عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
هر وقت به لنز دوربین خیره میشوی،یادت نرود لبخند بزنی.سالها بعد که میان خستگی های روزمره ات یک روز عصر خودت را به یک استکان چای خوش عطر دعوت کردی و شروع کردی به ورق زدن عکس ها،به خاطرت نمی آید لبخندت واقعی بود یا صرفا خواسته بودی عکس بهترشود. همین لبخند بلاتکلیف شاید بتواند چایی آن روز عصرت را بدون قند شیرین کند و به خودت بگویی بفرمایید چایی قند پهلو با لبخند!

روزتان دلنشین

@asheghanehaye_fatima
درود بر تک تک شما سروران و سروینگان بوستان مهرورزی!
بامداد تابستانی تان پنجره پنجره گشوده بر نابترین چشم اندازهای جهان آفرینش،
امروز و هرروزتان سرشار از انرژی های مثبت و فرکانسهای عالی و خبرهای خوش و رخدادهای فرخنده...
بادا که چنین باشد...🙏


@asheghanehaye_fatima
#صبح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌'
چشم‌هایت
سحرگاه را به پرندگان صبح
ابرهای باران‌زده را به رنگین‌کمان
ماه را به عشق‌بازان ساکت
وطن را به من نشان می‌دهد...




#غاده_السمان

‌ ‌‌@asheghanehaye_fatima
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود.
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ
صداقت بود...

#احمد_شاملو.

@asheghanehaye_fatima
انسانِ خوشحال ؛
. کارل گوستاو یونگ" روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد:
بر اساسِ این تعریف،
خوشحال بودن یعنی توانمنديِ بالاي ما در شكيبايي و استقامت در برابر سختی ها.
خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفك زندگی ست اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد.
خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز،
خوشحالی یعنی در سختی ها
لبخند زدن،
خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما براي به دوش کشیدنِ مشکلات،
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،
بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر
همنوعان بیاوریم،
خوشحالی یعنی حضورِ کامل
ِ ما در هستی،
خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن،عبور کردن
و به عظمتی بی پایان چشم دوختن
خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آريِ بزرگ به زندگي . . .
خوشحالي يعني ادامه دادن.....


#کارل_گوستاویونگ

@asheghanehaye_fatima
هیچ شده‌ است که یک روز زنی را ببینی و ناگهان حس کنی که انگار یک عمر در انتظار دیدارش بوده‌ای؟ در آرزوی دیدار کسی که مثل باغ باشد در رنگ‌وبوی شب، با سلامت سادهٔ گیاه و زیبایی و روانی آب ...

📕 گفت‌وگو در باغ
✍🏽 #شاهرخ_مسکوب


@asheghanehaye_fatima
چرا عاشق فدای هر نگاه و حرکت معشوق است و آماده‌ی انجام هر گونه فداکاری برای او ؟
چون که بخش جاودان وجود وی در آرزوی معشوق است؛ تنها بخش فانی او به چیزهای دیگر تمایل دارد. بنابراین، تمایل شدید و پر قدرت به زنی خاص ضامن جاودانگی جوهر هستی ما و بقای آن در وجود نوع است.

#آرتور_شوپنهاور
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
بر جاده‌ای پُرغبار
به جست‌وجوی لبانِ توام
خمان خمان می‌کاوم،
زیر و زبرِدهر سنگِ خزه‌پوش را،
حلزون‌های خفته‌ در سایه‌بانِ مارپیچِ نمناک را،
بیدار می‌کنم
می‌پرسم که محبوب من کجاست؟
شاخک‌هایشان از صدف بیرون می‌آید
به خورشید، دزدانه نگاهی می‌کنند
و ناپدید می‌شوند...
بی‌هیچ کلامی
می‌پرسم از سنگ؛
با دستانِ مشتاقِ گرمم
رخِ زبرش را نوازش می‌کنم،
و او همچنان خاموش.
می‌پرسم از خورشید:
به جانبِ مغرب سر خم می‌کند،
و من تمامِ مغرب‌زمین را،
برای یافتنت
در پیِ خورشید می‌روم...

#هالینا_پوشویاتوسکا
#برگردان: بنفشه میرزایی



@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
 #پوگمالیون مجسمه‌سازی ماهر اهل قبرس و از زنان بیزار بود. هیچ زنی را لایق خود نمی‌دانست و با خود عهد بسته بود هرگز ازدواج نکند. با اینحال به دلیل آنکه نمی‌توانست فکر آنچه از آن متنفر بود را از ذهنش بیرون کند، تصمیم گرفت آن را تحقیر کند و برای ساخت یک مجسمه زن، تمام نبوغ و استعداد هنری‌اش را  به کار گرفت.
او پیوسته و سختکوشانه کار کرد و در نهایت زیباترین اثر هنری‌اش را خلق کرد. با این وجود از نتیجه کار راضی نبود و همچنان هر روز روی آن کار می‌کرد و مجسمه روز به روز زیبا و زیباتر می‌شد تا اینکه به زیباترین مجسمه‌ای تبدیل شد که حتی زیبایی هیچ زنی به پای آن نمی‌رسید.
سرانجام زیبایی منحصر بفرد مجسمه در دل خالقش نفوذ کرد و او را عاشق و بیقرار خود کرد. این مجسمه به حدی ماهرانه خلق شده بود که دیگر به جای عاج و سنگ انگار از گوشت و خون ساخته شده و زنی است که لحظه‌ای متوقف ایستاده است. از آن روز به بعد جاذبه ای که پیگمالیون همیشه آن را سرکوب و طرد می‌کرد، کینه‌جویی خود را آغاز کرد.
هیچ عاشقی نمی‌توانست درمانده‌تر از پیگمالیون باشد. او معشوقش را که مجسمه‌ای سرد و بی‌جان بود، مانند کودکانی که با عروسک‌هایشان بازی می‌کنند و تصور می‌کنند در واقعیت به سر می‌برند، در آغوش می‌گرفت، به او لباس‌های زیبا و گرانبها می‌پوشاند و هدایای ارزشمند تقدیمش می‌کرد و به خود می‌قبولاند که مجسمه نیز از این بابت خشنود است حتی در خواب می‌دید که از او تشکر می‌کند.
این عشق بی‌مانند و شگفت‌انگیز از نظر آفرودیت الهه عشق، پنهان نماند و تصمیم گرفت به پیگمالیون جوان کمک کند. در جزیره قبرس که ویژه آفرودیت بود، همواره برای ستایش این الهه جشن ویژه و باشکوهی برپا می‌شد و انبوه مردم به معبدش می‌آمدند به ویژه عاشقانی که برای کمک به درگاهش دعا می‌کردند و پیگمالیون نیز اینبار یکی از آنها بود.
آفرودیت برای آنکه به او نشان دهد دعایش مستجاب شده، شعله آتش محراب پیگمالیون را سه بار زبانه کشید. پیگمالیون به خانه بازگشت و به سراغ مجسمه‌ای که با دست خود ساخته بود رفت و آن را نوازش کرد ولی به سرعت خود را عقب کشید. بدن مجسمه گرم بود.
پیگمالیون که باور داشت مجسمه جان می‌گیرد، بازوها و سپس شانه‌های مجسمه را لمس کرد. انگار مومی بود که در برابر گرمای خورشید نرم می‌شد. سپس مچ دستش را گرفت؛ انگار خود در آن در جریان بود و نبضش می‌زد و بعد با خوشحالی مجسمه را در آغوش گرفت و دید که چهره او از شرم سرخ شده و لبخند می‌زند. پیگمالیون نام مجسمه را گالاتئا گذاشت. آفرودیت با شرکت در جشن ازدواجشان به آنها برکت و افتخار بخشید.
#هنر
#مجسمه_سازی
#هنرمجسمه سازی

@asheghanehaye_fatima
انسا«زَ»ن

‏ꜜ

اینکه زن بتواند زن را نه در ظلمت رقابت و حسادت، که در روشنای دوستی و محبت بنگرد، اينكه زن همجنس خود را نه در سايه‌ی قضاوت مردان ديگر و بر اساس معيارهای آنان، بلكه بر مبنای توانايی‌های خود او بنگرد، گامی است در راه دور شدن از تصورات قالبی و دانش محدود و ناقص آثار پيشينيان درباره زنان! بسیار مهم است که خودمان باشیم و نه هیچ چیز دیگری...

اتاقی از آن خود
#ویرجینیا_وولف

‎‌

@asheghanehaye_fatima
اگر با تو به آستانه‌ی بهشت خداوند فرود آیم، تنها برای آن است که جانِ من تنم را به بودنِ در کنار تو می‌خواند.

داستانِ دماغ
#ریونوسوکه_آکوتاگاوا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان‌ها
به شانه‌ی هم بزنند
رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند .

خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند .

برای لحظه‌ای
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند .

خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها ....

محبوب من
محبوب دور افتاده‌ی من
با من بزن پیاله‌ای دیگر
بسلامتی باغ‌های معلق انگور

#الیاس_علوی

@asheghanehaye_fatima
■ساعتِ آفتابی

خودبه‌خود آزرده‌خاطر شده‌ام
و دیگر هیچ‌چیز
نه زن
نه ترانه‌ها
نه مناظرِ اطراف        خاطرم را شاد نمی‌کند
آه!... در هر لحظه درونِ انسان به هر طبعی که باشد
بیرونِ او هم به ‌همان منوال خواهد بود

ساعت‌هاست که من با تکه‌چوبی در دست
در کنارِ دریا
و در قهوه‌خانه‌یی حصیری
خاک را می‌کاوم
و انگار میزوصندلی‌ام - که بر آن نشسته‌ام -
جزیره‌ی رابینسون کروزوئه است

به ‌هنگامِ عصر
یک نفر از من عبور کرده است و
از تو نیز عبور خواهد کرد
ما با تو معاشقه نکرده‌ایم
و معاشقه هم نخواهیم کرد

سایه‌ها در مقابلِ من یک وجب جلوتر رفته‌اند
درخت‌ها به ‌سوی دریا ره‌سپارند
و دریا به‌ سوی کوه‌ها.
من این‌جا که هستم
رفته‌رفته ضعیف و کوچک می‌شوم
و تو هر کجا که هستی
دست‌های‌ات را دراز کن
سرم گیج می‌رود

#نجاتی_جومالی



@asheghanehaye_fatima
.
دلی دارم، قرار امّا ندارد.
سرشکی، اختیار امّا ندارد.
شنیدم در جهان جز نیش هم هست،
دل از کس انتظار امّا ندارد.

#مهدی_اخوان_ثالث
.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به دست هایم شک نکن
به عاشقانه هایی که کشیده ام روی پوست تن ات
و به حرف هایی که
هراز چند گاهی نمی زنم!
 
من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم
یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم
و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند
از استخوانهایم
موهایم
سینه ام
و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب......


#ناهید_عرجونی

@asheghanehaye_fatima
شب را با تو سرکرده‌ام
و چون بیدار می‌شوم، دهان تو،
از رؤیاهایت سرمی‌کشد،
تا طعم زمین،
آب دریا،
خزه دریایی،
و ژرفای زندگی را به من بخشد،
و بوسه‌ات را می‌ستایم
نم سپیده‌دمان بر آن
گویی از دریای پیرامون من
سر بر کرده است...

#پابلو_نرودا


@asheghanehaye_fatima