.
ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ را بگیرد
شاید نتواند
جلوی مرگ کودکی را بگیرد
اما میتواند کاری کند
که دنیا به آن فکر کند.
#ژانپل_سارتر
@asheghanehaye_fatima
ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ را بگیرد
شاید نتواند
جلوی مرگ کودکی را بگیرد
اما میتواند کاری کند
که دنیا به آن فکر کند.
#ژانپل_سارتر
@asheghanehaye_fatima
.
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همینجای زندگیمان به بعد را مىساختیم.
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
@asheghanehaye_fatima
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همینجای زندگیمان به بعد را مىساختیم.
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
@asheghanehaye_fatima
.
زندگی همینه دیگه،
مثل قمارخونه میمونه
میبری، میبازی
ولی این همیشه قمارخونهس که برندهء نهائیه
و این به این معنی نیست که
به تو خوش نگذشته.
#وودی_آلن
@asheghanehaye_fatima
زندگی همینه دیگه،
مثل قمارخونه میمونه
میبری، میبازی
ولی این همیشه قمارخونهس که برندهء نهائیه
و این به این معنی نیست که
به تو خوش نگذشته.
#وودی_آلن
@asheghanehaye_fatima
هنوز ناتوانی در نوشتن را میشود نوشت
تاریکیای را که در ما به همهچیز نگاه میکند
و هیچگاه و هیچجا جُفت نمیشود.
تو فکر میکنی ما میتوانیم بقیۀ خوابهایمان را پیدا کنیم؟
کتابهایی را که تمام میشوند ادامه دهیم؟
و بگوییم از تمامشدنِ هرچیزی باید ترسید؟
برویم و چند سال در دریا گم شویم
و وقتی که بیاییم بگوییم ما از دریا آمدهایم؟
تو فکر میکنی ما چهگونه همۀ این چیزهایی ساده را بلدیم:
بیدارشدن از خواب
قدمزدن
در خانه نشستن
و سکوت دربارۀ اشیا را؟
پیشگویی کُن که آینده قبلاً تمام شده
یکنوع بیماریِ مُسری در نگاهها پیدا شده:
تو غریبهای، من غریبهام
پدر غریبه، خواهر غریبه
زمین پُر از غریبههاست
ــ کسی این را مینویسد ــ
تو فکر نمیکنی ما همدیگر را، جایی دیگر، دیده باشیم؟
جایی در موسیقی؟
...
فکر نمیکنی داشتنِ چشم ابرو دهان سر
چیزِ بسیار غریبیست؟
آنقدر همهچیز را میبینیم
که هرگز نشناسیمشان
همیشه میترسم
که به این بازی
عادت کنم
#شهرام_شیدایی
@asheghanehaye_fatima
تاریکیای را که در ما به همهچیز نگاه میکند
و هیچگاه و هیچجا جُفت نمیشود.
تو فکر میکنی ما میتوانیم بقیۀ خوابهایمان را پیدا کنیم؟
کتابهایی را که تمام میشوند ادامه دهیم؟
و بگوییم از تمامشدنِ هرچیزی باید ترسید؟
برویم و چند سال در دریا گم شویم
و وقتی که بیاییم بگوییم ما از دریا آمدهایم؟
تو فکر میکنی ما چهگونه همۀ این چیزهایی ساده را بلدیم:
بیدارشدن از خواب
قدمزدن
در خانه نشستن
و سکوت دربارۀ اشیا را؟
پیشگویی کُن که آینده قبلاً تمام شده
یکنوع بیماریِ مُسری در نگاهها پیدا شده:
تو غریبهای، من غریبهام
پدر غریبه، خواهر غریبه
زمین پُر از غریبههاست
ــ کسی این را مینویسد ــ
تو فکر نمیکنی ما همدیگر را، جایی دیگر، دیده باشیم؟
جایی در موسیقی؟
...
فکر نمیکنی داشتنِ چشم ابرو دهان سر
چیزِ بسیار غریبیست؟
آنقدر همهچیز را میبینیم
که هرگز نشناسیمشان
همیشه میترسم
که به این بازی
عادت کنم
#شهرام_شیدایی
@asheghanehaye_fatima
.
این قیس بن ملوح همان مجنون افسانهای است تصور اغراقشدهاش را از لیلا ببینید وقتی میگوید:
لیلی چو تُف نماید در آبِ شور دریا
گردد زِ آبِ لعلش ، دریا همی گوارا !
@asheghanehaye_fatima
این قیس بن ملوح همان مجنون افسانهای است تصور اغراقشدهاش را از لیلا ببینید وقتی میگوید:
لیلی چو تُف نماید در آبِ شور دریا
گردد زِ آبِ لعلش ، دریا همی گوارا !
@asheghanehaye_fatima
از پیراهنت
دستمالی میخواهم
که زخم عمیقم را ببندم
و از دهانت
بوسهای
که جهانم را تازه کنم...
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
دستمالی میخواهم
که زخم عمیقم را ببندم
و از دهانت
بوسهای
که جهانم را تازه کنم...
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
"مسافر"
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
چه سیبهای قشنگی"
"حیات نشئه تنهایی است
و میزبان پرسید
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال_
و عشق تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب میکند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
و نوشداروی اندوه؟_
صدای خالص اکسیر میدهد این نوش_
و حال شب شده بود
چراغ روشن بود و چای میخوردند
چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟
چقدر هم تنها_
خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی_
دچار یعنی عاشق...
و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد_
چه فکر نازک غمناکی_
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است_
و غم اشاره محوی به ردِ وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آن هاست_
نه وصل ممکن نیست_
همیشه فاصلهای هست
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است ، برای خواب دلاویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصلهای هست
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند
نه، صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک "هیچ" میشوند کدر_
همیشه عاشق، تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها روی نور میخوابند
و او و ثانیه ها میروند آن طرف روز
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب میبخشند
و خوب میدانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود
و نیمشب ها با زورق قدیمی اشراق در آبهای هدایت روانه میگردند
و تا تجلی اعجاب پیش میرانند
هوای حرف تو آدم را عبور میدهند از کوچه باغهای حکایت_
و در عروق چنین لحنی
چه خون تازه محزونی
حیات روشن بود و باد میآمد
و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
#سهراب_سپهری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
چه سیبهای قشنگی"
"حیات نشئه تنهایی است
و میزبان پرسید
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال_
و عشق تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب میکند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
و نوشداروی اندوه؟_
صدای خالص اکسیر میدهد این نوش_
و حال شب شده بود
چراغ روشن بود و چای میخوردند
چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی؟
چقدر هم تنها_
خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی_
دچار یعنی عاشق...
و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد_
چه فکر نازک غمناکی_
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است_
و غم اشاره محوی به ردِ وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آن هاست_
نه وصل ممکن نیست_
همیشه فاصلهای هست
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است ، برای خواب دلاویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصلهای هست
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند
نه، صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک "هیچ" میشوند کدر_
همیشه عاشق، تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها روی نور میخوابند
و او و ثانیه ها میروند آن طرف روز
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب میبخشند
و خوب میدانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود
و نیمشب ها با زورق قدیمی اشراق در آبهای هدایت روانه میگردند
و تا تجلی اعجاب پیش میرانند
هوای حرف تو آدم را عبور میدهند از کوچه باغهای حکایت_
و در عروق چنین لحنی
چه خون تازه محزونی
حیات روشن بود و باد میآمد
و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
#سهراب_سپهری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من چو گل
که به اشک شب و لبخند سحر
محتاج است
به تو روشنگر جان محتاجم..
به تو همچون خورشید
و به هر قصه ی عشق
که بگویی با دل
چو هوا محتاجم..
#هما_میر_افشار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
که به اشک شب و لبخند سحر
محتاج است
به تو روشنگر جان محتاجم..
به تو همچون خورشید
و به هر قصه ی عشق
که بگویی با دل
چو هوا محتاجم..
#هما_میر_افشار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آنجاکه بهتحریررسد صفحهٔ حسنت
از نیزهٔ خورشید تراشند قلم را
#بیدل_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
از نیزهٔ خورشید تراشند قلم را
#بیدل_دهلوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آیا كسی میتوانست بفهمد
كه دوست داشتن او
چه لذتی دارد و
آدم را به چه ابديتی
نزديک میكند؟!
آدم پر میشود،
جوری كه نخواهد دلش
برای آدمِ ديگری بلرزد...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
كه دوست داشتن او
چه لذتی دارد و
آدم را به چه ابديتی
نزديک میكند؟!
آدم پر میشود،
جوری كه نخواهد دلش
برای آدمِ ديگری بلرزد...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from مریم امینی(شعر،ترانه،موسیقی) (مریم امینی)
گاهی
در ازدحام روزمرگی
سرخیِ سرخاب را بر صورتم
هاشور میزنم
و گوشوارههایی
که جلای خود را
به کهنگی زمان بخشیدهاند
به گوش میآویزم
تا زنانگیام را از یاد نبرم.
#مریم_امینی
در ازدحام روزمرگی
سرخیِ سرخاب را بر صورتم
هاشور میزنم
و گوشوارههایی
که جلای خود را
به کهنگی زمان بخشیدهاند
به گوش میآویزم
تا زنانگیام را از یاد نبرم.
#مریم_امینی
.
دیشب خواب تو را دیدم عزیزترین!
میدانی کجا؟
درکوپهی قطاری، ما در سفر بودیم و تو مرا بوسیدی و من از خواب بیدار شدم. یعنی به زودی میآیی، مگر نه؟
#آنتوان_چخوف
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دیشب خواب تو را دیدم عزیزترین!
میدانی کجا؟
درکوپهی قطاری، ما در سفر بودیم و تو مرا بوسیدی و من از خواب بیدار شدم. یعنی به زودی میآیی، مگر نه؟
#آنتوان_چخوف
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دڵۆپێ ڕووناکی
تکایه سهر شهوی مانایهک
مهراقم داگیرسا و..
له بهریا
ئهوینی تۆم نووسی
شێرکۆ بێکەس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطرهای روشنایی
بر ظلمت یک معنا چکید
اندوهم شعله گرفت و
در کنارش
عشق تورا نوشتم.
#شیرکو_بیکس
ترجمه؛ مـاردیـن
@asheghanehaye_fatima
تکایه سهر شهوی مانایهک
مهراقم داگیرسا و..
له بهریا
ئهوینی تۆم نووسی
شێرکۆ بێکەس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطرهای روشنایی
بر ظلمت یک معنا چکید
اندوهم شعله گرفت و
در کنارش
عشق تورا نوشتم.
#شیرکو_بیکس
ترجمه؛ مـاردیـن
@asheghanehaye_fatima
من نمیتوانم عشق تورا از کینە جدا کنم
عشقے بدون کینه وجود ندارد
تا عشقم به تو عمیقتر میشود
کینەام نیز بزرگتر میشود
چون من انسانے سادەام و
از هرکس یا چیزے که بین من و تو قرار میگیرد متنفــر میشـوم...
#بختیارعلی
ترجمه؛ مــاردین
@asheghanehaye_fatima
عشقے بدون کینه وجود ندارد
تا عشقم به تو عمیقتر میشود
کینەام نیز بزرگتر میشود
چون من انسانے سادەام و
از هرکس یا چیزے که بین من و تو قرار میگیرد متنفــر میشـوم...
#بختیارعلی
ترجمه؛ مــاردین
@asheghanehaye_fatima
کار شاقی نکردهام!
فقط به زانو درنیامدهام
فقط تاریکی را از تکلم بیهودگی باز داشتهام
دشوار نیست
شما هم بگویید نور
بگویید امید
بگویید عشق...
#سيدعلى_صالحی
@asheghanehaye_fatima
فقط به زانو درنیامدهام
فقط تاریکی را از تکلم بیهودگی باز داشتهام
دشوار نیست
شما هم بگویید نور
بگویید امید
بگویید عشق...
#سيدعلى_صالحی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
گاهی دلت میخواهد
در شلوغی روزگارش
بیایدتنگ در آغوشت گیرد
نفست که آرام گرفت
بگوید:
تمام حواسم با توست!
با تو خوب من...!
کاش بداند...
گاهی این سوی دنیا می نشینی
دست نوازش
بر سر اطمینانت می کشی
با بغض و لبخند میگویی:
میداند دلتنگم
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
گاهی دلت میخواهد
در شلوغی روزگارش
بیایدتنگ در آغوشت گیرد
نفست که آرام گرفت
بگوید:
تمام حواسم با توست!
با تو خوب من...!
کاش بداند...
گاهی این سوی دنیا می نشینی
دست نوازش
بر سر اطمینانت می کشی
با بغض و لبخند میگویی:
میداند دلتنگم
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima