است. بدین وسیله آدمی میتواند از اراده خویش که منشأ همه رنج هاست، منفک گردد.
در باب حکمت زندگی، ترجمهی محمد مبشری
#شوپنهاور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
در باب حکمت زندگی، ترجمهی محمد مبشری
#شوپنهاور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#شوپنهاور و #تولستوی
لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین میکرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاههای این دو بسیار بهم نزدیک است.
شوپنهاور معتقد بود ارادهای کور بر تمام هستی و جهان حاکم است. تولستوی نیز در مشهورترین اثر خود " جنگ و صلح " رویکردی مشابه دارد. از دید وی اگر جنگی رخ میدهد به این دلیل است که رخ دادن آن ناگزیر بوده. جنگهایی که ناپلئون در اروپا راه انداخت و نبرد او با روسیه، محصول جبر تاریخ است. حتی رهبران به ظاهر قدرتمندی نظیر ناپلئون بردهی جبر تاریخ هستند. ما جزئی از یک نقشهی کلی هستیم.
این، هم برای شوپنهاور و هم برای تولستوی ، درد اصلی زندگی است : " ای کاش مردمان میدانستند که زیرکترین و با استعدادترینشان تا چه اندازه بیاختیارند، و از میان عوامل بیشماری که حرکت منظم تاریخ جهان را پدید میآورند چه حصهی ناچیزی در ظرف دانش آنها میگنجد؛ و بالاتر از همه اینکه چه یاوه و خیرسرانه است دعوی اینکه ما نظمی را تشخیص میدهیم ، فقط بر این اساس که در کمال نومیدی اعتقاد داریم چنین نظمی باید وجود داشته باشد، و حال آن که آنچه در واقع میتوان تشخیص داد چیزی جز آشوب بی معنی نیست-آشوبی که هرگاه بالا می گیرد ، هرگاه آشفتگی زندگی انسانی با وضوح تمام در آن منعکس میشود، به صورت جنگ در میآید."
* * برلین، آیزایا ."متفکران روس". ترجمه نجف دریابندری. انتشارات خوارزمی. چاپ اول ۱۳۶۱.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
لئون تولستوی بین فیلسوفان بزرگ آلمانی بیش از همه شوپنهاور را تحسین میکرد. به خصوص در بحث جبر و اختیار دیدگاههای این دو بسیار بهم نزدیک است.
شوپنهاور معتقد بود ارادهای کور بر تمام هستی و جهان حاکم است. تولستوی نیز در مشهورترین اثر خود " جنگ و صلح " رویکردی مشابه دارد. از دید وی اگر جنگی رخ میدهد به این دلیل است که رخ دادن آن ناگزیر بوده. جنگهایی که ناپلئون در اروپا راه انداخت و نبرد او با روسیه، محصول جبر تاریخ است. حتی رهبران به ظاهر قدرتمندی نظیر ناپلئون بردهی جبر تاریخ هستند. ما جزئی از یک نقشهی کلی هستیم.
این، هم برای شوپنهاور و هم برای تولستوی ، درد اصلی زندگی است : " ای کاش مردمان میدانستند که زیرکترین و با استعدادترینشان تا چه اندازه بیاختیارند، و از میان عوامل بیشماری که حرکت منظم تاریخ جهان را پدید میآورند چه حصهی ناچیزی در ظرف دانش آنها میگنجد؛ و بالاتر از همه اینکه چه یاوه و خیرسرانه است دعوی اینکه ما نظمی را تشخیص میدهیم ، فقط بر این اساس که در کمال نومیدی اعتقاد داریم چنین نظمی باید وجود داشته باشد، و حال آن که آنچه در واقع میتوان تشخیص داد چیزی جز آشوب بی معنی نیست-آشوبی که هرگاه بالا می گیرد ، هرگاه آشفتگی زندگی انسانی با وضوح تمام در آن منعکس میشود، به صورت جنگ در میآید."
* * برلین، آیزایا ."متفکران روس". ترجمه نجف دریابندری. انتشارات خوارزمی. چاپ اول ۱۳۶۱.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from اتچ بات
☆مُخدّری برای فراموشیِ زمان☆
✍محمد آخوندپور امیری
🔶زمان، کلیدواژه ای است که هم درد و هم درمان را با خود یکجا بهمراه دارد. سراسر درد می شود آنگاه که گذر از آن کهنگی خاطرات را در وجودت آن قدر تازه می گرداند که وجودت را از درون تُهی می سازد. مانند خوره به وجودت می اُفتد و تار و پود هستی تو را به تاراج خواهد بُرد.
🔶زمانِ درمان است. زمان اکسیرِ شفابخش است برای آنکه بتواند از دلِ گذر زمان، خاطرات را به دستِ نیستی و فراموشی سپارد تا گردِ نیستی آنها را ببرد به هر آنجایی که اراده نماید. دور از تصور ما، خیلی دور.
🔶زمان کارکردی دوگانه در زیستِ اجتماعی انسان دارد. برای آنان که فراموشی هیچ گاه در باور آنها تعریف نگشته زمان خودویرانگر است. شب و روز آدمی را جهنمی می سازد پر آشوب. آدمی را می کُشد و زنده می گرداند. این دور باطلِ هستی و نیستی پیوسته ادامه می یابد.
