اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح میشود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی...
اگر فقیر باشی برعکس، سرما بدبختی میشود و آنوقت یاد میگیری که حتی از زیباییِ یک منظره زیرِ برف متنفر باشی؛
کودک من!
تساوی تنها در آنجایی که تو هستی وجود دارد! ...مثل آزادی ...ما تنها توی رحِم برابر هستیم!
#کتاب_خوانی
#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#اوریانا_فالاچی
@asheghanehaye_fatima
اگر فقیر باشی برعکس، سرما بدبختی میشود و آنوقت یاد میگیری که حتی از زیباییِ یک منظره زیرِ برف متنفر باشی؛
کودک من!
تساوی تنها در آنجایی که تو هستی وجود دارد! ...مثل آزادی ...ما تنها توی رحِم برابر هستیم!
#کتاب_خوانی
#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#اوریانا_فالاچی
@asheghanehaye_fatima
samfoni mordegan-abas maarofi.rar
150.2 MB
🎧 #کتاب_صوتی
سمفونی مردگان
نوشته : #عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
آقای عباس معروفی هم از پیش ما سفر کردند، شاید هم خیلی وقت پیش اینکار رو کرده بود، خالق آثار ارزشمندی سمفونی مردگان و سال بلوا و فریدون سه پسر داشت ووووو
آقای معروفی جای خاصی در قلب من داشتند، همیشه برای قلم و سوادشون ارزش قائل بودم، چه غم انگیز که آدم منتظر کتاب جدیدی از نویسنده ی محبوبش نباشه، و چه دنیای غم انگیزتری بدون آدمهایی که جرات دارن عریان بنویسند، خلاصه که تنها آیدا و آیدین بی پدر نشدن، جامعه ی ادبی ایران هم عضو گرانقدری رو از دست داد، تسلیت به کسانی که قلمش رو دوست داشتند و می فهمیدند
سمفونی مردگان
نوشته : #عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
آقای عباس معروفی هم از پیش ما سفر کردند، شاید هم خیلی وقت پیش اینکار رو کرده بود، خالق آثار ارزشمندی سمفونی مردگان و سال بلوا و فریدون سه پسر داشت ووووو
آقای معروفی جای خاصی در قلب من داشتند، همیشه برای قلم و سوادشون ارزش قائل بودم، چه غم انگیز که آدم منتظر کتاب جدیدی از نویسنده ی محبوبش نباشه، و چه دنیای غم انگیزتری بدون آدمهایی که جرات دارن عریان بنویسند، خلاصه که تنها آیدا و آیدین بی پدر نشدن، جامعه ی ادبی ایران هم عضو گرانقدری رو از دست داد، تسلیت به کسانی که قلمش رو دوست داشتند و می فهمیدند
قلب، احساس عشق است.
قلب، جذب کردن عشق و به عشق تبدیل شدن است.
گلو بیان عشق است، ارتباط یافتن، سهیم شدن و دادن عشق به دیگران.
و اگر به دیگران عشق بدهی،
آنگاه مرکز چشم سوم شروع می کند به فعالشدن.
زمانی که شروع به بخشیدن عشق کردی، بالاتر و بالاتر می روی.
فردی که فقط میگیرد و میگیرد، پایینتر و پایینتر میرود.
کسی که میبخشد و میبخشد،
بالاتر و بالاتر میرود.
بدترین امکانی که برای یک فرد وجود دارد این است که:
به ورطهی خست سقوط کند؛
و بزرگترین امکانی که برای یک انسان وجود دارد این است که:
بخشندهی عشق باشد.
#اشو🖊🕊🌱
#کتاب_یوگا_ابتدا_و_انتها
@asheghanehaye_fatima
قلب، جذب کردن عشق و به عشق تبدیل شدن است.
گلو بیان عشق است، ارتباط یافتن، سهیم شدن و دادن عشق به دیگران.
و اگر به دیگران عشق بدهی،
آنگاه مرکز چشم سوم شروع می کند به فعالشدن.
زمانی که شروع به بخشیدن عشق کردی، بالاتر و بالاتر می روی.
فردی که فقط میگیرد و میگیرد، پایینتر و پایینتر میرود.
کسی که میبخشد و میبخشد،
بالاتر و بالاتر میرود.
