اگر آنسویِ پنجره نشستهای
و صدای باران قرارِ دلت را ربوده
رختِ پاییزیات را به تن کن
و ذوق دلت را قدم بزن
هیچ معلوم نیست
دوباره پاییز باشد
دوباره تو باشی
دوباره قرار دلت به بارانی بیقرار شود
#علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima
و صدای باران قرارِ دلت را ربوده
رختِ پاییزیات را به تن کن
و ذوق دلت را قدم بزن
هیچ معلوم نیست
دوباره پاییز باشد
دوباره تو باشی
دوباره قرار دلت به بارانی بیقرار شود
#علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعر و دکلمه : #سیاوش_کسرایی
موسیقی (پیانو) : مجید انتظامی
باور نمیکند دلِ من مرگِ خویش را
نَه نَه من این یقین را باور نمیکنم
تا همدمِ من است نفسهای زندگی
من با خیالِ مرگ دَمی سر نمیکنم
آخر چگونه
گُل، خَس و خاشاک میشود؟
آخر چگونه اینهمه رؤیای نونهال
نگشوده گُل هنوز
نَنشسته در بهار
میپژمرد به جانِ من و خاک میشود؟
در من چه وعدههاست
در من چه هِجرهاست
در من چه دستها
به دعا مانده روز و شب
اینها چه میشود؟
آخر چگونه این همه عشاقِ بیشمار
آواره از دیار
یک روز بیصدا
در کورهراهها همه خاموش میشوند؟
این ذَرّهذَرّه گرمیِ خاموشوارِ ما
یک روز بیگمان
سَر میزند جایی و
خورشید میشود ...
بسیار گُل که از کفِ من بُردهاست باد
اما منِ غمین
گُلهای یادِ کس را پَرپَر نمیکنم
من مرگِ هیچ عزیزی را
باور نمیکنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگِ من
یک روز چشمِ من هم در خواب میشود
زین خواب
چشمِ هیچ کسی را گریز نیست
اما درونِ باغ
همواره
عطرِ باورِ من در هوا پُر است ...
@asheghanehaye_fatima
موسیقی (پیانو) : مجید انتظامی
باور نمیکند دلِ من مرگِ خویش را
نَه نَه من این یقین را باور نمیکنم
تا همدمِ من است نفسهای زندگی
من با خیالِ مرگ دَمی سر نمیکنم
آخر چگونه
گُل، خَس و خاشاک میشود؟
آخر چگونه اینهمه رؤیای نونهال
نگشوده گُل هنوز
نَنشسته در بهار
میپژمرد به جانِ من و خاک میشود؟
در من چه وعدههاست
در من چه هِجرهاست
در من چه دستها
به دعا مانده روز و شب
اینها چه میشود؟
آخر چگونه این همه عشاقِ بیشمار
آواره از دیار
یک روز بیصدا
در کورهراهها همه خاموش میشوند؟
این ذَرّهذَرّه گرمیِ خاموشوارِ ما
یک روز بیگمان
سَر میزند جایی و
خورشید میشود ...
بسیار گُل که از کفِ من بُردهاست باد
اما منِ غمین
گُلهای یادِ کس را پَرپَر نمیکنم
من مرگِ هیچ عزیزی را
باور نمیکنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگِ من
یک روز چشمِ من هم در خواب میشود
زین خواب
چشمِ هیچ کسی را گریز نیست
اما درونِ باغ
همواره
عطرِ باورِ من در هوا پُر است ...
@asheghanehaye_fatima
...
من دیگر باور دارم فقط یک بار در عمر عشقی می آید، حریق میشود و تو را آتش میزند. پس از آن عشق خانه برانداز، اگر جان به در ببری، عشق های بعد از آن حریق، کپی آن عشق خانمان برانداز اول است. این عشق هایی که می آیند و می روند، دیگر نه شعله دارند، نه شور. فقط عادت است، عادتی که شاید مدام تکرار شود.
📚آپارتمان دریا
👤#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
من دیگر باور دارم فقط یک بار در عمر عشقی می آید، حریق میشود و تو را آتش میزند. پس از آن عشق خانه برانداز، اگر جان به در ببری، عشق های بعد از آن حریق، کپی آن عشق خانمان برانداز اول است. این عشق هایی که می آیند و می روند، دیگر نه شعله دارند، نه شور. فقط عادت است، عادتی که شاید مدام تکرار شود.
📚آپارتمان دریا
👤#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد
گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راهِ بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوتِ پستِ خاک می گوید.
باغ بیبرگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد
در آن پادشاهِ فصلها، پاییز.
#مهدی_اخوانثالث
@asheghanehaye_fatima
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد
گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راهِ بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوتِ پستِ خاک می گوید.
باغ بیبرگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد
در آن پادشاهِ فصلها، پاییز.
#مهدی_اخوانثالث
@asheghanehaye_fatima
آسمان را اجاره باید داد
به پرستوی حامل خبرت
از نبودت اجاره باید کرد
خانهای را که آخرین اثرت...
پلکهایی که سرزمین تو نیست
گریههایی که منهدم شدهاند
اشکهایی که در محاصره است
**
کودکیهای کمبغلشدهات
خفته در بستر حیات مناند
آخرین خندههای گمشده ات
آخرین نقشهی نجات مناند
بوف یادت نشسته گوشهی باغ
هر شبِ تیره خانه را به سکوت
مینشیند نظارهگر به شکست
**
حدسِ غمگینِ ماندنت در من
کنج افکار خسته جا خوش کرد
با امید رسیدنت میشد
در هزاران ستاره کاوش کرد
از منِ ساده بر نمیآید
مگر آن لحظههای رفتن تو
میتوان پشت پنجره ننشست!
**
بهترین اشتباه سادهی من
انتخاب درست روز نخست
که هراندازه عاشقت شدهام
درصدی کوچک از لیاقت توست
آسمان را اجاره باید داد
به پرستوی حامل خبرت
به شب خستهی ستارهبهدست
#جلال_بابایی_پور
@asheghanehaye_fatima
به پرستوی حامل خبرت
از نبودت اجاره باید کرد
خانهای را که آخرین اثرت...
پلکهایی که سرزمین تو نیست
گریههایی که منهدم شدهاند
اشکهایی که در محاصره است
**
کودکیهای کمبغلشدهات
خفته در بستر حیات مناند
آخرین خندههای گمشده ات
آخرین نقشهی نجات مناند
بوف یادت نشسته گوشهی باغ
هر شبِ تیره خانه را به سکوت
مینشیند نظارهگر به شکست
**
حدسِ غمگینِ ماندنت در من
کنج افکار خسته جا خوش کرد
با امید رسیدنت میشد
در هزاران ستاره کاوش کرد
از منِ ساده بر نمیآید
مگر آن لحظههای رفتن تو
میتوان پشت پنجره ننشست!
**
بهترین اشتباه سادهی من
انتخاب درست روز نخست
که هراندازه عاشقت شدهام
درصدی کوچک از لیاقت توست
آسمان را اجاره باید داد
به پرستوی حامل خبرت
به شب خستهی ستارهبهدست
#جلال_بابایی_پور
@asheghanehaye_fatima
وقتی دنیا را آفرید حتم دارم که خود را توی هچل انداخت.
ماهی فریاد میزند: ای خدا مرا کور نکن. نگذار وارد تور شوم. ماهیگیر داد میزند: خدایا ماهی را کور کن. وادارش کن وارد تور شود.
خدا به کدامش گوش کند؟ گاهی حرف ماهی را گوش میکند و گاهی حرف ماهیگیر را
و این جوریست که دنیا میچرخد.
#نیکوس_کازانتزاکیس
- آخرین وسوسه مسیح
@asheghanehaye_fatima
ماهی فریاد میزند: ای خدا مرا کور نکن. نگذار وارد تور شوم. ماهیگیر داد میزند: خدایا ماهی را کور کن. وادارش کن وارد تور شود.
خدا به کدامش گوش کند؟ گاهی حرف ماهی را گوش میکند و گاهی حرف ماهیگیر را
و این جوریست که دنیا میچرخد.
#نیکوس_کازانتزاکیس
- آخرین وسوسه مسیح
@asheghanehaye_fatima
.
جهان را از روی داستانت میشناسم، داستانت از روی حرفهایت، حرفهایت را از روی واژههایت.
یعنی جهان را از روی واژههایت میشناسم.
شهر را از روی محلهات میشناسم، محلهات را از روی کوچهات، کوچهات را از روی خانهات.
یعنی که شهر را از روی خانهات میشناسم.
زندگی از روی آدمها میشناسم، آدمها را از روی آنها که نزدیکند، آنها که نزدیکند را از روی لبخند تو.
یعنی که زندگی را از روی لبخند تو میشناسم.
#امیرعلی_بنی_اسدی
@asheghanehaye_fatima
جهان را از روی داستانت میشناسم، داستانت از روی حرفهایت، حرفهایت را از روی واژههایت.
یعنی جهان را از روی واژههایت میشناسم.
شهر را از روی محلهات میشناسم، محلهات را از روی کوچهات، کوچهات را از روی خانهات.
یعنی که شهر را از روی خانهات میشناسم.
زندگی از روی آدمها میشناسم، آدمها را از روی آنها که نزدیکند، آنها که نزدیکند را از روی لبخند تو.
یعنی که زندگی را از روی لبخند تو میشناسم.
#امیرعلی_بنی_اسدی
@asheghanehaye_fatima
.
میدونی بدترین قسمت خیانت چیه؟
اینه که هیچوقت از طرف دشمن نیست.
🎥 جادهای بهسوی تباهی
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
میدونی بدترین قسمت خیانت چیه؟
اینه که هیچوقت از طرف دشمن نیست.
🎥 جادهای بهسوی تباهی
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
بانوی من! یک مرد عاشق در کنار توست
مردی که هم با توست، هم در انتظار توست
بی تو پر از گریه است اما با تو می خندد
هم می دهد آرامشت، هم بیقرار توست
آغوش او باز است بر تو، اشک او جاری
هم صخره تنهایی ات، هم آبشار توست
مردی که از افسانه های دور می آید
مردی که باید حس کنی در روزگار توست
بر شانه اش زخم خیانتهای دیرین است
با او وفا کن، بستنِ این زخم، کار توست
بانوی دریا این بلوط سختِ کوهستان
با ریشه هایش رهسپار جویبار توست
بر سینه اش داغ از تبار عاشقان دارد
داغی که تا روز قیامت یادگار توست
دیریست این تنها عقاب قله برفی
ای برّه روشن به سودای شکار توست
سروی که صدبارش به تیغ و ارّه افکندند
در حسرت بازایستادن در بهار توست
زیباترین آوازها را در دلت خوانده ست
اما غزلهایش یقیناً وامدار توست
دروازه های قصر خود را باز کن بانو!
این گردبادِ خسته خونین، سوار توست!
یا بگذرد از کوه یا از خویشتن، تا تو
این آخرین مردِ تبرزن از تبار توست
#محمّدسعید_میرزائی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مردی که هم با توست، هم در انتظار توست
بی تو پر از گریه است اما با تو می خندد
هم می دهد آرامشت، هم بیقرار توست
آغوش او باز است بر تو، اشک او جاری
هم صخره تنهایی ات، هم آبشار توست
مردی که از افسانه های دور می آید
مردی که باید حس کنی در روزگار توست
بر شانه اش زخم خیانتهای دیرین است
با او وفا کن، بستنِ این زخم، کار توست
بانوی دریا این بلوط سختِ کوهستان
با ریشه هایش رهسپار جویبار توست
بر سینه اش داغ از تبار عاشقان دارد
داغی که تا روز قیامت یادگار توست
دیریست این تنها عقاب قله برفی
ای برّه روشن به سودای شکار توست
سروی که صدبارش به تیغ و ارّه افکندند
در حسرت بازایستادن در بهار توست
زیباترین آوازها را در دلت خوانده ست
اما غزلهایش یقیناً وامدار توست
دروازه های قصر خود را باز کن بانو!
این گردبادِ خسته خونین، سوار توست!
یا بگذرد از کوه یا از خویشتن، تا تو
این آخرین مردِ تبرزن از تبار توست
#محمّدسعید_میرزائی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تورا صدبار اگر بینم ، همان مشتاق دیدارم
تهی چشمی به گوهر کم نمی گردد ترازو را
#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تهی چشمی به گوهر کم نمی گردد ترازو را
#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
زمین بوس و سلام و اشتیاق و خدمتم یکسر
بدان ابرو و چشم و قامت و رفتار بنویسد
#اوحدی_مراغه_ای
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
بدان ابرو و چشم و قامت و رفتار بنویسد
#اوحدی_مراغه_ای
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
آدم مگر تا کجا میتواند فرار کند. دور هم بشود، خانه و شهرش را گم میکند. عزیزانش رو گم میکند. تنهاتر میشود. حتی ممکن است از تنهایی دق کند. آنهم در جایی غریب و نابلد.
تو ایمان منی. آخرین باورم به این زندگی. تو آخرین امید منی. مثل مسافر جامانده و منتظر در ایستگاه اتوبوس...
تو مثل آخرین اتوبوس
مثل آخرین شانس برای اعلامِ شماره بلیط بخت آزمایی
مثل آخرین کارگر معدنی که از زیر آوار صدایش شنیده می شود...
تو مثل آخرینِ تمام چیزهای خوبی هستی که بعد از سختی و انتظار، می رسند.
چرا از فهمیدن فرار میکنی. یعنی درک اینکه تنها تو را دوست دارم، اینقدر سخت و دشوار است؟!
#حمید_جدیدی
#نامه_ها
@asheghanehaye_fatima
آدم مگر تا کجا میتواند فرار کند. دور هم بشود، خانه و شهرش را گم میکند. عزیزانش رو گم میکند. تنهاتر میشود. حتی ممکن است از تنهایی دق کند. آنهم در جایی غریب و نابلد.
تو ایمان منی. آخرین باورم به این زندگی. تو آخرین امید منی. مثل مسافر جامانده و منتظر در ایستگاه اتوبوس...
تو مثل آخرین اتوبوس
مثل آخرین شانس برای اعلامِ شماره بلیط بخت آزمایی
مثل آخرین کارگر معدنی که از زیر آوار صدایش شنیده می شود...
تو مثل آخرینِ تمام چیزهای خوبی هستی که بعد از سختی و انتظار، می رسند.
چرا از فهمیدن فرار میکنی. یعنی درک اینکه تنها تو را دوست دارم، اینقدر سخت و دشوار است؟!
#حمید_جدیدی
#نامه_ها
@asheghanehaye_fatima
.
شب بخیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمامِ سالهای بی تو میبوسم.
#آلبر_کامو؛ نامه به ماریا کاسارس-
#نامه_ها
@asheghanehaye_fatima
شب بخیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمامِ سالهای بی تو میبوسم.
#آلبر_کامو؛ نامه به ماریا کاسارس-
#نامه_ها
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from شعرنوش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلتنگی چيز بدی نيست،يادگار كسانیست که
بسیار دوستشان داریم
اما از ما دورند...
🎙#فاطیما
💠 { کانال ادبی شعرنوش }
🍁 @shernosh
بسیار دوستشان داریم
اما از ما دورند...
🎙#فاطیما
💠 { کانال ادبی شعرنوش }
🍁 @shernosh
قیامتی ست در آن دم که بهر زنده شدن
ز خاک کوی تو، خاک مرا جدا سازند
#میر_طاهر_قزوینی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ز خاک کوی تو، خاک مرا جدا سازند
#میر_طاهر_قزوینی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چشمان بانوی من به رنگ میشیست
با امواجی سبز در درونشان
چون رگههای سبز بر طلا
یاران! چگونه است این
در این نه سال
بیآنکه دستم به دست او بخورد
من در اینجا پیر میشوم
او در آنجا
محبوب من
که گردن بلورینت چین میخورد
ما هرگز پیر نخواهیم شد
زیرا که پیری
یعنی جز خود به کسی دل نبستن
#ناظم_حکمت
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
با امواجی سبز در درونشان
چون رگههای سبز بر طلا
یاران! چگونه است این
در این نه سال
بیآنکه دستم به دست او بخورد
من در اینجا پیر میشوم
او در آنجا
محبوب من
که گردن بلورینت چین میخورد
ما هرگز پیر نخواهیم شد
زیرا که پیری
یعنی جز خود به کسی دل نبستن
#ناظم_حکمت
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
میخواستند مجابم کنند که فقط چند سال روی خوشی را میبینم
بعد دختر جوانتری جای مرا میگیرد
انگار مردها با بالا رفتن سن بیشتر
قدرتنمایی میکنند
اما زنها هرچه از سنشان بگذرد
ناتوان و فراموش میشوند
بگذار دروغشان را برای خودشان نگه دارند
چون برای من تازه این شروع کار است
احساس میکنم تازه از شکم مادر به دنیا پا گذاشتهام
بیستسالگیام دستگرمی است
برای کارهایی که واقعاً میخواهم بکنم
حالا صبر کن تا سی سالگیام را ببینی
که مقدمهای خواهد بود مناسب
برای زن سرکش و شوریده من
چطور میتوانم بروم؟!
قبل از اینکه ضیافت شروع شود
چهل سالگی تازه شروع تمرینهاست
با بالا رفتن سن پخته میشوم
من با تاریخ انقضا به دنیا نیامدهام
و برای اصل داستان تازه
پردهها در پنجاه سالگی بالا میروند
بگذارید نمایش را آغاز کنیم.
#روپی_کائور
@asheghanehaye_fatima
بعد دختر جوانتری جای مرا میگیرد
انگار مردها با بالا رفتن سن بیشتر
قدرتنمایی میکنند
اما زنها هرچه از سنشان بگذرد
ناتوان و فراموش میشوند
بگذار دروغشان را برای خودشان نگه دارند
چون برای من تازه این شروع کار است
احساس میکنم تازه از شکم مادر به دنیا پا گذاشتهام
بیستسالگیام دستگرمی است
برای کارهایی که واقعاً میخواهم بکنم
حالا صبر کن تا سی سالگیام را ببینی
که مقدمهای خواهد بود مناسب
برای زن سرکش و شوریده من
چطور میتوانم بروم؟!
قبل از اینکه ضیافت شروع شود
چهل سالگی تازه شروع تمرینهاست
با بالا رفتن سن پخته میشوم
من با تاریخ انقضا به دنیا نیامدهام
و برای اصل داستان تازه
پردهها در پنجاه سالگی بالا میروند
بگذارید نمایش را آغاز کنیم.
#روپی_کائور
@asheghanehaye_fatima