🔶کدام مُخَدّر التیام بخشی ما را در این روزمرگی های زندگی می تواند آنقدر در خود استحاله گرداند که بتوانیم به واسطهِ آن به گذشته خود خنده های مُضحک و از سر پوچی بزنیم و ریشخندی معنادار در برابر تمامِ دردهای عالم زنیم و ما را به سر منزلِ اَمن و آرامش رهسپار سازد.
🔶کدام مُخَدّر وجود آدمی را آنقدر لَش می گرداند که به تباهی انسانِ زمینی همواره بخندد و به دروغین بودن لحظه به لحظهِ این عالم فانی ایمانی مسیحانه بیاورد. به یادآر آنگاه که مسیح را به صلیب کشیدند، از دلِ تمام مصیبت های عالم که بر سرش هوار گشته بود فریادی از اعماق وجودش زد، آنگاه که گفت: خدایا چرا مرا فراموش کرده ای؟ تلخ ترین لحظه حیاتِ مسیح در شکّی بود که آمده بود تا تمام نظامِ ایمانیش را در لحظهِ اکنونی نیست و نابود سازد. در همین لحظه، وحشت سراسر وجود مسیح را به تسخیر خود در آورد. شوپنهاوری در سرتاسر وجودش تجلّی یافت. در ذهنش تراسیماخوسی همواره با سقراط در جنگ و جدال بود.
🔶کوتاه سُخن آنکه بازنده و برنده این زندگی در میزانِ رجوع ما به مُخدّرهای گفتاری، فکری و کلامی است که بتواند پیوند ما را با گذشته آنقدر مُنقطع سازد که تصور نماییم هم اکنون و در این لحظه، یکبار دیگر از وجودِ مادر متولد گشته ایم و ذهن ما را همچون لوحِ سفیدی از آنچه اتفاق افتاده پاک نماید تا ندانیم از کجا آمده ایم، بر ما چه گذشته و چه آینده ای میزبان ما خواهد بود.
#فراموشی_زمان
#عصر_دیوانگی
#مخدر_روح_نواز
#شوپنهاور
#تراسیماخوس
#مسیح
✍محمد آخوندپور امیری
🔶زمان، کلیدواژه ای است که هم درد و هم درمان را با خود یکجا بهمراه دارد. سراسر درد می شود آنگاه که گذر از آن کهنگی خاطرات را در وجودت آن قدر تازه می گرداند که وجودت را از درون تُهی می سازد. مانند خوره به وجودت می اُفتد و تار و پود هستی تو را به تاراج خواهد بُرد.
🔶زمانِ درمان است. زمان اکسیرِ شفابخش است برای آنکه بتواند از دلِ گذر زمان، خاطرات را به دستِ نیستی و فراموشی سپارد تا گردِ نیستی آنها را ببرد به هر آنجایی که اراده نماید. دور از تصور ما، خیلی دور.
🔶زمان کارکردی دوگانه در زیستِ اجتماعی انسان دارد. برای آنان که فراموشی هیچ گاه در باور آنها تعریف نگشته زمان خودویرانگر است. شب و روز آدمی را جهنمی می سازد پر آشوب. آدمی را می کُشد و زنده می گرداند. این دور باطلِ هستی و نیستی پیوسته ادامه می یابد.
🔶کدام مُخَدّر التیام بخشی ما را در این روزمرگی های زندگی می تواند آنقدر در خود استحاله گرداند که بتوانیم به واسطهِ آن به گذشته خود خنده های مُضحک و از سر پوچی بزنیم و ریشخندی معنادار در برابر تمامِ دردهای عالم زنیم و ما را به سر منزلِ اَمن و آرامش رهسپار سازد.
🔶کدام مُخَدّر وجود آدمی را آنقدر لَش می گرداند که به تباهی انسانِ زمینی همواره بخندد و به دروغین بودن لحظه به لحظهِ این عالم فانی ایمانی مسیحانه بیاورد. به یادآر آنگاه که مسیح را به صلیب کشیدند، از دلِ تمام مصیبت های عالم که بر سرش هوار گشته بود فریادی از اعماق وجودش زد، آنگاه که گفت: خدایا چرا مرا فراموش کرده ای؟ تلخ ترین لحظه حیاتِ مسیح در شکّی بود که آمده بود تا تمام نظامِ ایمانیش را در لحظهِ اکنونی نیست و نابود سازد. در همین لحظه، وحشت سراسر وجود مسیح را به تسخیر خود در آورد. شوپنهاوری در سرتاسر وجودش تجلّی یافت. در ذهنش تراسیماخوسی همواره با سقراط در جنگ و جدال بود.
🔶کوتاه سُخن آنکه بازنده و برنده این زندگی در میزانِ رجوع ما به مُخدّرهای گفتاری، فکری و کلامی است که بتواند پیوند ما را با گذشته آنقدر مُنقطع سازد که تصور نماییم هم اکنون و در این لحظه، یکبار دیگر از وجودِ مادر متولد گشته ایم و ذهن ما را همچون لوحِ سفیدی از آنچه اتفاق افتاده پاک نماید تا ندانیم از کجا آمده ایم، بر ما چه گذشته و چه آینده ای میزبان ما خواهد بود.
#فراموشی_زمان
#عصر_دیوانگی
#مخدر_روح_نواز
#شوپنهاور
#تراسیماخوس
#مسیح
Telegram
attach 📎