@asheghanehaye_fatima
خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، اما همان طور آرام، کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب، سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت می بُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...
#کازوئو_ایشی_گورو
کتاب #هرگز_رهایم_نکن
ترجمه #سهیل_سمی
خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، اما همان طور آرام، کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب، سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت می بُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...
#کازوئو_ایشی_گورو
کتاب #هرگز_رهایم_نکن
ترجمه #سهیل_سمی
@asheghanehaye_fatima
من انبوهی از اين بعد از ظهرهای جمعه را به ياد دارم
كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايی گريستيم؛
ما نه آواره بوديم ، نه غريب اما،
اين بعد از ظهرهای جمعه پايان و تمامی نداشت
میگفتند از كودكی به ما كه زمان باز نمیگردد،
اما نمیدانم چرا
اين بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند!
#احمدرضا_احمدی
من انبوهی از اين بعد از ظهرهای جمعه را به ياد دارم
كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايی گريستيم؛
ما نه آواره بوديم ، نه غريب اما،
اين بعد از ظهرهای جمعه پايان و تمامی نداشت
میگفتند از كودكی به ما كه زمان باز نمیگردد،
اما نمیدانم چرا
اين بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند!
#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
شب همیشه به تمامی شب نیست
چرا که من میگویم !
چرا که من می دانم ...
که همیشه
در اوج غم یک پنجره باز است !
پنجره ای روشن
و همیشه هست،
رویاهایی که پاسبانی می دهند
آرزویی که جان می گیرد
گرسنگی که از یاد می رود !
و قلبی سخاوتمند
و دستی بخشنده
دستی گشوده
و چشم هایی که می پایند
و زندگی
یک زندگی برای با هم بودن !
همیشه هست ...
#پل_الوار
شب همیشه به تمامی شب نیست
چرا که من میگویم !
چرا که من می دانم ...
که همیشه
در اوج غم یک پنجره باز است !
پنجره ای روشن
و همیشه هست،
رویاهایی که پاسبانی می دهند
آرزویی که جان می گیرد
گرسنگی که از یاد می رود !
و قلبی سخاوتمند
و دستی بخشنده
دستی گشوده
و چشم هایی که می پایند
و زندگی
یک زندگی برای با هم بودن !
همیشه هست ...
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
اینجا
هرشب زنی هست
که میان خوابهایش بوسیده می شود
گونه هایش گل می دهد
به طراوات اولین شکوفه ی گیلاس
میان خواب وبیدار
مسیر اغوشت را طی می کند
میان سینه ات
سربه سجاده ی عشق
می گزارد
گوش اش را به اقامه ی لبانت
نزدیک می کند...
دلش را به اسمان نگاهت
پرمیدهد..
همه چیز مهیای طواف عاشقیست
اشهدان......دوستت دارم !!
#غزل_چاووش
اینجا
هرشب زنی هست
که میان خوابهایش بوسیده می شود
گونه هایش گل می دهد
به طراوات اولین شکوفه ی گیلاس
میان خواب وبیدار
مسیر اغوشت را طی می کند
میان سینه ات
سربه سجاده ی عشق
می گزارد
گوش اش را به اقامه ی لبانت
نزدیک می کند...
دلش را به اسمان نگاهت
پرمیدهد..
همه چیز مهیای طواف عاشقیست
اشهدان......دوستت دارم !!
#غزل_چاووش
@asheghanehaye_fatima
یعنی چقدر عاشقت شده ام که در آینه تو را میبینم
در جلد سایه ام تو رفته ای
لای کلمات کتابی که میخوانم تو می دوی
چای را تو شیرین میکنی
خواب بعد از قهوه را تو می پرانی
مستی بعد از شراب تویی
و لذت رویا تو!
یعنی چقدر عاشقم
که همه چیز توست برایم؟!
راستش برای خودم نگران نیستم
اما...
حیف نیست تو به این زیبایی
این همه جا باشی و در آغوشم نه!
#حامد_نیازی
یعنی چقدر عاشقت شده ام که در آینه تو را میبینم
در جلد سایه ام تو رفته ای
لای کلمات کتابی که میخوانم تو می دوی
چای را تو شیرین میکنی
خواب بعد از قهوه را تو می پرانی
مستی بعد از شراب تویی
و لذت رویا تو!
یعنی چقدر عاشقم
که همه چیز توست برایم؟!
راستش برای خودم نگران نیستم
اما...
حیف نیست تو به این زیبایی
این همه جا باشی و در آغوشم نه!
#حامد_نیازی
@asheghanehaye_fatima
از نیمهای به نیمهی دیگر
آه ای تمام شوکت هستی!
ای شادی بزرگ!
ای روح جاودانهی مادینه!
در ژرفای ظلمت این شب
چون شط روشنائی، جاری باش.
ای جامد مذاب!
ای شکل ناپذیرتر از آتش!
ای گرمی همیشه صمیمانه!
با من یگانه، از من بیگانه
من در تو، نیمهی دگرم را
میجویم
من از تو، عطر سرخ بلوغم را
میبویم
با من همیشه بر سر یاری باش
چون شط مهربانی، جاری باش.
تا با تو جاودانه درآمیزم:
یک تن شو، ای تجسم روح یگانگی!
یک زن شو، ای تمام ذرات زنانگی!
#نادر_نادرپور، تهران، اسفند۱۳۴٨
از آسمان تا ریسمان، نادر نادرپور، نشر مروارید، چاپ دوم۱۳٨۲، صص٨۳و٨۴
از نیمهای به نیمهی دیگر
آه ای تمام شوکت هستی!
ای شادی بزرگ!
ای روح جاودانهی مادینه!
در ژرفای ظلمت این شب
چون شط روشنائی، جاری باش.
ای جامد مذاب!
ای شکل ناپذیرتر از آتش!
ای گرمی همیشه صمیمانه!
با من یگانه، از من بیگانه
من در تو، نیمهی دگرم را
میجویم
من از تو، عطر سرخ بلوغم را
میبویم
با من همیشه بر سر یاری باش
چون شط مهربانی، جاری باش.
تا با تو جاودانه درآمیزم:
یک تن شو، ای تجسم روح یگانگی!
یک زن شو، ای تمام ذرات زنانگی!
#نادر_نادرپور، تهران، اسفند۱۳۴٨
از آسمان تا ریسمان، نادر نادرپور، نشر مروارید، چاپ دوم۱۳٨۲، صص٨۳و٨۴
@asheghanehaye_fatima
هوس گریه کرده ام امشب
هوس هق هق بلند بلند
هوس شانه ای که اینجا نیست
به هوس های من نخند نخند
#علیرضا_قربان_خان
هوس گریه کرده ام امشب
هوس هق هق بلند بلند
هوس شانه ای که اینجا نیست
به هوس های من نخند نخند
#علیرضا_قربان_خان
برهنه شو!
قرن هاست
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو!
من لالم
و تن تو
تمامِ زبان ها را می فهمد.
#نزار_قبانی
#شعر_سوریه🇸🇾
ترجمه:
#یداله_گودرزی
@asheghanehaye_fatima
قرن هاست
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو!
من لالم
و تن تو
تمامِ زبان ها را می فهمد.
#نزار_قبانی
#شعر_سوریه🇸🇾
ترجمه:
#یداله_گودرزی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
حتی یک نفر را نداشتم که با او دردودل کنم...
کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم...
میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چی؟
خیال نمیکنم بفهمی.هیچکس نمیداند من چه حالی دارم،هیچکس ..
دلم از تنهایی میپوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار میشد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید
غمانگیز نیست...؟
#عباس_معروفی
حتی یک نفر را نداشتم که با او دردودل کنم...
کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم...
میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چی؟
خیال نمیکنم بفهمی.هیچکس نمیداند من چه حالی دارم،هیچکس ..
دلم از تنهایی میپوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار میشد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید
غمانگیز نیست...؟
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
-تنها چیزی که میدونم اینه که؛
دوست داشتن نه وابستهی لمس تنه،
نه محتاج دیدار.
تنها چیزی که میدونم اینه که؛
توی تمام کتابا، توی تمام فیلما، توی هر جایی که بوی ادبیات و هنر رو بده میتونی پیدام کنی. میتونم پیدات کنم!.
یه کلمه، یه تصویر از هزاران کیلومتر اونورتر میتونه ما رو به هم وصل کنه، یکیمون کنه...
تو منو توی این کتابا و کلمهها پیدا کردی.
چهجور میتونی
تا وقتی این کلمهها نفس میکشن گمم کنی؟!
چهجور میتونم گمت کنم؟!...
#سید_مهدی_موسوی
کتاب #گفتگو_در_تهران
-تنها چیزی که میدونم اینه که؛
دوست داشتن نه وابستهی لمس تنه،
نه محتاج دیدار.
تنها چیزی که میدونم اینه که؛
توی تمام کتابا، توی تمام فیلما، توی هر جایی که بوی ادبیات و هنر رو بده میتونی پیدام کنی. میتونم پیدات کنم!.
یه کلمه، یه تصویر از هزاران کیلومتر اونورتر میتونه ما رو به هم وصل کنه، یکیمون کنه...
تو منو توی این کتابا و کلمهها پیدا کردی.
چهجور میتونی
تا وقتی این کلمهها نفس میکشن گمم کنی؟!
چهجور میتونم گمت کنم؟!...
#سید_مهدی_موسوی
کتاب #گفتگو_در_تهران
Forwarded from دستیار
Conversation in Tehran(@mydarkworld).pdf
1.8 MB
@asheghanehaye_fatima
نمی دانم که من ُ تو
یا افرادی مثل ما
که نیمی از دوران جوانی ُ عشقُ عاشقیشان
کنار گوشی ُ شارژر سپری شده
برای دونسل بعد خود
از کجاهای نرفته ُ چه راههای نپیموده
نخواهند گفت؛
اما یک چیز را می دانم
از online,
Is typing
و
last seen
آنقدر حرف دارند
که در هیچ کجای منظومه های عاشقانه ی ادبیات فاخر
گفته نشده هرگز.
ما
نسل دنیای مجازی
واقعیتِ پنهان عشق هستیم
که پسِ "سایبر ُ نت "
تاریخ عشقی ِ جدید ی
در گمنامی ُ شبهای استیکرُ اموجی
به زبان دلتنگی نوشته ایم.
#ویدا_احسان
نمی دانم که من ُ تو
یا افرادی مثل ما
که نیمی از دوران جوانی ُ عشقُ عاشقیشان
کنار گوشی ُ شارژر سپری شده
برای دونسل بعد خود
از کجاهای نرفته ُ چه راههای نپیموده
نخواهند گفت؛
اما یک چیز را می دانم
از online,
Is typing
و
last seen
آنقدر حرف دارند
که در هیچ کجای منظومه های عاشقانه ی ادبیات فاخر
گفته نشده هرگز.
ما
نسل دنیای مجازی
واقعیتِ پنهان عشق هستیم
که پسِ "سایبر ُ نت "
تاریخ عشقی ِ جدید ی
در گمنامی ُ شبهای استیکرُ اموجی
به زبان دلتنگی نوشته ایم.
#ویدا_احسان
@asheghanehaye_fatima
تنت،
زندگی ام را پُر میکند،
چونان خنده ات
که دیوارهای تاریکِ غمگین را دور میکند.
کلماتت،
تنهاییِ کور را در هم میشکند.
اگر دهانِ جاودانه ات را به من بدهی،
تا ابد ریشه های وجودم را از او خواهم نوشید.
نمیدانی،
که چه میزان زندگی،
از نزدیکیِ تنت بیرون میکشم،
و چه اندازه دوری ات،
مرا از خود دور میکند،
و به سایه بدلم میسازد.
ای نور و قدرت!
چونان مشعلی فروزان،
در مرکز جهانی.
هرگز مرو.
حرکات ژرفِ حضورت،
تنها قانونهای من اند.
باقی ام بدار.
مرزهای وجودم باش.
تا من انعکاس شادی ای باشم،
که تو دادی ام.
✍: خوزه_آنخل_بالنته
تنت،
زندگی ام را پُر میکند،
چونان خنده ات
که دیوارهای تاریکِ غمگین را دور میکند.
کلماتت،
تنهاییِ کور را در هم میشکند.
اگر دهانِ جاودانه ات را به من بدهی،
تا ابد ریشه های وجودم را از او خواهم نوشید.
نمیدانی،
که چه میزان زندگی،
از نزدیکیِ تنت بیرون میکشم،
و چه اندازه دوری ات،
مرا از خود دور میکند،
و به سایه بدلم میسازد.
ای نور و قدرت!
چونان مشعلی فروزان،
در مرکز جهانی.
هرگز مرو.
حرکات ژرفِ حضورت،
تنها قانونهای من اند.
باقی ام بدار.
مرزهای وجودم باش.
تا من انعکاس شادی ای باشم،
که تو دادی ام.
✍: خوزه_آنخل_بالنته
Forwarded from دستیار
Don T You Remember
Adele
Forwarded from دستیار
.
برایت بستری گسترده ام از یاس و بابونه
پر از نقش و نگارِ پنجِ وارونه
دو پلکِ پنجره پایین
برویِ آن کشیده پرده یِ توری
که تا وقتِ سحر، خیره نماند ماه، بر رویت
نچیند تا گُلی از باغِ گیسویت
نبوسد تا ستاره دزدکی گلبرگِ شب بویت
سرت بر بالشِ نرمِ حریرِ ململی بگذار
برویِ هم دو مژگانِ بلندِ مخملی بگذار
فدایِ خستگی هایت
به قربانِ تو و پربستگی هایت
یکی یکدانه یِ دیرین!
ببینی خاب هایِ چون عسل، شیرین
پر از نُت هایِ شیدایی
برایت مینوازم باز، موسیقیِ لالایی
عزیزِ مهربان من!
شبت زیبا و رویایی
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
برایت بستری گسترده ام از یاس و بابونه
پر از نقش و نگارِ پنجِ وارونه
دو پلکِ پنجره پایین
برویِ آن کشیده پرده یِ توری
که تا وقتِ سحر، خیره نماند ماه، بر رویت
نچیند تا گُلی از باغِ گیسویت
نبوسد تا ستاره دزدکی گلبرگِ شب بویت
سرت بر بالشِ نرمِ حریرِ ململی بگذار
برویِ هم دو مژگانِ بلندِ مخملی بگذار
فدایِ خستگی هایت
به قربانِ تو و پربستگی هایت
یکی یکدانه یِ دیرین!
ببینی خاب هایِ چون عسل، شیرین
پر از نُت هایِ شیدایی
برایت مینوازم باز، موسیقیِ لالایی
عزیزِ مهربان من!
شبت زیبا و رویایی
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima