عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.


بمیرم اگر
کاش خدا اینبار
مرا به هیبت معدنی بیافریند!
با رگه‌هایی که جایِ خون
جاری از طلاست!
قلبم را ولی
سینه ریزش کنید
گوشواره
سنجاق سر
و آن را بر تن محبوبم بپوشانید
تا "زیبایی"
تنها حرف میان من و او باشد.

#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
#حمید_جدیدی :

راستش من این چیزی که ازم میخوای رو بلد نیستم "دستای" من یه عمره فقط کار کردن
+ لازم نیست چیز خاصی به دستات یاد بدی فرض کن من یه بسته ی شکستنی ام که باید با احتیاط حملش کنی آروم بغلم کن 🤍🌱


@asheghanehaye_fatima
.


حس می‌کنم روحم را ترک کرده‌ام.
مثل مرده‌ها احساس سنگینی می‌کنم. مثل مرده‌ها ساکتم. مثل مرده‌ها نمی‌توانم بگریَم.

#نامه‌_ها
#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
.


اندوهِ تو، چون پتویی در اتاقِ سرد، تمام مرا در برگرفته است و یک جهان تاریک و کوچک برای من ساخته...
با این حال حاضر به ترک آن نیستم‌.

#پاره_نوشت_ها
#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
.


چرا خسته نمی‌شوند زخم‌هات
چرا برای دمی آسودگی و استراحت
رها نمی‌کنند مرا...

آیا جان و روح رنجور من
کارفرمای دادگر و مهربانی با آنهاست؟

#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها

@asheghanehaye_fatima
.


در مواجهه با رنج دو گونه رفتار دیده بودم. عده‌ای آنرا بیرون می‌ریختند و با گریه چهره‌های مضطرب و گاه فریاد، نمایشش می‌دادند. برخی هم چون گنج آنرا درون خویش پنهان می‌ساختند. رنج آدمی همیشه برای من قابل احترام است، ولی چشم‌ها در دسته‌ی دوم زیبایی عجیبی دارد.
عجیب و در عین حال مسحور کننده...

#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها


@asheghanehaye_fatima
.


هر کاری از دستم بر می‌آمد انجام دادم. روح و جسمم گ، مثل کارگران معدن دائما در حال کار بودند تا خوشحالش کنم. اما خُب، کار کردن در تاریکی تو را به نوری نمی‌رساند؛ و هر چه بیشتر تلاش کنی، تنها به عمق تاریکی افزوده‌ای.

#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها


@asheghanehaye_fatima
بارها خندیدیم؛
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.

#حمید_جدیدی



@asheghanehaye_fatima
.

بارها خندیدیم؛
ما بارها به رنج هایمان خندیدیم،
ولی رنج،
مثلِ زیباییِ یک زن، فراموش نشدنی بود.

#حمید_جدیدی



@asheghanehaye_fatima
..
کاش جای اندوه را عشق می گرفت
جای جنگ را آغوش
کاش " تنهایی" نبود
و هر بوسه ...
سنجاقکی که روی برکه می رقصید
کاش "بی بی"  زنده بود
و طوفان و دریا
دوستان مهربانتری بودند

دوستت دارم عزیزم
و از میان " ای کاش " ها

             " تو سخت ترین شان هستی"

#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
.


کاش «تنهایی‌ات» بودم!
اینگونه هر دو به آنچه دوستش داشتیم
می‌رسیدیم.

#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت_ها

@asheghanehaye_fatima
.


برخلاف همه، من درونت را می‌دیدم. درست مثل شهری بود که آژیر جنگش را کشیده باشند. نزدیکت شدم تا پشت قلب و فکر و دست‌هایت سنگر بگیرم. دوست داشتم پیش از آنکه حمله‌ای شود، از تو با تمام نیرویم مراقبت کنم.
راهم ندادی... و هر دو آسیب دیدیم.
از تو ویرانه ‌ای بجا ماند و از من سربازهایی که ناچار در جنگِ با خود، کشته شدند.

#حمید_جدیدی
#پاره_نوشت

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب است و دیروقت...!

جز دوستت دارم ،
باقی کارها بماند برای فردا ...

#حمید_جدیدی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

بخواب محبوبم
بخواب و اندوه شب را به من بسپار!

از اختران تابناک
گوشواره های خوشه ای شکل،
از قرص ماه
نگینی برای سینه ریز،
از تکه ابرها
شالی گرم و حریرگونه
و از سیاهی شب
سُرمه دانی برایت خواهم ساخت
تا بامدادان که برخاستی
زیبایی‌ات
چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید .

#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
دو روز است خودم را میخورم. یعنی کار اشتباهی کرده‌ام که اینطور...
حالا که مطمئن شدم مشکل از من نبوده، کمی بهترم. اما به بخش‌هایی فکر میکنم که با خودخوری از خودم گرفته‌ام.
انگار عضوی از خودم را جویده و بلعیده‌ام که اصلا وجود نداشته، ولی جای خالی آن آزارم می‌دهد.

#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم
چو یاس‌های ترمه‌ی بی بی،
چو شب بو‌های باغچه‌ی حیاط،
چو گلبرگ سرخ میان کتاب،
دوستت دارم
و هر بار بجای گفتنش؛
بو می‌کشم
تمام عطرهای جهان را،
که از تنت
بارها جا گذاشته ای.

#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
مَرد خسته بود
نشست روی کاناپه و سرش را میان بازوانش گرفت.
زن غصه خورد، نزدیک شد و آرام به او تکیه کرد.
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
زن تکیه کرد
نه...!
این مَرد بود که تکیه کرده بود.


#حمید_جدیدی


@asheghanehaye_fatima
‍ چونان "پَر" کوچکی
جا مانده از پرنده ای تنها
سبک،
لطیف
و نامحسوس
چسبیده ام به گوشه ی پیراهنت...
دوستت دارم
و باد
قبل از آنکه بگویمت ،،
مرا از تو دور می کند...



#حمید_جدیدی
#شما_فرستادید


‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎@asheghanehaye_fatima
.
اندوه‌ تو‌ را رُبودم
و چون عصاره‌‌ در شیشه‌ی عطری ریختم
تا در جشن ها و مراسم شادمانی که بی حضور توست...
در سر‌آستین و یقه‌ام
یادآورت باشد

#حمید_جدیدی

@asheghanehaye_fatima