عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
آنجاکه رفته‌ای،
خودمانیم، هیچ‌کس
آنچه دلم برای تو می‌کرد، می‌کند؟


#نجمه_زارع

@asheghanehaye_fatima
در گذشته آرزو می‌کردیم دل زنی را که عاشقش بودیم به دست آریم، بعدها، همین حس که دل زنی با ماست می‌تواند برای عاشق کردنمان به او بس باشد. بدین‌گونه، از آنجا که در عشق پیش از هر چیز به جستجوی لذتی ذهنی‌ایم، در سنی که به نظر می‌رسد گرایش به زیبایی یک زن بزرگ‌ترین بخش دلداگی باشد، عشقی _هرچه بدنی‌تر_ می‌تواند پدید آید بی‌ آن که، در آغاز، تمنایی در کار بوده باشد.

❄️ #مارسل_پروست ❄️ در جستجوی زمان از دست رفته
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
Audio
❄️ بی نشان ❄️ دنیس ستلماخ
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
وجود داشتن کافی نیست ؛
باید به این بودن، روشنایی بخشید ...


#کارل_گوستاو_یونگ


@asheghanehaye_fatima
The voice of life
hooman rad
🎼●قطعه‌ی: «ندای زندگی»
The Voice Of Life"

●آهنگ‌ساز
: #هومان_راد

#موسیقی_بی‌کلام

@asheghanehaye_fatima
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط در لحظات حال زندگی کند و با علاقه‌مندی کامل به هر گلی که سر راهش است، نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظهٔ گذرا می‌رقصد گرامی دارد، آن‌وقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح می‌شود.

👤 #هرمان‌_هسه
📙 #گرگ‌_بیابان


@asheghanehaye_fatima
.

باید عشقی داشت، عشقی بزرگ در زندگی،
از آن رو که این عشق
برای نومیدی‌های بی‌دلیلی
که ما را در چنگ می‌گیرد عذرموجهی می‌تراشد.

#آلبرکامو

@asheghanehaye_fatima
.
فقط يكبار در كودكی به جهان نگاهی می‌اندازيم.
باقی خاطره است...




#لوئيز_گلاك


@asheghanehaye_fatima
گاهی هم آزادی شبیه دیوارهایی است که به اندازه کافی از تو فاصله گرفته‌اند. دیوارهایی که هنوز هستند اما انقدر دور شده‌اند که دیگر دیده نمی‌شوند.

ما آدم‌ها به همین اندازه از آزادی هم راضی هستیم.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
می خواست تمام شود
پیراهنش را بالا زد
درختی که ترک داشت ، تکانی خورد
و هزار شاخه ی خشک
زیر پوست دستانش
متورم
خودشان را بالا کشیدند.
نفسی کشید
نبض شریان خاکستری ماه
آوای هزار گرگ را به یاد آورد
گرگ ها
از بالای شاخه های تنش زوزه می کشیدند
اندوهی ناتمام
لابه لای ابرهای نفس گیر می نشست
من
کامل تر از تمام رنج هایم
شکل گرفته بودم
با چشمان ابر
باریدم
جنگل به جنگل سبز شدم
پاییز به پاییز،
پاییزتر.
دستانم
به هیات صلح
پاهایم
کوه
و قلبم
آه!
آن نیمه ی همیشه سرخ پرحسرت
گرمتر از هزار آرزوی خام سربریده ی پرتپش
در تنگنای لبه ی تیغ
انگار
که برای بلعیدن مرگ باز شده باشد

بریده بریده
به دنیا می آمدم...

#سیمین_برودفن 
@asheghanehaye_fatima
«همه‌ چیز در آخرین آدمی خلاصه می‌‌شود
که در تنگ‌نای شب به یاد می‌‌آورید؛
قلبِ شما آن‌ جاست!»

#چارلز_بوکوفسکی [ Charles Bukowski | آمریکا، ۱۹۹۴–۱۹۲۰ ]

@asheghanehaye_fatima
بوسه‌یی شیرین و طولانی لبان‌ام را فشرد
تپش‌های کوبنده‌ی قلب‌ات لحظه‌ای آرام شد
هنگامه‌ی جدایی ما از راه رسید
و همه چیز تمام شد.
با حرکتِ ناگاهِ قطار
جهان یک‌باره تاریک گشت

گرچه خورشید هم‌چنان می‌درخشید
واپسین نگاهِ مبهمِ من با چشمانِ گریانِ  اندوه‌ناک
و عزیمتِ تو.

#ورا_بریتین [ Vera Brittain | انگلستان، ۱۹۷۰-۱۸۹۳ ]



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست‌ات دارم
آن‌گاه که گریه‌ می‌کنی
و صورت‌ات را ابری و اندوه‌گین دوست دارم
اندوه، من و تو را به گونه‌یی که نه من می‌دانم و نه تو، با هم ذوب می‌کند
چهره‌ی بعضی از زنان زیباست
اما
آن‌گاه که گریه می‌کنند، زیباتر می‌شود...

#نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]

■برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
تو یادت نیست
ولی من خوب به یاد دارم
برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب می‌ترسید...



#سیدعلی_صالحی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏اندوه چشمانت و عشقى كه در خطوط پيشانى‌ات دارد پرپر مى‌شود را مى‌بوسم.
‏كاش چنان خورشيدى كه درگير غروب شده اين‌ چنين پريشان و غمگین نبودى.

#شکری_ارباش
@asheghanehaye_fatima

قشنگتر از این میشد با یکی همدردی کرد؟!
تاریخِ دل‌تنگی‌ست «شب»
و تو،
شبِ منی!
مرا گفتی وُ رهایم کردی
و بگذاشتی برایم شب‌ام، شب‌ات، سردِ سرد
آه
دردا
به دردم می‌آورد زمستان وُ خاطراتِ تو
به دردت می‌آورد هوای آغشته به عطرِ زنبق‌هایم.

#محمود_درویش [ فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ ]

@asheghanehaye_fatima
اینک دوباره شب
با آن همه سخاوت بی‌پایان
مانند یک رفیق فروتن
با من به سازش و مدارا
و من سرود کهنه‌ی خود را
که یک سرود ساده و تکراری‌ست
در گوش او به زمزمه می‌خوانم

ای شب...
ای آگه از تمامی اندوهم
من از تمام راز تو آگاهم
دیگر مرا نیاز به صبحی نیست
من خویش را کنار تو می‌خواهم



#هوشنگ_چالنگی


@asheghanehaye_fatima
در سينه چيزی دارم که از حرارت حضور تو ياقوت شده است 
اين است که از پشت هفت کوه سياه 
می‌بينمت
که به سمت من می‌آیی

#منوچهر_آتشی

@asheghanehaye_fatima
خورشید رفته بود و زردیِ خونینِ خود بر فلق به جای گذاشته بود. پاره‌های پودهٔ ابر در رنگبازار آشفتهٔ غروب پوش می‌شدند؛
و سینهٔ روز، دمادم رنگ می‌گذاشت و رنگ بر می‌داشت. کبودان تار آسمان بر همه جا می‌لمید و کناره‌های روشن را فرو می‌بلعید.
پسلهٔ روشنایی هم از باریکه‌های ته آسمان برچیده می‌شد و به نیستی می‌نشست. شامگاه آن را می‌چرید. چرید. آخرین رمق. شب آرام و پرصلابت بر همۀ آسمان دمید ...

کلیدر
#محمود_دولت_آبادی


@asheghanehaye_fatima