@asheghanehaye_fatima
تمام حاصلم را در بساط شهر گستردم
خریداری ندارد بین این بی دردها دردم
زنی از نسل اشرافی ترین غم های تاریخم
که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم
اگر آواره ام گم کرده ام ایل و تبارم را
و در سردرگمی هایم به دنبال تو می گردم
خیابان خوابِ چشمانِ تو در این شهرِ خاموشم
اگر چشم تو را پیدا نمی کردم چه می کردم؟
نسیمی از شمال شرق از بلخم، تماشا کن
که رقصی مولوی تر از غزلهای تو آوردم ...
#سیده_تکتم_حسینی
تمام حاصلم را در بساط شهر گستردم
خریداری ندارد بین این بی دردها دردم
زنی از نسل اشرافی ترین غم های تاریخم
که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم
اگر آواره ام گم کرده ام ایل و تبارم را
و در سردرگمی هایم به دنبال تو می گردم
خیابان خوابِ چشمانِ تو در این شهرِ خاموشم
اگر چشم تو را پیدا نمی کردم چه می کردم؟
نسیمی از شمال شرق از بلخم، تماشا کن
که رقصی مولوی تر از غزلهای تو آوردم ...
#سیده_تکتم_حسینی
@asheghanehaye_fatima
اگر من مرد بودم ،
لااقل دستهایت را نمیگرفتم ،
تا بعد رفتنم
خاطرهی بوی عطر مردانهام
تا مدتها روی سرانگشتان نازک زنانهات
نماند،
و تو را دیوانه نکند.
اگر من مرد بودم،
حرف میزدم .
شعر نمیخواندم .
تا صدای بمِ خوشآهنگ مردانهام ،
را
التماسگونه،
نخواهی
روزی صد بار
بشنوی.
اگر من مرد بودم،
به حرمت مردانگیام
حتی اگر دلم پیش دیگری میرفت
پایم را پس نمیکشیدم.
اگر من مرد بودم
گوش چشمم را میکشیدم
تا دزدانه
سرک نکشد پشت دیوار همسایه.
اگر من مرد بودم
بوسهی روی پیشانیات را
مهر میکردم،
پای عهد نانوشتهای از معرفت
تا دستهای سردت
نلرزد
وقتی بیمحابا
به سوی خودم میکشانمشان.
اگر من مرد بودم،
وقتی میدیدم
تو
حتی دستانت را
از روی شرم زنانه
پس میکشیدی
آغوشت را
بهانهی رفتنم
نمیکردم.
اگر من مرد بودم ،
شعرهای زنانهای
دلم را نمیربود
و گوشهایم را پنبه میگذاشتم ،
تا احساس سرکشم بفهمد
در یک قلب
دو محبوب نمیگنجد...
اگر من مرد بودم...
اما من مرد نیستم.
من دستهایم زنانه است .
شعرهایم زنانه است .
زلفام پریشان است.
اما بدان،
قولم همیشه مردانه است
حتی اگر مرد نباشم.
#شبنم_نادری
اگر من مرد بودم ،
لااقل دستهایت را نمیگرفتم ،
تا بعد رفتنم
خاطرهی بوی عطر مردانهام
تا مدتها روی سرانگشتان نازک زنانهات
نماند،
و تو را دیوانه نکند.
اگر من مرد بودم،
حرف میزدم .
شعر نمیخواندم .
تا صدای بمِ خوشآهنگ مردانهام ،
را
التماسگونه،
نخواهی
روزی صد بار
بشنوی.
اگر من مرد بودم،
به حرمت مردانگیام
حتی اگر دلم پیش دیگری میرفت
پایم را پس نمیکشیدم.
اگر من مرد بودم
گوش چشمم را میکشیدم
تا دزدانه
سرک نکشد پشت دیوار همسایه.
اگر من مرد بودم
بوسهی روی پیشانیات را
مهر میکردم،
پای عهد نانوشتهای از معرفت
تا دستهای سردت
نلرزد
وقتی بیمحابا
به سوی خودم میکشانمشان.
اگر من مرد بودم،
وقتی میدیدم
تو
حتی دستانت را
از روی شرم زنانه
پس میکشیدی
آغوشت را
بهانهی رفتنم
نمیکردم.
اگر من مرد بودم ،
شعرهای زنانهای
دلم را نمیربود
و گوشهایم را پنبه میگذاشتم ،
تا احساس سرکشم بفهمد
در یک قلب
دو محبوب نمیگنجد...
اگر من مرد بودم...
اما من مرد نیستم.
من دستهایم زنانه است .
شعرهایم زنانه است .
زلفام پریشان است.
اما بدان،
قولم همیشه مردانه است
حتی اگر مرد نباشم.
#شبنم_نادری
@asheghanehaye_fatima
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم
#مصطفی_زاهدی
زمانی می رسد،
که از کسی که خیلی آزارت داده
نه دلگیر هستی نه متنفر،
فقط هر چه فکر می کنی
بخاطرش نمی آوری...✌️
#نسرین_بهجتی
که از کسی که خیلی آزارت داده
نه دلگیر هستی نه متنفر،
فقط هر چه فکر می کنی
بخاطرش نمی آوری...✌️
#نسرین_بهجتی
@asheghanehaye_fatima
خنده هایت پرنده های منند
یقه ای باز از درختان را
پستچی های بی ملاحظه اند
در نفسهام راه بندان را
خنده هایت سپیده دم در پوست
حس پرتاپ گردباد از کوه
سقف این باغهای بی آغوش
طعم غلتیده توی گلدان را
وزش آب روی واگن هام
روی ریلی که می کشد در من
سمت متروک یادهای بلند
رگ خوابیده ی زمستان را
در نفسهای استخوانی برف
توی رگهای ناگهانی رود
خنده هایت تکان زندگی اند
صبح زودند پلک باران را
خنده هایت گوزن ها در برف
چند تا رد پای شادترند!
در لباس قدیمی جنگل
عطر کاج اند شاخساران را
از تو تا بعدهای گریه شدن
اسب هایی که می دوند از من
روز هر روز خنده های تواند
شب هر روز بی تو هذیان را
از تو تا بعدهای خودمرگی
در گلویم اریب اسکله هاست
_وقتی از مه_که خواب می بینم
از تن رفتن ات خیابان را
خنده هایت برهنه در برکه
حسرت تند دیدن اند، بخند
باد کوتاه لای موهایت
می تکاند بنفشه زاران را
#مریم_مایلی_زرین
خنده هایت پرنده های منند
یقه ای باز از درختان را
پستچی های بی ملاحظه اند
در نفسهام راه بندان را
خنده هایت سپیده دم در پوست
حس پرتاپ گردباد از کوه
سقف این باغهای بی آغوش
طعم غلتیده توی گلدان را
وزش آب روی واگن هام
روی ریلی که می کشد در من
سمت متروک یادهای بلند
رگ خوابیده ی زمستان را
در نفسهای استخوانی برف
توی رگهای ناگهانی رود
خنده هایت تکان زندگی اند
صبح زودند پلک باران را
خنده هایت گوزن ها در برف
چند تا رد پای شادترند!
