عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




می‌خواهم خدا
بین مرگِ من و بوسه‌های تو گیج شود
آنهمه شراب یادت رفت
قلبم را مشت ‌کنی
قطره قطره بچکانی
در جامی که دستت بود ؟

می‌خواهم تو را جوری پرستش کنم
که خدا خودش را از اول خلق کند
آنهمه رنگ‌ یادت رفت
یکیش را تنت کنی
دنبال دگمه نگردد دستم ؟

می‌خواهم خدا را توی بغلت پرپر کنم
آنهمه خدا یادت رفت
یک آدم هست برای ستایش تو ؟

می‌خواهم موهام را شانه نزنم
انگشت‌هات گیر بیفتد لای موهام
آنهمه بوی جنگل یادت رفت
در موهات گم شوم
نترسی یک وقت ؟

می‌خواهم کاری کنم
که خدا مرا ببرد توی لباس‌های تو
و تو
توی لباس‌های پاره پاره‌ی من
دنبال خودت بگردی

آنهمه جوهر
چرا یادم رفت
دست‌های جوهری‌ام را
به زندگی‌ات بکشم؟

#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima



❑تنها یک لبخند


تنها یک لبخند
هر ستاره را
با تاریکیِ شب
به جدال برمی انگیزد،
تنها لبخندی
بین هر دوی ما …

و آبیِ چشمان سرورآمیزت
در برابر حجم شب
شعلۀ خود را
در دیدگان من می یابد.

من بوسیله نیازم به دانستن
دیده ام که شب عمیق
روز را می آفریند؛
بی هیچ تغییری در سیمای ما!

■پل الوار
■ترجمه:زهره مهرجو

#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima



از ماه

لکه ای بر پنجره مانده است

از تمام آب های جهان

قطره ای بر گونه ی تو

و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند

که خون خشک شده

دیگر نام یک رنگ است



از فیل ها

گردنبندی بر گردن هایمان

و از نهنگ

شامی مفصل بر میز



فردا صبح

انسان به کوچه می آید

و درختان از ترس

پشت گنجشکها پنهان می شوند



#گروس_عبدالملکیان
#زنی را دیدم
که همچون گلهای صورتی پرده ی اتاق
سیر شده بود از اسیرشدن !

دلش فقط
گرمی آفتاب را می خواست . . .










#سوما_تکیه_خواه

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



بهتی عریان،
تمام کلمات‌ام را ویران می‌کند.
مکالمه‌ای درباره‌ی تن یک زن…
آگاه از زیبایی‌اش ,
می‌جنگد با خاموشی‌ام
به خاطر رخوت، به خاطر آواز،
برای نعت و برای نبوت حتی.
ولی.... ، انگار
همیشه چیزی کم است
و
باید اضافه شود
و شهوت،
پیشاپیش پا پیش‌نهاده است.
هر عشقی، دردناک است.


#ولادیمیر_هولان
ترجمه:
#محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima






بعضی وقت ها حس میکنم یک نفرم
ولی جای چند نفر نه، جای چند هزاااار نفر زخم خوردم!
جای چند نفر درد کشیدم!
و جای چند نفر خسته م.....
خیلی خسته....
.
فکر می کنم
یک نفر تحمل چه اندازه آزار رو داره ؟!
تحمل چقدر تنهایی
چقدر حرف نزدن
چقدر فراموش کردن...
یا حتی فراموش شدن!
.
فکر می کنم،
این روزا، این آدمان که تلخ تر شدن،
یا آستانه ی صبر من اومده پایین؟؟
.
فکر میکنم
مگه چقدر زنده ایم؟؟
مگه چقدر قراره زندگی کنیم؟!
چی باعث میشه به خودمون اجازه ی بعضی کارا رو بدیم، یا حق بعضی چیزا رو از خودمون بگیریم؟!
چرا نمی تونیم آدمای دیگه رو درک کنیم؟!
من حتی بعضی وقت ها خودمم درک نمی کنم!
چرا این روزا همه چیز انقدر سخت میگذره؟؟
.
این سوالا پرسیدنی نیست
گریه کردنیه!
خسته ام...
شاید بلاخره یه شب، که مثل امشب جای چند نفر شکستم،
بتونم جای چند نفر هم گریه کنم!
جای چند نفر هم چشامو روی آدما ببندم
بعدش از همه چیز بگذرم و
به جاش جای چند نفر هم بلند شم و...
وایسم رو پاهای خودم!
درست رو تیکه تیکه های
دلی که شکستینش!


#اهورا_فروزان
#نوشتنی
@asheghanehaye_fatima



دوستم داشته‌ باش...
و بیمناکِ گام‌هایت نباش
بانوی آبگونم
در زنانگی نمی‌کوشی
تنت بیرون از آب
و گیسوانت بیرون از آب
و پستانت... مرغابی سپید
که بی‌آب زنده نمی‌ماند
دوستم داشته‌باش... با پاکی و گناهم
در طلوع و غروبم
و بپوشانم
ای طاقِ گل
ای بیشه‌زارِ مهر
عریانم کن
و ببار
بر تشنگیِ بیابانم
چون شمع در دهانم آب شو
و به‌جانم بیامیز
عریانم کن... و دو نیم‌ کُن لبانم را
ای موسایِ در سینا!


■نزار قبانی
■ترجمه: آرش افشار


#نزار_قبانی
من قیدِ ...
بهشت رفتنم را زده ام؛
بوسیدنِ تو گناه دارد ...؟
به دررك ......!!🙈😊

#وحید_اشجع

@asheghanehaye_fatima
:
دست هایم را بگیر
و بگذار خورشید سهم دستان من شود
می خواهم این بار
طلوع صبح را
با گرمای دستان توووو
جشن بگیرم

#امیرعباس_خالقوردی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آفتاب
منم !
کسی شاید نداند اما
نور
انعکاس لبخندهای روشن توست
در آینه ی چشم های من ...
روشن نگاهم دار !
همیشه بخند...



#معصومه_صابر
@asheghanehaye_fatima
.


صبح،صدای ضبط صوت نیسان آبی رنگ ضایعاتی
که جان جوانی مرا گوش می دهد
صبح،تق تق کفش های پاشنه بلند زنی با پالتوی قرمز رنگ
صبح،کاسه ی شیری که پشت در برای نازی محیا می کنم
 صبح،قل قل کتری سفید با گل های بنفش
صبح،عروسی گنجشکان در تراس آشپزخانه به صرف نان خشکُ کاسه ی آب
صبح ،لقمه ی نان و پنیرو گردو در کیف پسرم
صبح،بافتن موهای دخترم
صبح،رفتن من در  محضر آینه ی مقدس
و آشکار شدن راز ،
یک خط دیگر روی صورتم......





#سمیرا_خلج
ُل_یَخ
و با اين همه
ما به اين جهان نيامده ایم
 كه به آسانی بميريم
 آن هم در سپيده‌دمی كه بوی ليمو می‌آيد

#یانیس_ریتسوس
ترجمه‌:
#محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



.
من مرگ نور را
باور نمی کنم
و مرگ عشقهای قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که می شکفت
در قلبهای ملتهب ما
مانند ذره ذره مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پرشکسته
تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با چه شور و شوق
تصویر جاودانه آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان در پا
من را نشانده اند
من را به قعر دره بی نام و بی نشان
با سر کشانده اند
بر دست و پای من
زنجیر کندنیست
اما درون سینه من
زخمی ست در نهان
شعری ؟
نه
آتشی ست
این ناسروده در دلم
این موج اضطراب
من مانده ام ز پا
ولی آن دورها هنوز
نوری ست شعله ای ست
خورشید روشنی ست
که می خواندم مدام
اینجا درون سینه من زخم کهنه ای ست
که می کاهد مدام
با رشک نوبهار بگویید
زین قعر دره مانده خبر دارد
یا روز و روزگاری
بر عاشق شکسته گذر دارد ؟

