@asheghanehaye_fatima
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
@asheghanehaye_fatima
-مهشید: چیزی دیدی تازگیا ازش؟
+مژده: شنیدم.
-از کی؟
+چه فرقی میکنه!
-یعنی چی چه فرقی میکنه! مگه هرکی هرچی گفت تو باس زندگیتو...
+یکی از همسایه ها رفته خونه زنیکه، صدای مرتضی رو رو پیغام گیرش شنیده.
-حالا شاید اشتباه کرده!
+...میدونم.
-از کجا میدونی؟!
+بوشو میده.
دیالوگ فیلم #چهارشنبه_سوری
کارگردان #اصغر_فرهادی
-مهشید: چیزی دیدی تازگیا ازش؟
+مژده: شنیدم.
-از کی؟
+چه فرقی میکنه!
-یعنی چی چه فرقی میکنه! مگه هرکی هرچی گفت تو باس زندگیتو...
+یکی از همسایه ها رفته خونه زنیکه، صدای مرتضی رو رو پیغام گیرش شنیده.
-حالا شاید اشتباه کرده!
+...میدونم.
-از کجا میدونی؟!
+بوشو میده.
دیالوگ فیلم #چهارشنبه_سوری
کارگردان #اصغر_فرهادی
@asheghanehaye_fatima
عاشقانت نخواهند ماند
يکی يکی می روند
محو می شوند
هر بوسه که بر يکی میزنی
شليکی به ديگری ست
يک به يک خواهند رفت
تنها يکی خواهد ماند
که از همه قوی تر است
يکي که مدام دور و برت پرسه می زند
من ؟
نه
آخرين شليک ات
کار مرا نيز ساخته است
تنها يکی خواهد ماند
که از من قوی تر است
رو به رويت خواهد نشست
به چشمانت زُل خواهد زد
و تو را از او گريزی نيست
از ديرباز می شناسمش
نامش تنهایی ست
#شهاب_مقربين
عاشقانت نخواهند ماند
يکی يکی می روند
محو می شوند
هر بوسه که بر يکی میزنی
شليکی به ديگری ست
يک به يک خواهند رفت
تنها يکی خواهد ماند
که از همه قوی تر است
يکي که مدام دور و برت پرسه می زند
من ؟
نه
آخرين شليک ات
کار مرا نيز ساخته است
تنها يکی خواهد ماند
که از من قوی تر است
رو به رويت خواهد نشست
به چشمانت زُل خواهد زد
و تو را از او گريزی نيست
از ديرباز می شناسمش
نامش تنهایی ست
#شهاب_مقربين
@asheghanehaye_fatima
خوب می دانم که ما
من و تو
هرگز سهم هم نخواهیم شد
گرچه دوشادوش هم رهسپار میشویم
چونان ریل هایی
که هرگز به یکدیگر نمیرسند...
#شیرکو_بیکس
خوب می دانم که ما
من و تو
هرگز سهم هم نخواهیم شد
گرچه دوشادوش هم رهسپار میشویم
چونان ریل هایی
که هرگز به یکدیگر نمیرسند...
#شیرکو_بیکس
@asheghanehaye_fatima
اشتباه اولِ من این بود که به تو اعتماد کردم. اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم. اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شوم. اشتباه بعدیِ من این بود که تو را صد بار بخشیدم.
اشتباه هزارمِ من این بود که هیچ وقت خودم را از پنجره پرت نکردم بیرون.
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم ...
#مصطفی_مستور
از کتاب #تهران_در_بعد_از_ظهر
اشتباه اولِ من این بود که به تو اعتماد کردم. اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم. اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شوم. اشتباه بعدیِ من این بود که تو را صد بار بخشیدم.
اشتباه هزارمِ من این بود که هیچ وقت خودم را از پنجره پرت نکردم بیرون.
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم ...
#مصطفی_مستور
از کتاب #تهران_در_بعد_از_ظهر
@asheghanehaye_fatima
سه روز می شود امروز، پشت پنجره ام
بدون وقفه بر این اتفاق می باری
تو را به گریه سپردم، که وقت آن شده است
مرا به دست خدایی که نیست بسپاری...
سه روز و شب شده از آسمان نمی افتی
چه شد چه شد ک چنین ناگهان براشفتی
تو خواستی که همین شد! مگر نمیگفتی
که از ادامه ی این زخم کهنه بیزاری
قبول کن که منو تو به درد هم اصلا....
قبول کن ک از آغاز اشتباه از من....
قبول کن که پس از تو ابهت این زن-
-شکسته شد، بنویسید بر تنم "آری"
#اهورا_فروزان
سه روز می شود امروز، پشت پنجره ام
بدون وقفه بر این اتفاق می باری
تو را به گریه سپردم، که وقت آن شده است
مرا به دست خدایی که نیست بسپاری...
سه روز و شب شده از آسمان نمی افتی
چه شد چه شد ک چنین ناگهان براشفتی
تو خواستی که همین شد! مگر نمیگفتی
که از ادامه ی این زخم کهنه بیزاری
قبول کن که منو تو به درد هم اصلا....
قبول کن ک از آغاز اشتباه از من....
قبول کن که پس از تو ابهت این زن-
-شکسته شد، بنویسید بر تنم "آری"
#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima
هزاران دختر دیوانه در دنیای من هستند
هزاران دختر دیوانه در رویای من هستند
هزاران دختر دیوانه در شب های من هستند
هزاران دختر دیوانه بر لب های من هستند.
یکی دیوانه شد در قلب بیمارم خودش را کشت
یکی با گریه بر دستان تب دارم خودش را کشت
یکی وقتی که گفتم:از تو بیزارم خودش را کشت
یکی در انتظار دوستت دارم خودش را کشت
یکی را روی سطح میز دریا پرت کردم،مرد!
یکی بر دست من یک شاخه ی مریم شد و پژمرد
یکی با رشد موهایش تمامی جهان را برد
یکی گرداب شد تا ته خودش را با جهانم خورد
یکی با کفش های سرخ پا به پای من رقصید
یکی آتش گرفت و تا ته شب های من رقصید
یکی شعری شد و با بوسه بر لب های من رقصید
یکی در ذهن بیمار مخاطب های من رقصید
یکی با دست های تو برایم قهوه می ریزد
یکی با چشم های تو در آغوشم می آویزد
یکی با کفش های تو می آید تا که بگریزد
یکی از تخت خواب من نمی خواهد که برخیزد
هزاران دختر دیوانه تکه تکه ام کردند
ولی یک تکه هم از تو برای من نیاوردند!
جهان تاریک شد تو نیستی...دستان من سردند
پس از تو دختران سرزمینم بر نمی گردند...
#محمدسعید_میرزایی
هزاران دختر دیوانه در دنیای من هستند
هزاران دختر دیوانه در رویای من هستند
هزاران دختر دیوانه در شب های من هستند
هزاران دختر دیوانه بر لب های من هستند.
یکی دیوانه شد در قلب بیمارم خودش را کشت
یکی با گریه بر دستان تب دارم خودش را کشت
یکی وقتی که گفتم:از تو بیزارم خودش را کشت
یکی در انتظار دوستت دارم خودش را کشت
یکی را روی سطح میز دریا پرت کردم،مرد!
یکی بر دست من یک شاخه ی مریم شد و پژمرد
یکی با رشد موهایش تمامی جهان را برد
یکی گرداب شد تا ته خودش را با جهانم خورد
یکی با کفش های سرخ پا به پای من رقصید
یکی آتش گرفت و تا ته شب های من رقصید
یکی شعری شد و با بوسه بر لب های من رقصید
یکی در ذهن بیمار مخاطب های من رقصید
یکی با دست های تو برایم قهوه می ریزد
یکی با چشم های تو در آغوشم می آویزد
یکی با کفش های تو می آید تا که بگریزد
یکی از تخت خواب من نمی خواهد که برخیزد
هزاران دختر دیوانه تکه تکه ام کردند
ولی یک تکه هم از تو برای من نیاوردند!
جهان تاریک شد تو نیستی...دستان من سردند
پس از تو دختران سرزمینم بر نمی گردند...
#محمدسعید_میرزایی
@asheghanehaye_fatima
.
به خاطر تو
به جهان خواهم نگریست
به خاطر تو
از درختان
میوه خواهم چید
به خاطر تو
راه خواهم رفت
و به خاطر تو
با مردمان سخن
خواهم گفت
به خاطر تو
خودم را
دوست خواهم
داشت
«بیژن جلالی»
#بیژن_جلالی
.
به خاطر تو
به جهان خواهم نگریست
به خاطر تو
از درختان
میوه خواهم چید
به خاطر تو
راه خواهم رفت
و به خاطر تو
با مردمان سخن
خواهم گفت
به خاطر تو
خودم را
دوست خواهم
داشت
«بیژن جلالی»
#بیژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima
می دانی
دیوار تنهایی را جدی تر می کند
آنقدر جدی که خودت هم باور می کنی
این چهار دیواری
گور دسته جمعی خاطراتت شده است
#حمیدرضا_هندی
🍀🍀
می دانی
دیوار تنهایی را جدی تر می کند
آنقدر جدی که خودت هم باور می کنی
این چهار دیواری
گور دسته جمعی خاطراتت شده است
#حمیدرضا_هندی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
روز به روز تعداشان بیشتر می شود
حالا دیگر دیدنشان دلم را به شور می اندازه !
اویل خیلی هم مهم نبود
اولی را که دیدم حس عجیبی داشتم، راستش کمی هم خوشم آمد
یک جور حس مبهم بالندگی داشت
انگار پیامی با خودش آورده باشد !
بیست و چند ساله بودم که اولی آمد
بعدها معنی آن حس مبهم و آن پیغام مجهول را فهمیدم ...
بعد از آن
با هر رنجی
هر دردی
هر اشکی
یکی دیگر آمد !!
از یکی دوسال پیش، دیدنشان عذابم میدهد
یادم می اندازند چقدر
درد کشیده ام
چقدر رنج برده ام
چقدر اشک ریخته ام ...
یکی دوسال است طاقت دیدنشان را ندارم
دیدنشان دلم را به شور می اندازد !
با دیدنشان یادم می افتد سالهای جوانی را به رنج گذرانده و به میانسالی نزدیک میشوم
یکی دوسالیست، هر ماه، جلوی آیینه می ایستم و با حوصله موهای سپیدم را رنگ می کنم ...
پنهانشان می کنم !!
نمیبینمشان، اما میدانم که هستند !
( مثل چیزهای دیگر که ندیدنشان دلیل نبودنشان نیست ...)
و همین بودنشان روز به روز دلم را بیشتر به شور می اندازد ...
#هستى_دارايى
🍀🍀
روز به روز تعداشان بیشتر می شود
حالا دیگر دیدنشان دلم را به شور می اندازه !
اویل خیلی هم مهم نبود
اولی را که دیدم حس عجیبی داشتم، راستش کمی هم خوشم آمد
یک جور حس مبهم بالندگی داشت
انگار پیامی با خودش آورده باشد !
بیست و چند ساله بودم که اولی آمد
بعدها معنی آن حس مبهم و آن پیغام مجهول را فهمیدم ...
بعد از آن
با هر رنجی
هر دردی
هر اشکی
یکی دیگر آمد !!
از یکی دوسال پیش، دیدنشان عذابم میدهد
یادم می اندازند چقدر
درد کشیده ام
چقدر رنج برده ام
چقدر اشک ریخته ام ...
یکی دوسال است طاقت دیدنشان را ندارم
دیدنشان دلم را به شور می اندازد !
با دیدنشان یادم می افتد سالهای جوانی را به رنج گذرانده و به میانسالی نزدیک میشوم
یکی دوسالیست، هر ماه، جلوی آیینه می ایستم و با حوصله موهای سپیدم را رنگ می کنم ...
پنهانشان می کنم !!
نمیبینمشان، اما میدانم که هستند !
( مثل چیزهای دیگر که ندیدنشان دلیل نبودنشان نیست ...)
و همین بودنشان روز به روز دلم را بیشتر به شور می اندازد ...
#هستى_دارايى
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
یه خونه توی شهری بی نشونه
یه روح ساکت و ولگرد داره
نمی گنجه تو جسمش بسکه تنهاس
نمیگنجه تو جسمش درد داره
شبا زندونش و مثل لباسی
که خیلی تنگه از تن در میاره
چنان عاصی میشه از دست جسمش
برای کشتنش خنجر میاره
تنش بدجور با روحش غریبه
واس آزادی و پرواز تنگه
ولی تو اوج قدرت روز و شب ها
داره با روح بی تابش می جنگه
دلش میخواد به جسمش برنگرده
ولی یادش میره چون کم حواسه
تنش همخونه با مردی غریبه س
که اصلا واس روحه ناشناسه
از اون بالا میبینه با تنفر
تنش تو تخته با اون مرد خوابه
و تف میندازه به عکس عروسی
که با خنده همیشه پشت قابه
یه چن تا کاغذ و امضا و حلقه
نشون میده چقد از عشق دورن
که از روی دو تاخط موازی
درست برعکس در حال عبورن
یه شب وقتی زن و شوهر خوابیدن
یواشی پا میشه خنجر میاره
میدونم آخرش این روح سرکش
تنش رو از تصرف در میاره
#هیلدا_احمدزاده
یه خونه توی شهری بی نشونه
یه روح ساکت و ولگرد داره
نمی گنجه تو جسمش بسکه تنهاس
نمیگنجه تو جسمش درد داره
شبا زندونش و مثل لباسی
که خیلی تنگه از تن در میاره
چنان عاصی میشه از دست جسمش
برای کشتنش خنجر میاره
تنش بدجور با روحش غریبه
واس آزادی و پرواز تنگه
ولی تو اوج قدرت روز و شب ها
داره با روح بی تابش می جنگه
دلش میخواد به جسمش برنگرده
ولی یادش میره چون کم حواسه
تنش همخونه با مردی غریبه س
که اصلا واس روحه ناشناسه
از اون بالا میبینه با تنفر
تنش تو تخته با اون مرد خوابه
و تف میندازه به عکس عروسی
که با خنده همیشه پشت قابه
یه چن تا کاغذ و امضا و حلقه
نشون میده چقد از عشق دورن
که از روی دو تاخط موازی
درست برعکس در حال عبورن
یه شب وقتی زن و شوهر خوابیدن
یواشی پا میشه خنجر میاره
میدونم آخرش این روح سرکش
تنش رو از تصرف در میاره
#هیلدا_احمدزاده
@asheghanehaye_fatima
قفل بر در نبستهام
شمع روشن نکردهام
و تو ميداني خستهتر از آنم
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا ميکنم
که در تَشِ تيره شامگاهي شب ميشوند
من مست صداي توام
صداي تو که در اينجا پژواک مييابد
فقدان ، بار سنگيني است بر دوش
و زندگي دوزخي است نفرين شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازميگردي
#آنا_آخماتووا
مترجم : آزاده کامیار
قفل بر در نبستهام
شمع روشن نکردهام
و تو ميداني خستهتر از آنم
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا ميکنم
که در تَشِ تيره شامگاهي شب ميشوند
من مست صداي توام
صداي تو که در اينجا پژواک مييابد
فقدان ، بار سنگيني است بر دوش
و زندگي دوزخي است نفرين شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازميگردي
#آنا_آخماتووا
مترجم : آزاده کامیار
@asheghanehaye_fatima
به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد
سرت به بازوی من تكیه ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
نشد كه با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشكسوده نشد
به من كه عاشق تصویرهای باغ و گلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد
یكی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه كنم
كه باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
چه چیز تازه در این غربت است ؟ كی ؟ چه زمان
غروب جمعه ی من بی تو پوك و پوده نشد ؟
همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت
كه هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر
به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد
👤 #حسین_منزوی
به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد
سرت به بازوی من تكیه ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
نشد كه با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشكسوده نشد
به من كه عاشق تصویرهای باغ و گلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد
یكی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه كنم
كه باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
چه چیز تازه در این غربت است ؟ كی ؟ چه زمان
غروب جمعه ی من بی تو پوك و پوده نشد ؟
همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت
كه هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر
به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد
👤 #حسین_منزوی
سايهی زنی همراه من است
كه نشانی از همهی زنها دارد
و شايد آنگاه كه
با تاريكیها يكی شدم
اين سايهی نورانی
شود
و مرا در آغوش خود بپذيرد
#بيژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima
كه نشانی از همهی زنها دارد
و شايد آنگاه كه
با تاريكیها يكی شدم
اين سايهی نورانی
شود
و مرا در آغوش خود بپذيرد
#بيژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
حتم دارم توی بالشم
تنهایی ریختهاند
روی صورتم میگذارمش
تنهاییست
چیزی که از پلکهایم بیرون میزند
همین که از صبح مرا همراهی میکند
درون کیفی که به اداره میبرم
لابهلای پرزهای مسواکم
تنهاییست
چیزی که در دهانم پنهانش میکنم
حتی صدایی که از بازار پخش میشود
و روزنامهها
خبر تنهایی آدمها را دارند تیتر میزنند
تنهاییست
گره های کوری که مادر
با قلاب به شالم میزند
و ریاضیات نتیجهاش تنها
حاصلضرب تنهاییست
در تنهایی
حتم دارم از آبی که به داخل گلدانها میریزم حتی
تنهایی رشد میکند
سگی که بی وقفه تمام شب را پارس میکند
سیگارهای نکشیدهی دکهها
چراغهای راهنمایی
تنهایی را محاسبه می کنند
مناره ها
تنهایی را تبلیغ می کنند
دکتر ها
تنهایی هایشان را
جراحی
حتی اگر حکومت نظامی باشد
امشب اعلامیه به خیابان خواهم ریخت
برای تعمیر تنهایی آدمها
به چند کارگر ساده نیازمندیم
#محمد_علی_نوری
.
حتم دارم توی بالشم
تنهایی ریختهاند
روی صورتم میگذارمش
تنهاییست
چیزی که از پلکهایم بیرون میزند
همین که از صبح مرا همراهی میکند
درون کیفی که به اداره میبرم
لابهلای پرزهای مسواکم
تنهاییست
چیزی که در دهانم پنهانش میکنم
حتی صدایی که از بازار پخش میشود
و روزنامهها
خبر تنهایی آدمها را دارند تیتر میزنند
تنهاییست
گره های کوری که مادر
با قلاب به شالم میزند
و ریاضیات نتیجهاش تنها
حاصلضرب تنهاییست
در تنهایی
حتم دارم از آبی که به داخل گلدانها میریزم حتی
تنهایی رشد میکند
سگی که بی وقفه تمام شب را پارس میکند
سیگارهای نکشیدهی دکهها
چراغهای راهنمایی
تنهایی را محاسبه می کنند
مناره ها
تنهایی را تبلیغ می کنند
دکتر ها
تنهایی هایشان را
جراحی
حتی اگر حکومت نظامی باشد
امشب اعلامیه به خیابان خواهم ریخت
برای تعمیر تنهایی آدمها
به چند کارگر ساده نیازمندیم
#محمد_علی_نوری
@asheghanehaye_fatima
.
دلتنگ خواهی شد
روزی ...
برشیطنتهای کودکانه ام
برخنده های بی محابا
دردنج ترین جای دلت
نگاهت بر نگاه پنجره خواهد
چسبید
گیسوان باد پریشان می کند
دلتنگی ات را
دستانت درآغوش می کشد
اندام نازک خیالم را
چه بارانی ست
این خاطرهای من وتو
اما زنی تورا
درامتداد این شب غریبانه
لابلای نبودنهایت
دوست خواهدداشت !!!!
#غزل_چاووش
.
دلتنگ خواهی شد
روزی ...
برشیطنتهای کودکانه ام
برخنده های بی محابا
دردنج ترین جای دلت
نگاهت بر نگاه پنجره خواهد
چسبید
گیسوان باد پریشان می کند
دلتنگی ات را
دستانت درآغوش می کشد
اندام نازک خیالم را
چه بارانی ست
این خاطرهای من وتو
اما زنی تورا
درامتداد این شب غریبانه
لابلای نبودنهایت
دوست خواهدداشت !!!!
#غزل_چاووش
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
Yaar Toei
Mehran Modiri