@asheghanehaye_fatima
🍃
مرده شوها چه ميدانند؟
لب هاي من چقدر قشنگ دوستت دارم را
با چهار هجاي كشيده ادا ميكردند
و انگشتانم هنگام نوشتن از تو
چگونه لاي سطرها ريشه ميدادند
چه ميدانند؟
گونه هايم چگونه عطر بوسه هاي تورا
در توحش گل هاي سرخ پنهان ميكردند
و چگونه موهایم میان دستهای تو
بادهارا به مسيرهاي تازه ميبردند
تو اما ميداني
بهتر از همه ميداني
که موهاي من چقدر مشكي تر و بلند تر بودند
وقتي انگشتانت را
لاي موهاي كسي از ياد میبری
و "یادش بخیر"
سهم كوچكم از شبانه هايت ميشود
#لیلاکردبچه
صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر
🍃
مرده شوها چه ميدانند؟
لب هاي من چقدر قشنگ دوستت دارم را
با چهار هجاي كشيده ادا ميكردند
و انگشتانم هنگام نوشتن از تو
چگونه لاي سطرها ريشه ميدادند
چه ميدانند؟
گونه هايم چگونه عطر بوسه هاي تورا
در توحش گل هاي سرخ پنهان ميكردند
و چگونه موهایم میان دستهای تو
بادهارا به مسيرهاي تازه ميبردند
تو اما ميداني
بهتر از همه ميداني
که موهاي من چقدر مشكي تر و بلند تر بودند
وقتي انگشتانت را
لاي موهاي كسي از ياد میبری
و "یادش بخیر"
سهم كوچكم از شبانه هايت ميشود
#لیلاکردبچه
صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر
@asheghanehaye_fatima
فجیعتر از خبرِ رفتنت،
رفتنت بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاهِ تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
👤 #لیلاکردبچه
فجیعتر از خبرِ رفتنت،
رفتنت بود
و تا مرز کوری گریستم آنشب
چراکه تفاوت هولناکی بود میان شنیدن و دیدن
چراکه باید چشمهایم را فراموش میکردم
و بر دو چاهِ تلنبار از خاطره سرپوش میگذاشتم
👤 #لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
و دستان تو
بداهه ای گرم و بههنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم.
#لیلاکردبچه
و دستان تو
بداهه ای گرم و بههنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم.
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
میترسیدم عاشقت شده باشم
مثل زمین
که میترسید زیرِ برکۀ کوچکی غرق شود
و آسمان
که میدانست یک شب، پرندهای
تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری میبَرد
میترسیدم
و عشق در تمامِ خوابهایم میغلتید
میترسیدم
و ملافهها حالتِ تهوّع داشتند
گاهی
برای ترسیدن دیر میشود
آنقدر که دستهایت را
با تمامِ پنجرهها باز میکنی
و یادت میرود از هر زاویهای پرت شوی
دوباره به آغوش خودت برمیگردی
خودت را به خواب بزن
پیش از آنکه ناچار شوی
برای خودت قصههای تازه ببافی
از اتفاقهایی که هرطور میافتند
باید بشکنی.
#لیلاکردبچه
میترسیدم عاشقت شده باشم
مثل زمین
که میترسید زیرِ برکۀ کوچکی غرق شود
و آسمان
که میدانست یک شب، پرندهای
تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری میبَرد
میترسیدم
و عشق در تمامِ خوابهایم میغلتید
میترسیدم
و ملافهها حالتِ تهوّع داشتند
گاهی
برای ترسیدن دیر میشود
آنقدر که دستهایت را
با تمامِ پنجرهها باز میکنی
و یادت میرود از هر زاویهای پرت شوی
دوباره به آغوش خودت برمیگردی
خودت را به خواب بزن
پیش از آنکه ناچار شوی
برای خودت قصههای تازه ببافی
از اتفاقهایی که هرطور میافتند
باید بشکنی.
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
راه دوری برای رفتن ندارم
جای نزدیکی برای ماندن
و بلاتکلیفیِ پاهایم را به هرجا می برم،
تنهایی ام
چمدانم را برمی دارد و دنبالم می آید
همین است که کفش
کشفِ پیش پا افتاده ای می شود
چمدان
گوش سنگینی که از این حرفها پُر است
و قطاری که دور می شود
شاید
شاید به سرزمینِ دیگری برسد
همین است که خیابان وطنم می شود
و هرکه سراغم می آید،
- به من دست نزنید آقا!
آوارگی واگیر دارد -
یکی بیاید
روسری ام را کمی جلو بکشد
از خانه که بیرون می آمدم انگشتانم را جاگذاشتم
گذاشتم مشق های دخترم را بنویسند
وقتی از مدرسه برمی گردد
و سراغ لانه ی خالیِ پشت پنجره می رود
یکی بیاید
پیشِ پایم را ببیند
از خانه که بیرون می آمدم چشم هایم را جاگذاشتم
گذاشتم در انتظار پرستوی کوچکی باشند
که امسال هم از کوچ جا خواهد ماند
یکی بیاید
بگوید اگر غیر از اینجا، جای دیگری نیست
قطاری که دور می شود
چرا دور می شود؟
#لیلاکردبچه
راه دوری برای رفتن ندارم
جای نزدیکی برای ماندن
و بلاتکلیفیِ پاهایم را به هرجا می برم،
تنهایی ام
چمدانم را برمی دارد و دنبالم می آید
همین است که کفش
کشفِ پیش پا افتاده ای می شود
چمدان
گوش سنگینی که از این حرفها پُر است
و قطاری که دور می شود
شاید
شاید به سرزمینِ دیگری برسد
همین است که خیابان وطنم می شود
و هرکه سراغم می آید،
- به من دست نزنید آقا!
آوارگی واگیر دارد -
یکی بیاید
روسری ام را کمی جلو بکشد
از خانه که بیرون می آمدم انگشتانم را جاگذاشتم
گذاشتم مشق های دخترم را بنویسند
وقتی از مدرسه برمی گردد
و سراغ لانه ی خالیِ پشت پنجره می رود
یکی بیاید
پیشِ پایم را ببیند
از خانه که بیرون می آمدم چشم هایم را جاگذاشتم
گذاشتم در انتظار پرستوی کوچکی باشند
که امسال هم از کوچ جا خواهد ماند
یکی بیاید
بگوید اگر غیر از اینجا، جای دیگری نیست
قطاری که دور می شود
چرا دور می شود؟
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
نبودنت
هشدار طوفان ویرانگریست
در اخبار بامدادیِ هرروز
با اینحال
میبینیکه هنوز
زندهام!
میدانی؟
چندوقت است فهمیدهام
یکخانه را نمیشود دوبار ویران کرد.
#لیلاکردبچه
نبودنت
هشدار طوفان ویرانگریست
در اخبار بامدادیِ هرروز
با اینحال
میبینیکه هنوز
زندهام!
میدانی؟
چندوقت است فهمیدهام
یکخانه را نمیشود دوبار ویران کرد.
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
#لیلاکردبچه
برقص
پیش از انکه پروانه ها
خاطره گل های پیراهنت را
برای شکوفه های پلاسیده
تعریف کنندو
حریر نازک دامنت را
دست های زبر زندگی نخ کش کند
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
پیش از انکه پروانه ها
خاطره گل های پیراهنت را
برای شکوفه های پلاسیده
تعریف کنندو
حریر نازک دامنت را
دست های زبر زندگی نخ کش کند
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نبودنت
هشدار طوفان ویرانگریست
در اخبار بامدادیِ هرروز
با اینحال
میبینیکه هنوز
زندهام!
میدانی؟
چندوقت است فهمیدهام
یکخانه را نمیشود دوبار ویران کرد.
#لیلاکردبچه
نبودنت
هشدار طوفان ویرانگریست
در اخبار بامدادیِ هرروز
با اینحال
میبینیکه هنوز
زندهام!
میدانی؟
چندوقت است فهمیدهام
یکخانه را نمیشود دوبار ویران کرد.
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
.
به گمانم برف میآمد آخرینباریکه دیدمت
و گلچهره را شجریان
با دهان تو میخواند
آمدم چیزی بگویم،
صدایم در گوش سنگین برف فرونرفت
خواستم صدایت را
برای همیشه پشت پردهء گوشهایم پنهان کنم
کلماتت یخ زدند
کلماتت یخ زدند
و بغض آدمبرفی غمگینی در گلویم گیر کرد
هنوز دوستت دارم
و فکر میکنم این جمله در تو دیگر اثر نکند
دوستت دارم
و فکر میکنم تنها در روزهای سرد زمستان است
که گاهی از کلماتم
بخاری بلند میشود
#لیلاکردبچه
حرفی بزرگتر از دهان پنجره
.
به گمانم برف میآمد آخرینباریکه دیدمت
و گلچهره را شجریان
با دهان تو میخواند
آمدم چیزی بگویم،
صدایم در گوش سنگین برف فرونرفت
خواستم صدایت را
برای همیشه پشت پردهء گوشهایم پنهان کنم
کلماتت یخ زدند
کلماتت یخ زدند
و بغض آدمبرفی غمگینی در گلویم گیر کرد
هنوز دوستت دارم
و فکر میکنم این جمله در تو دیگر اثر نکند
دوستت دارم
و فکر میکنم تنها در روزهای سرد زمستان است
که گاهی از کلماتم
بخاری بلند میشود
#لیلاکردبچه
حرفی بزرگتر از دهان پنجره
@asheghanehaye_fatima
و دستان تو
بداهه ای گرم و بههنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم
#لیلاکردبچه
و دستان تو
بداهه ای گرم و بههنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید
آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
برای با تو بودن دیر بود
برای فراموشکردنت زود
خیلی زود
بادهای خنک،
روزهای اولِ پاییز را میوزیدند
و از درز پنجرهها به درون میخزیدند
من امّا از درون گُر گرفته بودم
مثل زنیکه لباسهای پشمی را از کمد
مثل زنیکه لباسهای تابستانی را از تن
مثل زنیکه لرزان و عرقریزان یکعمر
ادای طبیعی بودن
درآورده است
سالهاست روزهای اولِ پاییز است
سالهاست گُر گرفتهام از درون، امّا
برای باز کردنِ پنجرهها دیر است
برای روشن کردنِ بخاری زود
خیلی زود ...
#لیلاکردبچه
برای با تو بودن دیر بود
برای فراموشکردنت زود
خیلی زود
بادهای خنک،
روزهای اولِ پاییز را میوزیدند
و از درز پنجرهها به درون میخزیدند
من امّا از درون گُر گرفته بودم
مثل زنیکه لباسهای پشمی را از کمد
مثل زنیکه لباسهای تابستانی را از تن
مثل زنیکه لرزان و عرقریزان یکعمر
ادای طبیعی بودن
درآورده است
سالهاست روزهای اولِ پاییز است
سالهاست گُر گرفتهام از درون، امّا
برای باز کردنِ پنجرهها دیر است
برای روشن کردنِ بخاری زود
خیلی زود ...
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
حواست باشد اگر دلم گرفت،
بارانی بلند بپوشی
و همیشه چند نخ سیگار
برای کشیدن بار اینهمه خاطره داشتهباشی
اینروزها دلم که میگیرد، نگرانت میشوم
و میدانم اینهمه ابر را
برای قشنگی گوشۀ آسمان نگذاشتهاند.
#لیلاکردبچه
حواست باشد اگر دلم گرفت،
بارانی بلند بپوشی
و همیشه چند نخ سیگار
برای کشیدن بار اینهمه خاطره داشتهباشی
اینروزها دلم که میگیرد، نگرانت میشوم
و میدانم اینهمه ابر را
برای قشنگی گوشۀ آسمان نگذاشتهاند.
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima☘
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟
وقتی دندانهایم از ترس
واژههایم را تکهتکه میکنند
و ناچارم
بریدهبریده
د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م
#لیلاکردبچه
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟
وقتی دندانهایم از ترس
واژههایم را تکهتکه میکنند
و ناچارم
بریدهبریده
د و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
آنروز به چشمهایم گفتم:
متاسفم!
بعد از این بهطرز جنونآمیزی حرامتان خواهمکرد
گفتم: او رفته است
و آنکه مانده تا غربت شهر را کامل کند،
دیوانهایست با دو حفرهء خالی بر صورت
و
دو کلید زنگزده در دست
که حاضر نیست
آنها را به هیچدری امتحان کند
#لیلاکردبچه
آنروز به چشمهایم گفتم:
متاسفم!
بعد از این بهطرز جنونآمیزی حرامتان خواهمکرد
گفتم: او رفته است
و آنکه مانده تا غربت شهر را کامل کند،
دیوانهایست با دو حفرهء خالی بر صورت
و
دو کلید زنگزده در دست
که حاضر نیست
آنها را به هیچدری امتحان کند
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
شب اما برای من است،
وقتی فکر میکنم این وقتِ شب
مگر چند نفر بیدارند؟
و از میان آنانکه بیدارند،
مگر چند نفر به تو فکر میکنند؟
و از میان آنانکه که بیدارند و به تو فکر میکنند،
مگر چند نفر میتوانند،
صبح فردا شمارهات را بگیرند،
و این شعر را برایت بخوانند؟
#لیلاکردبچه
شب اما برای من است،
وقتی فکر میکنم این وقتِ شب
مگر چند نفر بیدارند؟
و از میان آنانکه بیدارند،
مگر چند نفر به تو فکر میکنند؟
و از میان آنانکه که بیدارند و به تو فکر میکنند،
مگر چند نفر میتوانند،
صبح فردا شمارهات را بگیرند،
و این شعر را برایت بخوانند؟
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
نیمی از عمرم را
به ساعتم نگاه کردم و رنج کشیدم
به زمان برای گذشتنش التماس کردم
و نیامدی کلید بیندازی، ببینی
چگونه تکاننخوردن عقربهها
رعشه بر اندامِ خانه میاندازد
و زمان
حتی اگر از مقابلم بگذرد،
به جایی نمیرسد
نیمۀ دیگر را نشستهام
به لولاهای زنگزدۀ دریکه در سرم قفل است،
روغن میزنم
و منتظرم یکی بیاید،
خبرت را بیاورد...
#لیلاکردبچه
#شما_فرستادید
نیمی از عمرم را
به ساعتم نگاه کردم و رنج کشیدم
به زمان برای گذشتنش التماس کردم
و نیامدی کلید بیندازی، ببینی
چگونه تکاننخوردن عقربهها
رعشه بر اندامِ خانه میاندازد
و زمان
حتی اگر از مقابلم بگذرد،
به جایی نمیرسد
نیمۀ دیگر را نشستهام
به لولاهای زنگزدۀ دریکه در سرم قفل است،
روغن میزنم
و منتظرم یکی بیاید،
خبرت را بیاورد...
#لیلاکردبچه
#شما_فرستادید
از تصوّر اینکه روزی زنی
با پاهای من از مقابلت بگذرد
طوریکه در شلوغِ خیابان بایستی
و چشمهایت را ببندی و لبخند بزنی
از تصوّر اینکه روزی زنی
با لبهای من نشانیِ جایی را بپرسد
طوریکه دلت بخواهد بگویی: «همینجاست!»
از تصوّر اینکه روزی زنی
با چشمهای من نگاهت کند
طوریکه با خودت بگویی: «خودش است!»
دیوانه میشوم
لطفاً
فراموشی بگیر!
لطفاً
روزی اگر قرارمان به فراموشی شد،
واقعاً
فراموشی بگیر!
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima
با پاهای من از مقابلت بگذرد
طوریکه در شلوغِ خیابان بایستی
و چشمهایت را ببندی و لبخند بزنی
از تصوّر اینکه روزی زنی
با لبهای من نشانیِ جایی را بپرسد
طوریکه دلت بخواهد بگویی: «همینجاست!»
از تصوّر اینکه روزی زنی
با چشمهای من نگاهت کند
طوریکه با خودت بگویی: «خودش است!»
دیوانه میشوم
لطفاً
فراموشی بگیر!
لطفاً
روزی اگر قرارمان به فراموشی شد،
واقعاً
فراموشی بگیر!
#لیلاکردبچه
@asheghanehaye_fatima