عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم

سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم

سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم

نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم

به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم

#حافظ
غزلیات
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
اکنون، دیگرباره شبی گذشت.
به نرمی از برِ من گذشت با تمامی لحظه‌هایش.

چونان باکره‌ی عشقی
که با همه انحناهای تنش
از موی تا به ناخن
تن به نوازشِ دستی گرم رها کند،
بانوی درازگیسو را
در برکه‌یی که یک دَم از گردشِ ماهیِ خواب آشفته نشد
غوطه دادم.



به معشوقی می‌مانست، چرا که
با احساسی از شرم در او خیره مانده بودم.

از روشنایی گریزان بود.
گفتم که سحرگاهان در برابرِ آفتاب‌اش بخواهم دید
و چراغ را کُشتم.

چندان که آفتاب برآمد
چنان چون شبنمی
پریده بود.

آذرِ ۱۳۴۰

#احمد_شاملو
لحظه‌ها و همیشه
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!
چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه‌یی بیهوده است.

بوی پیرهنت،
این‌جا
و اکنون. ــ

کوه‌ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج می‌زند.

بی‌نجوای انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامی خالی‌ست.

فروردینِ ۱۳۵۴
رم
#احمد_شاملو
دشنه در دیس
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
.
آن‌ها دشمنان امیدند، عشق من
دشمنان زلالی آب
و درخت پر شکوفه.
دشمنان زندگی در تاب و تب.
آنها برچسب مرگ بر خود دارند
-دندان‌های پوسیده و گوشتی فاسد-
بزودی می‌میرند
و برای همیشه می‌روند
آری عشق من
آزادی، نغمه‌خوان، در جامه‌ی نوروزی، بازو گشاده می‌آید
آزادی در این کشور...

#ناظم_حکمت
برگردان:احمدپوری


@asheghanehaye_fatima
لبخند او، برآمدن آفتاب را
در پهنه‌ی طلایی دریا
از مهر، می‌ستود.
در چشم من، ولیکن...
لبخند او برآمدن آفتاب بود!

#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
■عشق دلیلِ زندگی است

عشق
برترین احساس
اشتیاقی عالم‌گیر
نیرویی بس عظیم
و شوری شگفت‌انگیز است

عشق
دوری جستن
از آزردنِ دیگری
دوری جستن
از شکلِ دلخواهِ خود دادن به او
دوری جستن
از تسلط بر او
و دوری جستن
از فریب دادنِ اوست

عشق
درک یکدیگر
شنیدن حرف یکدیگر
پشتیبانی از یکدیگر
و شاد بودن در کنار یکدیگر است

عشق
بهانه‌یی برای عدمِ پیشرفت
بهانه‌یی برای بهتر نشدن
بهانه‌یی برای کوچک نمودنِ آرزوها
و بهانه‌یی برای اطمینانِ بی‌جا به دیگری نیست

عشق
صداقتِ کامل داشتن با هم
رؤیاهای هم را سهیم بودن
تلاش در رسیدن به هدف‌هایی مشترک
و بر دوش گرفتنِ عادلانه‌ی مسئولیت‌هاست

در این دنیا همه می‌خواهند عاشق باشند
عشق احساسی نیست که بتوان
آن را ساده انگاشت
عشق احساسی است
که باید آن را گرامی داشت
به بار آورد و از آن مراقبت کرد

عشق
دلیلِ زندگی است

#ﺳﻮﺯﺍﻥ_ﭘﻮﻟﯿﺲ_ﺷﻮﺗﺰ

@asheghanehaye_fatima
با خستگی راه می‌رفتم
پشتِ سرم را نگاه کردم
به‌نظر می‌آمد که دارم با طنابی می‌کشم،
تپه‌ی اندوه را با دستِ راست‌ام
و کوهِ امید را با دستِ چپ‌ام...

#مرام_المصری


@asheghanehaye_fatima
اگر می‌خواهی مرا درک کنی
سایه‌ات را نگاه کن.
آن‌همه نزدیک توست،
اما هرگز تو را لمس نمی‌کند.


#جمال_سوره‌یا
#جمال_ثریا

@asheghanehaye_fatima
ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖِ ﻫﻢ ﺷﺪﯾﻢ
ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭت‌ایم
ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽها
ﻭ ﮐﺎﺳﺘﯽﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻧﮕﺮﺵِ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼﻑِ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺷﺨﺼﯿﺖِ ﻣﺎ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﻪ‌ی این‌ها
ﻋﺸﻖِ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﺑﻪﺭﻭﺯ بیش‌تر ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻔﺎﻭﺕﻫﺎﯼ ﻣﺎ
ﺑﺮ ﻫﯿﺠﺎﻥِ ﻋﺸﻖﻣﺎﻥ ﻣﯽﺍﻓﺰﺍﯾﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭِ ﻫﻢ
ﭘﺮﺗﻮﺍﻥﺗﺮﯾﻢ
ﺗﻔﺎﻭﺕﻫﺎﯼ ﻣﺎ
ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕِ یکسانی ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺷﺪﻩﺍﯾﻢ
ﻭﺍقعن ﺑﯽﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺁن‌چه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻤﺎﮐﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﻋﺎﺷﻖِ یکدﯾﮕﺮﯾﻢ

#ﺳﻮﺯﺍﻥ_ﭘﻮﻟﯿﺲ_ﺷﻮﺗﺰ
برگردان: #سامان_رضایی

@asheghanehaye_fatima
من این کاخی را که تو بودی متروکه خواهم نامید
این صدا را شب
چهره‌ات را غیاب نام خواهم داد
و آن‌گاه که بر خاک بی‌حاصل فرو افتی
من آن صاعقه‌ای که تو را با خود آورد
نیستی خواهم نامید

مردن دیاری‌ست که دوست‌اش می‌داشتی
من اما همیشه از راه‌های تاریک تو می‌آیم
من میل تو را ویران می‌کنم اندام تو را و حافظه‌ات را
من دشمن بی‌رحم تو خواهم بود

من تو را جنگ خواهم نامید
و هر آن‌چه را جنگ روامی‌دارد علیه تو به کار خواهم بست
در دستان‌ام چهره‌ی تاریک و از هم شکافته‌ی تو را خواهم داشت
و در قلب‌ام این دیاری را که طوفان روشنی‌اش می‌بخشد.

#ایو_بونفوا


@asheghanehaye_fatima
■نورِ ناب

اینک تویی، آن‌جا…
نشسته در میانِ نرگس‌های زرد
در نهایتِ بی‌گناهی
انگار حالت گرفته‌ای برای تصویر
به‌ نامِ معصومیت!

نور در کمالِ خویش بر چهره‌ات تابیده
نرگسی را می‌مانی در میانِ نرگس‌ها…
این آخرین بهارِ توست بر روی خاک
باز هم مانندِ آن نرگس‌ها…

پسر کوچک‌ات – که بیش از دو هفته‌ای ندارد –
چونان عروسکِ نرمی در حلقه‌ی بازوان‌ات آرمیده
مادر و پسر به یاد می‌آورند شمایلِ مقدس را
و دختر دو ساله‌ات به روی تو می‌خندد
به او چیزی می‌گویی اما افسوس
که واژگانِ تو در دوربین گم می‌شوند
و نیز دانش در تپه‌ای که روی آن نشسته‌ای
دوربین قادر به ضبط آن نیست
با خندق پیرامون‌اش که بزرگ‌تر از خانه‌ی توست

این‌جاست که آگاهی شکست می‌خورد
و لحظه‌ای بعد زندگی‌ات خسته و واخورده
چونان سربازی با کوله‌باری که آینده‌ات را بر دوش دارد
به سوی‌ات گام برمی‌دارد
اما نرسیده به تو، به آن سرزمینِ مجهول باز می‌گردد

و همه چیز در برقِ جهنده‌ای آب می‌شود…

#تد_هیوز


@asheghanehaye_fatima
عشق به من می‌آموزد که عشق نورزم
و پنجره را بر حاشیه‌ی جاده باز کنم
بانو!
آیا می‌توانی از آوای پونه به‌درآیی؟
و مرا دو تکه کنی؟
تو...
و باقی‌مانده‌ی ترانه‌ها؟
و عشق همان عشق است،
در هر عشقی می‌بینیم
که
عشق، مرگِ مرگِ پیشین است...

#محمود_درویش


@asheghanehaye_fatima
هیچ چیز هرگز دوبار اتفاق نمی‌افتد
در نتیجه، واقعیتِ غم‌انگیز این است که
ما بالبداهه، این‌جا می‌آییم
و بی‌آن‌که فرصتی
برای انجام عملی داشته باشیم، این‌جا را
ترک می‌گوییم.

■شاعر: #ویسلاوا_شیمبورسکا | #ویسواوا_شیمبورسکا
#بهنوش_بختیاری
@asheghanehaye_fatima
از نگاهِ تو | احمد شاملو
Hossein Farhadi | RadioP0l
می‌خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.
خیال‌گونه
در نسیمی کوتاه
                    که به تردید می‌گذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.

می‌خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی‌ها را پرواز گیرم.
در باغ‌چه‌های تابستان،
خیس و گرم
              به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی‌ها را
پرواز گیرم.

شعر و صدا: #احمد_شاملو

@asheghanehaye_fatima
نفس كشيدن از جايی سخت می‌شه، كه نخوای با سرنوشت‌ت كنار بيای. اون‌جاست كه می‌فهمی جنگيدن با تقدير ، آدم رو افسرده می‌‌كنه.
يه روزی كه خيلی هم دور نيست، می‌شينی زندگی‌ت رو جمع و تفريق می‌كنی و می‌بينی، يه عالمه آرزو روی دست‌ت مونده. با يه دنيا حرف كه توی اين سال‌ها، دونه‌دونه توی خودت ريختی.
ظلم يعنی، «تقديرِ» آدمايی كه سهم هم نبودن، اما خيلی اتفاقی به هم برخوردن، تا با يه دنيا حسرت اسم همديگه رو به گور ببرن.

#پویا_جمشیدی


@asheghanehaye_fatima
دستم که تنت را لمس کرده
بهتر خواهد نوشت

جوهری تازه‌ است
که بی‌وقفه سراغش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر
و سایه‌ای دیگر بگسترانم

#الن_برن
@asheghanehaye_fatima