در لباس قدیمی جنگل
عطر کاج اند شاخساران را
از تو تا بعدهای گریه شدن
اسب هایی که می دوند از من
روز هر روز خنده های تواند
شب هر روز بی تو هذیان را
از تو تا بعدهای خودمرگی
در گلویم اریب اسکله هاست
_وقتی از مه_که خواب می بینم
از تن رفتن ات خیابان را
خنده هایت برهنه در برکه
حسرت تند دیدن اند، بخند
باد کوتاه لای موهایت
می تکاند بنفشه زاران را
#مریم_مایلی_زرین
@asheghanehaye_fatima
هرگز دمی ز یاد تو غافل نبودهایم
یا گفتهایم نامِ تو را
یا شنیدهایم
#رفیق_اصفهانی
هرگز دمی ز یاد تو غافل نبودهایم
یا گفتهایم نامِ تو را
یا شنیدهایم
#رفیق_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
@asheghanehaye_fatima
اين روزها
حسادت از چشمانم بيرون مي پاشد
و روحم را زخم مي زند
حسادت مي كنم
به پيراهنت
كه چنان تنگ
تو را
در آغوش گرفته است
به كتاب هايت
كه عاشقانه
زل زده اند به چشمانت
به ديوارهاي اتاقت
كه عطر تنت را نفس مي كشند
حسادت مي كنم به خواب هايت
كه ديگر مرا نمي بينند
و به تمام اين روزها
كه بي من
تو را زندگي مي كنند
و لعنت به تمام اين روزها ......
#سارا_قبادی
اين روزها
حسادت از چشمانم بيرون مي پاشد
و روحم را زخم مي زند
حسادت مي كنم
به پيراهنت
كه چنان تنگ
تو را
در آغوش گرفته است
به كتاب هايت
كه عاشقانه
زل زده اند به چشمانت
به ديوارهاي اتاقت
كه عطر تنت را نفس مي كشند
حسادت مي كنم به خواب هايت
كه ديگر مرا نمي بينند
و به تمام اين روزها
كه بي من
تو را زندگي مي كنند
و لعنت به تمام اين روزها ......
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
برای زنگ زدن به من
این وقت شب خیلی دیر است
برای زنگ زدن به تو
این وقت صبح هنوز خیلی زود است
با این ملاحظه های ابلهانه سر می کنیم.
به من بگو در کدام لحظه ای
عشق اسیر وقت و برنامه ی ملاحظه کاران شد؟
#برایان_پاتن
برای زنگ زدن به من
این وقت شب خیلی دیر است
برای زنگ زدن به تو
این وقت صبح هنوز خیلی زود است
با این ملاحظه های ابلهانه سر می کنیم.
به من بگو در کدام لحظه ای
عشق اسیر وقت و برنامه ی ملاحظه کاران شد؟
#برایان_پاتن
مثل درختی
که به سوی آفتاب قد میکشد،
همهی وجودم دستی شده است،
و همهی دستم خواهشی:
خواهشِ تو
#احمد_شاملو
@adheghanehaye_fatima
که به سوی آفتاب قد میکشد،
همهی وجودم دستی شده است،
و همهی دستم خواهشی:
خواهشِ تو
#احمد_شاملو
@adheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"درماندگی من"
در فکرِ شیاطینِ جهنم،
به گلدانی زیبا خیرهام.
زنی در اتاقخوابم
با عصبانیت چراغ را خاموش و روشن میکند.
مشاجره بدی داشتیم.
من اینجا نشستهام
و سیگاری هندی دود میکنم
و رادیو اُپرایی به زبانی دیگر پخش میکند.
از پنجره سمت چپم
چراغهای شبانه شهر پیداست
و من فقط میخواهم
که این شجاعت را داشتم
تا بر این ترس غلبه کنم
و همهچیز را دوباره روبهراه کنم.
ولی خشمی از روی ترحم
مانعم میشود.
سیگار بر لب
در انتظار
متحیر
درمییابم
که جهنم را خودمان میسازیم.
در اتاق
آن زن نشسته است
و مدام چراغ را خاموش و روشن میکند.
روشن،
خاموش.
#چارلز_بوکفسکی
از کتاب #لذتهای_نفرین_شده
"درماندگی من"
در فکرِ شیاطینِ جهنم،
به گلدانی زیبا خیرهام.
زنی در اتاقخوابم
با عصبانیت چراغ را خاموش و روشن میکند.
مشاجره بدی داشتیم.
من اینجا نشستهام
و سیگاری هندی دود میکنم
و رادیو اُپرایی به زبانی دیگر پخش میکند.
از پنجره سمت چپم
چراغهای شبانه شهر پیداست
و من فقط میخواهم
که این شجاعت را داشتم
تا بر این ترس غلبه کنم
و همهچیز را دوباره روبهراه کنم.
ولی خشمی از روی ترحم
مانعم میشود.
سیگار بر لب
در انتظار
متحیر
درمییابم
که جهنم را خودمان میسازیم.
در اتاق
آن زن نشسته است
و مدام چراغ را خاموش و روشن میکند.
روشن،
خاموش.
#چارلز_بوکفسکی
از کتاب #لذتهای_نفرین_شده
@asheghanehaye_fatima
به زنجیر تعلق
گرچه محکم بستهام دل را
نسیمی گر وزد بر طُره ی دلدار میلرزم
#صائب_تبریزی
به زنجیر تعلق
گرچه محکم بستهام دل را
نسیمی گر وزد بر طُره ی دلدار میلرزم
#صائب_تبریزی
@asheghanehaye_fatima
اگر من درختم
پس روزی به زمین می افتم
از من پایه نسازید!
مرا در شومینه نیندازید
از من پُلی بسازید بر بستر رودی
دری
یا چارچوبی!
جایی که دونفر به یکدیگر می رسند
و عشق می بازند...
#مارسیلیوس_مارتینایتیس
اگر من درختم
پس روزی به زمین می افتم
از من پایه نسازید!
مرا در شومینه نیندازید
از من پُلی بسازید بر بستر رودی
دری
یا چارچوبی!
جایی که دونفر به یکدیگر می رسند
و عشق می بازند...
#مارسیلیوس_مارتینایتیس
چه خوش لحظه هايي
كه دزدانه از هم
نگاهي ربوديم و رازي نهفتيم
چه خوش لحظه هايي
كه مي خواهمت را
به شرم و خموشي نگفتيم و
گفتيم...!
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
كه دزدانه از هم
نگاهي ربوديم و رازي نهفتيم
چه خوش لحظه هايي
كه مي خواهمت را
به شرم و خموشي نگفتيم و
گفتيم...!
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو را دوست می دارم.
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته و با خاطره قطارهای درگذر قیاس کنم.
تو آخرین قطاری که ره می سپارد شب و روز در رگهای دستانم،
تو آخرین قطاری،
من آخرین ایستگاه.
تو را دوست دارم.
نمی خواهم تو را با آب یا باد،
با تقویم میلادی یا هجری،
با آمد و شد موج دریا،
با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم.
بگذار فال بینان یا خطوط قهوه در ته فنجان هرچه می خواهند بگویند.
چشمان تو تنها پیشگویی است برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان.
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام🍀
تو را دوست می دارم.
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته و با خاطره قطارهای درگذر قیاس کنم.
تو آخرین قطاری که ره می سپارد شب و روز در رگهای دستانم،
تو آخرین قطاری،
من آخرین ایستگاه.
تو را دوست دارم.
نمی خواهم تو را با آب یا باد،
با تقویم میلادی یا هجری،
با آمد و شد موج دریا،
با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم.
بگذار فال بینان یا خطوط قهوه در ته فنجان هرچه می خواهند بگویند.
چشمان تو تنها پیشگویی است برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان.
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام🍀
بی خیال تمام دلواپسی هایمان
به موسیقی دلنواز گوش کن
فنجانت را سر بکش
و بگذار آنقدر حالمان خوب باشد که
یادمان برود
امروز چند شنبه است
سلاااام صبحتون عسل❤️
@asheghanehaye_fatima
به موسیقی دلنواز گوش کن
فنجانت را سر بکش
و بگذار آنقدر حالمان خوب باشد که
یادمان برود
امروز چند شنبه است
سلاااام صبحتون عسل❤️
@asheghanehaye_fatima