@asheghanehaye_fatima
دنیا فقط به عشق نیاز دارد ... یه عشق شیرین،
این را وقتی غمگینم می فهمم ...
بهتر است عاشق باشیم و ببازیم تا این که هرگز عاشق نباشیم
#آلفرد_تنیسون
دنیا فقط به عشق نیاز دارد ... یه عشق شیرین،
این را وقتی غمگینم می فهمم ...
بهتر است عاشق باشیم و ببازیم تا این که هرگز عاشق نباشیم
#آلفرد_تنیسون
Forwarded from اتچ بات
🔵 بانوی شالوت گفت، من از سایهها بیزارم (اI Am Half-Sick of Shadows, Said the Lady of Shalott)
۔
۔
۔
۔
۔
یک نقاشی از #جان_ویلیام_واترهاوس است که در ۱۹۱۵ میلادی تکمیل شدهاست.این نقاشی، سومین نقاشی واترهاوس است که صحنهای از شعر #بانوی_شالوت اثر #آلفرد_تنیسون را بهتصویر میکشد. عنوان این نقاشی، نقل قولی است از دو مصرع پایانی بند چهارم و پایانی بخش دوم شعر تنیسون: ۔
۔
۔
اما تنها به بافتن دلشاد بود
به بافتن تصاویر جادویی آیینه
در بیشتر شبهای خاموش
هنگام جشنی با پرهای رنگی و چراغها
و آهنگی که از کملوت بهگوش میرسید:
یا آن هنگام که ماه بالا بود،
از دو عاشق که تازه بههم رسیدهبودند؛
«بیزارم از سایهها»، نجواکنان گفت
بانوی شالوت
۔
۔
۔
۔
۔
این نقاشی، نقطهای را از داستان بانوی شالوت به تصویر میکشد که پیش از دو نقاشی دیگر قبلی واترهاوس در سالهای ۱۸۹۴ و ۱۸۸۸ واقع شدهاست.بانوی شالوت، هنوز زندانی است، هنوز در حال بافتن پردههای نگارین است و به دنیای بیرون تنها از طریق انعکاس آینهای که پشتش قرار دارد، نگاه میکند. در نقاشی، آینه یک پل را نشان میدهد که روی رودخانهای بستهشده که بهسوی دیوارها و برجهای کملوت میرود. همینطور پیداست که زن و مردی در نزدیکی پل هستند؛ شاید همان دو دلداده مصرع «از دو عاشق که تازه بههم رسیدهبودند.» این صحنه، پیش از آن است که تصویر لانسلوت در آینه پیدا شود و او را تحریک کند تا از زندانش خارج شود و به سمت مرگ برود. تابلو بانوی شالوت را در حال فراغت از بافندگی و استراحت نشان میدهد.بانو لباسی قرمز بهتن دارد و در اتاقی است با ستونهایی به سبک رمانسک. قاب ماشین ریسندگی و کفپوشها بیننده را به اتاق راهنمایی میکند جایی که سرخ، زرد و آبی درون اتاق، انعکاس رنگهای زنده بیرون است. ماکوی دستگاه ریسندگی، قایق را به ذهن متبادر میکند که پیشبینی مرگ بانوی شالوت در قایق است.این نقاشی اولین بار در نمایشگاه آکادمی سلطنتی ۱۹۱۶ به نمایش درآمد. سپس در ۱۹۲۳ در ازای ۳۰۰ گینه به جِی. جی. گریفیث فروختهشد و از دست دلال آثار هنری، آرتور کاسرس خارج شد. سپس در مالکیت آقا و خانم فریدریک کون درآمد و در ۱۹۷۱ به دست همسر مهندس کانادایی، فیلیپ برنی جکسون، از نوادگان این زوج، به گالری هنر اونتاریو اهدا شد.
#هنر
#نقاشی
#هنرنقاشی
@asheghanehaye_fatima
۔
۔
۔
۔
۔
یک نقاشی از #جان_ویلیام_واترهاوس است که در ۱۹۱۵ میلادی تکمیل شدهاست.این نقاشی، سومین نقاشی واترهاوس است که صحنهای از شعر #بانوی_شالوت اثر #آلفرد_تنیسون را بهتصویر میکشد. عنوان این نقاشی، نقل قولی است از دو مصرع پایانی بند چهارم و پایانی بخش دوم شعر تنیسون: ۔
۔
۔
اما تنها به بافتن دلشاد بود
به بافتن تصاویر جادویی آیینه
در بیشتر شبهای خاموش
هنگام جشنی با پرهای رنگی و چراغها
و آهنگی که از کملوت بهگوش میرسید:
یا آن هنگام که ماه بالا بود،
از دو عاشق که تازه بههم رسیدهبودند؛
«بیزارم از سایهها»، نجواکنان گفت
بانوی شالوت
۔
۔
۔
۔
۔
این نقاشی، نقطهای را از داستان بانوی شالوت به تصویر میکشد که پیش از دو نقاشی دیگر قبلی واترهاوس در سالهای ۱۸۹۴ و ۱۸۸۸ واقع شدهاست.بانوی شالوت، هنوز زندانی است، هنوز در حال بافتن پردههای نگارین است و به دنیای بیرون تنها از طریق انعکاس آینهای که پشتش قرار دارد، نگاه میکند. در نقاشی، آینه یک پل را نشان میدهد که روی رودخانهای بستهشده که بهسوی دیوارها و برجهای کملوت میرود. همینطور پیداست که زن و مردی در نزدیکی پل هستند؛ شاید همان دو دلداده مصرع «از دو عاشق که تازه بههم رسیدهبودند.» این صحنه، پیش از آن است که تصویر لانسلوت در آینه پیدا شود و او را تحریک کند تا از زندانش خارج شود و به سمت مرگ برود. تابلو بانوی شالوت را در حال فراغت از بافندگی و استراحت نشان میدهد.بانو لباسی قرمز بهتن دارد و در اتاقی است با ستونهایی به سبک رمانسک. قاب ماشین ریسندگی و کفپوشها بیننده را به اتاق راهنمایی میکند جایی که سرخ، زرد و آبی درون اتاق، انعکاس رنگهای زنده بیرون است. ماکوی دستگاه ریسندگی، قایق را به ذهن متبادر میکند که پیشبینی مرگ بانوی شالوت در قایق است.این نقاشی اولین بار در نمایشگاه آکادمی سلطنتی ۱۹۱۶ به نمایش درآمد. سپس در ۱۹۲۳ در ازای ۳۰۰ گینه به جِی. جی. گریفیث فروختهشد و از دست دلال آثار هنری، آرتور کاسرس خارج شد. سپس در مالکیت آقا و خانم فریدریک کون درآمد و در ۱۹۷۱ به دست همسر مهندس کانادایی، فیلیپ برنی جکسون، از نوادگان این زوج، به گالری هنر اونتاریو اهدا شد.
#هنر
#نقاشی
#هنرنقاشی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
اشکها، اشکهای بیهوده، نمیدانم نشانهی چیستند،
اشکهایی از عمقِ نومیدییی الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@asheghanehaye_fatima
اشکهایی از عمقِ نومیدییی الوهی
برمیآیند در دل، گرد میآیند در چشمها،
در تماشای دشتهای بانشاطِ پاییزی،
و خیالِ روزهایی که دیگر نیستند.
شاداب چون نخستین پرتوِ در تلألو بر بادبانی،
که یاران ما را برمیکشد از عالمِ اموات،
محزون چون آخرین پرتو که سرخی میافکنَد بر کسی
که فرومیرود با تمامِ عشق ما پایینِ شانهی راه؛
بس محزون، بس شاداب، روزهایی که دیگر نیستند.
آه، محزون و غریب چونان در سپیدههای تارِ تابستان
نخستین صفیرِ مرغانِ نیمهشیار
به گوشهای نزار، هنگام که در چشمانِ نزار
پنجره بهآرامی به سوسوی میدانی میگشاید؛
بس محزون، بس غریب، روزهایی که دیگر نیستند.
عزیز چون بوسههای بهیادآمده پس از مرگ،
و شیرین چون آن بوسهها با خیالبافیِ جعلیِ بیامید
بر لبهایی که ازآنِ دیگراناند؛ ژرف چون عشق،
ژرف چون نخستین عشق، و بیاختیارِ همه تأثرات؛
آه مرگ در دلِ زندگی، روزهایی که دیگر نیستند.
#آلفرد_تنیسون
@asheghanehaye_fatima