عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
ای چهره زیبای تو رشک بتان آذری
هر چند وصفت می کنم، در حسن از آن زیباتری

هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری

آفاق را گر دیده ام، مهر بتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز دیگری

ای راحت و آرام جان، با قد چون سرو روان
زینسان مرو دامن کشان، کآرام جانم می بری

عزم تماشا کرده ای، آهنگ صحرا کرده ای
جان و دل ما برده ای، این است رسم دلبری

عالم همه یغمای تو، خلقی همه شیدای تو
آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری

خسرو غریب است و گدا، افتاده در شهر شما
باشد که از بهر خدا سوی غریبان بنگری

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
ندارد چشمهٔ خورشید آبی
کزان چشمه تو بردی هر چه است

نباشد هیچ بوی نافه از مشک
ولی موی تو یک‌سر مشک نابست

چو بر شیرین لبت از رخ چکد خوی
تمامی آب آن شربت گلابست

#امیرخسرو_دهلوی, دیوان اشعار, غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای شمع رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بددور

با پرتو عارض توخورشید
چون شمع درآفتاب بی نور

رخسار تو در جهان فروزی
مانندهٔ آفتاب مشهور

از روی تو شام صبح گردد
ور زلف تو صبح شام دیجور

انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور

از دست غم ت در زمانه
یک خانهٔ دل نماند معمور

خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور

خسرو که همیشه بردر تست
ازدرگه خود مکن ورا دور

#امیرخسرو_دهلوی, دیوان اشعار, غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقاب
که تا نمود نمود آنچه، سینه گشت خراب

تو رخ بپوشی که از هفت پرده بنماید
چو آفتاب فروزنده از چهارنقاب

تو زلف را ز کله بشکنی عجب نبود
که دل به لنگر خورشید پروره به نقاب

مرا از ابروی تو شبه حسی رود به نماز
که سجده می کنیم و صورت ماست در محراب

تو می کشی و کسی را که می شود بیهوش
ذبیحه را چه خبر تا چه می کند قصاب

مرا که سوخته گشتم ز آفتاب رخت
ازان لب ار بتوانی، به شربتی دریاب

#امیرخسرو_دهلوی, دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
در دیده‌ی من جمله خیالند و تو نَقشی
بر خاطر من جمله فراموش و تو یادی!


#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر و باران و من و یار، سِتاده به وداع
من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا


#امیرخسرو_دهلوی

@asheghanehaye_fatima
همه آهوان صحرا  سرِ خود گرفته بر کف
به امیدِ آنکه روزی  به شکار خواهی آمد

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای خوش آن کس که شَبش تکیه به پهلویِ کسی‌ست ...

#امیرخسرو_دهلوی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت

همه روز گرد کویت همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت

پس ازین به دیده خواهم به طواف کویت آمد
که بسود تا به زانو قدمم به جستجویت

به وفا که در پذیری که من از پی وفایت
دل خون گرفته کردم خورش سگان کویت

خردو ضمیر و هوشم، دل و دیده نیز هم شد
ز همه خیال خالی به جز از خیال رویت

من اگر نمی توانم حق خدمت زیادت
کم ازین که جان شیرین بدهم در آرزویت

ز نسیم جانفزایت دل مرده زنده گردد
ز کدام باغی ای گل که چنین خوش است بویت

به تن چو تار مویت نهی ار دو صد جهان غم
ندهم به هیچ حالی دو جهان به تار مویت

پس ازین چه جای آنت که ز حال خود بگویم
که فسانه گشت خسرو به جهان ز جستجویت

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
زیب اگر آنست که بر قامتِ او دیدم، باغ

تهمتی بیهده بر سرو و صنوبر بسته‌ست

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
مه می‌شود مقابلِ رویِ تو هر شبی

یک روز با رخِ تو مقابل نمی‌شود

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت

سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت

جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت

عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت

دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت

بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت

خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت

#امیرخسرو_دهلوی

@asheghanehaye_fatima
.


نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی
مَفروش لذتش را به حیات جاودانی...

#امیرخسرو_دهلوی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
بازآن سوار مست به نخجیر می‌رود
دستم ز کار و کار ز تدبیر می رود

من بیهشم که می‌دهد از سرو من نشان
این باد مشک بو که به شبگیر می‌رود

هر ساعتی که می گذرد قامتش به دل
گویا که در درونهٔ من تیر می‌رود

دیوانه شد دلم ره زلف تو برگرفت
مسکین به پای خویش به زنجیر می‌رود

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
دردانه در آمد از درم دوش
افگنده کمند زلف بردوش

برخاستم و فتادم از پای
چون او بنشست رفتم از هوش

آن نرگس نیم مست جادوش
آهو بره‌ای به خواب خرگوش

هر کس که ببیندت به یک روز
ملک دو جهان کند فراموش

بی روی تو نوش می شود نیش
و ز دست تو نیش می‌شود نوش

یک حلقه به گوش خسرو انداز
کوبندهٔ تست و حلقه در گوش

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از خیال من سودا زده اندر ره عمر
یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود

کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود

با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت
تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود

باغبان از رخ زیبای تو بیند، دیگر
از پی چیدن گل سوی گلستان نرود

با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
جولان توسنش بین، هر سو غبار دیگر
فتراک او نگه کن، هر سو شکار دیگر

دلها اسیر گیرد، جانها شکار سازد
هرگز ندیده ام من، زینسان سوار دیگر

بخشم به زلفش ایمان، هم ناید استوارش
آن چشم کافرش بین نااستوار دیگر

هست ار چه کار عیسی جانها به مرده دادن
مشکین لب و دهانش دارند کار دیگر

از خنده تو بر جان یک یادگار دارم
وز داغ هجر بر جان صد یادگار دیگر

هر دو لب تو، جانا، از یک می اند، لیکن
هر نرگس تو دارد خواب و خمار دیگر

تا باد راست گه گه بر طره تو بازی
از هر شکنج مویت دارم غبار دیگر

یک بار دل به من ده، سوگند می خورم من
بینم اگر به خوبان در عمر بار دیگر

یارب، چه صورت است این کش گر نگه کند گل
بر خویش باز ناید تا نوبهار دیگر

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از دوری خود جانا حال دل من بشنو
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو

زان موی بناگوشت هر کس گله‌ای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو

نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو

از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو

تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از دوری خود جانا حال دل من بشنو
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو
زان موی بناگوشت هر کس گله‌ای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو
تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو
بشکست می لعلت چون توبهٔ خسرو را
اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت
عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت
خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت

#امیرخسرو_دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima