عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



راهی بجز جدا شدن ما نبود بود ؟
راهی بجز دو آدم تنها نبود بود ؟

تنها دلیل اینکه من و تو جدا شدیم
این بود اینکه عشق مهیا نبود بود ؟

اشعار عاشقانه و الفاظ دلنشین
در زمره ی حروف الفبا نبود بود ؟

تا بود بین ما تنش و ضرب و جرح بود
امیدمان به هیچ مداوا نبود بود ؟

تقسیم می شدیم میان گریزها
جمعی به غیر حالت منها نبود بود ؟

ثروت نبود و علم نبود و هنر نبود
یادش بخیر ! زندگی انشا نبود بود ؟

هرگز نشد که هدیه ای از ما به هم رسد
فرهنگمان مناسب اهدا نبود بود ؟

دنیای ما تفاوت بی حد و حصر داشت
دنیا که نه جهنم، دنیا نبود بود ؟

همخانگی همیشه به معنای عشق نیست
عاشق شدن معطل معنا نبود بود ؟

این چند روز زندگی ساده ی قشنگ
اینقدر سخت و زشت و معما نبود بود ؟

پنهان که نیست از همه و از خدا که عشق
نه عشق بلکه عاطفه پیدا نبود بود ؟

وقتی غمی بزرگ به ما حمله می نمود
حتی امیدمان به تسلا نبود بود ؟

از جانب من و تو - نگفتم ضمیر ما -
پاسخ برای وقت تقاضا نبود بود ؟

نه جوششی برای کمی مهربان شدن
نه کوشش و تلاش و تقلا نبود بود ؟

مملو از اثاثیه و خالی از حضور
آنجا فقط که خانه ی اشیا نبود بود ؟

ما چشم داشتیم به معنای چشمداشت
ما چشم داشتیم که بینا نبود بود ؟

دیوار کج سه متر به بالا نمی رود
ما ریختیم، حرف ثریا نبود بود ؟

من ، تو ؛ دو دشمنانه ی نادان کنار هم
در بینمان که دوست دانا نبود بود ؟

ما ؛ طشت ، پشت بام و افتادن مدام
ضرب المثل تمام ، نه ؛ رسوا نبود بود ؟

نه سیب نه انار نه گندم نه باغ عشق
اسطوره ای از آدم و حوا نبود بود ؟

بل نسبت پیمبر پاک و زن قشنگ
یوسف اسیر دست زلیخا نبود بود ؟

اهریمنان خانگی روسیاه ؛ ما
ما را طریق مهر اهورا نبود بود ؟

با این همه حکایت مشروح در غزل
راهی بجز جدا شدن ما نبود بود ؟

#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



بعد از نبودنت؛
هیــــــــــــچ ... اتفاقی نیافتاد،
هیــــــــــــــــــــــــــچ اتفاقی !
*
بعد از نبودنت؛
هیچکس ناراحتم نکرد،
هیچکس خوشحالم نکرد،
هیچکس نزدیکم نشد،
از کسی عذر خواهی نکردم !
با کسی شادی نکردم.
با کسی ... !
*
بعد از نبودنت؛
ساعت دیواری میخ شد،
دیوار پیشروی کرد،
تخت؛ تخت خوابید،
و سقف،
چشم هایم را نقاشی کرد.
*
بعد از بودنت !
*
دست هایت؛
غزل های عاشقانه ای روی دستم گذاشت
که زیر بار زور هیچ ردیفی نمی روند،
غزل هایی که دوست دارند آزاد آزاد بین انگشت های کشیده ات سروده شوند.
غزل هایی که لمس می شوند،
لمس می کنند !
*
چشم هایت؛
که رازداری نمی دانند،
صبوری نمی شناسند،
موج می زنند،
غرق می کنند؛
«دو دریای شور و شیرین که با هم برخورد می کنند»
شیرینِ اشک آلود !
*
لب هایت؛
شاتوت !
*
بعد از بودنت،
نبودنت؛
یقه ام را گرفت !


#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



منی که مثل تویی را نخواست ، باید کشت
منی که از تو همیشه جداست ، باید کشت

منی که در نظرش غیر تو کسی باشد،
منی که پیش تو سر به هواست ، باید کشت

منی که فکر تو دیوانه اش نخواهد کرد
منی که از غم فکرت رهاست ، باید کشت

تو ماجرای دل انگیز زندگی منی
منی که فارغ از این ماجراست ، باید کشت

چه ادعای بعیدی ست بی تو بودن من
منی که مدعی ادعاست ، باید کشت

منی که عاشق غیر شما ... - زبانم لال -
منی که عاشق غیر شماست ، باید کشت



#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima




خاطرات تو خاطراتم را
پر لبخند آرزو کرده
چشمهایم برای دیدارت
فرش راهیست شستشو کرده

لبت از بس شراب نوشیده
مثل انگور سرخ می ماند
چشمهای کشیده ات انگار
از خماری سبو سبو کرده

اصل تشبیه و استعاره تویی
من غلط می کنم که می گویم
که شما اینچنینی و آنی
مخلصت قصد گفتگو کرده

دوست دارد کنارتان باشد
عاشق بیقرارتان باشد
در مریدی مدارتان باشد
با مرادش عجیب خو کرده

مرد بودن چقدر بی معنی ست
وقتی اسطوره ی تو زن باشد
وقتی یک زن نه در حقیقت مرد
مرد را در تو زیر و رو کرده :

تو همانی که آرزو دارم
شاعر شعرهای من باشی
تو همانی که دوستت دارم
مرد من ! می شود که زن باشی ؟

پری از رکن های پست و بلند
پری از وزن های قابل لمس
پری از شعرهای وسوسه گر
قصد آن کرده ای خفن باشی ؟

غزلستان شعر من شده ای
غزل مثنوی بزن شده ای
وزن اشعار مرد و زن شده ای
دوست داری در انجمن باشی ؟

فکر کردی تو را نمی بینم
فکر کردی تو را نمی خوانم
دوست داری برای شعر همه
رکن های تتن تتن باشی ؟

به کجا می روی شتاب زده
ای نسیم لبی به آب زده
نکند فکر کرده ای باید
فارغ از گیر این گون باشی ؟

مار در آستین من برگرد
باعث کفر و دین من برگرد
آبروی مرا نریز عزیز
نکند فکر ریختن باشی ؟

در کلاس تو می زنم درجا
مانده ام سالهاست پابرجا
حاضرم رد شوم اگر هر سال
حضرت عشق ! ممتحن باشی

مثل موسی پر از عصا شده ام
مثل عیسی نفس بقا شده ام
مثل یعقوب کور می خواهم
یوسف پاره پیرهن باشی

خسرو خواب های ناب منی
فصل شیرینیّ شباب منی
اول و آخر انتخاب منی
تو ، که فرهاد کوهکن باشی

کمر کوه را به بر دارم
کوه را زیر بال و پر دارم
من سولوقون عاشقت شده ام
عشق من ! می شود تو کن باشی ؟

من پناهنده می شوم پاریس
تو اگر فستیوال کن بروی
من پناهنده می شوم اطریش
تو اگر لحظه ای وین باشی

روح آواره ی مرا دریاب
روح آواره ام پریشان است
روح آواره ام چه می خواهد ؟
می شود لحظه ای بدن باشی ؟

مرز جغرافیایی ام شده ای
پدر مافیایی ام شده ای
هم قبیله بگو که می خواهی
با پسر خوانده هموطن باشی

من دعا می کنم که پیر بشی
کوروشی برتر از کبیر بشی
من دعا می کنم اهورا شی
دور از چشم اهرمن باشی

نسترن ها دو چشم پر آبند
رازقی ها چرا نمی خوابند؟
مریمی ها چقدر بی تابند
باغبان ! کاش یاسمن باشی

خواب در چشم من نمی آید
شب پر از لحظه های بیداری ست
تا خود صبح شعر خواهم گفت
تو اگر بر لبم سخن باشی



#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



اشتراکات ما زیاد شده
وقت آن است مال هم بشویم
وقت آن است در کف کولی
پیشگویی فال هم بشویم

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا چشم هات مال من است
شاعر شعرهای من شده ای
شعرهایی که در خیال من است...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا ما چقدر تنهاییم
ما دو تا روح بی سرانجامیم
که پریشان این بدن هاییم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا توی شعر. میدانی؟
مثلا من که شعر می گویم
مثلا شعر را نمیخوانی...

اشتراکات ما زیاد شده
ما بدون همیم و می خندیم
چشممان را به روی خوشبختی
چشممان را به عشق می بندیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا عشق را نمی فهمیم
مثلا ما چقدر مغروریم
مثلا ما چقدر بیرحمیم...

اشتراکات ما زیاد شده
ما دو تا باغ نیمسوخته ایم
ما دو تا رودخانه ی خشکیم
که به خورشید چشم دوخته ایم

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا ما ادامه ی هیچیم
که نشستیم و درد میزاییم
که نشستیم و درد می پیچیم ...

اشتراکات ما زیاد شده
توی عشق و غرور مشترکیم
توی عشقی که نیست درگیریم
توی بحث غرور می ترکیم...

اشتراکات ما زیاد شده
عاشقیم و به عشق خوشنودیم
عشق یعنی همین که تنهاییم
عشق یعنی همین که نابودیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا خواب سیب می بینیم
مثلا خواب روی محبوبه
خواب روی حبیب می بینیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا قرص خوابهای ما
مثلا زولپیدوم مثلا والیوم
مثلا انتخاب های ما ...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا عکس های من بی تو
مثلا عکس های تو بی من
مثلا عکس های ما بی هم

گوربابای قافیه و ردیف ...




#علیرضا_قربان_خان
@Asheghanehaye_fatima



بی کاسه ام مرا نشکن رحم کن کمی
لیلای من بخاطر مجنون مرا ببوس
اینجا بهشت نیست که بیرونمان کنند
در سایه ی مقدس زیتون مرا ببوس

تریاک چشم های خمارت کشیدنی ست
انگور گونه های بهارت چشیدنی ست
عطر تنت دوای شب نشئه بودن است
مجموعه ی مکمل افیون مرا ببوس

در من بسیج می شود احساس عاشقی
وقتی سپاه چشم تو تجهیز می شود
حین سقوط ارتش سرخ مقاومت
دیوانه وار غرق شبیخون مرا ببوس

در جای جای ساحل دریای کاسپین
در ساحل قشنگ خلیج همیشه فارس!
در رودخانه ی ارس و اترک و کرج
در جاجرود، در لب کارون مرا ببوس

حکما تو پادشاهی و من هم رعیتت
تقلید می کنم به تو در مرجعیتت
حالا که بنده ی توام و مرجع منی
فتوا بده که؛ « نقل به مضمون... » مرا ببوس

« گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند »
جان را گرفته ای و بها را نمی دهی
حداقل به قصد تعاون مرا ببوس!

خیام گفته است که « این نقد را بگیر... »
سعدی نوشته است « غنیمت شمار عمر... »
حافظ سروده است که « در عیش نقد کوش... »
پس حرف گوش کن و هم اکنون مرا ببوس

انگیزه ی تمام غزل های من تویی
تقدیم می کنم غزلم را به بودنت
پایین نشسته ای و غزل گوش می کنی
بالا بیا و پشت تریبون مرا ببوس



#علیرضا_قربان_خان
@Asheghanehaye_fatima



هوس گریه کرده ام امشب
هوس هق هق بلند بلند
هوس شانه ای که اینجا نیست
به هوس های من نخند نخند

بوی گندم دوباره مستم کرد
باز خواب بهشت را دیدم
باز دیوانگیم گل کرد و
باز از شاخه سیب را چیدم

باز آمد ندا که " یا آدم
اسکن انت و زوجک الجنت "
یادم انداخت در کجا هستم
صاحب باغ سیب بی منت !!!

چشم من کور بود و گوشم کر
نه شنیدم نه دیدم و رفتم...
رفتم از شاخه سیب را چیدم
به حقیقت رسیدم و رفتم...

به حقیقت رسیدنت خوش باد !
آدمی که اسیر سیب شدی
آدمی که کمی عجیب شدی
آدمی که کمی غریب شدی

آدمی که ...
" _ چقدر می خوابی؟
لنگ ظهر است آدم بیکار
گور بابای سیب و خواب بهشت
گور بابای آدم بیعار "

"خواب در خواب می روی آخر"

#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



شب پر است از تلخی بی وقفه ی کابوس ها ؛


مانده ام در وسعت تاریک اقیانوس ها
نور می خواهد دلم از چشمه ی فانوس ها

سخت می کوبد میان سینه ام آوارگی
مثل فریاد بلند ممتد ناقوس ها

روزها در انتظار شب فقط جان می کنم
شب پر است از تلخیِّ بی وقفه ی کابوس ها

آنچنان تحت فشارم که حسادت می کنند
پنجه های خون فشان سرخ اختاپوس ها

کاش می خوابیدم و بعد از گذشت سال ها
چشم هایم باز می شد عهد دقیانوس ها

از رفیقان عزیزم راضیم هر چند که
بارها و بارها صد تکه شد قاموس ها

دوستان پر را نمی بینند اما پای را
خوب می بینند در زیر دم طاووس ها

«هر کسی از ظن خود شد یار من» پس وای من
پیشگویی می کنند این نوستراداموس ها

دردهایم را دوایی نیست جز مرگی سریع
گفته اند این نکته را بسیار جالینوس ها

باید از خاکستر خود ذره ای بخشش کنم
تا بیفتد آتشی در خانه ی ققنوس ها


#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima


یادت وسوسه ای ست
نامت وسوسه ای ست

بودنت بهار را می ماند
وقتی که خشکزار به نهایت رسیده باشد
و عطش به فراگیری

آفتاب را می مانی
به گرمابخشی

نور را به روشنایی
باد را به چالاکی
ابر را به سپیدی

باران را می مانی
به لذت

یادت وسوسه ای ست
نامت وسوسه ای ست

من کجا خوابم برد ؟
به اینسان تعبیر
که تا چشم کار می کند
نیستنت پیداست

چگونه شاعر شدم ؟
به کدامین بها ؟

کوه مرا یاد تو می اندازد
دریا مرا یاد تو می اندازد
رودخانه مرا یاد تو می اندازد

یادت وسوسه ای ست
نامت وسوسه ای ست

من کجا خوابم برد ؟
که اکنون بیداری خواب است و خواب بیداری

نیستی ؛
خانه بوی باران نمی دهد
کوچه بوی باران نمی دهد
خیابان بوی باران نمی دهد

یادت وسوسه ای ست
من کجا خوابم برد ؟

خانه خاک می خورد
کتابخانه خاک می خورد

تو را در کدام شعر بسرایم ؟
به کدام زبان ؟
به کدام توان ؟

گنجشک ها
آویشن ها
پنجره ها
...

هیچ چیز مثل سابق نیست

من کجا خوابم برد ؟
که اکنون ؛
یادت وسوسه ای ست
نامت وسوسه ای ست

#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



بعد از نبودنت؛
هیــــــــــــچ ... اتفاقی نیافتاد،
هیــــــــــــــــــــــــــچ اتفاقی !
*
بعد از نبودنت؛
هیچکس ناراحتم نکرد،
هیچکس خوشحالم نکرد،
هیچکس نزدیکم نشد،
از کسی عذر خواهی نکردم !
با کسی شادی نکردم.
با کسی ... !
*
بعد از نبودنت؛
ساعت دیواری میخ شد،
دیوار پیشروی کرد،
تخت؛ تخت خوابید،
و سقف،
چشم هایم را نقاشی کرد.
*
بعد از بودنت !
*
دست هایت؛
غزل های عاشقانه ای روی دستم گذاشت
که زیر بار زور هیچ ردیفی نمی روند،
غزل هایی که دوست دارند آزاد آزاد بین انگشت های کشیده ات سروده شوند.
غزل هایی که لمس می شوند،
لمس می کنند !
*
چشم هایت؛
که رازداری نمی دانند،
صبوری نمی شناسند،
موج می زنند،
غرق می کنند؛
«دو دریای شور و شیرین که با هم برخورد می کنند»
شیرینِ اشک آلود !
*
لب هایت؛
شاتوت !
*
بعد از بودنت،
نبودنت؛
یقه ام را گرفت !


#علیرضا_قربان_خان
خداوند تو را از چشمانت آفرید
سر صبر
سر حوصله
و آنگاه دنیا را
به تماشا...

#علیرضا_قربان_خان


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



کوه بودن ابتدای بی کسی ست
ایستادن اول دلواپسی ست

رود باید بود باید راه رفت
یا به دریا یا درون چاه رفت

در دل مرداب دریا دیدنی ست
زشت را بگذار، زیبا دیدنی ست

جنگل از آغاز غرق آتش است
شاخه شاخه شعله های سرکش است

سنگ هم دل دارد آن هم تنگ تنگ
حیف اما نام او سنگ است سنگ

آسمان در فکر باران است؛ ابر
در کویرستان چه باید کرد؛ صبر...

#علیرضا_قربان_خان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آسمان
---------- یاد تو افتاد
------------------------- که باران آمد؟

#علیرضا_قربان_خان
#چکه
#شعر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هوس گریه کرده ام امشب
هوس هق هق بلند بلند
هوس شانه ای که اینجا نیست
به هوس های من نخند نخند


#علیرضا_قربان_خان
@asheghanehaye_fatima



کویر خشک ترک خورده ام ببار ای ابر
برای تشنگی ام قطره ای بیار ای ابر

چقدر جان بکنم در هوای بارانت
ببار جان به لبم کرده ای ببار ای ابر

عبور می کنی از آسمان دیده ی من
و من نشسته ام آرام و بی قرار ای ابر

چه سرنوشت پلیدی مرا بیابان کرد
نگو برای من از جبر و اختیار ای ابر

نگو که گوش من از حرف های بیهوده
پر است فلسفه ات را فرو گذار ای ابر

چگونه است که جنگل همیشه سیراب است ؟
و من تمام وجودم پر از شیار ای ابر

چگونه است که دریا همیشه طوفانی ست ؟
که دیده است چنین ظلم آشکار ای ابر

چه فرق می کند این فصل ها که می گویند
برای غمزده پاییز یا بهار ای ابر

برای من که همیشه کویری و خشکم
کمی حیا کن و کمتر بده شعار ای ابر

کویر بودن من عیب نیست می دانی
ولی خساست تو عیب بی شمار ای ابر

بترس ریگ بیابان به جوش امده است
و خون نشسته در این چشم سوگوار ای ابر

#علیرضا_قربان_خان
#شعر
#غزل
#علیرضا_قربان_خان





حوا نگاه کرد؛ آدم گناه شد
بر حسب اتفاق، دنیا تباه شد؛

عریان شدند و زشت، لرزان و بی پناه
تن پوش هر دو تا؛ برگ گیاه شد

القصه باغبان، از باغ راندشان،
دنیا برایشان؛ تبعیدگاه شد

هر روز درد و داغ، هر روز تیر و تیغ
هر روز جنگ و خون، هر روز آه شد

موسی میان نیل، عیسی سر صلیب
یعقوب کور شد؛ یوسف به چاه شد

لیلا بهانه کرد؛ تا کاه، کوه شد
شیرین بهانه کرد؛ تا کوه، کاه شد

هم روزگار ما، سرد و سیاه شد
هم خاک بر سر خورشید و ماه شد

کو فرق خوب و زشت؟ کو دوزخ و بهشت؟
کو دلبخواه شد؟ کو سر براه شد؟

شیطان چه کاره بود؟ شیطان چه کاره هست؟
شیطان گواه شد، شیطان کلاه شد!

اسطوره آفرین! اسطوره؛ آفرین
یعنی که این همه؛ از آن « نگاه » شد؟!!!

یا بی خیال باش، یا بی خیال شو
یا اشتباه کرد، یا اشتباه شد!!!

#علیرضا_قربان_خان
#شعر
#غزل
#اسطوره
#یااشتباه_شدددددددددددددددد

پانوشت؛

آدم نشست و دید؛ هابیل کشته شد
قابیل صاحب کشتارگاه شد...

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




اقراء - بخوان - چگونه بخوانم ؟به نام عشق
تفهیم کن به مردم دنیا مرام عشق

اقراء به اسمِ ربُّکَ - یعنی خدای تو -
آنکس که آفرید تو را در مقام عشق؛

با عشق پرده های خودش را دریده است
لبریز کرده است خودش را به جام عشق

یا ایُّها الَّذینَ - کسانی که - آمَنوا
ایمان بیاورید به فصل مدام عشق

تبَّت یَدا - بریده شود - دست آن کسی ،
آن کس که نیست متّهم اتهام عشق

وَیلٌ لِکُلِّ – وای به آنان – که عشق را...
تنها گذاشتند در این ازدحام عشق

الحَمدُ ...
شکرت ای آفریننده ی عشق
شکرت ای امانت دهنده ی عشق
ای اولین عاشق قبل از پیداییِّ عشق
ای برترین عاشق در جمع رسواییِّ عشق
شکرت ای عاشقی که عاشقی یادمان دادی...
شکر خدا مدام گرفتیم کام عشق

ایّاکَ نَعبُدُ ، همه عشاق گفته اند
ایّاکَ نَستَعینُ به لطف تمام عشق

قل اوحِیَ - بگو که به من وحی می شود-
اشعار عاشقانه ی والامقام عشق

قرآن من فقط سخن از عشق گفته است
هی می رسد بگوش من اکنون پیام عشق


#علیرضا_قربان_خان
#شعر
#غزل
@asheghanehaye_fatima



اشتراکات ما زیاد شده
وقت آن است مال هم بشویم
وقت آن است در کف کولی
پیشگویی فال هم بشویم

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا چشم هات مال من است
شاعر شعرهای من شده ای
شعرهایی که در خیال من است...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا ما چقدر تنهاییم
ما دو تا روح بی سرانجامیم
که پریشان این بدن هاییم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا توی شعر. میدانی؟
مثلا من که شعر می گویم
مثلا شعر را نمیخوانی...

اشتراکات ما زیاد شده
ما بدون همیم و می خندیم
چشممان را به روی خوشبختی
چشممان را به عشق می بندیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا عشق را نمی فهمیم
مثلا ما چقدر مغروریم
مثلا ما چقدر بیرحمیم...

اشتراکات ما زیاد شده
ما دو تا باغ نیمسوخته ایم
ما دو تا رودخانه ی خشکیم
که به خورشید چشم دوخته ایم

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا ما ادامه ی هیچیم
که نشستیم و درد میزاییم
که نشستیم و درد می پیچیم ...

اشتراکات ما زیاد شده
توی عشق و غرور مشترکیم
توی عشقی که نیست درگیریم
توی بحث غرور می ترکیم...

اشتراکات ما زیاد شده
عاشقیم و به عشق خوشنودیم
عشق یعنی همین که تنهاییم
عشق یعنی همین که نابودیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا خواب سیب می بینیم
مثلا خواب روی محبوبه
خواب روی حبیب می بینیم...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا قرص خوابهای ما
مثلا زولپیدوم مثلا والیوم
مثلا انتخاب های ما ...

اشتراکات ما زیاد شده
مثلا عکس های من بی تو
مثلا عکس های تو بی من
مثلا عکس های ما بی هم

گوربابای قافیه و ردیف ...


#علیرضا_قربان_خان
من خیابان ساکتی هستم
که قدم می زنی مرا
هر شب...

#علیرضا_قربان_خان

@asheghanehaye_fatima