اگر می خواهی نگهم داری دست دراز کن
ببین دارم می روم
گرمای دستت هنوز می تواند نگهم دارد
لبخند هم جذبم می کند، شک نکن
اگر می خواهی نگهم داری اسمم را صدا بزن
مرزهای شنوایی خط هایی تیز هستند
تیز و از پرتو آفتاب باریکتر
اگر می خواهی نگهم داری شتاب کن
داد بزن وگرنه صدایت به من نمی رسد
شتاب کن، خواهش می کنم
اگر رفته باشم چه سود از واژه های تلخت
چه سود از آنکه زمین را برنجانی
با نوشتن اسم پریده رنگم بر روی شن
اگر می خواهی نگهم داری دست دراز کن
نگاه کن که دارم می روم
نفس به نفس من بده
آنگونه که غریق را نجات می دهند
امید زیادی نیست، دیرزمانی تنهایی با من بوده ست
اما نگهم دار، خواهش می کنم
نه برای من، برای خودت
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
ببین دارم می روم
گرمای دستت هنوز می تواند نگهم دارد
لبخند هم جذبم می کند، شک نکن
اگر می خواهی نگهم داری اسمم را صدا بزن
مرزهای شنوایی خط هایی تیز هستند
تیز و از پرتو آفتاب باریکتر
اگر می خواهی نگهم داری شتاب کن
داد بزن وگرنه صدایت به من نمی رسد
شتاب کن، خواهش می کنم
اگر رفته باشم چه سود از واژه های تلخت
چه سود از آنکه زمین را برنجانی
با نوشتن اسم پریده رنگم بر روی شن
اگر می خواهی نگهم داری دست دراز کن
نگاه کن که دارم می روم
نفس به نفس من بده
آنگونه که غریق را نجات می دهند
امید زیادی نیست، دیرزمانی تنهایی با من بوده ست
اما نگهم دار، خواهش می کنم
نه برای من، برای خودت
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
عزیزم وقتی من بمیرم
و خورشید را ترک گویم
و به موجودِ درازِ غمانگیز نهچندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش میگیری و بغل میکنی؟
بازوانات را به دورِ اندامِ من حلقه میکنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بیاثر میکنی؟
اغلب به تو میاندیشم
اغلب به تو مینویسم
نامههایی احمقانه
سرشار از لبخند و عشق را
سپس آنها را در آتش پنهان میکنم
شعلهها بیشتر و بیشتر زبانه میکشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
عزیزم، چون به درونِ شعله خیره میشوم
درمانده میمانم
آیا باید بترسم
که بر سر قلبِ تشنهی عشق من چه خواهد آمد؟
اما تو هیچ عنایت نمیکنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها میمیرم
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
و خورشید را ترک گویم
و به موجودِ درازِ غمانگیز نهچندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش میگیری و بغل میکنی؟
بازوانات را به دورِ اندامِ من حلقه میکنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بیاثر میکنی؟
اغلب به تو میاندیشم
اغلب به تو مینویسم
نامههایی احمقانه
سرشار از لبخند و عشق را
سپس آنها را در آتش پنهان میکنم
شعلهها بیشتر و بیشتر زبانه میکشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
عزیزم، چون به درونِ شعله خیره میشوم
درمانده میمانم
آیا باید بترسم
که بر سر قلبِ تشنهی عشق من چه خواهد آمد؟
اما تو هیچ عنایت نمیکنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها میمیرم
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
یکبار طعمِ عشق را چشیدهام
قلبام را تند کرد
بدنام را دیوانه
حواسم را به هم ریخت
و رفت...
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
قلبام را تند کرد
بدنام را دیوانه
حواسم را به هم ریخت
و رفت...
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
■الههی حقیقت
اگر
دستام را بلند کنم،
هنگامِ لمسِ سیمِ مسی،
که جریانی از برق از میاناش میگذرد،
فروخواهم ریخت،
مانندِ بارانی از خاکستر...
فیزیک، حقیقت است
کتابِ مقدس، حقیقت است
عشق، حقیقت است
و حقیقت دردی است جانکاه...
■Veritas
if I stretch my hands
and try to reach
I'll strike a copper wire
through which electric current flows
I'll spill
in an ash shower downwards
physics is real the bible is real love is real
and real is pain...
