عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
صبح :
هجوم چشم های توست.
وقتی ناگهان ؛
در من شعری می شوی .
به وسعت طلوع یک زندگی ،
صبح را دوست دارم .
وقتی ؛
سرآغازش تو باشی ...

#مریم_پورقلی


‌‌@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت

لب هام را کدام نخ بخیه می‌زند به گلوت؟

کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد می‌کند

اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست:
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام

چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته

حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی اید .
بگو
نشسته ای
گلویت را ماهرانه می‌بافی
رج به رج
که شکافته بودند

در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام


#نگین_فرهود
@asheghanehaye_fatima




تو آیینه یه فرم دل میبری
تو بستر یه فرم دیگه
بیخیال زر زر مردم!
غروبی حسابی بزک کن چشمارو...
بیا تو کافه تا چشم حسودا بترکه!
کار مردم وراجی و شایعه ساختنه
خیالی نیست
مگه خاطرخواه نیستیم؟!



#اورهان_ولی
@asheghanehaye_fatima



حالا، اگر فقط جای دیگران خالی بود، غصه‌ای نداشتم،

آدم هرجور بتواند با جای خالی دیگران کنار می‌آید،

اما جای خود من خالی است
و این جای خالی دیگر شوخی بردار نیست...



#دن_کاسمورو
#ماشادو د آسیس
@asheghanehaye_fatima



وقتی تو نیستی ...
شادی کلام نامفهومی ست !

و " دوستت می‌ دارم " رازی‌ ست ،
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند !
و مـــَـن چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا ،
به تو معتادند ...

#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima



میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم
زیر سایه خودم، رها از آدم ها
و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده
که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست

میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم
و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم

نمیخواهم  این دوست داشتنِ زیاد را
که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره
و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره
از دلهره به دلتنگی
از دلتنگی به حماقت

میخواهم که نخواهم

" خواستنِ دیوانه وار "
با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "
روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش
به " خستگی " می انجامد

#پریسا_زابلی_پور
از کتاب #او_همچنان_غایب
من چنان عاشق رویت
که زِ خود بی خبرم

#سعدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.



دختر
که شاعر شود
غذا می‌سوزد
ظرفها نشسته می‌مانند
لباس‌ها گم می‌شوند
اما...
خانه حتما گرم خواهد ماند!




#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima



منتظرم؛

و جای خالی‌ات در من آن‌قدر عمیق شده‌ا‌ست
که می‌شود هر پنج‌شنبه کنارش نشست
و مگر مرگ
کفش‌هایش چقدر سنگین است؟
که جای پایش این‌همه گود است..!

#ليلا_كردبچه
@asheghanehaye_fatima




زیبای من!
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
می‌دانم، شب از چشم‌های تو می‌آید
پنهانی به دره‌ها می‌ریزد
بر کوه‌ها و دشت‌ها می‌گسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود می‌پوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است!


« #لوسیان_بلاگا»
ترجمه: نفیسه نواب‌پور

#شعر
@asheghanehaye_fatima




من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
اين فال را برای دلم ديد...

ديری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهيان و تنهايی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشايم
با يک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم...

اما
من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه اي که با شب مي رفت
اين فال را براي دلم ديد.

«شفيعی کدکنی»

#شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima



زندگی
شايد
آسان تر می بود
اگر هرگز
تو را نديده بودم.

اندوهمان کم تر می بود
هر بار
که ناگزيريم از هم جدا شويم
ترسمان کم تر می بود
از جدايی بعدها
و بعدترها...

و نيز وقتی نيستی
اين همه
در اشتياق توان سوزت نمی سوختم
که می خواهد به هر قيمتی
ناممکن را ممکن سازد
آن هم فوری
در اولين فرصت
و آن گاه که تحقق نيافت
سرخورده می شود و
به نفس نفس مي افتد.

زندگي
چه بسا
آسان تر می بود
اگر تو را
نديده بودم
فقط اين که در آن صورت
ديگر زندگی من نبود...

«اریش فرید»

#اریش_فرید
@asheghanehaye_fatima


ﻣﻦ ﻫﻨوز

ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.

«ناظم حکمت»

#ناظم_حکمت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌‌
نیستی؟!
اما من
دارمت
همیشه....

جایی خلوت ودنج
لا به لای تمام نداشته هایم!

#سعید__عالمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



حواست به مدل سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی

آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد...


#منیره_حسینی
_
@asheghanehye_fatima




وقتی عاشقم
حس می کنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید می رانم

وقتی عاشقم
نور سیالی می شوم
پنهان از نظر ها
و شعر ها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم می شوند

وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می کند
و سبزه بر زبانم می روید
وقتی عاشقم
زمانی می شوم خارج ازهر زمان

وقتی بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سویم می دوند

«نزار قبانی »
ترجمه: فرشته وزیری نسب

#نزار_قبانی
قناعتی در کار نیست!
برای زنان، دوست داشتنِ زیاد یک نفر
و برای مردان
دوست داشتن چند نفر زیادتر...

#حمید_جدیدی
#تلخ_نوشت
عکس : #خاویر_میسراچ


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


.
خرد تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود...
و مکر تا به مردان میرسد
نام عقل میگیرد..!!!

درخواست توجه تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت!!!

عدالت تقسیم شد آسوده باشید....!

#بهرام_بیضایی
@asheghanehaye_fatima



کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به دید شخص بستگی دارد. منظورم اینست که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه مرگ را که وجودش را می‌جود، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟‌ یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارکتان چطور است؟ خوب، چه می‌گوئید؟»
بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»
کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگهای کشیده گردنش نمایان شد. «حال کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رودررویش ایستاده‌ام.» ...!

«گفتگو با کافکا _ گوستاو یانوش_ ترجمه: فرامز بهزاد»

#کتاب_خوانی
#کافکا
@asheghanehaye_fatima



باید یکی باشد ...
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی
باید یکی باشد ...
که وقتی دلت برای مداد رنگی های کودکی ات تنگ شد ، به ناخن هایش خیره شوی و سوار بر رنگین کمانی به کودکی ات سفر کنی
باید یکی باشد ...
یکی که حصارِ تنهایی ات را بر هم زند و به تو بگوید که دوستَت دارم
آدم است دیگر
و آدمی به همین دوستَت دارم هاست که زنده است.




#علیرضا_بهجتی