#حميدمصدق
@asheghanehaye_fatima



زیبایی تو
سینی چای را برمی‌گرداند!
غمگینم
بی آنکه کودکی به دنیا آورده باشم،
غمگینم
مرا دوست داشته باش
چنان باورت می‌کنم
که شاخه‌هایت به شکستن امیدوار شوند
من دختر یک کشاورزم
آب باش و با من مهربانی کن!
سرکشی نکن
قلب من از قدم‌های تو پیشی می‌گیرد

بگذار شب بیاید و خیابان را خلوت کند
تا تو را در آغوش بگیرم

تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینی‌ات کم نمی‌کند
همیشه چای می‌خوری و شعر می‌خوانی
صدای تو دلتنگم نمی‌کند
تنهایم می‌کند!


#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima




ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ
ﺑﻌﻀﻰ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﺬﺕ ﺍﺵ ﻣﻰ ﺍﺭﺯﺩ !
ﻣﺜﻞ
ﺳﺮ ﻛﺸﯿﺪﻥ ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ
ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭼﻠﻪ ﻯ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﻭ ﯾﺎ . . .
ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗـــﻮ
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻯ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻰ !
ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﻧﺪﻫﺪ
ﻭﻗﺘﻰ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺕ
ﻧﻮﻋﻰ ﻣﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ !




#ﺑﻬﺮﻧﮓ_ﻗﺎﺳﻤﻰ
@asheghanehaye_fatima



‌ ابتدایش را که به روی هم نیاوردیم
بیا انتهایش را هم....
ببین..،
وقتی نمانده است
بیا #تقدیر را برگشت بزنیم
کمی در هم اتراق کنیم
اتراق یعنی
از #آرامش مدیونِ به #آغوشت که بگذرم
این شعرهای گاه و بیگاه،
نمک پروردۀ خنده‌های تو اَند..
و #چشمانت..
آه چشمانت هنوز
آبستنِ اتفاق‌ها.. یی است که باید
در آغوشِ من رخ دهند..

ابتدایش را
که به روی هم نیاوردیم..
بیا و لب‌های رفتنم را گاز بگیر.. و
با کلاسیک‌ترین #زنانگیِ دنیا
تنها دلم را ببر که
نازت را بکشم به رخِ رفتن تا
انتهایش را هم..
می‌دانی.. انتهایش را هم می‌شود
_ باور کن می‌شود _
به روی هم نیاوریم.. اگر
سایه شوی روی سر بی‌کسی‌هایم..

#حمیدرضا_هندی
@asheghanehaye_fatima




‍ پدرم همیشه می گفت:
زود خوابیدن و زود بیدار شدن
آدم را سالم، پولدار و عاقل می کند.

درخانه ساعت هشت، چراغ ها خاموش بود و سپیده دم با بوی قهوه و بیکن و نیمرو از خواب بلند می شدیم.
پدرم یک عمر این دستور را دنبال کرد، جوان مرد و مفلس و فکر میکنم چندان هم عاقل نبود.
من نصیحت اورا گوش نکردم، دیر خوابیدم،دیر بیدار شدم.
حالا نمی گویم دنیا را فتح کرده ام، اما ترافیک صبح ها را دیگر ندارم، از خیلی از دردسرهای معمولی دورم و با آدم های جدید و بی نظیر آشنا شده ام یکی از آن ها خودم، کسی که پدرم هرگز او را نشناخت...

#چارلز_بوکوفسکی
#آویزان_از_نخ
در آغوش هم
در این دایره‌ی بی‌پایان
من امتداد توام
یا تو امتداد منی!


🔺#شمس_لنگرودی


@asheghanehaye_fatima