Audio
من آن درختِ زمستانی ،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد،
شکوفه بر تن عریانم
زنوشخندِ سحرگاهان ،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریه ی بارانم
شکوهِ سبز بهاران را،
بَرین کرانه نخواهم دید
که رنگِ زرد خزان دارد،
همیشه خاطرِ ویرانم...
کجاست بادِ سحرگاهان ،
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو ، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
شعر خوانی #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد،
شکوفه بر تن عریانم
زنوشخندِ سحرگاهان ،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریه ی بارانم
شکوهِ سبز بهاران را،
بَرین کرانه نخواهم دید
که رنگِ زرد خزان دارد،
همیشه خاطرِ ویرانم...
کجاست بادِ سحرگاهان ،
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو ، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم
#نادر_نادرپور
شعر خوانی #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
#معرفی_شاعر
#نادر_نادرپور
(زادهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان ـ
درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لسآنجلس)
شاعر، نویسنده، مترجم،
فعال سیاسی-اجتماعی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
جاده خالی است
در گلو می شکنم از سر خشم
هر نفس ، خنجر فریادی را
سر خونین جدا از تن من
در رگ و ریشه نهان کرده هنوز
کینه ی کهنه ی جلادی را
بی سر از راه سفر آمده ام
سر من در شب تاریک زمین
همچنان چشم به راه سحر است
جاده ، خالی است ولی می شنوی ؟
آه ! با من ، با من
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای دربسته ! جواب تو کجاست ؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست ؟
زنده یاد #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
#نادر_نادرپور
(زادهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان ـ
درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لسآنجلس)
شاعر، نویسنده، مترجم،
فعال سیاسی-اجتماعی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
جاده خالی است
در گلو می شکنم از سر خشم
هر نفس ، خنجر فریادی را
سر خونین جدا از تن من
در رگ و ریشه نهان کرده هنوز
کینه ی کهنه ی جلادی را
بی سر از راه سفر آمده ام
سر من در شب تاریک زمین
همچنان چشم به راه سحر است
جاده ، خالی است ولی می شنوی ؟
آه ! با من ، با من
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای دربسته ! جواب تو کجاست ؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست ؟
زنده یاد #نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
عشرة آلاف غد
خرجتْ من حياتي البارحة
وما زلت أقول غدًا..
غدًا تأتي الغيمة
وتبلل القلب المعطوب
غدًا يمد النهر أصابعه
ويربت على كتف عطشي
الغد يتحول إلى "اليوم"
اليوم يصير "البارحة"
وأنا أنتظر بلهفة
الغد الجديد..
ده هزار فردا
دیشب از زندگیام خارج شد
و همچنان میگویم فردا..
فردا ابر از راه میرسد
و این دلِ شکسته را تر میکند
فردا شط، انگشتانش را دراز میکند
و بر شانهی عطشم میزند
فردا به "امروز" بدل میشود
امروز "دیشب" میشود
و من بیصبرانه
منتظرِ فردایِ جدیدم..
#رياض_الصالح_الحسين
ترجمه: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
خرجتْ من حياتي البارحة
وما زلت أقول غدًا..
غدًا تأتي الغيمة
وتبلل القلب المعطوب
غدًا يمد النهر أصابعه
ويربت على كتف عطشي
الغد يتحول إلى "اليوم"
اليوم يصير "البارحة"
وأنا أنتظر بلهفة
الغد الجديد..
ده هزار فردا
دیشب از زندگیام خارج شد
و همچنان میگویم فردا..
فردا ابر از راه میرسد
و این دلِ شکسته را تر میکند
فردا شط، انگشتانش را دراز میکند
و بر شانهی عطشم میزند
فردا به "امروز" بدل میشود
امروز "دیشب" میشود
و من بیصبرانه
منتظرِ فردایِ جدیدم..
#رياض_الصالح_الحسين
ترجمه: #محمد_حمادی
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 بازخوانی بسیار دلنشین ترانه
"سوغاتی "توسط #رعنا_منصور
وقتی که تو نیستی
من هم...
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام...!
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
"سوغاتی "توسط #رعنا_منصور
وقتی که تو نیستی
من هم...
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام...!
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
خواستم بگم بی بهانه دوست دارم
زنها...
گاهی عاشقانه هایشان را دم می کنند!
و می شود همان چای خوشرنگ
با عطر هل و دارچین
که کنار حبه قندی از عشق چقدر می چسبد...
گاهی دلدادگی هایشان را؛
هر شب همراه با عطر مریم
در خانه می پاشند؛
و هر صبح با تک بوسه ای
دلت را نشانه می روند..!
زنها گاهی دوستت دارمهایشان را
زیر باران با تو بی چتر قدم می زنند...
و گاهی ناگهان سکوت می کنند!
و تو باید آنقدر مرد باشی؛
که سکوت را در عمق چشمانشان
معنا کنی...
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
زنها...
گاهی عاشقانه هایشان را دم می کنند!
و می شود همان چای خوشرنگ
با عطر هل و دارچین
که کنار حبه قندی از عشق چقدر می چسبد...
گاهی دلدادگی هایشان را؛
هر شب همراه با عطر مریم
در خانه می پاشند؛
و هر صبح با تک بوسه ای
دلت را نشانه می روند..!
زنها گاهی دوستت دارمهایشان را
زیر باران با تو بی چتر قدم می زنند...
و گاهی ناگهان سکوت می کنند!
و تو باید آنقدر مرد باشی؛
که سکوت را در عمق چشمانشان
معنا کنی...
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
.
یخ آب میشود در روحِ من
در اندیشههایم
بهار
حضورِ توست
بودنِ توست
#مارگوت_بیکل
برگردان: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
یخ آب میشود در روحِ من
در اندیشههایم
بهار
حضورِ توست
بودنِ توست
#مارگوت_بیکل
برگردان: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
دوری
دور، دور
و من نمیتوانم
از چشم های باکره ات برگی بردارم
و روی زخم کاری پهلویم بگذارم...
#منوچهر_آتشی
@asheghanehaye_fatima
دور، دور
و من نمیتوانم
از چشم های باکره ات برگی بردارم
و روی زخم کاری پهلویم بگذارم...
#منوچهر_آتشی
@asheghanehaye_fatima
اشکها، اشکهای بیهوده، نمیدانم نشانهی چیستند،
اشکهایی از عمقِ نومیدییی الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@asheghanehaye_fatima
اشکهایی از عمقِ نومیدییی الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شهر قونیه در ترکیه ، پنجشنبه گذشته میزبان مهمترین کنسرت فستیوال موسیقی عرفانی بود که در این شهر در حال برگزاری است.
#علیرضا_قربانی و #عالیم_قاسم_اف برای اولین بار به همراه یکدیگر روی صحنه رفتند و آن کنسرت که با تنظیم و سرپرستی حسام ناصری برگزار شد، اولین اجرا از تور بین المللی این دو خواننده مطرح موسیقی ایران و آذربایجان بود.
@asheghanehaye_fatima
#علیرضا_قربانی و #عالیم_قاسم_اف برای اولین بار به همراه یکدیگر روی صحنه رفتند و آن کنسرت که با تنظیم و سرپرستی حسام ناصری برگزار شد، اولین اجرا از تور بین المللی این دو خواننده مطرح موسیقی ایران و آذربایجان بود.
@asheghanehaye_fatima
به جای پيرهن
زندگیام را تنت میکنم
دلم را گوشهی واژگانم گره میزنم
راه نرو...!
تو به جانِ آویختهام بوسه بزن
تا دستان زندگی خط بخورد...!
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
زندگیام را تنت میکنم
دلم را گوشهی واژگانم گره میزنم
راه نرو...!
تو به جانِ آویختهام بوسه بزن
تا دستان زندگی خط بخورد...!
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
آرزو می کردم
که دوستت می داشتم
در روزگاری که
شمع حاکم بود و هیزم
و بادبزن های ساخت اسپانیا
و نامه ها ی نوشته با پر
و پیراهن های تافتهی رنگارنگ.
نه در روزگار موسیقی دیسکو
و ماشین های فراری
و شلوارهای جین چل تکه.
آرزو می کردم
تو را در روزگار دیگری می دیدم
روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
آهوان، پلیکان ها یا پریان دریایی .
نقاشان، موسیقی دانها، شاعران،
عاشقان، کودکان و یا دیوانه ها.
آرزو می کردم
که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان.
اما
افسوس دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری
که عشق را نمی شناسد.
#نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
که دوستت می داشتم
در روزگاری که
شمع حاکم بود و هیزم
و بادبزن های ساخت اسپانیا
و نامه ها ی نوشته با پر
و پیراهن های تافتهی رنگارنگ.
نه در روزگار موسیقی دیسکو
و ماشین های فراری
و شلوارهای جین چل تکه.
آرزو می کردم
تو را در روزگار دیگری می دیدم
روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
آهوان، پلیکان ها یا پریان دریایی .
نقاشان، موسیقی دانها، شاعران،
عاشقان، کودکان و یا دیوانه ها.
آرزو می کردم
که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان.
اما
افسوس دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری
که عشق را نمی شناسد.
#نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
پارادوکس
تلخ تر از این
که تو دورترین
آدمِ نزدیکِ منی ...!!!
🖌 #سمانه_طلایی
اهل ایران
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تلخ تر از این
که تو دورترین
آدمِ نزدیکِ منی ...!!!
🖌 #سمانه_طلایی
اهل ایران
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
سوزان علیوان از پدری لبنانی و مادری عراقی در سال ۱۹۷۴ میلادی در بیروت به دنیا آمد. او دوران کودکی خود را به دلیل شرایط جنگی که در وطنش بود در اندلس و پاریس و قاهره زندگی کرد. سوزان علیوان علاوه بر شعر نقاش ماهری نیز است. هم اکنون سوزان علیوان در شهر بیروت ساکن است.
