عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



‏کجایی آی چشم
‏چگونه تاب می‌آوری؟
‏ذهن از کدام نقطه بیاغازد
‏تا با عذاب نیامیزد؟
‏این وهن کهنه را
‏بر شانه‌های ایوب هم که بگذاری
‏می‌گندد


#محمد_مختارى
ﺩﺳﺖ، ﮔﻨﺠﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ:
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺳﺎﺯ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻧﻘﺶ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﻩ ﯼ ﭼﺮﺥ
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻪ ﯼ ﺩﺍﺱ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ!
ﺁﻧﭽﻪ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ، ﺍﯾﻨﻚ، ﻫﺮﺩﻡ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺸﺮﺳﺖ،
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﺨﯽ ﻏﻤﻬﺎﯼ ﺩﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!
ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﯾﻎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ،
ﺗﯿﺮﻫﺎﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻧﯿﻚ ﺭﺳﯿﺪﺳﺖ،ﻭﻟﯽ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻣﺎﻥ، ﻧﺮﺳﯿﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!!!

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




می‌شد که عده‌ی بیشتری از مردم نه در ظاهر بلکه در خفا فلسفه بورزند، هر چند ممکن است بعداً معلوم شود همین طور است. چون مخمصه‌ای که در آن گیر کرده‌ایم حقیقتاً وضعیت اسف‌باری است! چند وقتی زندگیِ پر از درد و زحمت و کمبود و اضطراب، بی آن که لااقل بدانیم از کجا و به کجا و برای چه، و تازه علاوه بر همه‌ی این‌ها کشیشان و روحانیون مذاهب مختلف و مکاشفات گرانقدرشان در این باره و تهدیداتشان علیه ناباوران. به علاوه، این واقعیت مطرح است که ما همچون مشتی نقاب به هم نگاه می‌کنیم و با یکدیگر معاشرت می‌کنیم؛ نمی‌دانیم که هستیم، بلکه شبیه نقاب‌هایی هستیم که حتی خودشان را هم نمی‌شناسند. حیوانات هم دقیقاً همین طور به ما نگاه می‌کنند و ما هم آن‌ها را این طور می‌بینیم.

#آرتور_شوپنهاور
#متعلقات_و_ملحقات
@asheghanehaye_fatima

در من
کسی زندگی‌ می‌کند
که روزها ضربان قلبم را
با نفس‌هایش همسان‌ می‌کند
و شبها چشمانم را
در شفافیت معصوم چشم‌هایش
غرق می‌کند
از من تنها
اشکی باقی‌ست
که از شوق بر مژگانم دو دل مانده
نه راه پس دارد
نه راه پیش



#محمد_بهره_بردار
از كتاب نامه اى به معشوقم
اگر آنسویِ پنجره نشسته‌ای
و صدای باران قرارِ دلت را ربوده
رختِ پاییزی‌ات را به تن کن
و مثل بادِ ولگردِ پاییز
ذوق دلت را قدم بزن
هیچ معلوم نیست
دوباره پاییز باشد
دوباره تو باشی
دوباره قرار دلت
به بارانی بی‌قرار شود ...




#علی_سلطانی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



باران را بہ خانہ دعوت ڪَردم
آمد ، ماند وَ رفت ...
شاخہ گُلے
برایم جا گذاشتہ بود !

آفتاب را بہ خانہ دعوت ڪَردم
آمد ، ماند وَ رفت ...
آینہ‌ے ڪوچڪے
برایم جا گذاشتہ بود !

درخت را بہ خانہ دعوت ڪَردم
آمد ، ماند وَ رفت ...
شانہ‌ے سبزے
برایم جا گذاشتہ بود !

تُو را بہ خانہ دعوت ڪَردم
تُو زیباتَرین دخترِ جہان !
وَ آمدے
وَ با من بودے
وَ وقتِ بازگشت
گُل وُ آینہ وُ شانہ را
با خود بردے
وَ براے من شعرے زیبا
جا گذاشتے وُ
من ڪامل شدم !




#شیرکو_بیکس
@asheghanehaye_fatima



نامِ تُو
رازے نوشتہ
بَر پَرِ پروانہ‌هاست ،
گُل‌ها همہ
بہ نامِ تُو مشہورند ،

آیینہ‌ها
از انعڪاسِ
نامِ تُو مےخندند ،
در ڪوچہ‌هاے خاطره‌باران
وقتے ڪہ خوشہ‌هاے اقاقے
از نرده‌هاے حوصلہ‌ے دیوار
سَر ریز مےڪُنَند
وَ در مشامِ باد
عطرِ بنفشِ نامِ تُو
مے‌پیچد !

نامت ؛
طلسمِ بسمِ
اقاقے‌هاست !



#قیصر_امین‌_پور
@asheghanehaye_fatima



؏اشقت باشم مے‌میرم
یا ؏اشقت نباشم ؟

نمےدانم ڪُجا مے‌بَرے مرا ،
همراهت مے‌آیم
تا آخرِ راه
وَ هیچ نمےپرسم از تُو
هرگز ...

؏اشقم باشے مے‌میرم
یا ؏اشقم نباشے ؟

این ڪہ ؏اشقے نیست ،
این ‌ڪہ شاعرے نیست ،
واژه‌ها تُہے شده‌اَند ...
بانوے من !
بہ حسابِ من نگذار
وَ نگذار بےتُو تباه شَوَم !

با تُو ؏اشقے ڪُنَم
یا زندگے ؟

در بوےِ نارنجےِ پیرهنت
تاب مےخورم ،
بےتاب مےشَوَم
و دنبالِ دست‌هات مےگَردم
در جیب‌هام ...
مے‌ترسم
گمت ڪَرده باشم
در خیابان !

بےتُو زندگے ڪُنَم
یا بگَردم ؟

همین ڪہ باشے ،
همین ڪہ نگاهت ‌ڪُنَم
مست مےشَوَم ...
خودم را مے‌آویزم
بہ شانہ‌ے تُو !

با تُو
اوّل ڪُجاست ؟
با تُو
آخر ڪُجاست ؟

از نداشتنت مےترسم ،
از دلتنگےاَت ،
از تباهےِ خودم ،
همہ‌اَش مےترسم
وقتے نیستے تباه شَوَم !

بےتُو اوّل وُ
آخر ڪُجاست ؟

واژه‌ها را نفرین مےڪُنَم
وَ آه مےڪِشم ،
در آیینہ‌ے مِہ‌آلود
پُر از تُو مے­شَوَم
بےچتر ...

تُو بیشتر منے
یا من تُو ؟

در آغوشت
وِرد مےخوانم زیرِ لب
وَ خُدا را صدا مےزنم !
آن‌قدر صدا مے‌زنم
ڪہ بگویے :
جانِ دلم !




#عباس_معروفی
#شما_فرستادید
#سعید🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن ها که زیر باران رفته...
و رو به آسمان خندیدند...
دوستت دارمشان...
ترو تمیز تر است...
شسته رُفته بگویم...
رنگین کمانِ عشق...
مال آن هایی که چتر دارند نیست...
مال آن دسته از آدم هاست...
که می خواهند...
با آستین خیس...
صورتشان را خشک کنند...
دیوانه های لجوجی...
که لرز گرفته اند اما...
از خیابان...
دست نمی کشند...

#رسول_ادهمی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



مرد گفت: دوستت دارم
سخت، دیوانه وار
انگار كه قلبم را شبیه شیشه ای
در مشت فشرده و انگشتهایم را بریده باشم
مرد گفت: دوستت دارم
به عمق، به گسترای كیلومترها دوستت دارم
صد در صد
هزار و پانصد در صد
صد در بی نهایت، در بی كران در صد
زن گفت: با ترس و اشتیاقی كه داشتم
خم شدم
لب بر لبت نهادم و دل بر دلت
و سرم را بر سرت تكیه دادم
و حال آنچه كه می گویم
تو چون نجوایی در تاریكی مرا آموختی
وخوب می دانم
كه خاك چگونه چونان مادری با گونه های آفتابی اش
آخرین و زیبا ترین كودكش را شیر خواهد داد
اما گزیری نیست
گیسوانم پیچیده بر انگشتان كسی است كه
روی بر مرگ نهاده
و این سر را رهایی ممكن نیست
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه خیره بر چشمان نوزادمان بنگری
تو
رفتنی هستی
حال اگر چه مرا رها سازی

زن سكوت كرد
در آغوش هم فرو رفتند
كتابی بر زمین افتاد
پنجره ای بسته شد
از هم جدا شدند...

#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima



دگر بار آیا نخواهم دیدت
پیش از ابدیت؟!
جایی دیگر شاید،
دور،
بس دور از اینجا
بس دیرگاه
شاید هیچ‌گاه
چرا که من نمی‌دانم تو کجا گریختی
و تو نمی‌دانی من کجا خواهم رفت.
آه
تویی که شاید عاشقت می‌بودم
آه
تویی که شاید این را می‌دانستی...




#شارل_بودلر
@asheghanehaye_fatima



دوستت‌ می‌‌دارم...
چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ
عشقی‌ برباد رفته‌ را!
ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را
برای‌ چشمک‌ زدن!
و پرنده‌ای‌ اسیر
که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را!
تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند،
آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌!

#یغما_گلرویی
این چشم های توست
که هر بار می خواهد
شعری تازه
از رویاهای من بدزدد
این بار اعتراف تازه ایی برایت آوردم
نام من
جای چشم های تو را
زیر تمام شعر هایم تصاحب کرده است!

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
تابلوی "گادایوا" اثر #لنگتون در سال 1897 میلادی-در این نقاشی گادایوا به همسرش می گوید که می خواهد در اعتراض به مالیات زیاد او از مستاجرانش برهنه در خیابان سوار بر اسب شود👆


گادایوا (به انگلیسی: Godiva) که اغلب از او با عنوان بانو گادایوا یاد می‌شود، بانوی نجیب‌زادهٔ آنگلوساکسون بود که بر اساس افسانه‌ای از قرن ۱۳هم میلادی، برهنه در خیابان‌های کاونتری سوار بر اسب شد تا در مبالغ مالیات ظالمانه‌ای که همسرش از مستاجران خود از اهالی کاونتری مطالبه کرده‌بود، تخفیف بگیرد. Godgifu یا Godgyfu به معنی «هدیه‌ای از جانب خدا» یک نام قدیمی انگلیسی است و واژهٔ Godiva لاتین‌شدهٔ آن است.

"پیپینگ تام" نام شخصیت دیگر این افسانه و نام مردی به‌نام «تام» است که زمانی که بانو گادایوا را هنگام گشت‌زنی در خیابان‌های کاونتری دید می‌زد، کور شد یا درگذشت.

همین داستان گادایوا دستمایه نقاشی و مجسمه های زیادی بوده است که در ادامه تعدادی از آنها را می بینید.

#گادایوا
#هنرنقاشی
#هنرمجسمه_سازی

@asheghanehaye_fatima👇
تابلوی "گادایوا" اثر #کلکستون در سال 1850 میلادی
#هنرنقاشی
#گادایوا

@asheghanehaye_fatima👇
تابلوی "لیدی گادابوا" اثر #کوییه در سال 1898 میلادی

#هنرنقاشی
#گادایوا

@asheghanehaye_fatima👇
مجسمه گادایوا در برادگیت آمریکا
#هنرمجسمه_سازی
#گادایوا

@asheghanehaye_fatima👇