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا»
@asheghanehaye_fatima
اگر
دستام را بلند کنم،
هنگامِ لمسِ سیمِ مسی،
که جریانی از برق از میاناش میگذرد،
فروخواهم ریخت،
مانندِ بارانی از خاکستر...
فیزیک، حقیقت است
کتابِ مقدس، حقیقت است
عشق، حقیقت است
و حقیقت دردی است جانکاه...
■Veritas
if I stretch my hands
and try to reach
I'll strike a copper wire
through which electric current flows
I'll spill
in an ash shower downwards
physics is real the bible is real love is real
and real is pain...
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا»
@asheghanehaye_fatima
قادر نیستم با کلمات بیان کنم
حسرتی که در من است،
در کلمات نمیگنجد.
اما در خالیِ آغوشِ گشودهام
در جریانِ خونِ رگهایِ بازوانام
در هر ضربان قلب من
تو
طنینانداز میشوی
عبور میکنی
دوباره به من بازمیگردی
و تا ابد
میمانی.
🌸 #هالینا_پوشویاتوسکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
حسرتی که در من است،
در کلمات نمیگنجد.
اما در خالیِ آغوشِ گشودهام
در جریانِ خونِ رگهایِ بازوانام
در هر ضربان قلب من
تو
طنینانداز میشوی
عبور میکنی
دوباره به من بازمیگردی
و تا ابد
میمانی.
🌸 #هالینا_پوشویاتوسکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من ژولیت هستم
بیستوسه سال دارم.
یکبار عشق را لمس کردم
طعمِ تلخِ قهوهی سیاه را داشت
تمامِ وجود و احساسام را لرزاند
قلبام دیوانه شد و به تندی تپید...
آنگاه،
مرا ترک کرد.
من ژولیت هستم
معلق ماندهام
بینِ زمین و آسمان
اشک میریزم که بازگردد
به نام میخوانمش که بازگردد
لبهایم را به دندان میگزم
خون جاری میشود
اما،
بازنمیگردد...
من ژولیت هستم
زندهام
هزاران سال دارم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا»
@asheghanehaye_fatima
بیستوسه سال دارم.
یکبار عشق را لمس کردم
طعمِ تلخِ قهوهی سیاه را داشت
تمامِ وجود و احساسام را لرزاند
قلبام دیوانه شد و به تندی تپید...
آنگاه،
مرا ترک کرد.
من ژولیت هستم
معلق ماندهام
بینِ زمین و آسمان
اشک میریزم که بازگردد
به نام میخوانمش که بازگردد
لبهایم را به دندان میگزم
خون جاری میشود
اما،
بازنمیگردد...
من ژولیت هستم
زندهام
هزاران سال دارم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا»
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
عشقام را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است
چرا چشمهايم مثلِ ستارهها میدرخشند
و چرا لبهايم از صبح روشنترند
میخواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دورِ دستام پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم میپرسند که من زندانی کيستم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
برگردان: #محسن_عمادی
عشقام را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است
چرا چشمهايم مثلِ ستارهها میدرخشند
و چرا لبهايم از صبح روشنترند
میخواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دورِ دستام پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم میپرسند که من زندانی کيستم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
برگردان: #محسن_عمادی
میخواهم
نامِ تو را،
با ستارهها،
با خون
درآمیزم.
میخواهم
در درونِ تو بمانم،
نه در کنار تو.
محو شوم در تو،
مثلِ قطرههای خیس باران در شب.
■شاعر: #هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵
@asheghanehaye_fatima
نامِ تو را،
با ستارهها،
با خون
درآمیزم.
میخواهم
در درونِ تو بمانم،
نه در کنار تو.
محو شوم در تو،
مثلِ قطرههای خیس باران در شب.
■شاعر: #هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵
@asheghanehaye_fatima
میخواهم از تو بنویسم
با نامت تکیهگاهی بسازم
برای پرچینهای شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده
از لبانت
که هلال ماه را شکل میدهند
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر میرسند
میخواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بیصدا
دل از لبانت فرمان نمیبرد
میخواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت
میخواهم ناپدید شوم
هم چون قطرهای باران
که در دریای شب گمشده است.
❄️ #هالینا_پوشویاتوسکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
با نامت تکیهگاهی بسازم
برای پرچینهای شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده
از لبانت
که هلال ماه را شکل میدهند
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر میرسند
میخواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بیصدا
دل از لبانت فرمان نمیبرد
میخواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت
میخواهم ناپدید شوم
هم چون قطرهای باران
که در دریای شب گمشده است.
❄️ #هالینا_پوشویاتوسکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
عشقام را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است؟
چرا چشمهايم مثلِ ستارهها میدرخشند؟
و چرا لبهايم از صبح روشنترند؟
میخواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دورِ دستام پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم میپرسند که من زندانی کيستم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است؟
چرا چشمهايم مثلِ ستارهها میدرخشند؟
و چرا لبهايم از صبح روشنترند؟
میخواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دورِ دستام پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم میپرسند که من زندانی کيستم...!
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
.
دلم میخواست میتوانستم
عشق را تکهتکه کنم!
نرم و چسبنده بود،
کش میآمد
آنچنان که به دستهایم پیچید!
اینک دستانم به عشق بسته شده است
و آنها میپرسند
من زندانی چه کسی هستم؟
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواست میتوانستم
عشق را تکهتکه کنم!
نرم و چسبنده بود،
کش میآمد
آنچنان که به دستهایم پیچید!
اینک دستانم به عشق بسته شده است
و آنها میپرسند
من زندانی چه کسی هستم؟
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
جرقههای خیال مرا ،
گاه فقط ،
یک «کلمه »روشن میکند ،
و گاه بوی« شوری» آب .
آنگاه حس میکنم ،
در قایقی شناور هستم ،
که زیر پایم این پا و آن پا میشود،
در اقیانوسی که بی انتها است ،
و بدون ساحل .
به گونهای شگفتانگیز ، رها هستم،
امن در آن جعبهای چوبی .
عاشق هیچ کس نیستم،
و عاشق هیچ چیز.
#هالینا_پوشویاتوسکا مرجان وفایی
@asheghanehaye_fatima
گاه فقط ،
یک «کلمه »روشن میکند ،
و گاه بوی« شوری» آب .
آنگاه حس میکنم ،
در قایقی شناور هستم ،
که زیر پایم این پا و آن پا میشود،
در اقیانوسی که بی انتها است ،
و بدون ساحل .
به گونهای شگفتانگیز ، رها هستم،
امن در آن جعبهای چوبی .
عاشق هیچ کس نیستم،
و عاشق هیچ چیز.
#هالینا_پوشویاتوسکا مرجان وفایی
@asheghanehaye_fatima
جرقههای خیال مرا ،
گاه فقط ،
یک «کلمه »روشن میکند ،
و گاه بوی« شوری» آب .
آنگاه حس میکنم ،
در قایقی شناور هستم ،
که زیر پایم این پا و آن پا میشود،
در اقیانوسی که بی انتها است ،
و بدون ساحل .
به گونهای شگفتانگیز ، رها هستم،
امن در آن جعبهای چوبی .
عاشق هیچ کس نیستم،
و عاشق هیچ چیز.
#هالینا_پوشویاتوسکا مرجان وفایی
@asheghanehaye_fatima
گاه فقط ،
یک «کلمه »روشن میکند ،
و گاه بوی« شوری» آب .
آنگاه حس میکنم ،
در قایقی شناور هستم ،
که زیر پایم این پا و آن پا میشود،
در اقیانوسی که بی انتها است ،
و بدون ساحل .
به گونهای شگفتانگیز ، رها هستم،
امن در آن جعبهای چوبی .
عاشق هیچ کس نیستم،
و عاشق هیچ چیز.
#هالینا_پوشویاتوسکا مرجان وفایی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دَستانِ تو چند سال دارند؟
درختانِ پُر گِرِه
به موهای من که دست میکشند
بهار میشوند
بوی ریشههایی که از خواب برخاستهاند
زمزمهی زمین
پشتِ خمیدهی پاییز را
میشکند
بادِ بهار
در میانِ انگشتانِ خشکیده میرقصد
گردنِ سبزم را
بیشتر خم میکنم
لبریزم از این هُرمِ اشتیاق
که پوستِ گرمِ تَنم را
زیرِ دستانِ تو
حِس کنم ...
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
دَستانِ تو چند سال دارند؟
درختانِ پُر گِرِه
به موهای من که دست میکشند
بهار میشوند
بوی ریشههایی که از خواب برخاستهاند
زمزمهی زمین
پشتِ خمیدهی پاییز را
میشکند
بادِ بهار
در میانِ انگشتانِ خشکیده میرقصد
گردنِ سبزم را
بیشتر خم میکنم
لبریزم از این هُرمِ اشتیاق
که پوستِ گرمِ تَنم را
زیرِ دستانِ تو
حِس کنم ...
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اغلب به تو میاندیشم
اغلب به تو مینویسم
نامههایی احمقانه
سرشار از لبخند و عشق را
سپس آنها را در آتش پنهان میکنم
شعلهها بیشتر و بیشتر زبانه میکشند
تا برای اندک زمانی در زیرِ خاکستر به خواب روند...
📸 #فاطیما
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima
اغلب به تو مینویسم
نامههایی احمقانه
سرشار از لبخند و عشق را
سپس آنها را در آتش پنهان میکنم
شعلهها بیشتر و بیشتر زبانه میکشند
تا برای اندک زمانی در زیرِ خاکستر به خواب روند...
📸 #فاطیما
#هالینا_پوشویاتوسکا [ «هالینا پوشْویاتُوسْکا» | Halina Poświatowsk | لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima
محبوبمن
از آن هنگام که برای اولین بار
دستم را
به دستان تو سپردم ،
حس کردی که چقدر دوستت دارم !
آری
ممکن است
این چنین،
ثروت راستین خود را به عشق بخشید…
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
از آن هنگام که برای اولین بار
دستم را
به دستان تو سپردم ،
حس کردی که چقدر دوستت دارم !
آری
ممکن است
این چنین،
ثروت راستین خود را به عشق بخشید…
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
مرا در آغوش می گیری
و بغل می کنی؟
بازوانت را به دورِ اندام من
حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه
مقدر ساخته،
بی اثر می کنی؟!
اغلب به تو می اندیشم...
اغلب به تو می نویسم....
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
و بغل می کنی؟
بازوانت را به دورِ اندام من
حلقه می کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه
مقدر ساخته،
بی اثر می کنی؟!
اغلب به تو می اندیشم...
اغلب به تو می نویسم....
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از آن هنگام که برای اولین بار
دستم را
به دستان تو سپردم ،
حس کردی که چقدر دوستت دارم !
آری
ممکن است
این چنین،
ثروت راستین خود را به عشق بخشید…
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
دستم را
به دستان تو سپردم ،
حس کردی که چقدر دوستت دارم !
آری
ممکن است
این چنین،
ثروت راستین خود را به عشق بخشید…
#هالینا_پوشویاتوسکا
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواست میتوانستم
عشق را تکهتکه کنم!
نرم و چسبنده بود،
کش میآمد
آنچنان که به دستهایم پیچید!
اینک دستانم به عشق بسته شده است
و آنها میپرسند
من زندانی چه کسی هستم؟
#هالینا_پوشویاتوسکا
برگردان: #مرجان_وفایی
@asheghanehaye_fatima
عشق را تکهتکه کنم!
نرم و چسبنده بود،
کش میآمد
آنچنان که به دستهایم پیچید!
اینک دستانم به عشق بسته شده است
و آنها میپرسند
من زندانی چه کسی هستم؟
#هالینا_پوشویاتوسکا
برگردان: #مرجان_وفایی
@asheghanehaye_fatima
نه زندگی را شناختیم
و نه مرگ را
چراکه
عشق،
آزادی،
احساسات،
امید
و تعلق را
نیافتیم...!
آری؛
بسیاری از ما،
مدتهاست مردهایم
پیش از آنکه
زندگی کنیم!
we, don’t know about life
we, don’t know about die
Because, haven’t love
Haven’t freedom
Haven’t feeling
Haven’t hope
Haven’t embrace
Because
some of us
death before live!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ Halina Poświatowsk / لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima
و نه مرگ را
چراکه
عشق،
آزادی،
احساسات،
امید
و تعلق را
نیافتیم...!
آری؛
بسیاری از ما،
مدتهاست مردهایم
پیش از آنکه
زندگی کنیم!
we, don’t know about life
we, don’t know about die
Because, haven’t love
Haven’t freedom
Haven’t feeling
Haven’t hope
Haven’t embrace
Because
some of us
death before live!
#هالینا_پوشویاتوسکا [ Halina Poświatowsk / لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵ ]
@asheghanehaye_fatima