شب چارده غلامی ز مه تمام داری
تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری
مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی
که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری
حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس
پس و پیش خویش بنگر که چه احتشام داری
اگر آن قیامتی را که شنیدهام بیاید
نرسد بدین قیامت که تو در قیام داری
ز تو صاحب جراحت نرسد به هیچ راحت
که علاوه بر ملاحت خط مشک فام داری
صنمت چرا نگویم، صمدت چرا نخوانم
که تو منحصر به فردی و هزار نام داری
به درستی از مقامت کسی آگهی ندارد
مگر آن شکسته قلبی که در آن مقام داری
سخنی به مرده بر گو که دوباره زنده گردد
تو که معجزات عیسی همه در کلام داری
نظری به حال من کن چو قدح به دست گیری
گذری به خاک جم کن چو به دست جام داری
چه عقوبت از جدایی بتر است عاشقان را
به کدام قدرت از ما سر انتقام داری
سزد ار کبوتر دل پی خال و زلفت افتاد
که چه دانههای دل کش به کنار دام داری
به فدای چشم مستت کنم آهوی حرم را
که تو در حریم سلطان بسی احترام داری
سر حلقهٔ سلاطین شه راد ناصرالدین
که می عنایتش را به قدح مدام داری
به چه رو تو را نسوزد غم مهوشان فروغی
که هنوز در محبت حرکات خام داری
#فروغی_بسطامی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری
مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی
که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری
حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس
پس و پیش خویش بنگر که چه احتشام داری
اگر آن قیامتی را که شنیدهام بیاید
نرسد بدین قیامت که تو در قیام داری
ز تو صاحب جراحت نرسد به هیچ راحت
که علاوه بر ملاحت خط مشک فام داری
صنمت چرا نگویم، صمدت چرا نخوانم
که تو منحصر به فردی و هزار نام داری
به درستی از مقامت کسی آگهی ندارد
مگر آن شکسته قلبی که در آن مقام داری
سخنی به مرده بر گو که دوباره زنده گردد
تو که معجزات عیسی همه در کلام داری
نظری به حال من کن چو قدح به دست گیری
گذری به خاک جم کن چو به دست جام داری
چه عقوبت از جدایی بتر است عاشقان را
به کدام قدرت از ما سر انتقام داری
سزد ار کبوتر دل پی خال و زلفت افتاد
که چه دانههای دل کش به کنار دام داری
به فدای چشم مستت کنم آهوی حرم را
که تو در حریم سلطان بسی احترام داری
سر حلقهٔ سلاطین شه راد ناصرالدین
که می عنایتش را به قدح مدام داری
به چه رو تو را نسوزد غم مهوشان فروغی
که هنوز در محبت حرکات خام داری
#فروغی_بسطامی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای کاب زندگانی من در دهان توست
تیر هلاک ظاهر من در کمان توست
گر برقعی فرونگذاری بدین جمال
در شهر هر که کشته شود در ضمان توست
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شأن توست
گر یک نظر به گوشه چشم ارادتی
با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست
هر روز خلق را سر یاری و صاحبیست
ما را همین سرست که بر آستان توست
بسیار دیدهایم درختان میوه دار
زین به ندیدهایم که در بوستان توست
گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم
منعی که میرود گنه از باغبان توست
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت
نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من مهربان توست
سعدی به قدر خویش تمنای وصل کن
سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان توست
#سعدی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تیر هلاک ظاهر من در کمان توست
گر برقعی فرونگذاری بدین جمال
در شهر هر که کشته شود در ضمان توست
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شأن توست
گر یک نظر به گوشه چشم ارادتی
با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست
هر روز خلق را سر یاری و صاحبیست
ما را همین سرست که بر آستان توست
بسیار دیدهایم درختان میوه دار
زین به ندیدهایم که در بوستان توست
گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم
منعی که میرود گنه از باغبان توست
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت
نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من مهربان توست
سعدی به قدر خویش تمنای وصل کن
سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان توست
#سعدی
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
به تو سلام میکنم کنارِ تو مینشینم
و در خلوتِ تو شهرِ بزرگِ من بنا میشود.
اگر فریادِ مرغ و سایهی علفم
در خلوتِ تو این حقیقت را باز مییابم.
□
خسته، خسته، از راهکورههای تردید میآیم.
چون آینهیی از تو لبریزم.
هیچ چیز مرا تسکین نمیدهد
نه ساقهی بازوهایت نه چشمههای تنت.
بیتو خاموشم، شهری در شبم.
تو طلوع میکنی
من گرمایت را از دور میچشم و شهرِ من بیدار میشود.
با غلغلهها، تردیدها، تلاشها، و غلغلهی مرددِ تلاشهایش.
دیگر هیچ چیز نمیخواهد مرا تسکین دهد.
دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب
و غروبت مرا میسوزاند.
من به دنبالِ سحری سرگردان میگردم.
□
تو سخن میگویی من نمیشنوم
تو سکوت میکنی من فریاد میزنم
با منی با خود نیستم
و بیتو خود را در نمییابم
دیگر هیچ چیز نمیخواهد، نمیتواند تسکینم بدهد.
□
اگر فریادِ مرغ و سایهی علفم
این حقیقت را در خلوتِ تو باز یافتهام.
حقیقت بزرگ است و من کوچکم، با تو بیگانهام.
فریادِ مرغ را بشنو
سایهی علف را با سایهات بیامیز
مرا با خودت آشنا کن بیگانهی من
مرا با خودت یکی کن.
۱۳۳۴/۱/۲
#احمد_شاملو, هوای تازه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
و در خلوتِ تو شهرِ بزرگِ من بنا میشود.
اگر فریادِ مرغ و سایهی علفم
در خلوتِ تو این حقیقت را باز مییابم.
□
خسته، خسته، از راهکورههای تردید میآیم.
چون آینهیی از تو لبریزم.
هیچ چیز مرا تسکین نمیدهد
نه ساقهی بازوهایت نه چشمههای تنت.
بیتو خاموشم، شهری در شبم.
تو طلوع میکنی
من گرمایت را از دور میچشم و شهرِ من بیدار میشود.
با غلغلهها، تردیدها، تلاشها، و غلغلهی مرددِ تلاشهایش.
دیگر هیچ چیز نمیخواهد مرا تسکین دهد.
دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب
و غروبت مرا میسوزاند.
من به دنبالِ سحری سرگردان میگردم.
□
تو سخن میگویی من نمیشنوم
تو سکوت میکنی من فریاد میزنم
با منی با خود نیستم
و بیتو خود را در نمییابم
دیگر هیچ چیز نمیخواهد، نمیتواند تسکینم بدهد.
□
اگر فریادِ مرغ و سایهی علفم
این حقیقت را در خلوتِ تو باز یافتهام.
حقیقت بزرگ است و من کوچکم، با تو بیگانهام.
فریادِ مرغ را بشنو
سایهی علف را با سایهات بیامیز
مرا با خودت آشنا کن بیگانهی من
مرا با خودت یکی کن.
۱۳۳۴/۱/۲
#احمد_شاملو, هوای تازه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او
من بدان آموختم وقت سحر زان میروم
ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو
با دلی پر خون به زیر خاک حیران میروم
#عطار_نیشابوری
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او
من بدان آموختم وقت سحر زان میروم
ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو
با دلی پر خون به زیر خاک حیران میروم
#عطار_نیشابوری
دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گاهی مردم هم فراموش میکنن که تو کسی رو فراموش کردی. بیاختیار و بدون قصد و غرض اسمی رو به زبون میآرن. اما تو به خیالت گذشته رو از ذهنت پاک کردی. به زندگیت میرسی، حالت خوبه، غصه نمیخوری... ولی یواش یواش احساس میکنی یه چیزی کمه، یه چیزی سر جاش نیست. انگار یه حفرهی تاریکی توی ذهن و قلبت به وجود اومده که هیچ جوابی واسهش نداری.
~
آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی / #روزبه_معین
@asheghanehaye_fatima
~
آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی / #روزبه_معین
@asheghanehaye_fatima
Basse Bargard
Roozbeh Bemani
هرجا که میرم پیش چشمامی
بغضم مثل یه کوه سنگینه
یادت میفتم نفسم میره
دنیای این روزای من اینه
یک لحظه چشمای تورو دیدم
تا پیش چشم همه زیبا شم
من واسه اون یک ثانیه باید
چند سال دیگه منتظر باشم...
بسه برگرد من واسه تو عمرمو جنگیدم
مرگمو با چشم خودم دیدم
هرچی که هست تاوانشو میدم ...
بسه برگرد من جون ندارم واسه ی این درد، رفتنِ تو پشتمو خالی کرد
از عمر من کم کن ولی برگرد...
هنوز غرق این تبم اما برای یک شبم این درد تکراری نمیشه
توو این همه آوارِ غم تا برنگردی رو دلم این داغ میمونه همیشه...
#روزبه_بمانی
#عصر_دیوونگی
@asheghanehaye_fatima
بغضم مثل یه کوه سنگینه
یادت میفتم نفسم میره
دنیای این روزای من اینه
یک لحظه چشمای تورو دیدم
تا پیش چشم همه زیبا شم
من واسه اون یک ثانیه باید
چند سال دیگه منتظر باشم...
بسه برگرد من واسه تو عمرمو جنگیدم
مرگمو با چشم خودم دیدم
هرچی که هست تاوانشو میدم ...
بسه برگرد من جون ندارم واسه ی این درد، رفتنِ تو پشتمو خالی کرد
از عمر من کم کن ولی برگرد...
هنوز غرق این تبم اما برای یک شبم این درد تکراری نمیشه
توو این همه آوارِ غم تا برنگردی رو دلم این داغ میمونه همیشه...
#روزبه_بمانی
#عصر_دیوونگی
@asheghanehaye_fatima
ما کامِ دل از ساقیِ خودکام گرفتیم
یک جام گرفتیم بَر انجام گرفتیم
تابع! همهکس کام گرفتهست زِ ایّام
ما دل عَوضِ کام زِ ایّام گرفتیم.
#تابعایقمی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
یک جام گرفتیم بَر انجام گرفتیم
تابع! همهکس کام گرفتهست زِ ایّام
ما دل عَوضِ کام زِ ایّام گرفتیم.
#تابعایقمی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
هر آن لب که تا کنونَش بوسیده ای
هر آن تن که رخت بر کنده ای ،
و بَسارده ای
مشقِ مهیا شدنت برای من بوده است و بس
من از چشیدن طعمِ آنان که پیش از من آمده اند
در حافظه ی دهانت
غمگین نمی شوم
آنها دالانی بوده اند طویل،
دری بوده اند نیمه گشوده
و چمدانی همچنان روی ریل مانده،
طولانی بود سفر ؟
آیا به درازا کشید یافتنم؟
الحال که اینجایی !
خوش آمدی به خانه.
#وارسن_شایر
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
هر آن تن که رخت بر کنده ای ،
و بَسارده ای
مشقِ مهیا شدنت برای من بوده است و بس
من از چشیدن طعمِ آنان که پیش از من آمده اند
در حافظه ی دهانت
غمگین نمی شوم
آنها دالانی بوده اند طویل،
دری بوده اند نیمه گشوده
و چمدانی همچنان روی ریل مانده،
طولانی بود سفر ؟
آیا به درازا کشید یافتنم؟
الحال که اینجایی !
خوش آمدی به خانه.
#وارسن_شایر
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نام تو را نمی دانم
اما می دانم
که نامت از کلام رهایی مشتق است
و ریشه اش
به معنی وسیع شکفتن
در سال های گل بر می گردد
و با کلید آبی زیبایی
تفسیر می شود
نام تو را نمی دانم
آری
اما می دانم
گل ها اگر که نام تو را می دانستند
نسل بهار از این سان
رو سوی انقراض نمی رفت
#حسین_منزوی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
اما می دانم
که نامت از کلام رهایی مشتق است
و ریشه اش
به معنی وسیع شکفتن
در سال های گل بر می گردد
و با کلید آبی زیبایی
تفسیر می شود
نام تو را نمی دانم
آری
اما می دانم
گل ها اگر که نام تو را می دانستند
نسل بهار از این سان
رو سوی انقراض نمی رفت
#حسین_منزوی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
_
حسادت عاشق گاهی به حدّی میرسد که روان او را آشفته میسازد و در این حال معشوق را میپرستد،هذیان میگوید و به مرزهای جنون نزدیک میشود.عاشق دنیایی را میبیند که تحریف شده است و دور از واقعیّات.روابط عادّی و متداول برای او معنایشان را از دست میدهند.فریبخوردنها و طردشدنها او را به نهایتِ اندوه میرسانند و تعقّل را از او دور میسازند و در این مرحله اشکها و فریادهای او درهم میآمیزند،کلماتی را روی کاغذ مینویسد که با همدیگر انسجام ندارند و سرانجام صدایش در گلو خفه میشود و در واقع از خود میگریزد.
#سوفی_دوسیوری
@asheghanehaye_fatima
حسادت عاشق گاهی به حدّی میرسد که روان او را آشفته میسازد و در این حال معشوق را میپرستد،هذیان میگوید و به مرزهای جنون نزدیک میشود.عاشق دنیایی را میبیند که تحریف شده است و دور از واقعیّات.روابط عادّی و متداول برای او معنایشان را از دست میدهند.فریبخوردنها و طردشدنها او را به نهایتِ اندوه میرسانند و تعقّل را از او دور میسازند و در این مرحله اشکها و فریادهای او درهم میآمیزند،کلماتی را روی کاغذ مینویسد که با همدیگر انسجام ندارند و سرانجام صدایش در گلو خفه میشود و در واقع از خود میگریزد.
#سوفی_دوسیوری
@asheghanehaye_fatima
✍اگرحجاب مردچشمش باشد
و مصونیت زن نگاهش
نه تومتجاوز فرض میشوی
نه من کالا
نه توویروس محسوب میشوی
نه من نیازمندآنتی ویروس
قبل اززن بودن
قبل ازمردبودن
ما انسانیم
وسزاواراحترام
#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
و مصونیت زن نگاهش
نه تومتجاوز فرض میشوی
نه من کالا
نه توویروس محسوب میشوی
نه من نیازمندآنتی ویروس
قبل اززن بودن
قبل ازمردبودن
ما انسانیم
وسزاواراحترام
#سیمین_دانشور
@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما
Roozbeh Bemani – Basse Bargard
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در زندگی تمام ما کسی هست که هر وقت دلتنگش میشیم درست مثل کودکیمون با اشک التماس میکنیم برگرده با اینکه مطمئنیم دیگه برنمیگرده.این آهنگ تقدیم به همه کسایی که هنوز به برگشتن عزیزی امیدوارن
خواننده و ترانهسرا : روزبه بمانی
آهنگساز : مهرداد نصرتی
تنظیم : سعید زمانی
چلو : مهرداد عالمی
گیتار آکوستیک : سجاد علیزاده
کاور و تیزر : شکیبا امیرک
مدیر تولید : شاهد صادق پور
ناشر : آوای هنر
#دنیای_این_روزای_من #بسه_برگرد #روزبه_بمانی
@asheghanehaye_fatima
خواننده و ترانهسرا : روزبه بمانی
آهنگساز : مهرداد نصرتی
تنظیم : سعید زمانی
چلو : مهرداد عالمی
گیتار آکوستیک : سجاد علیزاده
کاور و تیزر : شکیبا امیرک
مدیر تولید : شاهد صادق پور
ناشر : آوای هنر
#دنیای_این_روزای_من #بسه_برگرد #روزبه_بمانی
@asheghanehaye_fatima
.
✍گذشته فقط زمانی میتواند چرک کند و آرامآرام روحمان را بخورد، که ما به آن بیاویزیم و رهایش نکنیم.
#رنه_کارلینو
📒#به_زندگی_قسم
@asheghanehaye_fatima
✍گذشته فقط زمانی میتواند چرک کند و آرامآرام روحمان را بخورد، که ما به آن بیاویزیم و رهایش نکنیم.
#رنه_کارلینو
📒#به_زندگی_قسم
@asheghanehaye_fatima