عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
دوست داشتن
آخرین داشته ی آدمی است
پنجره را باز بگذارید
ما چیزی برای پنهان کردن نداریم.

#سیدعلی_صالحی

@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما pinned «. من از این جهان با عشق عبور‌ خواهم کرد در این جهان، کار خواهم کرد راه خواهم رفت، سخن خواهم گفت، این جهان را پالایش خواهم کرد و آن را به بهترین شکلی که می توانم ترک خواهم گفت. #وودی_گاتری @asheghanehaye_fatima»
يه سرباز خَسته‌م كه وقت سفر
به جز بغض مردونه راهی نداشت
يه شب بين گريه به اسمی رسيد
تو كاغذ ولی جاشو خالی گذاشت

همه‌ش جای اسمت سه تا نقطه بود
چقد لای شعرای من گم شدی
تو ممنوعه بودی هميشه ولی
برام بهترين طعم گندم شدی

#پویا_جمشیدی


@asheghanehaye_fatima
لبانت
به ظرافتِ شعر
شهوانی‌ترینِ بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند
که جاندارِ غارنشین از آن سود می‌جوید
تا به صورتِ انسان درآید.

و گونه‌هایت
با دو شیارِ مورّب،
که غرورِ تو را هدایت می‌کنند و
سرنوشتِ مرا
که شب را تحمل کرده‌ام
بی‌آنکه به انتظارِ صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سربلند را
از روسبی‌خانه‌های دادوستد
سربه‌مُهر بازآورده‌ام.

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست که من به زندگی نشستم!



و چشمانت رازِ آتش است.

و عشقت پیروزیِ آدمی‌ست
هنگامی که به جنگِ تقدیر می‌شتابد.

و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم می‌کند.



کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود
و انسان با نخستین درد.

در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیرش خو نمی‌کرد ــ
من با نخستین نگاهِ تو آغاز شدم.



توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.

بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا دریابند.

دستانت آشتی است
و دوستانی که یاری می‌دهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود.

پیشانی‌ات آینه‌یی بلند است
تابناک و بلند،
که «خواهرانِ هفتگانه» در آن می‌نگرند
تا به زیباییِ خویش دست یابند.

دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب‌ها را گواراتر کند؟

تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.

و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود

#احمد_شاملو, آیدا در آینه
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
در اولین لحظه‌ی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربه‌هایش را در کدام فصل می‌چرخاند.
در اولین لحظه‌ی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیر‌ها بر شاخه‌ها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظه‌ی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پرده‌ی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرم‌تر بتابد

آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...


#بابک_زمانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
درودهایم پیشکش به تک تک دوستان نازنینم
بردمیدن تیر ماه و آغاز فرگرد بی تابانه ی تابستان
فرخنده و ناب و دلپسند باد...
از یزدان بی همتا بهترین ها را برایتان آرزومندم که سزاوار مهرید و شایسته ی نیکبختی...
سپاسهایم را پذیرا باشید...

@asheghanehaye_fatima
بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شِنیه!

داریشون...
کنار خودت داریشون ..
توو دستات داریشون ..

اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیادتر میشه
و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد
جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کِی آخرین دونه‌ی شن پایین میفته...؟!
آخرین بهونه‌ی بودن...

بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی
تا واسه چند لحظه هم که شده
دوباره بودنشونو به دست بیاری؛

تازه میفهمی که فقط انبوهی از «نبودن»هارو زیر و رو کردی....


#بابک‌زمانی

@asheghanehaye_fatima
Mina Deris, Mehdi Abbasi; Darband
<unknown>
🎼آهنگ فارسی–عربی: «دربند»

🔺کاری از گروه: «نواک»

🎙خواننده: #مینا_دریس | #مهدی_عباسی

شعر: #سعدی

من از آن روز که در بندِ توام آزادم
پادشاه‌ام که به دستِ تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدارِ عزیزت شادم

#گروه_نواک

@asheghanehaye_fatima
منم درختی که
برگ هایش را ریخت تا
تو ،
ماه را از میان شاخه هایش
تماشا کنی ...

#علیرضا_روشن

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه نه کنون
شمع چه، آفتاب هم، چون تو نشسته ای درون

ساقی حسن خود تو شو، ساقی خون خویش من
تو ز پیاله باده خور، من ز دل کباب خون

گریه چشم من نگر،سوز ندارد آبجو
ناله زار من شنو،درد ندارد ارغنون

از تو که شمع سینه ای سوخته گشت جان من
جان به چسان برون کشم تا تو روی زدل برون

فتوی بت پرستیم داد رخ تو،چون کنم
چون به شریعت غمت مفتی عقل شد برون

طره مشک سای تو ظل معطر الصبا
نرگس نیم مست تو باب مهیج الجنون

لاله ستان عاشقان بهر رخ تو خون دل
نوشد و بر همین دهد دیدن روی لاله گون

من زوجود بی خبر خیل خیال در نظر
بهر به خواب در کشم، تشنگیم شود فزون

تیشه تیز عشق را تاب کی آرد آدمی؟
گر چه ستون سنگ هست،ورچه که هست بیستون

ساغر آرزوی من، وه که چگونه پر شود؟
چرخ چنین که میدهد دور به کاسه نگون

جهد حسود، خسروا، در طلب مراد دل
رام کسی نمی شود بخت به حیله و فسون

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
من ندیدم چون تو هرگز دلبری
سرکشی عاشق کش و غارتگری

از زمین پنهان بماند آفتاب
گر برآیی بامداد از منظری

دست نه بر سینه ام تا بنگری
آتش پوشیده در خاکستری

ماند چشمم روز و شب در چارسو
تا مگر ناگه در آیی از دری

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima

محبوبم..!
دوست داشتن یک رویداد است.

دست می‌دهد و دیده می‌شود،
مثل فرو رفتن آرام و عمودی در دریا.
مثل نسیم خنکی که از شمال می‌وزد
و زلف یار را پریشان می‌کند.
مثل صبحی که از دور‌ها رسیده است
و تو را بی تاب کرده است...


#محمد_صالح_علاء

@asheghanehaye_fatima