عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.

می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ، از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
من شیدا را

#فروغ_فرخزاد



@asheghanehaye_fatima
دستهايم را می‌بينی؟
آنها زمين را پيموده‌اند
خاک و سنگ را جدا کرده‌اند
جنگ و صلح را بنا کرده‌اند
فاصله‌ها را
از درياها و رودخانه‌ها برگرفته‌اند
و باز
آنگاه که بر تن تو می‌گذرند
محبوب کوچکم
دانه گندمم، پرستويم
نمی‌توانند تو را دربرگيرند
از تاب‌وتوان افتاده
در پی کبوترانی توامانند
که در سينه‌ات می‌آرمند يا پرواز می‌کنند
آن‌ها دوردست‌های پاهايت را می‌پيمايند
در روشنای کمرگاه تو می‌آسايند
برای من گنجی هستی تو
سرشار از بی‌کرانگی‌ها تا دريا و شاخه‌هايش
سپيد و گسترده و نيل‌گونی
چون زمين به فصل انگورچينان
در اين سرزمين
از پاها تا پيشانی‌ات
پياده، پياده، پياده
زندگی‌ام را سپري خواهم کرد

#پابلو_نرودا


@asheghanehaye_fatima
■دلتنگ شدم

در نبودنِ تو
نشمردم این‌که چند روز گذشت
دلتنگ شدم
و تمامیِ شب‌ها در انتظارِ تو ماندم
نامِ تو را صدا زدم
گفتم که می‌شنوی
اما نشنیدی

سایه‌ات
بر سرِ تمامیِ کوچه‌ها افتاد
با تپشی در قلبم
شروع به دویدن کردم
تو اما نبودی...

نبودنت چنان دشوار بود که مپرس!
قلبم میلِ گریه کردن داشت
من اما سکوت کردم

#آتیلا_ایلهان


@asheghanehaye_fatima
ای عشق!
بی‌آنکه ببینمت
بی‌آنکه نگاهت را بشناسم
بی‌آنکه درکت کنم
دوستت می‌داشتم.

شاید تو را دیده‌ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می‌کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی‌نواختمت.

دوستت می‌داشتم بی‌آن‌که درکت کنم
دوستت می‌داشتم بی‌آن‌که هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من، تنها
در تنگ من
در آن‌جا بودی.

لمست کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمان‌روای من!

#پابلو_نرودا



@asheghanehaye_fatima
شهزاده رویای من
شکیلا
🎼●آهنگ: «شه‌زاده‌ی رؤیا»

🎙●خواننده: #شکیلا

●ترانه‌سرا: #بیژن_ترقی [ ۱۲ اسفند ۱۳۰۸ – ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ ]

●آهنگ‌ساز: #همایون_خرم

دیدم تو خواب وقت سحر
شه‌زاده‌یی زرین کمر
نشسته بر اسب سفید
می‌اومد از کوه و کمر
می‌رفت و آتش به دل‌ام می‌زد نگاه‌اش
می‌رفت و آتش به دل‌ام می‌زد نگاه‌اش

@asheghanehaye_fatima
ماهِ کهنه در دستِ زنی‌
بدونِ ماه هیچ یادبودی نیست
من از آنِ تو...
تو از آنِ من...
گردش می‌کنند زیرِ نورِ ماه
پنهان می‌شوند زیرِ برگ‌های صنوبر
شیرِ ولرم می‌نوشند
ببر مرا، ببر مرا...
چیزی مگو
که به‌ یاد بیاورم فردا چه روی خواهد داد
چه بسیار می‌خواهم‌ات
هیچ مگو
که دی‌روز را بیدار می‌کنی
چه بسیار می‌خواهم‌ات!
می‌نشیند بر روی علف‌ها
می‌پوشانَد برهنه‌گیِ شب را
پیمان و سکوت را قسمت می‌کند
و آن زن نگفت:
که خاطره‌ها مرا پُر کرده
به خویشتن‌ام برگردان
و نه مرد گفت:
من بنده‌ی تو هست‌ام
از آن زمانی که دستان‌ام را از آنِ خود کردی
پس مرا به خود برنگردان
و نه ماهِ خیس‌شده از مِه
رازِ قدیمی آن‌ها را بر کسی فاش کرد

#محمود_درویش


@asheghanehaye_fatima
آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام
پا بر هر سنگی که بگذاری شعر منفجر می‌شود
آی ای زنی که در رنگ‌پریدگی‌ات
همه‌ی غم درخت‌ها را داری
آی ای زنی که خلاصه می‌کنی تاریخم را
و تاریخِ باران را
باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.

#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️

پنهان کردن بی‌فایده‌‌ست؛
‏آدمی وقتی عاشق می‌شود
‏چنان خواب که از چشمان کودکی
جاری‌ست نگاهش همه‌چیز را لو می‌دهد .

#نیهات_بهرام
@asheghanehaye_fatima
اگر از من بپرسی عشق چیست؟
می‌گویم که
عشق صدای توست که
صد درد قلب مرا تسکین میدهد...

#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
اولین شکوفه ها بهت سلام کردن خورشیدم♥️
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
Hame Baroono Doost Daran
Rastaak
🎼●آهنگ: «همه بارونو دوست دارند»

🎙●خواننده: #رستاک_حلاج

●ترانه و آهنگ: #رستاک_حلاج

@asheghanehaye_fatima
.
عشق
به من می‌آموزد
که عشق نورزم
و مرا در ره‌گذر برگ‌ها
رها می‌کند.

#محمود_درویش


@asheghanehaye_fatima
تو را فریاد می‌زنم که بشنوی
تو را هوار می‌کشم که بمانی
چه منگ و مست
چه هراسان
در این ظلمت،
پی‌ات می‌گردم
با خودم تنهایم مگذار
با تنهایی‌ام، تنهایم مگذار...
نرو!
بشنو!
بمان!

#سزار_وایه‌خو
برگردان : #بابک_زمانی


@asheghanehaye_fatima
آیا تو عشق می‌ورزی به کلمات
مثل شعبده بازی خجالتی که عشق می‌ورزد به لحظۀ سکوت
بعد از آنکه ترک می‌کند صحنه را،
تنها در رختکنی که شمعی زرد می‌سوزد
با شعله ای چرک و سیاه؟

کدامین میل بر می‌انگیزد تو را
که به پیش برانی دروازه سنگین را،
حس کنی
بار دیگر رایحۀ آن جنگل را
و بوی نای آب چاهی قدیمی‌ را،
باز ببینی درخت بلند گلابی را،
زن شوهردار غره‌ای که می‌بخشیدمان
میوه‌های رسیده‌اش را
با اشرافیتی تمام در هر خزان
و بعد فرو می‌افتاد
به انتظاری خاموش برای مرض‌های زمستان؟

در همسایگی، از دودکشِ بی احساسِ کارخانه‌ای
دود بر می‌خیزد و شهرِ زشت آرام می‌ماند،
اما خاکِ خستگی ناپذیر
به کار خود مشغول در زیرِ خشت‌ها در باغ‌ها،
خاطرۀ سیاهِ ما و نوشگاهِ درندشتِ مرده‌ها، خاکِ خوب.

کدامین شهامت را می‌طلبد
تکانی به دروازه سنگین دادن،
کدامین شهامت را باز دمی ‌نظری به ما انداختن،
– گرد هم در اتاقی کوچک به زیر چراغی گوتیک
مادر نگاهی به روزنامه می‌اندازد،
شاپرک‌ها به شیشه‌های پنجره می‌خورند،
هیچ اتفاقی نمی‌افتد،
هیچ، فقط غروب، دعا، ما در انتظار…

ما فقط یک بار زندگی کردیم.

#آدام_زاگایفسکی
#شاعر_لهستان
ترجمه:
#کامیار_محسنین
@asheghanehaye_fatima
در سرزمینی که مرگ
پایانِ رنج هاست
هرگز هیچکس تابوتِ عشق را
بر شانه هایِ من نخواهد دید ...

#علیشاه_مولوی
@asheghanehaye_fatima
.

بخشیده ام
شما هم اگر بخواهید می توانید ببخشید
آدم زمین نیست که بتواند
بار همه این تلخی ها را به دوش بکشد

#هوشنگ_گلشیری

@asheghanehaye_fatima