عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
■فقدان

از میان‌شان می‌گذرم
دستِ کسی در دستِ هیچ‌کسی نیست
همه در خود فرورفته‌اند
در ضمیرِ بعضی‌شان نگاه می‌کنم
هیچ‌کسی با خودش آشتی نیست

خودم را به همه‌کس توضیح می‌دهم
به هر کسی که از خودم بگویم
حیرت می‌کند!
به هر کسی که خودم را بگویم
حیرت می‌کنم!
کسی از ابتدا با خودش مأنوس نیست



#اؤزدمیر_آساف | #اؤزدمیر_آصف | Özdemir Asaf | ترکیه، ۱۹۸۱-۱۹۲۳ |
برگردان: #ابوالفضل_پاشا
عاشقانه اگر عاشقانه باشد
ماندن اگر ماندن
دل گواهِ
تمامِ قسم ‌های نخورده می شود!

#عادل_دانتیسم


@asheghanehaye_fatima
خوشا به بختِ بلندم
که در کنار منی
تو هم قرار منی
هم تو بی‌قـرار منی

#هوشنگ_ابتهاج



@asheghanehaye_fatima
ابر
با تمام پیکر خود
حرف می زند ،

باد
با خط بریلش
بر گل ها...

ما با واژه
سخن می‌گوییم ،
تا پنهان کنیم
حرف را ؛
در سایه‌ی لبخندمان...


#شمس_لنگرودی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



آدونیس می‌پرسد حافظه چیست؟ و خود پاسخ می‌دهد خانه‌ی محبوب چیزهای غایب.
محبوب من!
اگر قرار باشد سالها بعد آدم تپش‌های تند قلب را به یاد بیاورد و خونی که با فشار پوست گندمگون صورت را مایل به سرخ می‌کند و هُرم داغی که دانه‌های عرق را از زیر بغل سُر می‌دهد؛ من شما را مرور خواهم کرد چرا که شما هیچ وقت نبودید، هیچ وقت نداشتمتان!
و همین نبودن و نداشتن کافی‌ست که آدم را یک عمر دیوانه و شوریده و سرگردان کند.
به عمد یا غیر عمد شما در جای درستی ایستاده‌اید. چند سانتیمتر جلوتر از نوک انگشتان من در حالتی که دیگر استخوان کتف حتی اجازه یک میلیمتر کشیدگی بیشتر به عضلات لرزان بازوها نمی‌دهد.
شما را همیشه می‌بینم. سلام‌تان می‌کنم. احوالتان را می‌پرسم. باهم می‌خندیم. برایتان گریه‌ها کردم اگر یادتان باشد. به من سخت گرفتید. قهر کردم با شما و چون شما بودید که از دلم در نیاوردید و چون فقط شما بودید که می‌توانستید از دلم در نیاورید و باز دلم تنگتان شود؛دوباره برگشتم. ایستادم مقابل آن چند سانتیمتر و چون فقط شما بلد بودید که از چند سانتیمتر دورتر بخندید، بلند بلند بخندید؛ شُدید آن چرخ و فلک کنار پارک که دیدنش هنوز توی این سن و سال مرا پرت می‌کند توی آن سبد فلزی و می‌برد به بالاترین نقطه آسمان.
شما سرابی بودید وسط صحرا. دوست داشتم خودنمایی کنید. دوست داشتم به سویتان بدوم و آن لحظه‌ که گمان رسیدن داشتم و با جای خالیتان روبرو شدم منتظر بودم که از جای دیگری سر برآورید.
به شما که نمیشود دروغ گفت. من این جستجو را، این تشنگی و خستگی آلوده به اشتیاق را دوست داشتم.
من هیچ وقت شما را در آغوش نگرفتم، جوری که دلم می‌خواست، جوری که صدای تق تق استخوانهاتان را بشنوم، و ضرب آهنگ قلبتان را.
من هیچ وقت شما را نبوسیدم، آن جور که آدم بخواهد تمامِ دیگری را از انحنای لبهاش بیرون بکشد.
من هیچ وقت انگشتان کشیده شما را روی رگ‌های برجسته دستم حس نکردم.
من هیچ وقت شما را مال خودم ندانستم و همین کافی‌ست که سال‌ها بعد شما را به یاد بیاورم که روزی محبوب من بودید، محبوب غایب من!

#پریسا_زابلی_پور
‌ اکنون وقتی که شبانگاه خواب بی‌اعتنا از کنارِ من می‌گذرد، من دیگر می‌دانم به کدام راهی می‌رود و با راهِ آن آشنا هستم و به آن تن در می‌دهم. به علاوه شوریدن بر خواب احمقانه است. خفته معصوم‌ترین موجود است و آدمِ بی‌خواب گنهکارترین مخلوق.


#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


شب‌ها پیش از آنکه به خواب برویم چقدر حرف داشتیم که بزنیم انگار حرف‌های ما تمامی نداشت.
چند بار پیش آمد که طلوع را دیدیم و رنگ خواب ندیدیم!

آخر چه شد، که حال دیگر می‌آییم و خسته و بیصدا می‌خوابیم؟!

شب‌ها دگرگون شده؟
حرف‌ها تمام شده؟
یا ما تمام شده‌ایم؟!

#یک_عاشقانه_آرام
#نادر_ابراهیمی
#ازدمیر_آصاف ؛

مى‌گفتی:
شبت خوب جانِ من، ‏
بيشتر از خوب بودن شب،‏انديشه‌ى اين‌كه
جانِ تو هستم
‏در من ريشه مى‌كرد و سبز می‌شد ..




@asheghanehaye_fatima
گیسو میان پنجره بگذار
دارم به فتح خواب تو می‌آیم.


#منوچهر_آتشی‌


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

شب است و در شبِ من
خوش نشینی‌ات زیباست

#حسین‌_منزوى
آنقدر خوابت را دیده‌ام
که واقعیتت را از دست داده‌ای

#روبر_دسنوس
برگردان سارا سمیعی



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در عشق حقیقی ، این روح است که تن را در آغوش می گیرد!


#نیچه

@asheghanehaye_fatima
هوای حوصله ابریست، اشاره کن که ببارد
که اشکِ گوشه چشمم، گلایه از تو ندارد
گلایه از دل خونم، که بی اجازه سفر کرد
به کوی قصه که شاید، گلی ز عشق بکارد

ببخش اگر که ندیدی و زیر پای تو له شد
دلی و دسته گلی سرخ، که عطر فاصله دارد
ببخش اگرد دل سادم، نکَند خار گل سرخ
که خود، خدای نبخشد، اگر خراش گذارد

اگر برای تو تسکین، نگاه کن، دلِ غمگین
چگونه با ردِ خونش به دوست نامه نگارد
رمق نمانده که گریم به حال زار و نزارم
هوای حس من ابریست، خدا کند که ببارد

#سیدیحیی_قرشی_نژاد
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
رود قصیده‌ی بامدادی را
در دلتای شب
مکرر می‌کند
و روز
از آخرین نفسِ شبِ پُر انتظار
آغاز می‌شود.
و اکنون سپیده‌دمی که شعلهٔ چراغِ مرا
در تاقچه بی‌رنگ می‌کند
تا مرغکانِ بومیِ رنگ را
در بوته‌های قالی از سکوتِ خواب برانگیزد،
پنداری آفتابی‌ست
که به آشتی
در خونِ من طالع می‌شود.

اینک محرابِ مذهبِ جاودانی که در آن
عابد و معبود و عبادت و معبد
جلوه‌یی یکسان دارند:
بنده پرستشِ خدای می‌کند
هم از آنگونه
که خدای بنده را

همهٔ برگ و بهار
در سرانگشتانِ توست.
هوای گسترده
در نقره‌ی انگشتانت می‌سوزد
و زلالیِ چشمه‌ساران
از باران و خورشیدِ تو سیراب می‌شود.

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌ای بیهوده می‌خوانید. ــ
چرا که ترانهٔ ما
ترانه‌ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است.

بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو می‌آورم
از معبرِ فریاد‌ها و حماسه‌ها.
چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه‌‌ای
ظریف و کوچک و عاشق است.
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیتِ خویش غَرّه‌ای
به خاطرِ عشقت! ــ
ای صبور! ای پرستار!
ای مؤمن!
پیروزیِ تو میوه‌ی حقیقتِ توست.
رگبارها و برف را
توفان و آفتابِ آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.
ای زنی که صبحانه‌ی خورشید در پیراهنِ توست،
پیروزیِ عشق نصیبِ تو باد!

از برای تو مفهومی نیست
نه لحظه‌‌ای:
پروانه‌ای ست که بال می‌زند
با رودخانه‌ای که در گذر است. –
هیچ چیز تکرار نمی‌شود
و عمر به پایان می‌رسد:
پروانه
بر شکوفه‌ای نشست
و رود
به دریا پیوست.

#احمد_شاملو
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
پاسبان حرم دل.
@Avayemehregan
🔸محمدرضا شجریان
🔹حسین علیزاده
🔸مایه: شوشتری

پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم

حافظ

یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند

ای آفتاب آهسته نِه پا درحریم یار من
ترسم صدای پای تو  خواب است و بیدارش کند

منسوب به #فائز _دشتستانی


@asheghanehaye_fatima
صبح رسیده است
مرا یاد تو، از خواب بیدارمی کند
یاد تو، به گلدانهای خانه آب می دهد
یاد تو ، سیگاری روشن می کند
یاد تو، موسیقی عشق می گذارد

صبح رسیده است
یاد تو، قلم به دست می گیرد
ازشرق می گوید که خورشید بیرون می زند
راه غرب را می بندد
زل می زند به خورشید به یاد تو
یاد تو ، معجزه می کند
دم مسیحایی دارد
برای منی که شبها می میرم


#آدونیس
#عزیز_روزهام❤️


@asheghanehaye_fatima
«خلاصه ی دنیا»


رنگِ چشمات یه رنگِ ممنوعه س،
رنگِ مُچبند و شالِ شورشیاس
هر نگاهت شروعه یه سفره،
آخه چشمات خلاصه ی دنياس

میرزا کوچیک هنوز نمرده و تو
جنگلِ چشمِ تو کمین کرده
باز داره نقشه می کشه واسه
ساختنِ یه جهانِ بی برده

یه سیاهکل چریک تو چشماته،
وقتی اخماتو می کشی درهم
ابری می شه هوای سیسنگان،
وقتی که گریه می کنی نم نم

رنگِ چشماتو از کی دزدیدی؟
شايد از گربه های ایرانی.
ودکا خوبه با مزه ی چشمات،
اون دو زیتون سبزِ لبنانی

تو شمالِ چشات منو گم کن! 
توی اون جنگلای بکر و عميق!
تو دلِ شالیزارِ مه زده و
پلاژِ پرتِ بی نجات غریق.

تو نگاهت یه کارت پستال از
یه جزیره س تو قلبِ اقیانوس
چشما رو خیره می کنه رنگش،
مثل عشق بازیه دو تا طاووس.

تو نگاهت یه دشت خشخاشه
که داره تو حریق می سوزه
از نگاهت شراب می باره!
می شکنه با یه چشمکت روزه.

چشای جنگلیتو وا کردی،
زندگی قابل تحمل شد
حافظ ام شاعری رو ول کرد و
خطیِ پایتخت – آمل شد

رنگِ چشماتو از کی دزدیدی؟
از کدوم برگ، از کدوم سبزه؟
که با هر گوشه ی نگاهِ تو
قلبِ من توی سینه می لرزه.

تو شمالِ چشات منو گم کن! 
توی اون جنگلای بکر و عميق!
تو دلِ شالیزارِ مه زده و
پلاژِ پرتِ بی نجات غریق. //

#یغما_گلرویی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
بیمِ آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم
مبادا خسته شوی و بیمِ آن دارم
که سکوت کنم مبادا گمان کنی
که دیگر برای قلبم مهم نیستی ..

#نزار_قبانى


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آيا شک داری به اینکه زيباترين و
باارزش‌ترين زن دنيا هستی؟!
و  هم‌چنين مهمترين زن دنیا؟!
آیا شک داری که ورود تو به قلب‌ام
باشکوهترين روز تاریخ و بهترين خبر جهان بود؟!

آيا شک داری که تو وجود و تمام زندگی من هستی؟! 
و من از چشمان تو آتش عشق را دزديدم و حاضر شدم که برای به دست آوردنت خطرناک‌ترين کارها را انجام بدهم؟!

ای غنچه و نازگل و ياقوت و ملکه و قانون زندگی و خوبی بين تمام ملکه‌های جهان!

ای ماهی که هر غروب از لابه‌لای کلمه‌هايم طلوع می‌کنی!

ای آخرين سرزميني که در آن‌جا متولد شده‌ام، در آنجا مدفون شده‌ام و تمام کتاب‌هایم را در آنجا منتشر می‌کنم!

تو تنها خواسته من هستی!
نمی‌دانم که چگونه امواج مرا به قدم‌های تو انداخته‌اند!
نمی‌دانم چگونه به سمت من آمدی
و چگونه به سوی تو آمدم!



#نزار_قبانی
برگردان: #عدنان_عفری
@asheghanehaye_fatima



نمو في قلبي
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير
مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك...

روئیدی در قلب من
به‌سان گل
کوچکی
که کنار دیوار می‌روید؛
همین‌قدر ناخواسته،
عاشقت شدم ...

#غاده_السمان