عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل .
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت .

لب هام را کدام نخ  بخیه می زند به گلوت ؟!

کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد میکند .

اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست :
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام .

چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته .

حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی آید .
بگو
 نشسته ای
گلویت را ماهرانه میبافی
رج به رج
که شکافته بودند .

در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام .


#نگین_فرهود
@asheghanehaye_fatima




که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت

لب هام را کدام نخ بخیه می‌زند به گلوت؟

کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد می‌کند

اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست:
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام

چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته

حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی اید .
بگو
نشسته ای
گلویت را ماهرانه می‌بافی
رج به رج
که شکافته بودند

در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام


#نگین_فرهود
@asheghanehaye_fatima




ماه را بردار
که شب
با خالی از ما می گرید وُ جهان
می شکند
لای استخوان .
چه قامتی شب دارد وقتی
به من متصل است وُ لب هاش
رسیده تا گردن ام .
- بمیر !
- بمیرم کِی از بدنم ؟
بمیرم در لرزِ خاک ، کجا و غمگین نباشم طوری که بخندد مرگ
بمیرم از بگویم ماه را بردار
که شب بلند نمی شود از جایش در شب
دریده از چند هجای محزونِ در صدات
دریده از دیگر نباشی و آشپزخانه غمگین
دریده از لکه لکه های نور
که ریخته از لوستر به کاشی وُ می شکند
شکست و پایین ریخت
ترس ام از صورت
از صورت
دو چشمِ معلق
پایین ریخت
ندیده بود که چند هجا می زند از رگ بیرون وُ
خون
تقلای جوشیدنِ خود نشنید
که جز من
در گوشِ پچپچه
هیچ کس
حرفی نمی زند از به آرامی بمیر ...




#نگین_فرهود

کتاب : #از_رنج_اشیاء
نشر : #حکمت_کلمه ( چاپ شده در ۱۳۹۷)
@asheghanehaye_fatima




که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل.
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت .

لب هام را کدام نخ بخیه می زند به گلوت ؟!

کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد میکند .

اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست :
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام .

چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته .

حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی اید .
بگو
نشسته ای
گلویت را ماهرانه میبافی
رج به رج
که شکافته بودند .

در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام .


#نگین_فرهود