گاهی آدما یه حسی از خودشون باقی میذارن، که حتی گذشت زمان هم نمیتونه کهنهشون کنه. انگار همین دیروز یه نفر رو دیدی که مثل هیچکس نبود. انگار همین دیروز بود که باهاش یه عالمه حرف داشتی و نزدی. همین دیروز بود که نگاهت رو اشک کردی و روت رو برگردوندی تا وانمود کنی هیچی بین ما نیست. همیشه تظاهر به دوست نداشتن، سختتر از دوست داشتنه.
هر آدمی توی زندگیش، باید یه نفر رو داشته باشه که براش بمیره. حتی اگر اون یه نفر هیچوقت این رو نفهمه.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
هر آدمی توی زندگیش، باید یه نفر رو داشته باشه که براش بمیره. حتی اگر اون یه نفر هیچوقت این رو نفهمه.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما pinned «گاهی آدما یه حسی از خودشون باقی میذارن، که حتی گذشت زمان هم نمیتونه کهنهشون کنه. انگار همین دیروز یه نفر رو دیدی که مثل هیچکس نبود. انگار همین دیروز بود که باهاش یه عالمه حرف داشتی و نزدی. همین دیروز بود که نگاهت رو اشک کردی و روت رو برگردوندی تا وانمود…»
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسهٔ تو را
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم.
#فروغ_فرخزاد
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسهٔ تو را
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم.
#فروغ_فرخزاد
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دیوانه شدم زلف تو زنجیر کنم
به زان که هوای عقل دلگیر کنم
در عشق تو هر حیله که میاندیشم
از پیش نمیرود چه تدبیر کنم
#عطار
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
به زان که هوای عقل دلگیر کنم
در عشق تو هر حیله که میاندیشم
از پیش نمیرود چه تدبیر کنم
#عطار
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
کس را در آن حریم چه حد رسالت است
در عمر خود به هیچ قناعت نمودهام
تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
کام ار به به استمالت ازو میتوان گرفت
هر نالهام علامت صد استمالت است
گر سر نهم به پای تو عین سعادت است
ورجان کنم فدای تو جای خجالت است
آمد بهار و خاطر من شد ملولتر
زیرا که باغ بیتو محل ملالت است
گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم
در دا که حال عشق برون از مقالت است
برخیز تا به پای شود روز رستخیز
وانگه ببین شهید غمت در چه حالت است
کی میکند قبول فروغی به بندگی
فرماندهی که صاحب چندین جلالت است
#فروغی_بسطامی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
کس را در آن حریم چه حد رسالت است
در عمر خود به هیچ قناعت نمودهام
تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
کام ار به به استمالت ازو میتوان گرفت
هر نالهام علامت صد استمالت است
گر سر نهم به پای تو عین سعادت است
ورجان کنم فدای تو جای خجالت است
آمد بهار و خاطر من شد ملولتر
زیرا که باغ بیتو محل ملالت است
گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم
در دا که حال عشق برون از مقالت است
برخیز تا به پای شود روز رستخیز
وانگه ببین شهید غمت در چه حالت است
کی میکند قبول فروغی به بندگی
فرماندهی که صاحب چندین جلالت است
#فروغی_بسطامی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت
از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز
گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست
گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک
تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب
کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش
#وحشی_بافقی
گزیده اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت
از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز
گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست
گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک
تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب
کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش
#وحشی_بافقی
گزیده اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ترسا بچهٔ مستم گر پرده براندازد
بس سر که ز هر سویی بر یکدگر اندازد
از دیر برون آمد سرمست و پریشان مو
یارب که چه آتشها در هر جگر اندازد
چون زلف پریشان را زنار برافشاند
صد رهبر ایمان را در رهگذر اندازد
هم غمزهٔ غمازش بی تیر جگر دوزد
هم طرهٔ طرارش بی تیغ سر اندازد
در وقت ترشرویی چون تلخ سخن گوید
بس شور به شیرینی کاندر شکر اندازد
کو عیسی روحانی تا معجز خود بیند
کو یوسف کنعانی تا چشم بر اندازد
گر عارض خوب او از پرده برون آید
صد چون پسر ادهم تاج و کمر اندازد
گر تائب صد ساله بیند شکن زلفش
حالی به سراندازی دستار در اندازد
ور صوفی صافی دل رویش به خیال آرد
زنار کمر سازد خرقه بدر اندازد
گر تر بکند دریا از چشمهٔ خضرش لب
دایم به نثار او موج گهر اندازد
ور طشت فلک روزی در زر کندش پنهان
همچون گهرش حالی زر باز بر اندازد
خورشید که هر روزی بس تیغ زنان آید
از رشک رخش هر شب آخر سپر اندازد
چون دوستی آن بت در سینه فرود آید
دل دشمن جان گردد جان در خطر اندازد
در دیده و دل هرگز چه خشک و ترم ماند
چون هر نفسم آتش در خشک و تر اندازد
عطار اگر روزی نو دولت عشق آید
یکبار دگر آخر بر وی نظر اندازد
#عطار_نیشابوری
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
بس سر که ز هر سویی بر یکدگر اندازد
از دیر برون آمد سرمست و پریشان مو
یارب که چه آتشها در هر جگر اندازد
چون زلف پریشان را زنار برافشاند
صد رهبر ایمان را در رهگذر اندازد
هم غمزهٔ غمازش بی تیر جگر دوزد
هم طرهٔ طرارش بی تیغ سر اندازد
در وقت ترشرویی چون تلخ سخن گوید
بس شور به شیرینی کاندر شکر اندازد
کو عیسی روحانی تا معجز خود بیند
کو یوسف کنعانی تا چشم بر اندازد
گر عارض خوب او از پرده برون آید
صد چون پسر ادهم تاج و کمر اندازد
گر تائب صد ساله بیند شکن زلفش
حالی به سراندازی دستار در اندازد
ور صوفی صافی دل رویش به خیال آرد
زنار کمر سازد خرقه بدر اندازد
گر تر بکند دریا از چشمهٔ خضرش لب
دایم به نثار او موج گهر اندازد
ور طشت فلک روزی در زر کندش پنهان
همچون گهرش حالی زر باز بر اندازد
خورشید که هر روزی بس تیغ زنان آید
از رشک رخش هر شب آخر سپر اندازد
چون دوستی آن بت در سینه فرود آید
دل دشمن جان گردد جان در خطر اندازد
در دیده و دل هرگز چه خشک و ترم ماند
چون هر نفسم آتش در خشک و تر اندازد
عطار اگر روزی نو دولت عشق آید
یکبار دگر آخر بر وی نظر اندازد
#عطار_نیشابوری
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخمهای دلِ خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من ، برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
منم خلیفهی تنهای رانده از فردوس ؛
خلیفهای که از آغاز ، تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکههای من از ابتدا رواج نداشت
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه ، که به گشتن هم احتیاج نداشت ...
#فاضل_نظری
@asheghanehaye_fatima
که زخمهای دلِ خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من ، برگ برگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
منم خلیفهی تنهای رانده از فردوس ؛
خلیفهای که از آغاز ، تخت و تاج نداشت
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکههای من از ابتدا رواج نداشت
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه ، که به گشتن هم احتیاج نداشت ...
#فاضل_نظری
@asheghanehaye_fatima
تو که دست هات
طوفان را مهار مي کند
چرا دلم
بيقرارتر مي شود هر دم ؟
تو که نگاهت
به امواج سهمناک دهنه مي زند
چرا تشنه تر مي شوم هر روز ؟
چرا مي روي
که در تاريکي خانه گم شوم ؟
بانوي پاييزان
اگر هرشب
موهات را نفس نمي کشيدم
که نمي فهميدم
خدا عاشق نگاه مست توست
ديدي با من چه کردي ؟
ديدي سرنوشتم عوض شد ؟
حالا بيا سرنوشت تو را هم
عوض کنم...
@asheghanehaye_fatima
#عباس_معروفی
طوفان را مهار مي کند
چرا دلم
بيقرارتر مي شود هر دم ؟
تو که نگاهت
به امواج سهمناک دهنه مي زند
چرا تشنه تر مي شوم هر روز ؟
چرا مي روي
که در تاريکي خانه گم شوم ؟
بانوي پاييزان
اگر هرشب
موهات را نفس نمي کشيدم
که نمي فهميدم
خدا عاشق نگاه مست توست
ديدي با من چه کردي ؟
ديدي سرنوشتم عوض شد ؟
حالا بيا سرنوشت تو را هم
عوض کنم...
@asheghanehaye_fatima
#عباس_معروفی
أريدكِ، يا سراباً في خيالي ليس يسقيني!
--------------------
تو را میخواهم، ای سرابی که در خیالم هستی و سیرابم نمیسازی!
#بدر_شاكر_السیّاب
ترجمه: #فؤاد_راهی_مالکی
@asheghanehaye_fatima
--------------------
تو را میخواهم، ای سرابی که در خیالم هستی و سیرابم نمیسازی!
#بدر_شاكر_السیّاب
ترجمه: #فؤاد_راهی_مالکی
@asheghanehaye_fatima
.
شهامت داشته باشیم و
دیوانگی کنیم
بی هیچ ملاحظهای
و هرگز نپرسیم از خود
که تا کجا؟
خرد، جسدی مومیاییست.
#ژان_کوکتو
برگردان:هنگامه هویدا
@asheghanehaye_fatima
شهامت داشته باشیم و
دیوانگی کنیم
بی هیچ ملاحظهای
و هرگز نپرسیم از خود
که تا کجا؟
خرد، جسدی مومیاییست.
#ژان_کوکتو
برگردان:هنگامه هویدا
@asheghanehaye_fatima
دنیا پُره از آدمایی که میان، نمیمون و میرن. هر آدمی باید یه پنجرهی شخصی داشته باشه رو به یه خیابون بیانتها که هروقت دلش گرفت و هیچکس نبود، سرش رو به اون تکیه بده، به یه نقطهی نامشخص خیره بشه و همهی عمرش رو گریه کنه.
گاهی فکر نکردن به کسی، از زندگی کردن سختتره، وقتی نمیتونی خودت رو دور بریزی، وقتی نمیتونی از یاد ببری، باید یه گوشه بشینی و برای هرچی نداری گریه کنی.
یه پنجره، بیشتر از هر آدمی میتونه حرفات رو بشنوه و هیچی نگه، انقدر که با اولین بارون، بهت فکر کنه و گوله گوله اشک بریزه. پشت هر پنجره یه آدم نگران هست که حرف نمیزنه، فقط اشک میریزه.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
گاهی فکر نکردن به کسی، از زندگی کردن سختتره، وقتی نمیتونی خودت رو دور بریزی، وقتی نمیتونی از یاد ببری، باید یه گوشه بشینی و برای هرچی نداری گریه کنی.
یه پنجره، بیشتر از هر آدمی میتونه حرفات رو بشنوه و هیچی نگه، انقدر که با اولین بارون، بهت فکر کنه و گوله گوله اشک بریزه. پشت هر پنجره یه آدم نگران هست که حرف نمیزنه، فقط اشک میریزه.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
مهر ورزیدن زیباترین کار دنیاست.
اصلاجهان باید روی عشق بچرخد.
روی هر چیزی که آدها را به هم نزدیک میکند.
روی هر چیزی که از شدت تلخی ها کم کند و بر قوت خوبی ها اضافه.
روی هر چیزی که برای حتی چند لحظه ما را از عمق تاریک روح خسته مان بکشد بالا، به سمت نور، به سمت روشنایی، به سمت شادمانی.
روی هر چیزی که برای مدت کوتاهی هم که شده کمکمان کند تا سردی و سرما و روزهای سخت را فراموش کنیم.
فراموش کنیم که یک روز تاریخ بودن هایمان تمام می شود.
فراموش کنیم که یک روز فراموش می شویم.
و دوست داشتن را باید گفت.
چرا که این غنی ترین حس دنیا، باید در زبان ما، درنگاهمان، در دل هامان در هوایی که نفس می کشیم جاری باشد.
باید جسارت گشودن قلب ها را از گفتن چیزهای قشنگ شروع کرد تا یاد بگیریم حرف زدن و درست حرف زدن کلید خوشبختی آدمهاست حتی اگر موافق هم نباشیم. چرا که هیچکس، هیچوقت نباید از ابراز خوشی ها یا
از وجود دردهایش بترسد.
چه تصور درد آوری اگر آدمها بترسند از عشق بگویند، بترسند از دلتنگی بنویسند، بترسند تعریف کند گم کرده ای دارند، بترسند بگویند از دست رفته اند یا از دست داده اند، یا بترسند که بترسند. ....
بله! زندگی با تمام سختی ها و رنجهایش و از پس تمام فاصله های دردناکش، می تواند همینقدر ساده و زیبا باشد ...
#نیکی_فیروزکوهی
📚راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
اصلاجهان باید روی عشق بچرخد.
روی هر چیزی که آدها را به هم نزدیک میکند.
روی هر چیزی که از شدت تلخی ها کم کند و بر قوت خوبی ها اضافه.
روی هر چیزی که برای حتی چند لحظه ما را از عمق تاریک روح خسته مان بکشد بالا، به سمت نور، به سمت روشنایی، به سمت شادمانی.
روی هر چیزی که برای مدت کوتاهی هم که شده کمکمان کند تا سردی و سرما و روزهای سخت را فراموش کنیم.
فراموش کنیم که یک روز تاریخ بودن هایمان تمام می شود.
فراموش کنیم که یک روز فراموش می شویم.
و دوست داشتن را باید گفت.
چرا که این غنی ترین حس دنیا، باید در زبان ما، درنگاهمان، در دل هامان در هوایی که نفس می کشیم جاری باشد.
باید جسارت گشودن قلب ها را از گفتن چیزهای قشنگ شروع کرد تا یاد بگیریم حرف زدن و درست حرف زدن کلید خوشبختی آدمهاست حتی اگر موافق هم نباشیم. چرا که هیچکس، هیچوقت نباید از ابراز خوشی ها یا
از وجود دردهایش بترسد.
چه تصور درد آوری اگر آدمها بترسند از عشق بگویند، بترسند از دلتنگی بنویسند، بترسند تعریف کند گم کرده ای دارند، بترسند بگویند از دست رفته اند یا از دست داده اند، یا بترسند که بترسند. ....
بله! زندگی با تمام سختی ها و رنجهایش و از پس تمام فاصله های دردناکش، می تواند همینقدر ساده و زیبا باشد ...
#نیکی_فیروزکوهی
📚راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیریست مثل ستارهها چمدانم را
از شوقِ ماهیان و
تنهاییِ خودم پرکردهام
ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرمِ صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم...
شعر #محمدرضا_شفیعیکدکنی
صدای #هوشنگ_کامکار
@asheghanehaye_fatima
از شوقِ ماهیان و
تنهاییِ خودم پرکردهام
ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرمِ صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم...
شعر #محمدرضا_شفیعیکدکنی
صدای #هوشنگ_کامکار
@asheghanehaye_fatima
به راهِ عشق بردمت، به سنگِ غم سپردمت
سبب شدم که بشکنی، دلا! حلال کن مرا....
#مجتبی_خوشزبان
@asheghanehaye_fatima
سبب شدم که بشکنی، دلا! حلال کن مرا....
#مجتبی_خوشزبان
@asheghanehaye_fatima