.
به روی تو آغوشی گشودهام
آغوشی که دو ماه دارد و یک ستاره تنها
درونش گلهای قرمز و آتشین جریان آرامی دارد
ابتدایش دری گشوده به سمت تو
انتهایش تا همیشه گشوده میماند
به روی تو لبهایی بستهام
لبهایی که بسته میماند روی حرفهای تو
لبهایی که زیر لبهای تو چشیده میشود
میان من و تو هیچ مرزی نیست
تنها پیراهنی که گشوده میشود
موهایی که میریزد روی سینه هایت
و لبهایی که راه میرود دور چشمانت
میان من و تو
#سوزان_علیوان
ترجمه از بابک شاکر
@asheghanehaye_fatima
.
به روی تو آغوشی گشودهام
آغوشی که دو ماه دارد و یک ستاره تنها
درونش گلهای قرمز و آتشین جریان آرامی دارد
ابتدایش دری گشوده به سمت تو
انتهایش تا همیشه گشوده میماند
به روی تو لبهایی بستهام
لبهایی که بسته میماند روی حرفهای تو
لبهایی که زیر لبهای تو چشیده میشود
میان من و تو هیچ مرزی نیست
تنها پیراهنی که گشوده میشود
موهایی که میریزد روی سینه هایت
و لبهایی که راه میرود دور چشمانت
میان من و تو
#سوزان_علیوان
ترجمه از بابک شاکر
@asheghanehaye_fatima
Nashi
Mohsen Bidvazi
#منتشر_شد
«ناشی»
ترانه: #محسن_بیدوازی
اهنگساز،تنظیم کننده و میکس و مستر: #مهدیار_ساجدی
استودیو اکسنت 💎
@asheghanehaye_fatima
«ناشی»
ترانه: #محسن_بیدوازی
اهنگساز،تنظیم کننده و میکس و مستر: #مهدیار_ساجدی
استودیو اکسنت 💎
@asheghanehaye_fatima
عشق شعلهایست از آتش مقدس که میسوزاند
و درونات را آکنده از شور و شعف میکند،
هنوز هم،
وقتی قربانگاه،
نفسِ شورانگیزِ عشق را احساس میکند،
قلب باید تا لحظهی مرگ، محنتها بکشد.
بگو عشق، خودِ زندگیست،
بگو عشق، عبث و بیهوده نیست،
عشق، نامِ دیگر خوشبختی ست،
تو آن را بخوان -به هر کلام که میدانی-،
اما قلب میداند
که عشق، چیزی جز درد و رنج نیست.
#جورج_مارلون_مککلان
@asheghanehaye_fatima
و درونات را آکنده از شور و شعف میکند،
هنوز هم،
وقتی قربانگاه،
نفسِ شورانگیزِ عشق را احساس میکند،
قلب باید تا لحظهی مرگ، محنتها بکشد.
بگو عشق، خودِ زندگیست،
بگو عشق، عبث و بیهوده نیست،
عشق، نامِ دیگر خوشبختی ست،
تو آن را بخوان -به هر کلام که میدانی-،
اما قلب میداند
که عشق، چیزی جز درد و رنج نیست.
#جورج_مارلون_مککلان
@asheghanehaye_fatima
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد
دوباره دوام میآورد
اما هر چه باشد ریسمان پارهای است
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت
#برتولت_برشت
@asheghanehaye_fatima
دوباره دوام میآورد
اما هر چه باشد ریسمان پارهای است
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت
#برتولت_برشت
@asheghanehaye_fatima
_
ول میگردانم با خودم
کابوسم را
بودنت
عاشق بودنم را
تندیس سازم
دیوانه
از فریادهای دردَم شعر میتراشم
شاید ورقبازی کردم
شاید حنجرهی خسته از نالهی قلبم را
با شراب التیام دادم .
#ولادیمیر_مایا_کوفسکی
@asheghanehaye_fatima
ول میگردانم با خودم
کابوسم را
بودنت
عاشق بودنم را
تندیس سازم
دیوانه
از فریادهای دردَم شعر میتراشم
شاید ورقبازی کردم
شاید حنجرهی خسته از نالهی قلبم را
با شراب التیام دادم .
#ولادیمیر_مایا_کوفسکی
@asheghanehaye_fatima
فرانسوى ها ميگن :
دريا تا وقتى توش غرق نشدى ميخوادت،اما به محض اينكه غرق شدى پست ميزنه.
قانون نوشته نشده ى روابط آدما هم همينه...
#استوری
@asheghanehaye_fatima
دريا تا وقتى توش غرق نشدى ميخوادت،اما به محض اينكه غرق شدى پست ميزنه.
قانون نوشته نشده ى روابط آدما هم همينه...
#استوری
@asheghanehaye_fatima