@asheghanehaye_fatima
البته من به تو میانديشم
زيرا تناوب انديشيدن
از تلخگونگی واژههای ترس
و واهمه و ترديد
و از شلوغی كوچه میكاهد
همچونكه كاج از طوفان
وآنگه گريز چارهی ناچاریست
#م_مؤيد
البته من به تو میانديشم
زيرا تناوب انديشيدن
از تلخگونگی واژههای ترس
و واهمه و ترديد
و از شلوغی كوچه میكاهد
همچونكه كاج از طوفان
وآنگه گريز چارهی ناچاریست
#م_مؤيد
@asheghanehaye_fatima
وقتی ﻛﻪ چشمهات
در ﺣﻠﻘﻪی ﺳﺮﻣﻪ ﻓﺮود آﻣﺪ
ﻣﻦ ﻓﺮاﻣﻮش ﻛﺮده ﺑﻮدم
ﻛﻪ دستهام در ﺧﻮاب ﺷﺪهﺳﺖ
ﺣﺎل نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ
ﻧﻔﺴﺶ آبیِ نفسهایم ﺑﻮد ،
نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ
ﺧﻮﻧﻢ را از گلی ﺑﻪ ﺑﻨﻔﺸﻪ
و از ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﻪ ﻧﺎرنجی میﻛﺸﺎﻧﺪ ،
و ﺑﺎز نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ میﮔﻔﺖ
ﺗﻨﻬﺎ یک ﻃﻨﺎب میﺗﻮان ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﺸﻴﺪ
ﻛﻪ از ﺗﻤﺎم ﺳﺎﻳﻪﻫﺎ میﮔﺬرد
#محمود_شجاعی
وقتی ﻛﻪ چشمهات
در ﺣﻠﻘﻪی ﺳﺮﻣﻪ ﻓﺮود آﻣﺪ
ﻣﻦ ﻓﺮاﻣﻮش ﻛﺮده ﺑﻮدم
ﻛﻪ دستهام در ﺧﻮاب ﺷﺪهﺳﺖ
ﺣﺎل نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ
ﻧﻔﺴﺶ آبیِ نفسهایم ﺑﻮد ،
نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ
ﺧﻮﻧﻢ را از گلی ﺑﻪ ﺑﻨﻔﺸﻪ
و از ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﻪ ﻧﺎرنجی میﻛﺸﺎﻧﺪ ،
و ﺑﺎز نمیﺗﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎد ﺑﻴﺎورم
آن را ﻛﻪ ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدمش اﻣﺎ میﮔﻔﺖ
ﺗﻨﻬﺎ یک ﻃﻨﺎب میﺗﻮان ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﺸﻴﺪ
ﻛﻪ از ﺗﻤﺎم ﺳﺎﻳﻪﻫﺎ میﮔﺬرد
#محمود_شجاعی
@asheghanehaye_fatima
برای خاطر عشق به من بگو
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه میکشد
نيرويم را میبلعد
و ارادهام را زايل میکند ؟
خطاست اگر بينديشيم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است
عشق ثمرهٔ خويشاوندی روحی است
و اگر اين خويشاوندی در لحظهای تحقق نيابد
در طول ساليان و حتی نسلها نيز
تحقق نخواهد يافت!...
#جبران_خلیل_جبران
برای خاطر عشق به من بگو
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه میکشد
نيرويم را میبلعد
و ارادهام را زايل میکند ؟
خطاست اگر بينديشيم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است
عشق ثمرهٔ خويشاوندی روحی است
و اگر اين خويشاوندی در لحظهای تحقق نيابد
در طول ساليان و حتی نسلها نيز
تحقق نخواهد يافت!...
#جبران_خلیل_جبران
پس چشم به راهات خواهم ماند
چونان خانهای متروک
که بیایی و در من زندگی کنی
که بیایی
و پنجرههایم دیگر درد نکشند.
■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
■●برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
چونان خانهای متروک
که بیایی و در من زندگی کنی
که بیایی
و پنجرههایم دیگر درد نکشند.
■●شاعر: #پابلو_نرودا | "Pablo Neruda"| شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
■●برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
توی شهر به این بزرگی، جای هیچکس به اندازهی تو خالی نیست، که من رو به خودم یادآوری کنه. از همهی تو، فقط یه اسم برای من باقی مونده، که هی با خودم زمزمه میکنم. مینویسمت که از یادم نری. توی تنهایی چشمات رو نگاه میکنم و از مایاکوفسکی میخونم.
«میترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که میترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب»
#پویا_جمشیدی
توی شهر به این بزرگی، جای هیچکس به اندازهی تو خالی نیست، که من رو به خودم یادآوری کنه. از همهی تو، فقط یه اسم برای من باقی مونده، که هی با خودم زمزمه میکنم. مینویسمت که از یادم نری. توی تنهایی چشمات رو نگاه میکنم و از مایاکوفسکی میخونم.
«میترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که میترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجهی شب»
#پویا_جمشیدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#انیمیشن
Lafcadio: The Lion Who Shot Back
شِل سیلوِراِشتآین
Shel Silverstein
بر اساس شعری به همین نام از شِل سیلوِراِشتآین
آوا: #شل_سیلور_استاین
@asheghanehaye_fatima
Lafcadio: The Lion Who Shot Back
شِل سیلوِراِشتآین
Shel Silverstein
بر اساس شعری به همین نام از شِل سیلوِراِشتآین
آوا: #شل_سیلور_استاین
@asheghanehaye_fatima
◼️هشتم آبان،سالروز درگذشت #قیصر_امین_پور
این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!
در من این غریبه کیست؟ باورم نمیشود
خوب میشناسمت، در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!
ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهیام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!
نقطهنقطه، خطبهخط، صفحهصفحه، برگبرگ
خط ردپای توست، سطرسطر دفترم
قوم و خویش من همه،از قبیلهی غماند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم...
سالها دویدهام،از پی خودم، ولی
تا به خود رسیدهام، دیدهام که دیگرم
دربهدر به هرطرف، بینشان و بیهدف
گم شده چو کودکی، در هوای مادرم
از هزار آینه، توبهتو گذشتهام
میروم که خویش را با خودم بیاورم...
با خودم چه کردهام؟ من چگونه گم شدم؟
باز میرسم به خود، از خودم که بگذرم؟
دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کردهام؟ شاعرم که شاعرم!
راستی چه کردهام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم!
#قیصر_امین_پور
@asheghanehaye_fatima
این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!
در من این غریبه کیست؟ باورم نمیشود
خوب میشناسمت، در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!
ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهیام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!
نقطهنقطه، خطبهخط، صفحهصفحه، برگبرگ
خط ردپای توست، سطرسطر دفترم
قوم و خویش من همه،از قبیلهی غماند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم...
سالها دویدهام،از پی خودم، ولی
تا به خود رسیدهام، دیدهام که دیگرم
دربهدر به هرطرف، بینشان و بیهدف
گم شده چو کودکی، در هوای مادرم
از هزار آینه، توبهتو گذشتهام
میروم که خویش را با خودم بیاورم...
با خودم چه کردهام؟ من چگونه گم شدم؟
باز میرسم به خود، از خودم که بگذرم؟
دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کردهام؟ شاعرم که شاعرم!
راستی چه کردهام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم!
#قیصر_امین_پور
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نمی خواستم درآغوش بگیرمت
می خواستم
آنقدر در من بمانی که پیر شویم
در تنم راه بیفتی
و عصای کوچکت رگهایم را سوراخ کند
اکنون اما گوش سپرده ام
به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را می شکافد
چگونه از درونم گریختی
چگونه برهنه در تاریکی دویدی
چگونه مرا از تنت تکاندی ...
#عمیدی
نمی خواستم درآغوش بگیرمت
می خواستم
آنقدر در من بمانی که پیر شویم
در تنم راه بیفتی
و عصای کوچکت رگهایم را سوراخ کند
اکنون اما گوش سپرده ام
به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را می شکافد
چگونه از درونم گریختی
چگونه برهنه در تاریکی دویدی
چگونه مرا از تنت تکاندی ...
#عمیدی
@asheghanehaye_fatima
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت که بماند یک جا ...
به کجا؟
معلوم است، به در خانه تو!
دل من عادت داشت که بماند آن جا
پشت یک پرده توری، که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه یک باغچه بود که تو هر روز به آن می نگری
راستی دل من را دیدی؟
آن را گم کردم ...؟!
#مهدی_اخوان_ثالث
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت که بماند یک جا ...
به کجا؟
معلوم است، به در خانه تو!
دل من عادت داشت که بماند آن جا
پشت یک پرده توری، که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه یک باغچه بود که تو هر روز به آن می نگری
راستی دل من را دیدی؟
آن را گم کردم ...؟!
#مهدی_اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
حتی موهای تو انگار خسته باشد
همین که در نیمرخ
تا انتهای بهار میبری مرا
که درختان بر راه را نمیبینم
انگار کن اما گلی از میان تمشکها
دست تکان میدهد
و در خبرهایش جهان را به منزل بیاورد
#هرمز_علیپور
حتی موهای تو انگار خسته باشد
همین که در نیمرخ
تا انتهای بهار میبری مرا
که درختان بر راه را نمیبینم
انگار کن اما گلی از میان تمشکها
دست تکان میدهد
و در خبرهایش جهان را به منزل بیاورد
#هرمز_علیپور
@asheghanehaye_fatima
محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته.
بحران نبودن تو آشکار شده.
کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما.
پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته
و خیره شده به دور دستها،
به روزگاری کبود.
من همه چیز را باور میکنم
جز اینکه پاییز رد شود
و روزگار بیتو بهار شود.
یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای
و میخواهی بباری.
یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای
و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید
که پاییز بهاری محرمانه است،
بهاری خصوصی،
#حصهٔ_بهره
عادلانهای از عشق.
فعلاً نمیخواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخهای آویزان است.
پاییز شده و هنوز در دستهای من،
#عطر تو باقی است...
#محمد_صالح_علا
محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته.
بحران نبودن تو آشکار شده.
کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما.
پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته
و خیره شده به دور دستها،
به روزگاری کبود.
من همه چیز را باور میکنم
جز اینکه پاییز رد شود
و روزگار بیتو بهار شود.
یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای
و میخواهی بباری.
یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای
و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید
که پاییز بهاری محرمانه است،
بهاری خصوصی،
#حصهٔ_بهره
عادلانهای از عشق.
فعلاً نمیخواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخهای آویزان است.
پاییز شده و هنوز در دستهای من،
#عطر تو باقی است...
#محمد_صالح_علا
آغشته شدهام به تو...
به عطرِ تنت...
همچون جزیرهای
که اسم و رسماش را
با بهارش میشناسند...!
#مریم_قهرمانلو
#بی_صدا
#شما_فرستادید
#پویا
@asheghanehaye_fatima
به عطرِ تنت...
همچون جزیرهای
که اسم و رسماش را
با بهارش میشناسند...!
#مریم_قهرمانلو
#بی_صدا
#شما_فرستادید
#پویا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
خوشبختی چیز عجیبی نبود
گلدانها را از گلخانه به خانه آوردیم
روی خاک تازه جنگل پای آن شمعدانی عاشق دست کشیدم
و پناه بردیم به طلوع
در شرجی خاطره
خوشبختی چیز عجیبی نبود
فاصلهی میان دو فنجان چای
و لبخندی که
فردا روز تلخی نیست
اما این بوسههای بارانی
باشد برای روز نبودن
خوشبختی چیز عجیبی نبود...
#سلمان_نظافت_یزدی
خوشبختی چیز عجیبی نبود
گلدانها را از گلخانه به خانه آوردیم
روی خاک تازه جنگل پای آن شمعدانی عاشق دست کشیدم
و پناه بردیم به طلوع
در شرجی خاطره
خوشبختی چیز عجیبی نبود
فاصلهی میان دو فنجان چای
و لبخندی که
فردا روز تلخی نیست
اما این بوسههای بارانی
باشد برای روز نبودن
خوشبختی چیز عجیبی نبود...
#سلمان_نظافت_یزدی