@asheghanehaye_fatima
وقتی
آخرین پل پشت سرت را
خراب میکردی
من
هنوز
روی پل بودم
و فریادم
در انهدام خاطرات
خاموش شد
#مهدی_تدینی
...
وقتی
آخرین پل پشت سرت را
خراب میکردی
من
هنوز
روی پل بودم
و فریادم
در انهدام خاطرات
خاموش شد
#مهدی_تدینی
...
@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
.
دل روشنی دارم اي عشق!
صدايم كن از هركجا ميتوانی
صدا كن مرا از صدفهاي سرشار باران
صدا كن مرا از گلوگاه سبز شكفتن
صدايم كن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با كدامين نفس ميتوان تا كبوتر سفر كرد؟
بگو با كدامين افق ميتوان تا شقايق خطر كرد؟
مرا ميشناسي تو ای عشق!
من از آشنايان احساس آبم و همسايهام مهرباني است
و طوفان يك گل مرا زير و رو كرد!
پرم از عبور پرستو، صداي صنوبر، سلام سپيدار، پرم از شكيب و شكوه درختان
و در من تپشهاي قلب علف ريشه دارد
دل من گره گير چشم نجيب گياه است
صداي نفسهاي سبزينه را ميشناسم
و نجواي شبنم، مرا ميبرد تا افقهاي باز بشارت
مرا ميشناسي تو اي عشق!
كه در من گره خورده احساس رويش
گره خوردهام من به پرهای پرواز
گره خوردهام من به معنای فردا
گره خوردهام من به آن راز روشن، كه ميآيد از سمت سبز عدالت
دل تشنهاي دارم اي عشق!
صدايم كن از بارش بيد مجنون
صدايم كن از ذهن زاينده ابر
مرا زنده كن زير آوار باران
مرا تازه كن در نفسهاي بارآور برگ
مرا خندهكن بر لباني كه شب را نگفتند
مرا آشنا كن به لبهاي شوقي كه اين سو شكستند و آن سو شكفتند
دل نورسی دارم اي عشق!
مرا پل بزن تا نسيم نوازش
مرا پل بزن تا تكاپوي خورشيد
مرا پل بزن تا حضور جوانه
مرا پل بزن تا سحر، تا سبدهاي بارآور باغ
دل عاشقي دارم اي عشق!
صدايم كن از صبر سجادهي شب
صدايم كن از سمت بيداري كوه
صدايم كن از اوج يك شيهه بر قلهي صبح
صدايم كن از صبح يك مرد بر مركب نور
صدايم كن از نور يك فتح بر شانهي شهر
تورا ميشناسم من اي عشق!
شبي عطر گام تو در كوچه پيچيد
من از شعر پيراهني بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
و در كوچه عطر عبور تو پر بود
و در كوچه باران چه يكريز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران، كسي در نگاهم نفس زد
و سرتاسر شب پر از جستجوي تو بودم
و سرتاسر روز، پر از جستجوي تو هستم
صدايم كن اي عشق!
صدايم كن از پشت اين جستجوي هميشه!
#محمدرضا_عبدالملکیان
.
دل روشنی دارم اي عشق!
صدايم كن از هركجا ميتوانی
صدا كن مرا از صدفهاي سرشار باران
صدا كن مرا از گلوگاه سبز شكفتن
صدايم كن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با كدامين نفس ميتوان تا كبوتر سفر كرد؟
بگو با كدامين افق ميتوان تا شقايق خطر كرد؟
مرا ميشناسي تو ای عشق!
من از آشنايان احساس آبم و همسايهام مهرباني است
و طوفان يك گل مرا زير و رو كرد!
پرم از عبور پرستو، صداي صنوبر، سلام سپيدار، پرم از شكيب و شكوه درختان
و در من تپشهاي قلب علف ريشه دارد
دل من گره گير چشم نجيب گياه است
صداي نفسهاي سبزينه را ميشناسم
و نجواي شبنم، مرا ميبرد تا افقهاي باز بشارت
مرا ميشناسي تو اي عشق!
كه در من گره خورده احساس رويش
گره خوردهام من به پرهای پرواز
گره خوردهام من به معنای فردا
گره خوردهام من به آن راز روشن، كه ميآيد از سمت سبز عدالت
دل تشنهاي دارم اي عشق!
صدايم كن از بارش بيد مجنون
صدايم كن از ذهن زاينده ابر
مرا زنده كن زير آوار باران
مرا تازه كن در نفسهاي بارآور برگ
مرا خندهكن بر لباني كه شب را نگفتند
مرا آشنا كن به لبهاي شوقي كه اين سو شكستند و آن سو شكفتند
دل نورسی دارم اي عشق!
مرا پل بزن تا نسيم نوازش
مرا پل بزن تا تكاپوي خورشيد
مرا پل بزن تا حضور جوانه
مرا پل بزن تا سحر، تا سبدهاي بارآور باغ
دل عاشقي دارم اي عشق!
صدايم كن از صبر سجادهي شب
صدايم كن از سمت بيداري كوه
صدايم كن از اوج يك شيهه بر قلهي صبح
صدايم كن از صبح يك مرد بر مركب نور
صدايم كن از نور يك فتح بر شانهي شهر
تورا ميشناسم من اي عشق!
شبي عطر گام تو در كوچه پيچيد
من از شعر پيراهني بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
و در كوچه عطر عبور تو پر بود
و در كوچه باران چه يكريز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران، كسي در نگاهم نفس زد
و سرتاسر شب پر از جستجوي تو بودم
و سرتاسر روز، پر از جستجوي تو هستم
صدايم كن اي عشق!
صدايم كن از پشت اين جستجوي هميشه!
#محمدرضا_عبدالملکیان
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ
ﺍﮔﺮ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩ
ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺍﻣﺎ
ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ
ﺗﻠﺦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ
#ﻣﺤﻤﺪ_ﻣﺼﺪﻕ
@asheghanehaye_fatima
ﺍﮔﺮ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩ
ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺍﻣﺎ
ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ
ﺗﻠﺦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ
#ﻣﺤﻤﺪ_ﻣﺼﺪﻕ
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
#قتل_ناجي_من
جوان بود و فريبا اما نه زيبا! دوستش داشتم. انگشتانم را كه بريد، به پايش افتادم؛ گريخت.
دست به دامنش شدم؛ دست هايم را بريد!
زود بود براي اين اتفاق. بايد به بند مي كشيدم أش. بهترين دفاع، حمله بود وقتي كنار پنجره مرا تهديد به پرواز مي كرد. گرفتم أش. لبش را به نيش كشيدم. با سلاح سردي سينه اش را شكافت. پرده رام مكر زن شد و من نيز هم!
.
.
.
زني كه موهايش را كوتاه مي كند و دامن را به باد داده، تا غيرت مردي را براي دريدن پيراهنش، بجنباند، مثله مي كند زنده ي تو را!... قاتل نيست؟!
#امير_معصومي/ آمونياك
دهم دي ماه نودوپنج.
#قتل_ناجي_من
جوان بود و فريبا اما نه زيبا! دوستش داشتم. انگشتانم را كه بريد، به پايش افتادم؛ گريخت.
دست به دامنش شدم؛ دست هايم را بريد!
زود بود براي اين اتفاق. بايد به بند مي كشيدم أش. بهترين دفاع، حمله بود وقتي كنار پنجره مرا تهديد به پرواز مي كرد. گرفتم أش. لبش را به نيش كشيدم. با سلاح سردي سينه اش را شكافت. پرده رام مكر زن شد و من نيز هم!
.
.
.
زني كه موهايش را كوتاه مي كند و دامن را به باد داده، تا غيرت مردي را براي دريدن پيراهنش، بجنباند، مثله مي كند زنده ي تو را!... قاتل نيست؟!
#امير_معصومي/ آمونياك
دهم دي ماه نودوپنج.
@asheghanehaye_fatima
باید دور می شدی
انسان، دور شدن از قلب را می فهمد
دور شدن از زن را می فهمد
چشم هایش را به جایی می دوزد
که پاره شده است
چون پیراهنی که از جنگ برگشته
و سرباز ها را به گریه می اندازد
نامه هایی که بر می گردد
و کسی نمی داند
موقع گلوله خوردن
کدام زن را دوست داشته اند ...!
#ایمان_سیدی
باید دور می شدی
انسان، دور شدن از قلب را می فهمد
دور شدن از زن را می فهمد
چشم هایش را به جایی می دوزد
که پاره شده است
چون پیراهنی که از جنگ برگشته
و سرباز ها را به گریه می اندازد
نامه هایی که بر می گردد
و کسی نمی داند
موقع گلوله خوردن
کدام زن را دوست داشته اند ...!
#ایمان_سیدی
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبورد بربالش چه شد
#محتشم_كاشانى
@asheghanehaye_fatima
خستهی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبورد بربالش چه شد
#محتشم_كاشانى
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
رد هیچ عابری به من نرسید
باد تنها دلیل خش خش بود
پاره شد تار و پود احساسم
عاشقی از شروع نخ کش بود
زندگی خط ممتدی شده بود
خسته از انتهای معمولی
عشق راه قشنگ مردن بود
بین این مرگهای معمولی
آمد و بیقراری من را
توی آغوش دیگری جا داد
لطف کرد و رهایی ام را برد
کنج زندان بهتری جا داد
سرکشیدم کنار تنهایی
استکان استکان فراموشی
زور دلسردی ام ولی نرسید
به تَبِ آخرین همآغوشی
مرگ نیزار ها از آتش نیست
آتش جانِ بیشه تنهاییست
نیمه ام هرکسی اگر باشد
نیم دیگر همیشه تنهاییست
بس که با آه و ناله میخوابم
آخرش بغض خواب می تِرکد
وسعت عشقم از خیال سر است
عاقبت این حباب می تِرکد
لشکر بادها کمین کردند
عطر آغشته به لباس تو را
برکه ها ماه را بغل کردند
تا بنوشند انعکاس تو را
انعکاس لطیف روشن من
روزگارِ سیاه میفهمی؟
ای غرور بلند آیینه
چیزی اصلا از آه میفهمی؟
هیچ کس پایِ قله ام نرسید
اولین دامنه نوردم باش
نابرابرترین همآوردم
فاتح آخرین نبردم باش
یک قدم از خودت بزن بیرون
یک قدم راه خانه را کم کن
من که با یک نگاه میسوزم
آتش این زبانه را کم کن
فکر آزادی از تصور تو
گره دیگریست بر گره ام
گرچه دیوار کرده اند مرا
دیدنت را هنوز پنجره ام
دیدنت را چقدر پنجره ام
مثل سرما بیا به دیدن من
حرف، ها کن به وسعت شیشه
بنشین بعد به چکیدن من
چشم هایت خودِ خودِ کفر اند
کافری ابتدای ایمانی است
آنچه از چشم من سرازیر است
آخرین جرعه ی مسلمانیست
لبم از گونه ی تو بوسه نچید
باغ تو جز برای دیدن نیست
سعدی از قبل گفته بود مرا
سیب سیمین برای چیدن نیست
کم کم از بوی پیرهن میکاست
چشم من هر چه کورتر میشد
کلبه ام را که حزن می افزود
مصر انگار دور تر میشد
غم نشسته است رو به آینه ام
سنگ تکرار میزند در من
این که خوب است! شب که می آید
یک نفر زار میزند در من
پر شد از گریه لحظه ی رفتن
کسی از ما سکوت را نشکست
توی رسم و رسوم مغروران
بغض گاهی همان بمان نرو است
بعد من خاطرات شیرین را
یک دو پیمانه زهر قسمت کن
تکه های غرور من را هم
بین مردان شهر قسمت کن
مردنم را نمیرسی هرگز
شاخه ی در سبد خداحافظ
ای ازل بانوی همیشه ی من
تا سلام ابد خداحافظ
#حمزه_کریم_تباح_فر
رد هیچ عابری به من نرسید
باد تنها دلیل خش خش بود
پاره شد تار و پود احساسم
عاشقی از شروع نخ کش بود
زندگی خط ممتدی شده بود
خسته از انتهای معمولی
عشق راه قشنگ مردن بود
بین این مرگهای معمولی
آمد و بیقراری من را
توی آغوش دیگری جا داد
لطف کرد و رهایی ام را برد
کنج زندان بهتری جا داد
سرکشیدم کنار تنهایی
استکان استکان فراموشی
زور دلسردی ام ولی نرسید
به تَبِ آخرین همآغوشی
مرگ نیزار ها از آتش نیست
آتش جانِ بیشه تنهاییست
نیمه ام هرکسی اگر باشد
نیم دیگر همیشه تنهاییست
بس که با آه و ناله میخوابم
آخرش بغض خواب می تِرکد
وسعت عشقم از خیال سر است
عاقبت این حباب می تِرکد
لشکر بادها کمین کردند
عطر آغشته به لباس تو را
برکه ها ماه را بغل کردند
تا بنوشند انعکاس تو را
انعکاس لطیف روشن من
روزگارِ سیاه میفهمی؟
ای غرور بلند آیینه
چیزی اصلا از آه میفهمی؟
هیچ کس پایِ قله ام نرسید
اولین دامنه نوردم باش
نابرابرترین همآوردم
فاتح آخرین نبردم باش
یک قدم از خودت بزن بیرون
یک قدم راه خانه را کم کن
من که با یک نگاه میسوزم
آتش این زبانه را کم کن
فکر آزادی از تصور تو
گره دیگریست بر گره ام
گرچه دیوار کرده اند مرا
دیدنت را هنوز پنجره ام
دیدنت را چقدر پنجره ام
مثل سرما بیا به دیدن من
حرف، ها کن به وسعت شیشه
بنشین بعد به چکیدن من
چشم هایت خودِ خودِ کفر اند
کافری ابتدای ایمانی است
آنچه از چشم من سرازیر است
آخرین جرعه ی مسلمانیست
لبم از گونه ی تو بوسه نچید
باغ تو جز برای دیدن نیست
سعدی از قبل گفته بود مرا
سیب سیمین برای چیدن نیست
کم کم از بوی پیرهن میکاست
چشم من هر چه کورتر میشد
کلبه ام را که حزن می افزود
مصر انگار دور تر میشد
غم نشسته است رو به آینه ام
سنگ تکرار میزند در من
این که خوب است! شب که می آید
یک نفر زار میزند در من
پر شد از گریه لحظه ی رفتن
کسی از ما سکوت را نشکست
توی رسم و رسوم مغروران
بغض گاهی همان بمان نرو است
بعد من خاطرات شیرین را
یک دو پیمانه زهر قسمت کن
تکه های غرور من را هم
بین مردان شهر قسمت کن
مردنم را نمیرسی هرگز
شاخه ی در سبد خداحافظ
ای ازل بانوی همیشه ی من
تا سلام ابد خداحافظ
#حمزه_کریم_تباح_فر
@asheghanehaye_fatima
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آورديم..
تنهايي را تاب آورديم،
و خاموشي را..
و اكنون
در اعماق خاكستر
ميتپيم...
#احمد_شاملو
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آورديم..
تنهايي را تاب آورديم،
و خاموشي را..
و اكنون
در اعماق خاكستر
ميتپيم...
#احمد_شاملو
گاهی
بی تو ... آنقدر بی توام
که بی تو
هر چه می گردم دنیا نیست ؛
هر چه می بینم دنیا نیست
هر چه می میرم دنیا نیست !
نه بگو ، نه بشنو ، نه بیا ،
فقط
ولی !
بیا
#سیدعلی_صالحی
بی تو ... آنقدر بی توام
که بی تو
هر چه می گردم دنیا نیست ؛
هر چه می بینم دنیا نیست
هر چه می میرم دنیا نیست !
نه بگو ، نه بشنو ، نه بیا ،
فقط
ولی !
بیا
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
#تفاوت_عشق_و_دوست_داشتن
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی،دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد
،دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.
عشق طوفانی و متلاطم است،دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت.
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین میکند و باخود به قلهی بلند اشراق میبرد.
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند،دوست داشتن زیباییهای دلخواه را در دوست میبیند و مییابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است،دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شدن است،دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد،دوست داشتن بینایی میدهد.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار،دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.
عشق همواره با شک آلوده است،دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر.
عشق نیرویی است در عاشق،که او را به معشوق میکشاند،دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست میبرد.
عشق تملک معشوق است،دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند،دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همهی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند.
در عشق رقیب منفور است،در دوست داشتن است که: ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”.
عشق معشوق را طعمهی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد،دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است،یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست.
#دکترعلی_شریعتی
کویر
#تفاوت_عشق_و_دوست_داشتن
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی،دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد
،دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.
عشق طوفانی و متلاطم است،دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت.
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین میکند و باخود به قلهی بلند اشراق میبرد.
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند،دوست داشتن زیباییهای دلخواه را در دوست میبیند و مییابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است،دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شدن است،دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد،دوست داشتن بینایی میدهد.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار،دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.
عشق همواره با شک آلوده است،دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر.
عشق نیرویی است در عاشق،که او را به معشوق میکشاند،دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست میبرد.
عشق تملک معشوق است،دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند،دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همهی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند.
در عشق رقیب منفور است،در دوست داشتن است که: ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”.
عشق معشوق را طعمهی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد،دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است،یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست.
#دکترعلی_شریعتی
کویر
@asheghanehaye_fatima
درون زن، زنِ دیگریست که کسی او را نمیشناسد،
وقتی میشکند بیدار میشود،
وقتی به یقین میرسد در این دنیا هیچکس با او نخواهد بود ناگهان قدرتمندتر میشود..
#نجیب_محفوظ
#شاعر_مصر🇪🇬
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
درون زن، زنِ دیگریست که کسی او را نمیشناسد،
وقتی میشکند بیدار میشود،
وقتی به یقین میرسد در این دنیا هیچکس با او نخواهد بود ناگهان قدرتمندتر میشود..
#نجیب_محفوظ
#شاعر_مصر🇪🇬
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
از
#شنبه_هایی
که
#بی_تو
#شروع میشوند
تا #جمعه_هایی
که #بی_تو_تمام
#برزخی_ست به نام #روزمرگی
#لیلا_مقربی
از
#شنبه_هایی
که
#بی_تو
#شروع میشوند
تا #جمعه_هایی
که #بی_تو_تمام
#برزخی_ست به نام #روزمرگی
#لیلا_مقربی
@asheghanehaye_fatima
آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است
#قیصر_امین_پور
آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است
#قیصر_امین_پور
@asheghanehaye_fatima
نشستم توو تاریکی این اتاق
که دنیام بعد تو رنگی نشد
یه جوری به این خونه حس داشتی
که تا وقتی بودی کلنگی نشد
نشستم به حرفات فک میکنم
به احساسی که ریشه هامو سوزوند
به ساکی که از توو کمد کوچ کرد
به چتری که روو چوب لباسی نموند
نگو خاطراتی که دارم ازت
یه روز درد دوری رو کم می کنه
هنوزم به عکسات زل می زنم
هنوزم چشات اذیتم می کنه
من عادت ندارم لباسی به جز
لباسی که دوس داشتیو تن کنم
فقط کافیه اسم تو برده شه
که سیگارو برعكس روشن کنم
چقد بگذره تا تو یادم بری؟
چقد دیگه این تلخیو کش بدم؟
کدوم کافه توو شهر، لطفا بگو
کجا خنده هاتو سفارش بدم؟
#كسرا_بختياريان
📚#تن_به_تن
✅#نشر_نگاه
نشستم توو تاریکی این اتاق
که دنیام بعد تو رنگی نشد
یه جوری به این خونه حس داشتی
که تا وقتی بودی کلنگی نشد
نشستم به حرفات فک میکنم
به احساسی که ریشه هامو سوزوند
به ساکی که از توو کمد کوچ کرد
به چتری که روو چوب لباسی نموند
نگو خاطراتی که دارم ازت
یه روز درد دوری رو کم می کنه
هنوزم به عکسات زل می زنم
هنوزم چشات اذیتم می کنه
من عادت ندارم لباسی به جز
لباسی که دوس داشتیو تن کنم
فقط کافیه اسم تو برده شه
که سیگارو برعكس روشن کنم
چقد بگذره تا تو یادم بری؟
چقد دیگه این تلخیو کش بدم؟
کدوم کافه توو شهر، لطفا بگو
کجا خنده هاتو سفارش بدم؟
#كسرا_بختياريان
📚#تن_به_تن
✅#نشر_نگاه
من از رعد و برق نمي ترسم
امّا میانِ بازوان تو
امنیتي هست
که ترس را
زیبا مي کند...
#لیلا_کردبچه
@asheghanehaye_fatima
امّا میانِ بازوان تو
امنیتي هست
که ترس را
زیبا مي کند...
#لیلا_کردبچه
@asheghanehaye_fatima