عاشقانه های فاطیما
809 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
قبل از طلوع خورشید
دریا که هنوز سفیدِ سفید است،
به راه خواهی افتاد.
شهوتِ گرفتن پارو در کفِ دست هایت،
سعادتِ انجام دادنِ کاری در آن
خواهی رفت،
در تلاطمِ تورهای ماهیگیری خواهی رفت.
از رو به رو ماهی ها به راهت خواهند آمد؛
شاد خواهی شد.
تورها را که تکان بدهی
دریا را، پولک پولک به دست خواهی گرفت؛
زمانی که در گورستان های سنگلاخ هایشان،
روح مرغان دریایی سکوت می کند،
ناگهان،
قیامتی در افق ها بر پا خواهد شد.
پری های دریایی را می گویی،
پرندگان را می گویی؛
عید ها، گشت و گذارها را می گویی،
جشن ها و شادی ها را می گویی؟
جماعت عروسی ها را، نخ های رنگی را،
تور صورت ها را، چراغانی ها را؟
هی!
چرا ایستاده ای، خودت را به دریا بزن؛
کسی منتظرت هست، بی خیال شو؛
مگر نمی بینی، در همه جا آزادی را؛
بادبان شو، پارو باش، سکان شو؛
ماهی شو، آب باش؛
برو تا آنجا که می توانی.

#اورهان_ولی

@asheghanehaye_fatima

در این صبح گاهان
که تکه‌ای از خورشید
در پشت بام خانه‌ها ایستاده‌ست
از پر سبک‌تر می‌شوم...

#اورهان_ولی


@asheghanehaye_fatima
کار و بار من این است
صبح‌ها آسمان را رنگ می‌زنم
وقتی شما همگی خوابید
و بیدار می‌شوید
و می‌بینید که آبی‌ست...

#اورهان_ولی



@asheghanehaye_fatima
اگر عاشق بودن
به من
غمگین ماندن را نمی‌آموخت
می‌توانستم
از دستِ
کسانی که دوستشان دارم
عصبانی باشم!

#اورهان_ولی

@asheghanehaye_fatima
‏می‌روم!
‏مرا زیبا به یاد بیاور ...


#اورهان_ولی

@asheghanehaye_fatima
مرا زیبا به یاد بیار
این ها، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچه های تان
سپس خاک ، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم

مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم
من، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ وقت، کاستی های ات را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش ات نکردم

مرا زیبا به یاد بیار
نامه هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم ، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخوانده ای
ثواب و عذابش ماند برای من
بی صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران، به رفتنم پی نبردی

مرا زیبا به یاد بیار
برای تو،
شب های به یاد ماندنی باقی گذاشته ام
برای تو خسته ترین سحرگاهان را
لیخندهایم، چشم هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده ام
و سلام هایی ناگفته
در گوشه گوشه ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه ها
به جا گذاشته ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت

مرا زیبا به یاد بیار
خواب هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابلای موهایت را
گرم کردن دستان یخ زده ات را
تمام لحظات شادمانی ات را به یاد بیار
بوسه هایم روی پیشانی ات را
فکر کن
به کسی که هر لحظه می تواند
در خانه ات را بزند
می دانی، به شگفت آوردنت را دوست دارم
و این آخرین سورپرایز من برای تو باشد
تمام روزهایی که با تو سپری کرده ام را
به آتش می کشم
می روم
مرا زیبا به یاد بیار.

#اورهان_ولی


@asheghanehaye_fatima
وقتی داشتیم دُم بادبادکی را می چسباندیم
که با هم درستش کرده بودیم
تپش قلب کوچکت را می دیدم
حتا از فکرم هم نمی گذشت
که احساساتم را به تو بگویم
آیا هنوز در قید حیاتی؟

#اورهان_ولی
• برگردان:شهرام شیدایی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعد از آن پیک‌های شراب
پس از آن ظرف‌های میوه
فراموش‌مان شد نغمه‌ای با هم سر دهیم
در آن غروب جدایی‌مان
به شهادت ستارگان شبانگاهی
ما باز هم آواز می‌خواندیم
اما
دیگر به تنهایی.

#اورهان_ولی
#شهرام_شیدایی

@asheghanehaye_fatima
اگر گریه کنم صدایم را خواهید شنید
لا به لای مصراع‌های شعرم
آیا می‌توانید لمس کنید
اشک‌هایم را
با دست‌هایتان ؟

از زیبایی ترانه‌ها وُ
بی کفایت بودن کلمه‌ها
بی خبر بودم
پیش از آن که به این درد دچار شوم

جایی هست ، می‌دانم
که می‌توان هر چیزی را به زبان آورد
خیلی نزدیک شده ام ، حسش می‌کنم
اما توان گفتنش را ندارم

#اورهان_ولی 
مترجم : مجتبی نهانی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چیزی به‌سان شراب در این حال‌وهواست
خراب می‌کند انسان را... خراب...
تو آیا هنوز اشتیاقی به سر داری؟
این‌که معشوق تو جایی دیگر
و خودت جایی دیگر
رنجور می‌کند انسان را... رنجور...

چیزی به‌سان شراب در این حال‌و‌هواست
مست می‌کند انسان را... مست...

#اورهان_ولی
برگردان: #ابوالفضل_پاشا

📕از کتابِ: «آیا دچار عشق شده‌ام» | نشر: #سرزمین_اهورایی

@asheghanehaye_fatima
■نخستین بامدادهای بهار

از پرِ پرندگان نیز سبک‌تر می‌شوم
در چنین بامدادها
که بر پشتِ بامِ روبه‌رو
خورشیدپاره‌یی پیداست
درون‌ام پر از نغمه‌ی پرندگان
و پر از ترانه‌هاست
با فریاد و هلهله راه می‌افتم
و در این حال‌وهوا
سرم به این‌سو... به آن‌سو می‌چرخد

منِ ساده این‌گونه می‌پندارم
که روزها همیشه این‌چنین - زیبا - پیش خواهد رفت
که تمامیِ بامدادها
همیشه این‌چنین - بهاری - خواهد بود
من نه در اندیشه‌ی کاروبار
نه در اندیشه‌ی بی‌پولی
با خودم می‌گویم:
«بگذار این پریشانی‌ها مانع‌ام باشند!»
من به شاعر بودنِ خود
قناعت می‌کنم
و آرامش می‌یابم

#اورهان_ولی


@asheghanehaye_fatima
■به‌سوی آزادی

پیش از طلوعِ آفتاب
هنگامی که رنگِ دریا هنوز به سفیدی می‌زند
راه می‌افتی
کفِ دست‌های‌ات را با شوق بسیار
به دورِ پاروها مشت می‌کنی
اندیشه‌ی انجام دادن کاری
در وجود تو شکلی از خوش‌بختی‌ست
و می‌روی...
می‌روی با تکان خوردن تورهای ماهی‌گیری
و ماهی‌ها در این مسیر
روبه‌روی تو ظاهر می‌شوند
و تو خوش‌حال می‌شوی
با تکان دادن تورها
تو دریا را - پولک پولک - به دست می‌آوری
در مزارهای روی تخته‌سنگ‌ها
وقتی که روح و روان پرنده‌های دریایی سکوت می‌کند
یک‌باره
در افق‌ها قیامتی برپا می‌شود
با خودت خواهی گفت:
آیا پری‎های دریایی‌اند؟
آیا پرنده‌هایند؟
آیا جشن و سروری برپاست؟
آیا عروس می‌برند؟
آیا چراغانی و شور و شوقی وجود دارد؟
هی...!
چه ایستاده‌یی! خودت را به دریا بینداز
اگر کسی از گذشته‌ها در انتظار توست به آن میندیش
مگر نمی‌بینی که آزادی همه‌جا را فراگرفته است؟
بادبان باش
پارو باش
سکان باش
ماهی باش
آب باش
و برو تا به آن‌جا که توانِ رفتن داری.

■شاعر: #اورهان_ولی

■برگردان: #ابوالفضل_پاشا

📕●از کتابِ: «آیا دچار عشق شده‌ام»


@asheghanehaye_fatima
آرزوها چیز دیگری
و خاطره‌ها چیز دیگری هستند
در شهری که آفتاب را ندیده است
بگو
    چه‌گونه می‌توان زندگی کرد؟

#اورهان_ولی


@asheghanehaye_fatima
چیزی به‌سان شراب در این حال‌وهواست
خراب می‌کند انسان را... خراب...
تو آیا هنوز اشتیاقی به سر داری؟
این‌که معشوق تو جایی دیگر
و خودت جایی دیگر
رنجور می‌کند انسان را... رنجور...
چیزی به‌سان شراب در این حال‌و‌هواست
مست می‌کند انسان را... مست...

#اورهان_ولی

@asheghanehaye_fatima
•~•~•

در برابر آینه   یک‌جور زیبایی
در رختخواب   جورِ دیگر
گوش به شایعات نده
سرمه بر چشمانت بزن
گرگ و میشِ غروب به قهوه‌خانه بیا تا دلِ حسودان بسوزد.
مردم حرفشان را خواهند زد
خیالت نباشد
مگر عاشق نیستیم ما؟

#اورهان_ولی


@asheghanehaye_fatima
.

آن ها که تنها زندگی نکرده‌اند...
نمی‌فهمند که سکوت...
چگونه آدم را می‌ترساند...
چگونه آدم با خودش حرف می‌زند...
نمی‌فهمند که آدم ...
چگونه به سمت آینه‌ها می‌دود...
در آرزوی دیدن یک همدم!

#اورهان_ولی

@asheghanehaye_fatima
🔵فکر می‌کنی دردِ من به خاطرِ خورشید است؟
چه فایده بهار بیاید؟
بادام‌ها شکوفه کنند؟
آخرش مگر مرگ نیست؟
هست، اما مگر من می‌ترسم
از مرگی که خورشید می‌آوَرَد؟
من که هر فروردین یک سال جوان‌تر می‌شوم،
هر بهار عاشق‌تر می‌شوم؛
می‌ترسم؟
آه، دوست من، درد من چیز دیگری‌ست...


#اورهان_ولی
رنگِ قایق‌ها مالِ شما
ترجمه‌ی #شهرام_شیدایی

@asheghanehaye_fatima
چشم به راه توام
در چنان هوایی بیا
که دست کشیدن از تو
غیر ممکن باشد.


#اورهان_ولی
برگردان: #مجتبی_نهانی


@asheghanehaye_fatima
آنان که تنها نزیسته‌اند
هرگز نمی‌دانند
سکوت چه ترسی دارد!
آدمی چگونه با خودش حرف می‌زند!
و چگونه سوی آینه می‌شتابد!
در حسرت یک جان،
هرگز نمی‌دانند.

#اورهان_ولی [ Orhan Veli / ترکیه، ۱۹۵۰-۱۹۱۴ ]



@asheghanehaye_fatima
مرا زیبا به یاد بیار
این‌ها، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی
که سیلاب شدم در کوچه‌های‌تان
سپس خاک، آب را کشید و
من محو گشتم.
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و مرا در کنار خود نیافتی.

مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن‌گونه که هستی
دوست داشتم
من، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ‌وقت، کاستی‌هایت را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش‌ات نکردم.

مرا زیبا به یاد بیار
نامه‌هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم، هر شب
که هنوز خیلی از آن‌ها را نخوانده‌ای
_ثواب و عذابش ماند برای من_
بی‌صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران، به رفتنم پی نبردی.

مرا زیبا به یاد بیار
برای تو،
شب‌های به یاد ماندنی باقی گذاشته‌ام
برای تو خسته‌ترین سحرگاهان را
لبخندهایم، چشم‌هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته‌ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده‌ام
و سلام‌هایی ناگفته
در گوشه گوشه‌ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه‌ها
بر جای گذاشته‌ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت.

مرا زیبا به یاد بیار
خواب‌هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابه‌لای موهایت را
گرم کردن دستان یخ‌زده‌ات را
تمام لحظات شادمانی‌ات را به یاد بیار
بوسه‌هایم روی پیشانی‌ات را.
فکر کن
به کسی که هر لحظه می‌تواند
در خانه‌ات را بزند
می‌دانی، به شگفت‌آوردنت را دوست دارم
و این آخرین پیام من برای تو باشد:
تمام روزهایی که با تو سپری کرده‌ام را
به آتش می‌کشم
می‌روم.

مرا زیبا به یاد بیار...


#اورهان_ولی



@asheghanehaye_fatima