بدترین امکانی که برای یک فرد وجود دارد این است که:
به ورطهی خست سقوط کند؛
و بزرگترین امکانی که برای یک انسان وجود دارد این است که:
بخشندهی عشق باشد.
#اشو🖊🕊🌱
#کتاب_یوگا_ابتدا_و_انتها
@asheghanehaye_fatima
روح و جسمش را چنان دوست داشتم که گویی وجودش ضرورت هستی من است.
📚از #کتاب سوگ مادر | نوشتهی #شاهرخ_مسکوب
@asheghanehaye_fatima
📚از #کتاب سوگ مادر | نوشتهی #شاهرخ_مسکوب
@asheghanehaye_fatima
مدتی بود در #کافهی یک دانشگاه کار میکردم ...
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!
این قناعت تو،دل مرا عجب میشکند…
این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت…
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت…
کاش کاری میفرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش میکردم…
📚 از #کتاب چهل نامهی کوتاه به همسرم #نادر_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!
این قناعت تو،دل مرا عجب میشکند…
این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت…
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت…
کاش کاری میفرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش میکردم…
📚 از #کتاب چهل نامهی کوتاه به همسرم #نادر_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بانو
تنت بهار و
هر دندانت کبوتریست
که آواز میخواند به نامم...
صحرایی شو
و درآغوشم گیر
تا مرا تاریخی باشد از تندر...
میپرسم
آیا عشق تنها جاییست
که مرگ نمیآیدش؟
.
#آدونیس
مترجم #صالح_بوعذار
#کتاب_دگردیسیها_و_کوچ_در_اقالیم_روز_و_شب.
#نشر_شالگردن
@asheghanehaye_fatima
تنت بهار و
هر دندانت کبوتریست
که آواز میخواند به نامم...
صحرایی شو
و درآغوشم گیر
تا مرا تاریخی باشد از تندر...
میپرسم
آیا عشق تنها جاییست
که مرگ نمیآیدش؟
.
#آدونیس
مترجم #صالح_بوعذار
#کتاب_دگردیسیها_و_کوچ_در_اقالیم_روز_و_شب.
#نشر_شالگردن
@asheghanehaye_fatima
کتاب صوتی | ارتفاع
「 تهران پادکست 」
کتاب صوتی ارتفاع اثر شگفتآور استیون کینگ
ارتفاع در قالب داستانی فلسفی، آموزنده و انتقادی، علاوه بر نقد اجتماع شما را به تفکر وامیدارد. ارتفاع (Elevation) از پرفروشترینهای نیویورک تایمز و ترسناکترین آثار منتشر شده در سال 2018 محسوب میشود.
#کتاب_صوتی
@asheghanehaye_fatima
ارتفاع در قالب داستانی فلسفی، آموزنده و انتقادی، علاوه بر نقد اجتماع شما را به تفکر وامیدارد. ارتفاع (Elevation) از پرفروشترینهای نیویورک تایمز و ترسناکترین آثار منتشر شده در سال 2018 محسوب میشود.
#کتاب_صوتی
@asheghanehaye_fatima
📙ستاره بخش
✍ #جوجو_مویز
📝 شهرزاد صالحی
🎙 آفتاب
#کتاب_صوتی
رمان جدید جوجو مویز با نام ستاره بخش (The Giver of Stars) که بر مبنای ماجرایی حقیقی است، در دوران شرایط بد اقتصادی در کنتاکی میگذرد و حکایت گروهی از زنان جوانی را روایت میکند که سعی بر این دارند تا با کنار گذاشتن روزمرگیها، دانش و قدرت را برای جامعه دور افتاده کوهستانی خود به ارمغان آورند.
کتاب حاضر برگرفته از داستانی واقعیست که ریشه در تاریخ آمریکا دارد. به بیان خود مویز، تا به امروز نگارش هیچ کدام از آثارش همانند ستاره بخش برایش لذت بخش نبوده است. او نویسنده انگلیسی تباری است که پیش از نوشتن رمانهای پرفروشش، روزنامهنگار بوده و از سال 2002 به نوشتن رمانهای عاشقانه علاقمند شده است. مویز دو بار برنده جایزه سال رمان عاشقانه از انجمن نویسندگان رمانهای عاشقانه شده است.
کتاب: #ستاره_بخش
نویسنده: #جوجو_مویز
@asheghanehaye_fatima
✍ #جوجو_مویز
📝 شهرزاد صالحی
🎙 آفتاب
#کتاب_صوتی
رمان جدید جوجو مویز با نام ستاره بخش (The Giver of Stars) که بر مبنای ماجرایی حقیقی است، در دوران شرایط بد اقتصادی در کنتاکی میگذرد و حکایت گروهی از زنان جوانی را روایت میکند که سعی بر این دارند تا با کنار گذاشتن روزمرگیها، دانش و قدرت را برای جامعه دور افتاده کوهستانی خود به ارمغان آورند.
کتاب حاضر برگرفته از داستانی واقعیست که ریشه در تاریخ آمریکا دارد. به بیان خود مویز، تا به امروز نگارش هیچ کدام از آثارش همانند ستاره بخش برایش لذت بخش نبوده است. او نویسنده انگلیسی تباری است که پیش از نوشتن رمانهای پرفروشش، روزنامهنگار بوده و از سال 2002 به نوشتن رمانهای عاشقانه علاقمند شده است. مویز دو بار برنده جایزه سال رمان عاشقانه از انجمن نویسندگان رمانهای عاشقانه شده است.
کتاب: #ستاره_بخش
نویسنده: #جوجو_مویز
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خروج از منطقهی امن
امیدوارم چیزایی رو بشنوی که امروز بهش نیاز داشتی...
#دیالوگ
#کتاب
@asheghanehaye_fatima
امیدوارم چیزایی رو بشنوی که امروز بهش نیاز داشتی...
#دیالوگ
#کتاب
@asheghanehaye_fatima
.
بهشت، حالت و آنی از حالات و آناتِ دل است که میتوان در این زمین، بدان دست یافت؛ آنسان که میتوان آن را در هر کجای گیتیِ فراخ فراچنگ آورد. «بودن» حسی است که در هر کجای این جهان میتوان آن را تجربه کرد. پس چرا به چیزی فراتر از زمین گردن فراز میکنید؟
دوزخ نیز، حالت و آنی از حالات و آناتِ دل است که مردمان بر این زمین و هر جای این پهنهی بیکران آسمان آن را میزیند. حال، به کجا خواهید گریخت از آتشی که هیزمش دل است اگر از خودِ دل نگریزید؟!
#میخائیل_نعیمه
#کتاب_مرداد
برگردان #صالح_بوعذار
#نشر_ثالث
انتشار: آذرماه ۱۴۰۳
@asheghanehaye_fatima
بهشت، حالت و آنی از حالات و آناتِ دل است که میتوان در این زمین، بدان دست یافت؛ آنسان که میتوان آن را در هر کجای گیتیِ فراخ فراچنگ آورد. «بودن» حسی است که در هر کجای این جهان میتوان آن را تجربه کرد. پس چرا به چیزی فراتر از زمین گردن فراز میکنید؟
دوزخ نیز، حالت و آنی از حالات و آناتِ دل است که مردمان بر این زمین و هر جای این پهنهی بیکران آسمان آن را میزیند. حال، به کجا خواهید گریخت از آتشی که هیزمش دل است اگر از خودِ دل نگریزید؟!
#میخائیل_نعیمه
#کتاب_مرداد
برگردان #صالح_بوعذار
#نشر_ثالث
انتشار: آذرماه ۱۴۰۳
@asheghanehaye_fatima
یاران من! زن را عزیز و مقدّس بدارید. عزیزش بدارید، نه ازبهرِ آنکه مادرِ نسلیست؛ یا همسر شماست؛ یا معشوقهی شمایان؛ بل عزیزش بدارید از آنروی که وی همزادِ مرد است وُ شریکِ اوی در بخش بخش کارزار زندگانیِ مشترک، طولانی وُ دردهای جانکاه. ازینرو مرد، بی زن نمیتواند از گسترهی دوگانگی درگذرد. امّا با وجودِ زن، میتواند به یگانگی دست یابد، آنچنانکه زن نیز، با بودنِ مرد از دوگانگی میرهَد. این دو همزاد در نهایت متّحد و یگانه میشوند. آن یگانهای که نه مادینه است و نه نرینه، بل انسانِ فرارونده؛ انسانِ کامل!
.
#کتاب_مرداد
#میخائیل_نعیمه
#برگردان_صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima
.
#کتاب_مرداد
#میخائیل_نعیمه
#برگردان_صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima