عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
مجسمه اثر #توماس در سال 1860-موزه کنت انگلیس
#هنرمجسمه_سازی
#گادایوا

@asheghanehaye_fatima👇
"گادایوا" برهنه بر اسب و "پیپینگ تام" که در حال چشمچرانی و دید زدن اوست. در افسانه هست که تام بعد از این کور شد و یا مرد.

#هنرمجسمه_سازی
#گادایوا

@asheghanehaye_fatima


🎼●آهنگ: «تو می‌گی» | "You Say"

🎙●خواننده: Lauren_Daigle#

Remind me once again just who I am because I need to know
Ooh oh

You say I am loved when I can’t feel a thing
You say I am strong when I think I am weak
And you say I am held when I am falling short
And when I don’t belong, oh You say I am Yours

And I believe
Oh I believe
What You say of me
I believe

The only thing that matters now is everything You think of me
In You I find my worth, in You I find my identity
Ooh oh...

یه‌بار دیگه یادم بیار که من چه کسی هستم
چون احتیاج دارم که بدونم
و تو می‌گی که من ایستاده‌ام
وقتی که دارم سقوط می‌کنم
توی میگی من قوی هستم
وقتی من احساس می‌کنم ضعیف‌ام
تو میگی من دوست داشتنی هستم زمانی که من هیچی حس نمی‌کنم
و وقتی که به هیچ چیزی تعلق ندارم، تو میگی که من مال تو هستم
و من باور می‌کنم
و من باور می‌کنم
در وجود تو من ارزش پیدا می‌کنم، در وجود تو هویت‌مو پیدا می‌کنم
تنها چیزی که حالا اهمیت داره اینه که تو چطور راجع به من فکر می‌کنی
باور می‌کنم چیزی رو که تو درباره‌ام می‌گی...


@asheghanehaye_fatima
ست کردن لگینگ چرمی و ورنی برای اندام مختلف شلوار لگ چرمی و ورنی از ترندهای نیمه دوم امسال است و طرفدار زیادی بین خانم های جوان پیدا کرده است. از مزایای این سبک شلوار لگ این است که با مدل های مختلف کفش مثل بوت بلند، نیم بوت، کتونی و کفش های پاشنه بلند هماهنگ است. بهتر است هنگام استفاده از لگینگ چرمی و ورنی، بلندی مانتو و بوت را طوری انتخاب کنید که قسمتی از لگینگ دیده شود. به عنوان مثال، همانطور که در تصویر وسط میبینید، مانتو، بلند ولی جلوباز انتخاب شده است. اما کسانی که پاهای چاق یا خیلی لاغر دارند، نباید شلوار لگ ورنی را با مانتو جلوباز بپوشند. بلکه اگر ران پای درشتی دارید، مانتو یا پالتو را  جلوبسته، با بلندی تا زانو انتخاب کنید (مثل عکس سمت راست).برای افرادی که سایز ساق پای متناسبی ندارند نیز، لگ چرمی یا ورنی با بوت بلند غیرچسبان مناسب است.

#کدبانو


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثلِ هر روز نشستم؛
سرِ میزے ڪہ فقط،
خستگےهاےِ من و
چاے و
ڪسے هست ڪہ نیست ...!

#احسان_کمال

@asheghanehaye_fatima
ای که در بَرَم نیستی
شبت چگونه گذشت؟
شباهنگام به من اندیشیدی؟
کمی آه کشیدی؟
اشک در چشمت حلقه زد،
آماده گریه شد آیا؟
زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشه‌ی دور از این جهان
گم شده و بر باد رفته‌ام...!

#غاده_السمان

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatim

🎼●آهنگ: «دیوانه»

🎙●گروه «داماهی»

#گروه_داماهی

■از یک نامه‌ی عاشقانه

امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجره‌هایم را گرفته،
نیاز دارم که نام‌ات را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به بارانی؛
و به تو...
ای ردای بافته‌شده از شکوفه‌ی پرتقال و گل‌های شب‌بو!

☆☆☆☆☆

واليوم , وتشرين يهاجمني ويحاصر نوافذي،
أشعر بحاجة إلى النطق به.
بحاجة إلى أن أوقد نارا صغيرة...
بحاجة إلى غطاء ..
ومعطف ..
وإليك ..
يا غطائي المنسوج من زهر البرتقال , وطرابين الزعتر البريّ...


■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه ● ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #حسین_خسروی

📕●از کتاب: صد نامه‌ی عاشقانه | ۱۰۰ رسالة حُبّ، ۱۹۷۰ |

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



■«سایه‌ها»

از کدامین وادی ژرفاژرفِ چونان خواب،
آمده‌ای
که برمی‌گیری در چشمان‌ات،
صدای خون‌ام را.
من فراموش کرده‌ام؛
عاشقی را
و دیروز را...
سرانگشتان عمر،
شوریدند؛
برای محوِ قصه‌ی پیشمانی.
ای خیال او‌،
دنیای تو،
رمقی باقی نگذاشته از تن‌ام.
چه بدهم،
از خاکستر استخوان‌هایم؛
کرم‌ها را؟!
مرا با شبان سرخ فریفتی
پرچم‌هایم،
بر تبسم‌های سیاه‌اش
لغزیدند
و دیروزم
در رهگذر شر گمراه شد.
و برای فردای‌ام،
چیزی باقی نگذاشته است؛
جز پژواک ستم‌گری،
و شبح‌های گذشته‌ای
که چون سایه‌هایی فروافتادند؛
در غروب و شب‌هایم!

★★★★★

■"ظلال"

من أي وادٍ
بعيد الغور كالحلُم
أتيتَ في عينيْك صوتَ دمي
إني نسيتُ الهوى
و الأمس
و إنتفضت أنامل العمرِ تمحو
قصة النَّدم
يا طيافها
لم تدع دنياك من جسدي
شيئاً
فماذا سأعطي الدود من رممي؟
أغريتني باللّيالي الحمْر فأنزلقت
على مباسمها السوداءِ
راياتي
وتاه أمسي عبْر الشَّر منطلقاً
و لم يدع لغدي غيرَ الصدى العاتي
و غير أشباحٍ ماضٍ كالظِّلال هَوَتْ
في عتمة من أماسي و ليْلاتي.

■●شاعر: #بلند_الحیدری | عراق ● ۱۹۹۶-۱۹۲۶ |

■●برگردان: #صالح_بوعذار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود عطرافشانان بیدمشک و بابونه و مهربانی
هوردمانتان نوردمانتان شوردمانتان فرخ و فرخنده،
امروزو هر روزتان تان سرشار از خرامینگی و خرم دلی،
شاد شاد باشید و دیگران را شاد کنید...

از تک تک لحظات زندگیتون لذت ببرید

زندگی دنده عقب نداره ها...😉
.
درس امروز

فقط هنگامی به گذشته بیاندیشید که یادآوری ‌اش سبب رضایت‌ تان شود…



#جین_استین
غرور و تعصب

@asheghanehaye_fatima
#صبح
این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بر بخورد، از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
یکی می ‌گفت: «مَنِه در میان راز با کسی که جاسوسِ هم کاسه‌ی دیم بسی»
یکی می‌گفت: «مکن پیش دیوار غیبت بسی بُود کز پسش گوش دارد کسی»
یکی می‌گفت: « سنگ بر باده‌ی حصار مزن که بود از حصار سنگ آید»
و...
راحتتان کنم، همه‌اش نصیحت بود. همه‌اش نهی، هیچ‌کس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار»
و بالاخره هم نگفت که چه کار؟! اینطور بود که هیچ چیز یاد نگرفتم از جمله مقاومت کردن را!


کتاب : همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها
#رضا_قاسمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


گاهی از دلم هیچ صدایی نمی‌شنوم. گاهی حس می‌کنم مرده. اگه بتونم دلم رو خوش‌حال کنم، می‌برمش جایی که هم‌دیگه رو می‌دیدیم، می‌شونمش رو به روی پنجره‌ تا لحظه‌ی اومدنت رو ببینه. وقتی داری با لبخند همیشگیت نزدیک می‌شی، محکم می‌گیرمش تا از جا کنده نشه. اون روز واسه‌ی هیچی عجله نمی‌کنم، بهش فرصت می‌دم تا خوب نگات کنه. عطرت رو دوست داره، انقدر اونجا می‌مونم تا تنت رو نفس بکشه. همیشه وقتی حال دلت خوبه، زمان همراه خوبی نیست. تندتر و تندتر می‌گذره. انگار برای گرفتن چیزایی که دوستشون داری عجله داره. وقت خداحافظی دیگه دست‌دست نمی‌کنم، می‌دونم چقدر می‌خواد بغلت کنم. می‌دونم وقتی لمست می‌کنم چه تپشی می‌گیره. انقدر توی آغوش می‌گیرمت که صدای قلبت رو بشنوه، که آروم بشه. می‌دونم که نمی‌تونم زمان رو اون‌جایی که می‌خوام متوقف کنم‌. بعد از آخرین بوسه، ما کنار هم می‌ایستیم و رفتنت رو تماشا می‌کنیم. قدم به قدم. بعد تا صبح به تو فکر می‌کنیم. لحظه به لحظه. گاهی انقدر از زندگی خالی‌ می‌شم، که هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز تو نمی‌تونه آرومم کنه. نه خوابت، نه خیالت. تو رو کی داره زندگی می‌کنه، که خاطراتت سهم منه؟

#پویا_جمشیدی
#کاغذ_دیواری
📌

نامُکرَّر بانوا !
آن‌چنان هر روز رخسارت به چشمم نو شود
وحشتم در جان خزد اَز این جمالِ نو به نو
چون برای وهم و عقل و حسِّ کُندم
خارج از اندازه‌ای
یادَم آرَد روزِ محشر
وقتِ دیدارِ نخستم با خدا
آن دمی که مات گردم از نگاه و هیبتش
تو برایم دائما ای بِکرِ من!
قدْرِ آن دیدارِ اوّل با خدایم تازه‌ای

#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


این قهوه هم سرد شد ...
حتما باز هم
پشت آن ترافیک همیشڪَی
ڪَیر ڪرده‌اے
می‌دانی جانانم ؟
انتظار ڪشیدن دلهره دارد
دلهره از اینڪہ نیایی ..
اما چشیدن این قهوه‌ے سرد
ترسناک است ..
بعضی چیزها نباید از دهن بیفتند
چون دیڪَر طعم ڪَذشتہ را ندارند
من از خیلی دیر آمدن می‌ترسم ..
بڪَذریم

شنیده‌ام فردا
خیابان‌ها خلوت است
پس قرارمان فردا
ساعت هفت ،
همان ڪافہ‌ے همیشڪَی ...


#روزبه_معین