عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
من در تو
ناممکن‌ها را دوست دارم
اما، ناامیدی‌ را هرگز...


بخشی از یک شعر: #ناظم_حکمت
#شعر_در_خیابان
#دیوار_نوشته_ترکی
#دیوار_نوشت

@asheghanehaye_fatima
یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس

تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پـرتـو ستــــاره و نه نـاله ی جرس

خونابه گشت دیدهٔ کارون و زنده‌رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس

صبـــــر پیمبـــرانه ام آخر تمام شد
ای آیت امیـد به فریـــــاد من برس

#هوشنگ_ابتهاج


@asheghanehaye_fatima
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته‌ام
در نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویم
تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید زیستن‌ات را در چشمانم...


ُزدمیر_آصف
مترجم: فائق سهرابی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


اگر سیبی بود،دو‌‌نیمش می‌کنم:
نیمی برای خودم،نیمی برای تو
خنده‌ای اگربود،دونیمش میکنم:
نیمی برای خودم ،ونیمی برای‌تو
اندوهی بود،چیزی به تو نمی ‌دهم
درخودفرومی‌کشمش
چون واپسین نفس، بی‌تو...!


#عبدالله_پشیو
برگردان:نیروان رضایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پا به پای تو غمو دادم رفت
بَدِ دنیارو با تو یادم رفت .. 🙂❤️
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima

ᴇᴠᴇʀʏ ғɪʙᴇʀ ᴏғ ᴍʏ ʙᴇɪɴɢ ʟᴏᴠᴇѕ ʏᴏᴜ!
رشته رشته‌ ی وجودم عاشق توعه!🌸💜

●❥🌖 ♥️
.
(کشور)
.
دستش را بر روی نقشه میگذارد
میگوید
اینجا مال من بوده است.
میرود کنار پنجره
سیگاری میکشد،
بر میگردد
.
با خودکار دور یک قسمت دیگر را خط میکشد
میگوید آنجا هم مال من بوده است.
می رود داخل آشپزخانه
ظرف ها را می شوید
نیمه کاره ظرف ها را رها می کند
می گوید من این همه ظرف را کثیف نکرده ام
برمیگردد
لیوان چای را از روی نقشه بر میدارد
می گوید اینجا را بخاطر نمی آورم
اما برایم آشناست
آن یکی آشنا تر است
این قسمت را به یاد می آورم
آن قسمت را فراموش کردم دیگر
.
پیرمرد خسته ای در خانه ی من است
که فراموش کرده نام اش را
خانه اش را
.
میگوید شاید آنجا هم مال من بوده است یک زمان
.
دستش به فنجان می خورد
و چای را میریزد بر نقشه
.
نقشه را مچاله می کند
و می گذارد بر روی میز

میروم کنار پیرمرد می ایستم
دستم را بر شانه اش می گذارم
.
میگوید
فکر کن به کشوری
که نقشه ی خود را جمع میکند
فکر کن به ماجرای کشوری
که دیگر نمی خواهد کشور باشد
.
در را باز می کند
و از خانه ام می رود
.
می روم کنار پنجره
پسرم از من میپرسد اهل کجا هستی؟
.
نقشه را از روی میز بر میدارم
شیشه را ها میکنم
و این کاغذ مچاله را میکشم
بر پنجره

به پسرم می گویم :
ببین آن مردِ قدِ بلندِ قوز کرده را
که آهسته آهسته قدم برمیدارد..
او کشورِ من است
که لباسِ مبدل پوشیده
وسایلش را در کیسه ای ریخته
و با مدارکِ جعلی
همراهِ جمعیت
خارج میشود از مرزهایش..‌.
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
@asheghanehaye_fatima
داد و بیداد نکردم، که در اندیشه‌ی من
مرد آن است که غم را به گلو می‌ریزد
آخرین مرحله‌ی اوج، فرو ریختن است
مثل فوّاره که در اوج فرو می‌ریزد

من بنایم همه درس است، نه تحسینِ دو شیخ
دل نبستم به بنایی که فرو ریختنی‌ست
دل نبستم به خودِ مدرسه حتّی! چه رسد
به عبایی که پس از مدرسه آویختنی‌ست

گوسفندانِ فراوان، هوس چوپان است
آنچه دلبسته به آن است، فقط تعداد است
شاعر اما غمِ تعداد ندارد، وقتی
پرچمش کوفته بر قلّه‌ی استعداد است

شاعر این مسئله را خوب به خاطر دارد
که نفس می‌کشد این قشر، به جَوسازی‌ها!
هرکسی انجمنش کنج اتاقش باشد
بی‌نیاز است از این خاله‌زنک‌بازی‌ها!

می‌روم پشت همه، بلکه از این پس دیگر
پشت من حرف نباشد که چه شد یا چه نشد
می‌روم تا نفسی تازه کنم برگردم
کاش روزی برسد هرکه رَود خانه‌ی خود...

#یاسر_قنبرلو
@asheghanehaye_fatima
همه به انسان دروغ می‌گویند، همه نارو می‌زنند، در زیر هر تبسمی دهان دره‌ای ملال‌آمیز و در زیر هر شادی و نشاطی اندوه و انزجاری و زیر هر لذت و خوشی نفرتی نهفته است.
و گرمترین بوسه‌ها جز هوس اقناع‌ناپذیر یک شهوت شدیدتر، اثری بر لب باقی نمی‌گذارد.


#مادام_بواری
#گوستاو_فلوبر

@asheghanehaye_fatima
به زخمه ای که به زخمت زدم چگور شدی
زبان زمزمه ی زندگان گور شدی

فشردمت به خیال شبانه در آغوش
چکیدی از غزلم چکه چکه نور شدی

گرفت یاسِ تنت رعشه های دستم را
برای سر زدن از کوچه ناصبور شدی

از این گریوه مگر تنگه تنگه بگریزی
غبار قافله ی گردبادِ دور شدی

تراش بوسه گرفتی چو شبنم از لب عشق
زلال جامه شدی نه خدا ... بلور شدی

درآمدی به تماشای روشنایی خویش
به چشم آینه ها غایب از حضور شدی

تن تو این همه لاله نداشت وقت بهار
گداخت جان تو از بوسه ام تنور شدی

درآمدی به برم با دو چشم فانوسی
چو گربه در شب شیدایی ام سمور شدی

نمی شد از سرِ شیون هوای باغ به دور
به دست برگ خزان برگه ی عبور شدی

#شیون_فومنی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وزهرطرفی رفتم تو راهبرم بودی

باهرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی

هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی

در صبحدم عشرت، همدوش تو میرفتم
در شامگه غربت، بالین سرم بودی

در خندۀ من چون ناز٬ در کنج لبم خفتی
در گریۀ من چون اشک٬ در چشم ترم بودی

چون طرح غزل کردم، بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم، زیب هنرم بودی

آواز چو میخواندم، سوز تو به سازم بود
پرواز چو میکردم، تو بال و پرم بودی

هرگز دل من جز تو، یار دگری نگزید
ور خواست که بگزیند، یار دگرم بودی

« سرمد » به دیار خود، از ره نرسیده گفت:
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی

#صادق_سرمد
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
قدِ خاموشی یک زیرگذر، غمگینم
مثل گنجشک که خورده به سپر غمگینم

رفتم از دست و نیاورد به دستم، دستی
من ازین دست مکرر ، چه قدَر غمگینم

سرو ماندم که جگرگوشه‌ی پاییز شوم
طلبیدند فقط سایه و بر...غمگینم

زندگی سگی و صبرِ عظیمِ شتری
یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم

#طاهره_خنیا


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




■در کنار یار

خیالِ تو در سر دارم
به‌گاهِ تابشِ آفتاب از دریا،
به گاهی که ماهِ تابان، تن‌اش را
در زلالِ آب‌راه‌ها می‌نگارد.

تو را من به گاهی می‌بینم
که خاکه‌ها
در دوردستِ گذرگاه‌ها به فراز درمی‌آیند.
تو را در اعماق شبِ تار می‌بینم
آن‌جا که خانه‌به‌دوشی سست‌اندام
پل پیاده‌گان را می‌پیمود.

من تو را در هجوم امواج غم‌افزا شنیدم.
حالا چندی‌ست
به درخت‌زاران درمی‌آیم
به گاهِ قرار و خموشی،
به خیالِ شنیدنِ هرچیزی.

Ich denke dein, wenn mir der Sonne Schimmer vom Meere strahlt,
Ich denke dein, wenn sich des Mondes Flimmer in Quellen malt.

Ich sehe dich, wenn auf dem fernen Wege der Staub sich hebt,
In tiefer Nacht, wenn auf dem schmalen Stege der Wandrer bebt.

Ich höre dich, wenn dort mit dumpfem Rauschen die Welle steigt.
Im stellen Haine geh' ich oft zu lauschen, wenn alles schweigt.



#هاینریش_هاینه
برگردان: #فائزه_پورپيغمبر


@asheghanehaye_fatima
اگر کنارت نباشم
بوی گل و طعم بوسه‌هات
یادم می‌رود

بودن یا نبودن
پلک زندگی ماست
در یکی تاب می‌خوریم
در یکی بی‌تاب می‌شویم

و من در هر پلکی
یکبار دیدنت را می‌بازم...

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
همیشه غایبِ من، همیشه حاضری ..
مثل بغض
بر سینه‌ام نشسته‌ای ..
مثل ابر در آسمانم، مثل وهم در جانم،
زمان را شکسته‌ای ..

همیشه غایبِ من ،همیشه حاضری،
تا پلک می‌زنم
سرازیر می‌شوی ...

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
حالا می‌فهمم که درد بیگانگی چه درد بزرگی است. چه کسی می‌تواند حالا باور کند که در قلب من هیچ چیز وجود ندارد.

#فروغ_فرخزاد
نامه به پرویز شاپور.


@asheghanehaye_fatima
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش
وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی

سال وصال با او یک روز بود گویی
و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی

ایام را به ماهی یک شب هلال باشد
وان ماه دلستان را هر ابرویی هلالی

صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی

#سعدی
غزلم دوست دارم😍
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
تمامِ این دنیا دروغ می‌بود..
اگر وطن دیگر خویش را
در چشمانِ تو
نمی‌دیدم..

#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد

اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد

به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد

#مولانا

@asheghanehaye_fatima