@asheghanehaye_fatima
دیگر نوازشت نمی کند باد
دیگرنوازشت نمی کند باران
دیگر سوسوی تو را در برف و باد نخواهیم دید
برف آب میشود
برف ناپدید میشود و تو پر کشیدهای
مثل
پرندهای ازمیان دست ما مثل
نوری ازمیان دل ما
تو پر کشیدهای.
#هیلدا_دولیتل
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه :
#آزاده_کامیار
دیگر نوازشت نمی کند باد
دیگرنوازشت نمی کند باران
دیگر سوسوی تو را در برف و باد نخواهیم دید
برف آب میشود
برف ناپدید میشود و تو پر کشیدهای
مثل
پرندهای ازمیان دست ما مثل
نوری ازمیان دل ما
تو پر کشیدهای.
#هیلدا_دولیتل
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه :
#آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima
شاید همیشه اینطور نماند؛ و من میگویم
که اگر لبهایت که دوستشان داشتهام
باید که لبهای دیگری را لمس کنند و انگشتهای سالم و زیبای تو
باید قلب او را بفشارند، آن طور که زمانی نه چندان دور قلب مرا میفشردند؛
اگر روی صورت دیگری، موهای لطیف تو بریزد
در چنان سکوتی که من میدانم،
یا اگر این کلمات بیقرار که بارها به زبان آمدهاند،
بیچاره و مستاصل پنجه به چهرهی روح بکشند؛
اگر باید که اینگونه باشد، میگویم
از قلبم میروی اگر، کلمهای بگو
و من پیش او میروم و دستهایش را میگیرم
و دوستانه مبارکباد میگویم.
و سپس رو میگردانم و میشنوم که پرندهای
در دشتهای به شدت دور، آواز اندوهناکی سر میدهد.
#ای_ای_کامینگز
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#سینا_کمال_آبادی
شاید همیشه اینطور نماند؛ و من میگویم
که اگر لبهایت که دوستشان داشتهام
باید که لبهای دیگری را لمس کنند و انگشتهای سالم و زیبای تو
باید قلب او را بفشارند، آن طور که زمانی نه چندان دور قلب مرا میفشردند؛
اگر روی صورت دیگری، موهای لطیف تو بریزد
در چنان سکوتی که من میدانم،
یا اگر این کلمات بیقرار که بارها به زبان آمدهاند،
بیچاره و مستاصل پنجه به چهرهی روح بکشند؛
اگر باید که اینگونه باشد، میگویم
از قلبم میروی اگر، کلمهای بگو
و من پیش او میروم و دستهایش را میگیرم
و دوستانه مبارکباد میگویم.
و سپس رو میگردانم و میشنوم که پرندهای
در دشتهای به شدت دور، آواز اندوهناکی سر میدهد.
#ای_ای_کامینگز
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#سینا_کمال_آبادی
@asheghanehaye_fatima
نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر
می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند
حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود
آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د
پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود
درمن دختری راغرق کرده است
ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
#آینه
#سیلویا_پلات
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#ضیا_موحد
نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر
می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند
حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود
آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د
پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود
درمن دختری راغرق کرده است
ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
#آینه
#سیلویا_پلات
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#ضیا_موحد
@asheghanehaye_fatima
چشمهایم را می بندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
پلک میگشایم و همه چیز دوباره زاده میشود
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
ستارگان در جامههای سرخ و آبی والس میرقصند
و سیاهی مطلق به درون میتازد
چشمانم را میبندم
و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب میبردی
ماهزده برایم ترانه میخواندی و دیوانهوار مرا میبوسیدی
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
خدا از آسمان میافتد، آتش جهنم رنگ میبازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج میکنند
چشمهایم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
فکر کردم همان گونه که گفته بودی باز میگردی
اما پیر شدم و نامت را فراموش کردم
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
به جای تو باید مرغ توفان را دوست میداشتم
لااقل هنگام بهار فریاد زنان باز میگردد
چشمانم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
#سیلویا_پلات
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#فرشته_وزیری_نسب
چشمهایم را می بندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
پلک میگشایم و همه چیز دوباره زاده میشود
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
ستارگان در جامههای سرخ و آبی والس میرقصند
و سیاهی مطلق به درون میتازد
چشمانم را میبندم
و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب میبردی
ماهزده برایم ترانه میخواندی و دیوانهوار مرا میبوسیدی
(فکر میکنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
خدا از آسمان میافتد، آتش جهنم رنگ میبازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج میکنند
چشمهایم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
فکر کردم همان گونه که گفته بودی باز میگردی
اما پیر شدم و نامت را فراموش کردم
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
به جای تو باید مرغ توفان را دوست میداشتم
لااقل هنگام بهار فریاد زنان باز میگردد
چشمانم را میبندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
(فکر کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
#سیلویا_پلات
#شعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه:
#فرشته_وزیری_نسب
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
.
شاید همیشه اینطور نماند؛ و من میگویم
که اگر لبهایت که دوستشان داشتهام
باید که لبهای دیگری را لمس کنند و انگشتهای سالم و زیبای تو
باید قلب او را بفشارند، آن طور که زمانی نه چندان دور قلب مرا میفشردند؛
اگر روی صورت دیگری، موهای لطیف تو بریزد
در چنان سکوتی که من میدانم،
یا اگر این کلمات بیقرار که بارها به زبان آمدهاند،
بیچاره و مستاصل پنجه به چهرهی روح بکشند؛
اگر باید که اینگونه باشد، میگویم
از قلبم میروی اگر، کلمهای بگو
و من پیش او میروم و دستهایش را میگیرم
و دوستانه مبارکباد میگویم.
و سپس رو میگردانم و میشنوم که پرندهای
در دشتهای به شدت دور، آواز اندوهناکی سر میدهد.
#ادوارد_استلین_کامینگز
#شعر_آمریکا 🇺🇸
ترجمه:
#سینا_کمال_آبادی
@asheghanehaue_fatima
شاید همیشه اینطور نماند؛ و من میگویم
که اگر لبهایت که دوستشان داشتهام
باید که لبهای دیگری را لمس کنند و انگشتهای سالم و زیبای تو
باید قلب او را بفشارند، آن طور که زمانی نه چندان دور قلب مرا میفشردند؛
اگر روی صورت دیگری، موهای لطیف تو بریزد
در چنان سکوتی که من میدانم،
یا اگر این کلمات بیقرار که بارها به زبان آمدهاند،
بیچاره و مستاصل پنجه به چهرهی روح بکشند؛
اگر باید که اینگونه باشد، میگویم
از قلبم میروی اگر، کلمهای بگو
و من پیش او میروم و دستهایش را میگیرم
و دوستانه مبارکباد میگویم.
و سپس رو میگردانم و میشنوم که پرندهای
در دشتهای به شدت دور، آواز اندوهناکی سر میدهد.
#ادوارد_استلین_کامینگز
#شعر_آمریکا 🇺🇸
ترجمه:
#سینا_کمال_آبادی
@asheghanehaue_fatima
@asheghanehaye_fatima
در ابتدای شب
سه ساعت پشت هم
کلمات چون سیگارهای پی در پی
و تو به راه می افتی، در ایوان می ایستیم
دو پیکره ی باستانی : یک زن و یک مرد.
دانشوران قدیم در کتب قدیم
نگفته اند که ما از چیستیم
اینجا لرزان ایستاده ایم
در تاریک و روشنای هوایی سرد.
ذهنمان در بن بستی آشنا معلق مانده
بی آنکه از هم جدا شوند
دستت محکم دست مرا می گیرد
چون حصاری گرد شب یخ زده.
از دیوارهای خانه خون می چکد
ماه از هر طرف شکاف برداشته
بی وقفه هجوم می آورد.
#آدرین_ریچ
#شعر_آمریکا 🇺🇸
ترجمه:
#محمد_رضا_مهرزاد
در ابتدای شب
سه ساعت پشت هم
کلمات چون سیگارهای پی در پی
و تو به راه می افتی، در ایوان می ایستیم
دو پیکره ی باستانی : یک زن و یک مرد.
دانشوران قدیم در کتب قدیم
نگفته اند که ما از چیستیم
اینجا لرزان ایستاده ایم
در تاریک و روشنای هوایی سرد.
ذهنمان در بن بستی آشنا معلق مانده
بی آنکه از هم جدا شوند
دستت محکم دست مرا می گیرد
چون حصاری گرد شب یخ زده.
از دیوارهای خانه خون می چکد
ماه از هر طرف شکاف برداشته
بی وقفه هجوم می آورد.
#آدرین_ریچ
#شعر_آمریکا 🇺🇸
ترجمه:
#محمد_رضا_مهرزاد
@asheghanehaye_fatima
🍂
■"روزِ کُند"
امروز، یک روز کُندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
مهم نیست چه میکنی،
همهچیز همانگونه باقی میماند.
گربهها تمام روز را میخوابند،
سگها واق واق نمیکنند.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
چیزی حتا نمیمیرد.
امروز روزیست پر انتظار فقط،
که به شبی کند منتهی میشود.
صدای آب در لولهها نمیآید.
دیوارها سرجایشان ایستادهاند.
درها گشوده نمیشوند.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
باران نمیبارد.
صدای آژیری نمیآید.
باتری ساعت مچیتان تمام شده است.
فندک، خالیست.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
امروز روزیست پر انتظار فقط،
که به شبی کند منتهی میشود.
انگار فردا هرگز نخواهد آمد.
و وقتی فردا میآید،
دوباره همین روز لعنتیست.
🔘شاعر: #چارلز_بوکوفسکی
🔺Charles Bukowski(1920-1994)
🔘برگردان: #مهيار_مظلومی
#شعر_آمریکا
🍂
■"روزِ کُند"
امروز، یک روز کُندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
مهم نیست چه میکنی،
همهچیز همانگونه باقی میماند.
گربهها تمام روز را میخوابند،
سگها واق واق نمیکنند.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
چیزی حتا نمیمیرد.
امروز روزیست پر انتظار فقط،
که به شبی کند منتهی میشود.
صدای آب در لولهها نمیآید.
دیوارها سرجایشان ایستادهاند.
درها گشوده نمیشوند.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
باران نمیبارد.
صدای آژیری نمیآید.
باتری ساعت مچیتان تمام شده است.
فندک، خالیست.
امروز، یک روز کندست فقط
که به شبی کُند منتهی میشود.
امروز روزیست پر انتظار فقط،
که به شبی کند منتهی میشود.
انگار فردا هرگز نخواهد آمد.
و وقتی فردا میآید،
دوباره همین روز لعنتیست.
🔘شاعر: #چارلز_بوکوفسکی
🔺Charles Bukowski(1920-1994)
🔘برگردان: #مهيار_مظلومی
#شعر_آمریکا
@asheghanehaye_fatima
شکوه روز در چهرهاش بود
زیبایی شب در چشمهایش.
و دلرباییاش، بر روی هم لطافت سرخی سحرگاه بود
که گویی تازه در آسمانها میدمید.
و در صدایش، آوای کبوتران
که به قطعه موسیقی خوشآهنگ و دلپذیری میمانست.
و در لبخندش، پرتو خردکنندهی عشق.
و در قلباش، همهی فضایل مهرآمیز.
و اکنون از زمانی که دلدارم مرا ترک گفته است، شکوه روز، زیبایی شب،
به پرندگانی که با دلدادگان خود در سپیدهدمان عشق میورزند،
به گوش سنگین من، در چشمانام که از قطرههای اشک نابینا شده است،
همگی به مردگان میمانند.■
✍شاعر: #جیمز_ولدون_جانسون
✍برگردان: #حسن_فیاد
★ "جیمز ولدون جانسون" (James Weldon Johnson) نویسنده، حقوقدان، دیپلمات، ترانهسرا و فعال حقوق مدنی اهل آمریکا بود. (۱۹۳۸-۱۸۷۱)
#شعر_آمریکا
شکوه روز در چهرهاش بود
زیبایی شب در چشمهایش.
و دلرباییاش، بر روی هم لطافت سرخی سحرگاه بود
که گویی تازه در آسمانها میدمید.
و در صدایش، آوای کبوتران
که به قطعه موسیقی خوشآهنگ و دلپذیری میمانست.
و در لبخندش، پرتو خردکنندهی عشق.
و در قلباش، همهی فضایل مهرآمیز.
و اکنون از زمانی که دلدارم مرا ترک گفته است، شکوه روز، زیبایی شب،
به پرندگانی که با دلدادگان خود در سپیدهدمان عشق میورزند،
به گوش سنگین من، در چشمانام که از قطرههای اشک نابینا شده است،
همگی به مردگان میمانند.■
✍شاعر: #جیمز_ولدون_جانسون
✍برگردان: #حسن_فیاد
★ "جیمز ولدون جانسون" (James Weldon Johnson) نویسنده، حقوقدان، دیپلمات، ترانهسرا و فعال حقوق مدنی اهل آمریکا بود. (۱۹۳۸-۱۸۷۱)
#شعر_آمریکا