@asheghanehaye_fatima
📚 بریده ای از کتاب
تنهایت میگذارد، تو میمانی و یک رد پا؛ گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی و پس از مدتی به تنهایی عادت میکنی...
تا اینکه لعنتیای با آتشی در دستهایش میآید، گرمت میکند و باعث میشود تنهایی را فراموش کنی، ولی او هم نمیماند.
و دوباره باز همه چیز تکرار می شود، گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی...
اما این بار لبخندی گوشه لبانت میشکند، دیگر منتظر هیچ لعنتیای نیستی، به دنبال آتش نمیگردی، با یخ زدن کنار آمدهای، و تنهایی را هم دوست داری!
#روزبه_معین
کتاب #عطر_چشمان_او
📚 بریده ای از کتاب
تنهایت میگذارد، تو میمانی و یک رد پا؛ گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی و پس از مدتی به تنهایی عادت میکنی...
تا اینکه لعنتیای با آتشی در دستهایش میآید، گرمت میکند و باعث میشود تنهایی را فراموش کنی، ولی او هم نمیماند.
و دوباره باز همه چیز تکرار می شود، گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی...
اما این بار لبخندی گوشه لبانت میشکند، دیگر منتظر هیچ لعنتیای نیستی، به دنبال آتش نمیگردی، با یخ زدن کنار آمدهای، و تنهایی را هم دوست داری!
#روزبه_معین
کتاب #عطر_چشمان_او
@asheghanehaye_fatima
با سلام. شعری که در ادامه می خوانید در فضای مجازی و به وفور به نام #مهدی_اخوان_ثالث نشر داده شده است. در حالی که این شعر در هیچ یک از آثار ایشان قابل مشاهده نیست .
سراینده این شعر خانم #فرشته_رستمی از شاعران خوب کرمانشاهی می باشد .
این شعر در بیستمین جشنواره کشوری دفاع مقدس مقام دوم را کسب کرده و در کتاب #عطر_سنگر ، #انتشارات_پالیزان چاپ شده است.
👇👇👇👇👇👇👇👇
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه میشوند
مي ترکند
#فرشته_رستمی
خبرت را
درهای هميشه بسته می آورند
ياتلفن های دائما مسدود؟
قراربود
تاچشم روی هم بگذاريم برگردی
كه هرچه چشم بود
روی هم گذاشتيم و...
حمله ی كورمال كورمال تاريكی
درهارا
ازچشم های مادرگرفت
كسی كه نمی شناسيش
شده است
خدا
مادرم هيروشيماست
يا زنی دركابل
كه درد را پشتو ناله می كند
دلم تنگ شده
برای پوتين هايت
كه ازموزه ها برنمی گردند
وپاهايت كه از مرزها...
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه می شوند
می ترکند
#فرشته_رستمی
با سلام. شعری که در ادامه می خوانید در فضای مجازی و به وفور به نام #مهدی_اخوان_ثالث نشر داده شده است. در حالی که این شعر در هیچ یک از آثار ایشان قابل مشاهده نیست .
سراینده این شعر خانم #فرشته_رستمی از شاعران خوب کرمانشاهی می باشد .
این شعر در بیستمین جشنواره کشوری دفاع مقدس مقام دوم را کسب کرده و در کتاب #عطر_سنگر ، #انتشارات_پالیزان چاپ شده است.
👇👇👇👇👇👇👇👇
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه میشوند
مي ترکند
#فرشته_رستمی
خبرت را
درهای هميشه بسته می آورند
ياتلفن های دائما مسدود؟
قراربود
تاچشم روی هم بگذاريم برگردی
كه هرچه چشم بود
روی هم گذاشتيم و...
حمله ی كورمال كورمال تاريكی
درهارا
ازچشم های مادرگرفت
كسی كه نمی شناسيش
شده است
خدا
مادرم هيروشيماست
يا زنی دركابل
كه درد را پشتو ناله می كند
دلم تنگ شده
برای پوتين هايت
كه ازموزه ها برنمی گردند
وپاهايت كه از مرزها...
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه می شوند
می ترکند
#فرشته_رستمی
@asheghanehaye_fatima
مجله را از جلوی صورتش کنار زد. به سمت من خیره شد و بعد از کمی مکث گفت:
- "بروم هیدروزیس...!"
با تعجب به سمتش برگشتم.
+ جانم...! این چی بود دیگه؟! اسم یه سردار رومیه یا یه بیماری ناعلاج جدید!؟
خندید و سرش را دوباره زیر مجله پنهان کرد. بعد شروع کردن به بلند بلند حرف زدن.
- در واقع اسم علمی بوی تَن آدماس! برات جالب نیست!؟
برایم جالب بود و جالب تر اینکه چرا هرکسی بوی مخصوص تن خودش را دارد!؟
"بروم هیدروزیس" برادرم، گاها ترش و کمی بدبوست!
بروم هیدروزیس پدرم بیشتر بوی خاک و خستگی می دهد.
مال مادرم هم غالبا آغشته به بوی غذایی ست که برای شام یا ناهار...
زیر چشمی نگاهش می کنم. خودش را پیچیده دور پتو و با دقت مقاله ی علمی مجله را می خواند. از دور شبیه گلی ست در حال شکفتن!
می روم توی فکر. گاهی لوازم شخصی، صرفا لوازم "شخصی" نیست! باید یواشکی استفاده کنی! مثل همین پتو، که تن پیچش کرده است!
"بروم هیدروزیس" اش را دوست دارم. بوی گل های بنفشِ خوشهِ انگوری را می دهد، بوی اوایل اردیبهشت...
البته عطر او کمی ملایم ترست و خُب... خیلی شیرین تر.
#حمید_جدیدی
#عطر_تن
مجله را از جلوی صورتش کنار زد. به سمت من خیره شد و بعد از کمی مکث گفت:
- "بروم هیدروزیس...!"
با تعجب به سمتش برگشتم.
+ جانم...! این چی بود دیگه؟! اسم یه سردار رومیه یا یه بیماری ناعلاج جدید!؟
خندید و سرش را دوباره زیر مجله پنهان کرد. بعد شروع کردن به بلند بلند حرف زدن.
- در واقع اسم علمی بوی تَن آدماس! برات جالب نیست!؟
برایم جالب بود و جالب تر اینکه چرا هرکسی بوی مخصوص تن خودش را دارد!؟
"بروم هیدروزیس" برادرم، گاها ترش و کمی بدبوست!
بروم هیدروزیس پدرم بیشتر بوی خاک و خستگی می دهد.
مال مادرم هم غالبا آغشته به بوی غذایی ست که برای شام یا ناهار...
زیر چشمی نگاهش می کنم. خودش را پیچیده دور پتو و با دقت مقاله ی علمی مجله را می خواند. از دور شبیه گلی ست در حال شکفتن!
می روم توی فکر. گاهی لوازم شخصی، صرفا لوازم "شخصی" نیست! باید یواشکی استفاده کنی! مثل همین پتو، که تن پیچش کرده است!
"بروم هیدروزیس" اش را دوست دارم. بوی گل های بنفشِ خوشهِ انگوری را می دهد، بوی اوایل اردیبهشت...
البته عطر او کمی ملایم ترست و خُب... خیلی شیرین تر.
#حمید_جدیدی
#عطر_تن
@asheghanehaye_fatima
من و فرانسوا تصمیم داریم به فرزندانمان چیز باارزشتری ارث بدهیم؛ این حقیقت ساده که بهترین راه برای گذر از مسیر زندگی این است که انسان «اهدا کنندهی عمدهی» مهربانی باشد. به آنها خواهیم گفت که ممکن است کسی با داشتن کلی اشیاء زیبا و قیمتی هنوز بینوا باشد.
#عطر_سنبل_عطر_كاج
#فيروزه_جزايرى_دوما
من و فرانسوا تصمیم داریم به فرزندانمان چیز باارزشتری ارث بدهیم؛ این حقیقت ساده که بهترین راه برای گذر از مسیر زندگی این است که انسان «اهدا کنندهی عمدهی» مهربانی باشد. به آنها خواهیم گفت که ممکن است کسی با داشتن کلی اشیاء زیبا و قیمتی هنوز بینوا باشد.
#عطر_سنبل_عطر_كاج
#فيروزه_جزايرى_دوما
@asheghanehaye_fatima
لبخند زده بود پدر
در عکسی دو نفره
بیش از آن که به #زن های دیگری فکر کند
و مادر پیش از دیپلم !
مدرسه ی بزرگی ست آلبوم
و هر صفحه، دانش آموزی که یک بار از آن رد شده ...
سرت را بر شانه ام بگذار
هیچ کس نمی داند در آن سوی تصویر
کدام یک زودتر خیانت خواهیم کرد
و یا هفت انگشت ها
هفت تیری ست که خلاصی را دوست دارد
به دوربین نگاه کن
و بگو پنیر
موش ها از جویدن دست بر نمی دارند
و کلاغ در سپیدی برف پنهان نخواهد ماند
پنهان کن لرزش همیشه ی دستم را
وقتی می خواهد دستی را بگیرد
و زندگی در عکس ها همیشه تار می افتد
📖 #عطر_زنی_در_آسانسور
#الهام_گردی
لبخند زده بود پدر
در عکسی دو نفره
بیش از آن که به #زن های دیگری فکر کند
و مادر پیش از دیپلم !
مدرسه ی بزرگی ست آلبوم
و هر صفحه، دانش آموزی که یک بار از آن رد شده ...
سرت را بر شانه ام بگذار
هیچ کس نمی داند در آن سوی تصویر
کدام یک زودتر خیانت خواهیم کرد
و یا هفت انگشت ها
هفت تیری ست که خلاصی را دوست دارد
به دوربین نگاه کن
و بگو پنیر
موش ها از جویدن دست بر نمی دارند
و کلاغ در سپیدی برف پنهان نخواهد ماند
پنهان کن لرزش همیشه ی دستم را
وقتی می خواهد دستی را بگیرد
و زندگی در عکس ها همیشه تار می افتد
📖 #عطر_زنی_در_آسانسور
#الهام_گردی
@asheghanehaye_fatima
چطور بیقرار عطر تو نباشم ..؟
مگر میشود ..؟!
من
که خوب میدانم
این بوی تن توست
که هوای
آرام خانه را
به حرکت در می آورد
شک ندارم
همه طوفانها هم
ادامه ی همین آشوبند ..
من چگونه آرام باشم ...؟!
#علی_خانی
#عطر_تو_دارد_این_هوا
چطور بیقرار عطر تو نباشم ..؟
مگر میشود ..؟!
من
که خوب میدانم
این بوی تن توست
که هوای
آرام خانه را
به حرکت در می آورد
شک ندارم
همه طوفانها هم
ادامه ی همین آشوبند ..
من چگونه آرام باشم ...؟!
#علی_خانی
#عطر_تو_دارد_این_هوا
@asheghanehaye_fatima
با سلام. شعری که در ادامه می خوانید در فضای مجازی و به وفور به نام #مهدی_اخوان_ثالث نشر داده شده است. در حالی که این شعر در هیچ یک از آثار ایشان قابل مشاهده نیست .
سراینده این شعر خانم #فرشته_رستمی از شاعران خوب کرمانشاهی می باشد .
این شعر در بیستمین جشنواره کشوری دفاع مقدس مقام دوم را کسب کرده و در کتاب #عطر_سنگر ، #انتشارات_پالیزان چاپ شده است.
👇👇👇👇👇👇👇👇
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه میشوند
مي ترکند
#فرشته_رستمی
با سلام. شعری که در ادامه می خوانید در فضای مجازی و به وفور به نام #مهدی_اخوان_ثالث نشر داده شده است. در حالی که این شعر در هیچ یک از آثار ایشان قابل مشاهده نیست .
سراینده این شعر خانم #فرشته_رستمی از شاعران خوب کرمانشاهی می باشد .
این شعر در بیستمین جشنواره کشوری دفاع مقدس مقام دوم را کسب کرده و در کتاب #عطر_سنگر ، #انتشارات_پالیزان چاپ شده است.
👇👇👇👇👇👇👇👇
خوش به حال
انارها و انجيرها
دلتنگ كه میشوند
مي ترکند
#فرشته_رستمی
@asheghanehaye_fatima
مجله را از جلوی صورتش کنار زد. به سمت من خیره شد و بعد از کمی مکث گفت:
- "بِرُوم هیدروزیس...!"
با تعجب به سمتش برگشتم.
《 جانم...! این چی بود دیگه؟! اسم یه سردار رومیه، یا یه بیماری ناعلاج جدید!؟》
خندید و سرش را دوباره زیر مجله پنهان کرد. بعد شروع کردن به بلند بلند حرف زدن.
《در واقع اسم علمی بوی تَن آدماس! برات جالب نیست!؟》
برایم جالب بود و جالب تر اینکه چرا هرکسی بوی مخصوص تن خودش را دارد!؟
"بِرُوم هیدروزیس" برادرم، گاها ترش و کمی بدبوست!
"بِرُوم هیدروزیس" پدرم بیشتر بوی خاک و خستگی می دهد.
مال مادرم هم غالبا آغشته به بوی غذایی ست که برای شام یا ناهار...
زیر چشمی نگاهش می کنم. خودش را پیچیده دور پتو و با دقت مقاله ی علمی مجله را می خواند. از دور شبیه گلی ست در حال شکفتن!
می روم توی فکر. گاهی لوازم شخصی، صرفا لوازم "شخصی" نیست! باید یواشکی استفاده کنی! مثل همین پتو، که تن پیچش کرده است!
"بِرُوم هیدروزیس" اش را دوست دارم. بوی گل های بنفشِ خوشهِ انگوری را می دهد، بوی اوایل اردیبهشت...
البته عطر او کمی ملایم ترست و خُب... خیلی شیرین تر.
#حمید_جدیدی
#عطر_تن
مجله را از جلوی صورتش کنار زد. به سمت من خیره شد و بعد از کمی مکث گفت:
- "بِرُوم هیدروزیس...!"
با تعجب به سمتش برگشتم.
《 جانم...! این چی بود دیگه؟! اسم یه سردار رومیه، یا یه بیماری ناعلاج جدید!؟》
خندید و سرش را دوباره زیر مجله پنهان کرد. بعد شروع کردن به بلند بلند حرف زدن.
《در واقع اسم علمی بوی تَن آدماس! برات جالب نیست!؟》
برایم جالب بود و جالب تر اینکه چرا هرکسی بوی مخصوص تن خودش را دارد!؟
"بِرُوم هیدروزیس" برادرم، گاها ترش و کمی بدبوست!
"بِرُوم هیدروزیس" پدرم بیشتر بوی خاک و خستگی می دهد.
مال مادرم هم غالبا آغشته به بوی غذایی ست که برای شام یا ناهار...
زیر چشمی نگاهش می کنم. خودش را پیچیده دور پتو و با دقت مقاله ی علمی مجله را می خواند. از دور شبیه گلی ست در حال شکفتن!
می روم توی فکر. گاهی لوازم شخصی، صرفا لوازم "شخصی" نیست! باید یواشکی استفاده کنی! مثل همین پتو، که تن پیچش کرده است!
"بِرُوم هیدروزیس" اش را دوست دارم. بوی گل های بنفشِ خوشهِ انگوری را می دهد، بوی اوایل اردیبهشت...
البته عطر او کمی ملایم ترست و خُب... خیلی شیرین تر.
#حمید_جدیدی
#عطر_تن
🎧 Kaveh Afagh _ Atre To 🎧
🆔 @ThinkOfficialPage
#عطر_تو
از آلبومِ 📀 قرص ها می رقصند
کاری از: #کاوه_آفاق
ولی تو نیستی و شعرم،
آسمونش ماه نداره ...
@asheghanehaye_fatima
از آلبومِ 📀 قرص ها می رقصند
کاری از: #کاوه_آفاق
ولی تو نیستی و شعرم،
آسمونش ماه نداره ...
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته.
بحران نبودن تو آشکار شده.
کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما.
پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته
و خیره شده به دور دستها،
به روزگاری کبود.
من همه چیز را باور میکنم
جز اینکه پاییز رد شود
و روزگار بیتو بهار شود.
یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای
و میخواهی بباری.
یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای
و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید
که پاییز بهاری محرمانه است،
بهاری خصوصی،
#حصهٔ_بهره
عادلانهای از عشق.
فعلاً نمیخواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخهای آویزان است.
پاییز شده و هنوز در دستهای من،
#عطر تو باقی است...
#محمد_صالح_علا
محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته.
بحران نبودن تو آشکار شده.
کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما.
پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته
و خیره شده به دور دستها،
به روزگاری کبود.
من همه چیز را باور میکنم
جز اینکه پاییز رد شود
و روزگار بیتو بهار شود.
یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای
و میخواهی بباری.
یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای
و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید
که پاییز بهاری محرمانه است،
بهاری خصوصی،
#حصهٔ_بهره
عادلانهای از عشق.
فعلاً نمیخواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخهای آویزان است.
پاییز شده و هنوز در دستهای من،
#عطر تو باقی است...
#محمد_صالح_علا