دوستت می دارم بی آنکه بدانم چقدر
محبوبم
سوگند می خورم که بازیچه و شکست خورده ی تو باشم
سوگند یاد می کنم
نشان افتخار تو را بر شانه ی خویش سزاوار باشم
که صدای چشمانت را بشنوم
که از حکمت لبانت سر بپیچم
قول می دهم
شعرهایم را از یاد ببرم تو را از بر کنم
قول می دهم
عشق همیشه از من پیشی بگیرد من همیشه در پی او دوان باشم
قول می دهم مثل ستاره های روز
برای سعادت تو خاموش شوم
اشک هایم را در دستهایت بنشانم
تنها فاصله ای میان دو جمله باشم دوستت دارم ، دوستت دارم
پیکرم را برای ابد به اندوه درنده خوی تو بسپارم
درِ زندان تو باشم
گشوده به روی وفا در وعده های شبانه
عهد می بندم که طُعمه ی آسایش تو باشم
آرزومند آنکه کتابی باشم همیشه گشوده بر روی ران هایت
تقسیم تمام جهان میان تو و تو
یگانگی جهان با تو
صدایت کنم و سعادت را دریابی
تمام سرزمینم را در عشق تو به دوش گیرم و تمام عالم را در سرزمینم.
دوستت بدارم بی آنکه بدانم چقدر
تمام عمر مثل زنبوری در کندوی صدایت پرپرزنان
همچون درخشش گیسویت بر بیابان ها باران شوم
سوگند یاد می کنم
هرگاه در میان نوشته ها قلب خویش را دانستم نجوا کنم
تو را تنها تو را یافته ام
#انسی_الحاج
@asheghanehaye_fatima
محبوبم
سوگند می خورم که بازیچه و شکست خورده ی تو باشم
سوگند یاد می کنم
نشان افتخار تو را بر شانه ی خویش سزاوار باشم
که صدای چشمانت را بشنوم
که از حکمت لبانت سر بپیچم
قول می دهم
شعرهایم را از یاد ببرم تو را از بر کنم
قول می دهم
عشق همیشه از من پیشی بگیرد من همیشه در پی او دوان باشم
قول می دهم مثل ستاره های روز
برای سعادت تو خاموش شوم
اشک هایم را در دستهایت بنشانم
تنها فاصله ای میان دو جمله باشم دوستت دارم ، دوستت دارم
پیکرم را برای ابد به اندوه درنده خوی تو بسپارم
درِ زندان تو باشم
گشوده به روی وفا در وعده های شبانه
عهد می بندم که طُعمه ی آسایش تو باشم
آرزومند آنکه کتابی باشم همیشه گشوده بر روی ران هایت
تقسیم تمام جهان میان تو و تو
یگانگی جهان با تو
صدایت کنم و سعادت را دریابی
تمام سرزمینم را در عشق تو به دوش گیرم و تمام عالم را در سرزمینم.
دوستت بدارم بی آنکه بدانم چقدر
تمام عمر مثل زنبوری در کندوی صدایت پرپرزنان
همچون درخشش گیسویت بر بیابان ها باران شوم
سوگند یاد می کنم
هرگاه در میان نوشته ها قلب خویش را دانستم نجوا کنم
تو را تنها تو را یافته ام
#انسی_الحاج
@asheghanehaye_fatima
و چقدر داشتن چیز های ساده خوب است!
مثلا می نوشتی :شبت بخیر عزیزم
مثلا می نوشتم:شبت اردیبهشت مهربانم
و چقدر برای عاشقی، بهانه های ساده داشتیم
اما
خواب ماندیم...
یادمان رفت...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
مثلا می نوشتی :شبت بخیر عزیزم
مثلا می نوشتم:شبت اردیبهشت مهربانم
و چقدر برای عاشقی، بهانه های ساده داشتیم
اما
خواب ماندیم...
یادمان رفت...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
Telegram
@asheghanehaye_fatima
این نامه فقط به رسم استقبال از تو است،
برای اینکه به تو بگوید یک روز بدونِ تو روزیست که تمام نمیشود،
شهریست بدون باغ،
زمینیست بیآسمان.
و برای اینکه به تو بگوید هرگز هیچ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد؛
در این دنیا، به هم گره خوردهایم.
شب خوش،
قلبت را میبوسم.
#آلبر_کامو
#خطابه_عشق
این نامه فقط به رسم استقبال از تو است،
برای اینکه به تو بگوید یک روز بدونِ تو روزیست که تمام نمیشود،
شهریست بدون باغ،
زمینیست بیآسمان.
و برای اینکه به تو بگوید هرگز هیچ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد؛
در این دنیا، به هم گره خوردهایم.
شب خوش،
قلبت را میبوسم.
#آلبر_کامو
#خطابه_عشق
The Rain
Chris Spheeris
باران گرفته است
هرکس به زیر حفاظی کشیده سر
مرا چه باک ز باران
که گیسوان تو چتری گشودهاند
مرا چه باک ز مرگ
که بوسههای تو پیغامهای قیاماند
بدرودهای تو
تکرارهای سلاماند.
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
هرکس به زیر حفاظی کشیده سر
مرا چه باک ز باران
که گیسوان تو چتری گشودهاند
مرا چه باک ز مرگ
که بوسههای تو پیغامهای قیاماند
بدرودهای تو
تکرارهای سلاماند.
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
امشب تمام حوصله ام را
دریک کلام کوچک
در تو
خلاصه کردم :
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار....
#قیصر_امین_پور
امشب تمام حوصله ام را
دریک کلام کوچک
در تو
خلاصه کردم :
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار....
#قیصر_امین_پور
@asheghanehaye_fatima
ساكنين دلت را
به دقت انتخاب كن
چرا که مالیاتِ سکونتشان را
کسی غیر از تو
نمی پردازد ....
#جبران_خلیل_جبران
ساكنين دلت را
به دقت انتخاب كن
چرا که مالیاتِ سکونتشان را
کسی غیر از تو
نمی پردازد ....
#جبران_خلیل_جبران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در آیینه و مهتاب و بستر مینگریم
در دستهای یکدیگر مینگریم
و دروازه
ترانهی آرامشانگیزش را
در سکوتی ممتد
مکرر میکند
بدینگونه
زمزمهای ملالآور را به سرودی دیگرگونه مبدل یافتهایم
من در تو نگاه میکنم در تو نفس میکشم
و زندگی
مرا تکرار میکند
بسان بهار
که آسمان را و علف را
و پاکیِ آسمان
در رگِ من ادامه مییابد.
#احمد_شاملو
@aaheghanehaye_fatima
در دستهای یکدیگر مینگریم
و دروازه
ترانهی آرامشانگیزش را
در سکوتی ممتد
مکرر میکند
بدینگونه
زمزمهای ملالآور را به سرودی دیگرگونه مبدل یافتهایم
من در تو نگاه میکنم در تو نفس میکشم
و زندگی
مرا تکرار میکند
بسان بهار
که آسمان را و علف را
و پاکیِ آسمان
در رگِ من ادامه مییابد.
#احمد_شاملو
@aaheghanehaye_fatima
روشنایی چه نسبتی با تو دارد؟
مگر آسمان از بستهگان و خویشانِ توست؟
چشمهایات همینکه مرا درمییابند
و همینکه من به سانِ آذرخشی از جا میپرم
مگر اینها دروغاند؟
شعلهیی که چهرهات را فراگرفته است
مگر جنگلیست؟
- جنگلی که آتشسوزیاش از گیسوانِ تو باشد -
و جریانِ حاصل از روشناییات
عقل را زایل میکند
مگر تلألوِ آبیرنگِ مهتاب
از لبهای توست؟
سرچشمهی آن روشناییِ پرزرقوبرق
مگر از چیست؟
آیا از آنچه به تن کردهیی؟
یا از گردوغبارِ هوا؟
یا از ستارهگان؟
لحظهیی که خورشیدها شکوفان میکنم
به راستی مگر از همین است:
از همینکه دستِ مرا به دست میگیری؟
و روشنایی چه نسبتی با تو دارد؟
#آتیلا_ايلهان
@asheghanehaye_fatima
مگر آسمان از بستهگان و خویشانِ توست؟
چشمهایات همینکه مرا درمییابند
و همینکه من به سانِ آذرخشی از جا میپرم
مگر اینها دروغاند؟
شعلهیی که چهرهات را فراگرفته است
مگر جنگلیست؟
- جنگلی که آتشسوزیاش از گیسوانِ تو باشد -
و جریانِ حاصل از روشناییات
عقل را زایل میکند
مگر تلألوِ آبیرنگِ مهتاب
از لبهای توست؟
سرچشمهی آن روشناییِ پرزرقوبرق
مگر از چیست؟
آیا از آنچه به تن کردهیی؟
یا از گردوغبارِ هوا؟
یا از ستارهگان؟
لحظهیی که خورشیدها شکوفان میکنم
به راستی مگر از همین است:
از همینکه دستِ مرا به دست میگیری؟
و روشنایی چه نسبتی با تو دارد؟
#آتیلا_ايلهان
@asheghanehaye_fatima
ساعت یک بعد از نیمهشب است..
بهتر است فکر خوابیدن باشم؛
و اما قبل از این کار، فلیسه، سرت را روی سینهام بگذار که خیلی بیش از آنچه بتوانی تصور کنی به آن نیاز دارم.
#فرانتس_کافکا
بهتر است فکر خوابیدن باشم؛
و اما قبل از این کار، فلیسه، سرت را روی سینهام بگذار که خیلی بیش از آنچه بتوانی تصور کنی به آن نیاز دارم.
#فرانتس_کافکا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجازه بده پنج دقیقه
فقط پنج دقیقه
سرم را روی شانهات بگذارم
چشمها را ببندم و
زمین از نو آرام شود.
#سعاد_الصباح
@asheghanehaye_fatima
فقط پنج دقیقه
سرم را روی شانهات بگذارم
چشمها را ببندم و
زمین از نو آرام شود.
#سعاد_الصباح
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و چشمهای او
تاریخ رنگهای عمودیست
زیرا مسافران دوگانه
- خورشید و ماهتاب -
در یک نگاه اوست که میچرخند
و استوای بینش و بینایی
از محور دو شانهی او میکند عبور
کبک دری به پارسی ساده
از لانهی معطر لبهایش پرواز میکند
و گرچه دستهایش
- گسترده روی نافهی آهوها -
چون سفرهایست پر از لیمو
در زیر ماهتاب ؛
با این همه
آنقدر ساده است که چشمانش
جشنیست در ولادت آهوها
#رضا_براهنی
#عزیز_روزهام
و چشمهای او
تاریخ رنگهای عمودیست
زیرا مسافران دوگانه
- خورشید و ماهتاب -
در یک نگاه اوست که میچرخند
و استوای بینش و بینایی
از محور دو شانهی او میکند عبور
کبک دری به پارسی ساده
از لانهی معطر لبهایش پرواز میکند
و گرچه دستهایش
- گسترده روی نافهی آهوها -
چون سفرهایست پر از لیمو
در زیر ماهتاب ؛
با این همه
آنقدر ساده است که چشمانش
جشنیست در ولادت آهوها
#رضا_براهنی
#عزیز_روزهام
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
.
میراث دار نگاه تو
دل من است
و این دل
دوستت دارم را
روزی از لبان تو خواهد چید
آن روز
تمام کوچه پر از دل من می شود
و دل تو نیز
بر شاخه درختان نارون نشسته
دوستت دارم هایش
را می شمرد
و دل من
کوچه را از بوسه پر می کند
من وتو
یعنی دلهایمان
#جووانی_بوکاچو
@asheghanehaye_fatima
میراث دار نگاه تو
دل من است
و این دل
دوستت دارم را
روزی از لبان تو خواهد چید
آن روز
تمام کوچه پر از دل من می شود
و دل تو نیز
بر شاخه درختان نارون نشسته
دوستت دارم هایش
را می شمرد
و دل من
کوچه را از بوسه پر می کند
من وتو
یعنی دلهایمان
#جووانی_بوکاچو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima🌸
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و
تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
برای تنم با تنت آواز خواندی
من با چشم ها و لب هایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم
□
در من
شک لانه کرده بود
دستهای تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهوارهی سالهای نخستین به خواب رفتم
در دامانت -که گهواره رویاهایم بود -
و لبخند آن زمان به لب هایم برگشت
با تنت برایم لالا گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دست های تو اطمینان بود
بدی تاریکیست
شب ها جنایتکارند
ای دل آویز من، ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم
□
صدایت می زنم
گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دلم
به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره، آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه دریاهاست.
#احمد_شاملو
سرچشمه
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و
تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
برای تنم با تنت آواز خواندی
من با چشم ها و لب هایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم
□
در من
شک لانه کرده بود
دستهای تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهوارهی سالهای نخستین به خواب رفتم
در دامانت -که گهواره رویاهایم بود -
و لبخند آن زمان به لب هایم برگشت
با تنت برایم لالا گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دست های تو اطمینان بود
بدی تاریکیست
شب ها جنایتکارند
ای دل آویز من، ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم
□
صدایت می زنم
گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دلم
به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره، آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه دریاهاست.
#احمد_شاملو
سرچشمه
@asheghanehaye_fatima
زندگی، قبل از هرچيز زندگی ست. گل میخواهد، موسيقی میخواهد، زيبايی میخواهد. زندگی، حتی اگر يكسره جنگيدن هم باشد، خستگی در كردن می خواهد. عطر شمعدانیها را بوييدن می خواهد.
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايده است، انگل است، مرض است. ما بايد به اصلمان برگرديم.
زخم را كه مظهر خشونت است با زخم نمیبندند. با نوار نرم و پنبه پاك میبندند، با محبت، با عشق...
#نادر_ابراهیمی
زندگی، قبل از هرچيز زندگی ست. گل میخواهد، موسيقی میخواهد، زيبايی میخواهد. زندگی، حتی اگر يكسره جنگيدن هم باشد، خستگی در كردن می خواهد. عطر شمعدانیها را بوييدن می خواهد.
خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايده است، انگل است، مرض است. ما بايد به اصلمان برگرديم.
زخم را كه مظهر خشونت است با زخم نمیبندند. با نوار نرم و پنبه پاك میبندند، با محبت، با عشق...
#نادر_ابراهیمی
شبها!
که پستان بندات را
در می آوری...
تاریکی اتاق
سراسر روز می پیچد
ماه وروز
باهم زیر ابر
سر بیرون می آورند !
#شعر: #صالح_بیچار
#ترجمە: #خالد_بایزیدی
@asheghanehaye_fatima
که پستان بندات را
در می آوری...
تاریکی اتاق
سراسر روز می پیچد
ماه وروز
باهم زیر ابر
سر بیرون می آورند !
#شعر: #صالح_بیچار
#ترجمە: #خالد_بایزیدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
همه ی ما خیلی خالی هستیم، این طور فکر نمی کنی؟
غذا می خوریم ، خودمان را سبک می کنیم ، شغل مزخرفمان را انجام می دهیم و حقوق افتضاحمان را می گیریم و گاه و بیگاه با کسی همبستر می شویم اگر خوش شانس باشیم. دیگرچیست؟
با این حال ، می دانی ، چیزهای جالب در زندگی اتفاق می افتد. علتش را درست نمیدانم. پدربزرگم می گفت که چیزها هرگز آنطور که تو فکر می کنی از آب در نمی آیند ، اما همین است که زندگی را جالب می کند و به آن معنا می دهد. اگر چونیچی دراگونز در هر بازی برنده شود، کی دیگر بیسبال تماشا میکند؟
#هاروکی_موراکامی
همه ی ما خیلی خالی هستیم، این طور فکر نمی کنی؟
غذا می خوریم ، خودمان را سبک می کنیم ، شغل مزخرفمان را انجام می دهیم و حقوق افتضاحمان را می گیریم و گاه و بیگاه با کسی همبستر می شویم اگر خوش شانس باشیم. دیگرچیست؟
با این حال ، می دانی ، چیزهای جالب در زندگی اتفاق می افتد. علتش را درست نمیدانم. پدربزرگم می گفت که چیزها هرگز آنطور که تو فکر می کنی از آب در نمی آیند ، اما همین است که زندگی را جالب می کند و به آن معنا می دهد. اگر چونیچی دراگونز در هر بازی برنده شود، کی دیگر بیسبال تماشا میکند؟
#هاروکی_موراکامی
@asheghanehaye_fatima
سرِ خستهام را
بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقاتِ روز
التماس میکنم بگذارند بخوابم!
نیمهشب است،
اما آنجا که تویی
باید سحر باشد.
ضربان نبض،
پُرشتابتر از نور سفر میکند.
تو بر کدام سو سر گذاردهای؟
حس میکنم دستِ راستم،
پناه صورت توست
لبخندت،
لبخند آشنایی است
که اگر قرار باشد به جنگ بروم
با خود میبرم.
حالا دوباره
مثل روزی که یکدیگر را دیدیم،
خوشبختم
نمیدانم جوانم یا پیر
اما سر بیآشیانهام
کنار سر توست؛
بر یک بالشت.
#بيلي_كالينز
سرِ خستهام را
بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقاتِ روز
التماس میکنم بگذارند بخوابم!
نیمهشب است،
اما آنجا که تویی
باید سحر باشد.
ضربان نبض،
پُرشتابتر از نور سفر میکند.
تو بر کدام سو سر گذاردهای؟
حس میکنم دستِ راستم،
پناه صورت توست
لبخندت،
لبخند آشنایی است
که اگر قرار باشد به جنگ بروم
با خود میبرم.
حالا دوباره
مثل روزی که یکدیگر را دیدیم،
خوشبختم
نمیدانم جوانم یا پیر
اما سر بیآشیانهام
کنار سر توست؛
بر یک بالشت.
#بيلي_كالينز
یه خلسه ای هست دقیقا بین خواب و بیداری اونجا که داری رها میشی از هشیاری یا داری کم کم برمیگردی به هشیاری اونجا یه حس خداگونه ای داره میتونی به هر رویایی بگی موجود شو تا بشود انقدر لحظه قابل لمسه که مرزی بین واقعیت و خیال وجود نداره هر خیالیو میتونی واقعی کنی حتی دست نیافتنی ترینشو .....
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima