نیست کم وسوسه ی
سیب بهشت ،اما من
دستم آغشته به
نارنجِ گناهی که تویی !
.
.
#پانته_آ_صفایی
@asheghanehaye_fatima
سیب بهشت ،اما من
دستم آغشته به
نارنجِ گناهی که تویی !
.
.
#پانته_آ_صفایی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
میخواهم در خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد.
میخواهم تماشایت کنم در خواب،
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیرهای
که بالای سرم میلغزد،
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحشترین هراسهایت
میخواهم آن شاخهی نقرهای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمهای که تو را حفظ میکند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی میکند
میخواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر میگرداند
شعلهای در جامهای دو دست
تا آنجا که تنت آرمیده است
کنار من،
و تو به آن وارد میشوی
به آسانی دمی که برمیآوری
میخواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی،
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم.
#مارگارت_آتوود
#شاعر_کانادا🇨🇦
ترجمه:
#محسن_عمادی
میخواهم در خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد.
میخواهم تماشایت کنم در خواب،
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیرهای
که بالای سرم میلغزد،
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحشترین هراسهایت
میخواهم آن شاخهی نقرهای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمهای که تو را حفظ میکند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی میکند
میخواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر میگرداند
شعلهای در جامهای دو دست
تا آنجا که تنت آرمیده است
کنار من،
و تو به آن وارد میشوی
به آسانی دمی که برمیآوری
میخواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی،
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم.
#مارگارت_آتوود
#شاعر_کانادا🇨🇦
ترجمه:
#محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima
همه شب زنده داري هايم تقصير توست
تقصير تو اي كه ...
بايد مي بودي
ولي حالا ...
خوابم را هم با خودت برده اي ...
#سيدعلى_صالحى
همه شب زنده داري هايم تقصير توست
تقصير تو اي كه ...
بايد مي بودي
ولي حالا ...
خوابم را هم با خودت برده اي ...
#سيدعلى_صالحى
@asheghanehaye_fatima
غنیمتی ست تو را داشتن .
در این گذار ، که بر وحشت است و بر ظلمات ،
شب سترون دلگیر
از زنجیر می گذرد .
#اسماعیل_خویی
غنیمتی ست تو را داشتن .
در این گذار ، که بر وحشت است و بر ظلمات ،
شب سترون دلگیر
از زنجیر می گذرد .
#اسماعیل_خویی
💕هیچ گاه گیسوان
یک زن را نادیده نگیر
هر تار موی زن
زیباترین موسیقی
می شود
اگر دستان مردانه ات
استعداد نواختن
عشق را داشته باشد.
@asheghanehaye_fatima
یک زن را نادیده نگیر
هر تار موی زن
زیباترین موسیقی
می شود
اگر دستان مردانه ات
استعداد نواختن
عشق را داشته باشد.
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
همین جا بمان عشقم!
همین گونه که هستی.
بمان
و تنها به من نگاه کن.
نگاه کردن عشق است...
برهنه ام!
برهنه ام تا برای تو راه باشم،
این گونه برهنه و تن به تن.
بگذار نفسهایم روی تن ات سیر کند،
چشمهایت، سینه های برهنه ات، لبهایت.
همین گونه بیا
و در بسترم کنارم بخواب
و ببوس مرا بی وفقه.
باز هم بلندبلند ببوس مرا.
آری،
عشق همین سفرهای طولانی را می طلبد.
هر لحظه سوی خود بکِش مرا.
بکِش تا بدانم سهم توام،
تا بدانی سهم منی.
این گونه محکم،
این گونه گرم سمت خود بکِش مرا.
#ایلهان_برک
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
همین جا بمان عشقم!
همین گونه که هستی.
بمان
و تنها به من نگاه کن.
نگاه کردن عشق است...
برهنه ام!
برهنه ام تا برای تو راه باشم،
این گونه برهنه و تن به تن.
بگذار نفسهایم روی تن ات سیر کند،
چشمهایت، سینه های برهنه ات، لبهایت.
همین گونه بیا
و در بسترم کنارم بخواب
و ببوس مرا بی وفقه.
باز هم بلندبلند ببوس مرا.
آری،
عشق همین سفرهای طولانی را می طلبد.
هر لحظه سوی خود بکِش مرا.
بکِش تا بدانم سهم توام،
تا بدانی سهم منی.
این گونه محکم،
این گونه گرم سمت خود بکِش مرا.
#ایلهان_برک
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
هیچ وقت
به من نگفتی
لب هایت
به کدامین مخدر
آغشته بود....
که هنوز که هنوز است
خماری همان
یک بوسه را
در جانم احساس می کنم!!
#حامد_موسوی
هیچ وقت
به من نگفتی
لب هایت
به کدامین مخدر
آغشته بود....
که هنوز که هنوز است
خماری همان
یک بوسه را
در جانم احساس می کنم!!
#حامد_موسوی
دیوانه است او
که همچنان به کندن شب ادامه می دهد
و خرده های تاریکی را
زیر تخت پنهان میکند ...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
که همچنان به کندن شب ادامه می دهد
و خرده های تاریکی را
زیر تخت پنهان میکند ...
#گروس_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
تن تو
صومعهای است شاید
یا زیارتگاهی
نمیدانم
من هیچگاه
راز این همه کبوتر را
گرداگردت
نفهمیدم
نفهمیدم این صدای ناقوس،
چیست
که گاه و بیگاه
در هجای نام تو میپیچید...
#مهدی_تدینی
صومعهای است شاید
یا زیارتگاهی
نمیدانم
من هیچگاه
راز این همه کبوتر را
گرداگردت
نفهمیدم
نفهمیدم این صدای ناقوس،
چیست
که گاه و بیگاه
در هجای نام تو میپیچید...
#مهدی_تدینی
باران می آید
وکمی بعدآفتاب خواهد شد
به خیابان میروم
میگویندعشق
درهمین ساعات خوب به سراغ آدم می آید.
#غلامرضا_بروسان
📸Photo by : honey Qolami
@asheghanehaye_fatima
وکمی بعدآفتاب خواهد شد
به خیابان میروم
میگویندعشق
درهمین ساعات خوب به سراغ آدم می آید.
#غلامرضا_بروسان
📸Photo by : honey Qolami
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fa
گاهى صبح نبودنت، درد مىكند
و خورشيد آنقدر بىرحمانه در اتاق مىپاشد
كه جاى خالىات برملا شود روى تخت
من، موهاى آشفتهام را
از نوازشهاى ديشب شانه مىكنم
و تو آنقدر عجولانه مىروى
كه چايت سرد مىشود...
#ارغوان_جهانگیری
گاهى صبح نبودنت، درد مىكند
و خورشيد آنقدر بىرحمانه در اتاق مىپاشد
كه جاى خالىات برملا شود روى تخت
من، موهاى آشفتهام را
از نوازشهاى ديشب شانه مىكنم
و تو آنقدر عجولانه مىروى
كه چايت سرد مىشود...
#ارغوان_جهانگیری
@asheghanehaye_fatima
درود صبحگاهی بر رفیقان دلخواهم
آخر هفته تون مسرور❤️☺️
دوش نسیم مژده ای گل به سر امید زد
کز ره دور میرسد سرو چمن سوار من
گر به تبسمی رسد صبح بهار وعدهات
آینه موجگل زند تا ابد از غبار من
#بیدل
درود صبحگاهی بر رفیقان دلخواهم
آخر هفته تون مسرور❤️☺️
دوش نسیم مژده ای گل به سر امید زد
کز ره دور میرسد سرو چمن سوار من
گر به تبسمی رسد صبح بهار وعدهات
آینه موجگل زند تا ابد از غبار من
#بیدل
"بوی شامپو رو موهای نیمه خُشکش همراه با عطر گردنش... "
اینا باهم؛ بهترین معجونیه که میشه صبح رو باهاش شروع کرد و تا شب یه ریز شاد و شنگول بود...!
#مجنون_المعجون
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
اینا باهم؛ بهترین معجونیه که میشه صبح رو باهاش شروع کرد و تا شب یه ریز شاد و شنگول بود...!
#مجنون_المعجون
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
سربازانی که از جنگ برنمی گردند
نمرده اند !
شبیه مردانی
که بعد از دیدن تو
دیگر کسی آن ها را ندید
از جنگ
پوکه ی فشنگ هایی می ماند
که نیمی از آن ها رفته است
از زیبایی تو
هزار ته مانده ی سیگار
نگاه کن
آن مرد که سیگار بدست می آید
قطار کوچکی ست
که اندوه یک رفتن را آورده است
تا قطاری که روی ریل دود می کند
اندوه هزار رفتن را ببرد
حالا گیرم که تو
برای تمام مردان جهان
دست تکان بدهی
با شلیک آخرین گلوله
چیزی تمام نمی شود
جنگ تا سفید شدن چشم هزاران مادر
ادامه دارد
و زیبایی تو
در موهایی که سفید می شوند
به نسل های بعد ارث می رسد
به تو فکر خواهم کرد
آنقدر فکر خواهم کرد
که سال ها بعد
روزنامه ها تیتر بزنند
از لب های جنازه ای
دود بلند میشود
مردم متعجب عکسم را نگاه کنند
تو لبخند بزنی
زیر لب بگویی:
دیوانه هنوز به من فکر می کند
زیبایی یک زن
مردان زیادی را تنها می کند
تنهایی به خیابان می رود
دیوانه می شود
و چقدر دیوانه ها شبیه همدیگرند
و چقدر پوکه ی فشنگ ها شبیه همدیگرند
و چقدر ته مانده ی سیگار ها شبیه همدیگرند
انگار همه از زیبایی تو برگشته باشند
شبیه من
که یک بار مرده ام
برای دوست داشتن تو
و بارها گور به گور شده ام
برای هزاران زنی
که بعد از تو دوست داشته ام
از جنگ های سخت
تنها یک نفر زنده بر می گردد
و تو آنقدر زیبا بودی
که ما ترسیدیم
و هیچیک دوست نداشتیم بدانیم
از هزاران مردی که سیگار بدست
به دنبال تو راه افتاده اند
کدام قطار به مقصد می رسد
#آریا_معصومی
مجموعه #شعر_مرگ_آدم_را_زیباتر_می_کند
#نشر_ماه_بارتن
سربازانی که از جنگ برنمی گردند
نمرده اند !
شبیه مردانی
که بعد از دیدن تو
دیگر کسی آن ها را ندید
از جنگ
پوکه ی فشنگ هایی می ماند
که نیمی از آن ها رفته است
از زیبایی تو
هزار ته مانده ی سیگار
نگاه کن
آن مرد که سیگار بدست می آید
قطار کوچکی ست
که اندوه یک رفتن را آورده است
تا قطاری که روی ریل دود می کند
اندوه هزار رفتن را ببرد
حالا گیرم که تو
برای تمام مردان جهان
دست تکان بدهی
با شلیک آخرین گلوله
چیزی تمام نمی شود
جنگ تا سفید شدن چشم هزاران مادر
ادامه دارد
و زیبایی تو
در موهایی که سفید می شوند
به نسل های بعد ارث می رسد
به تو فکر خواهم کرد
آنقدر فکر خواهم کرد
که سال ها بعد
روزنامه ها تیتر بزنند
از لب های جنازه ای
دود بلند میشود
مردم متعجب عکسم را نگاه کنند
تو لبخند بزنی
زیر لب بگویی:
دیوانه هنوز به من فکر می کند
زیبایی یک زن
مردان زیادی را تنها می کند
تنهایی به خیابان می رود
دیوانه می شود
و چقدر دیوانه ها شبیه همدیگرند
و چقدر پوکه ی فشنگ ها شبیه همدیگرند
و چقدر ته مانده ی سیگار ها شبیه همدیگرند
انگار همه از زیبایی تو برگشته باشند
شبیه من
که یک بار مرده ام
برای دوست داشتن تو
و بارها گور به گور شده ام
برای هزاران زنی
که بعد از تو دوست داشته ام
از جنگ های سخت
تنها یک نفر زنده بر می گردد
و تو آنقدر زیبا بودی
که ما ترسیدیم
و هیچیک دوست نداشتیم بدانیم
از هزاران مردی که سیگار بدست
به دنبال تو راه افتاده اند
کدام قطار به مقصد می رسد
#آریا_معصومی
مجموعه #شعر_مرگ_آدم_را_زیباتر_می_کند
#نشر_ماه_بارتن
@asheghanehaye_fatima
خداحافظ که میگویی در و دیوار میلرزد
میانِ سینه ام چیزی هزاران بار میلرزد
جهان انگار بر رویِ سرِ من میشود آوار
دلم زخمی و جا مانده تهِ آوار میلرزد
نگاهت میکنم یعنی نرو، پیشم بمان زود است
چنان گنجشکِ تنهایی که در رگبار میلرزد
تو اما التماسِ چشمهایم را نمی بینی
نمی بینی وجودم را که از اصرار میلرزد
از اینجا مثلِ باران میروی، پشتِ سرت اما
حواست نیست خوشه خوشه گندمزار میلرزد
پس از سوتِ قطارت سوت و کور است این شبِ مبهوت
سکوتِ خسته ای جا مانده در تکرار میلرزد
زمین دود و زمان دود و تمامِ آرزوها دود
به انگشتانِ لرزانم نخِ سیگار میلرزد
"زمستان است و سرما سخت سوزان است" بعد از تو
"امید"ِ خسته ام از سوزِ لاکردار میلرزد
نماندن هایِ تو شاعرترینم کرد و تا دنیاست
برویِ شانه هایِ دفترم خودکار میلرزد
#شهراد_میدری
خداحافظ که میگویی در و دیوار میلرزد
میانِ سینه ام چیزی هزاران بار میلرزد
جهان انگار بر رویِ سرِ من میشود آوار
دلم زخمی و جا مانده تهِ آوار میلرزد
نگاهت میکنم یعنی نرو، پیشم بمان زود است
چنان گنجشکِ تنهایی که در رگبار میلرزد
تو اما التماسِ چشمهایم را نمی بینی
نمی بینی وجودم را که از اصرار میلرزد
از اینجا مثلِ باران میروی، پشتِ سرت اما
حواست نیست خوشه خوشه گندمزار میلرزد
پس از سوتِ قطارت سوت و کور است این شبِ مبهوت
سکوتِ خسته ای جا مانده در تکرار میلرزد
زمین دود و زمان دود و تمامِ آرزوها دود
به انگشتانِ لرزانم نخِ سیگار میلرزد
"زمستان است و سرما سخت سوزان است" بعد از تو
"امید"ِ خسته ام از سوزِ لاکردار میلرزد
نماندن هایِ تو شاعرترینم کرد و تا دنیاست
برویِ شانه هایِ دفترم خودکار میلرزد
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
#آزادی
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را...
روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را...
بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را...
بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را...
بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها
بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را...
بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را...
روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را...
روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایقها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را...
روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را...
روی اشکال نورانی
بر زنگ رنگها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را...
بر کوره راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پُر
می نویسم نامت را...
روی چراغی که بر می افروزد
بر چراغی که فرو می رد
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را...
بر میوه ی دوپاره
از آینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را...
روی سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را...
بر آستان درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر سیل آتش مبارک
می نویسم نامت را...
بر هر تن تسلیم
بر پیشانی یارانم
بر هر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را...
بر معرض شگفتی ها
بر لبهای هشیار
بس فراتر از سکوت
می نویسم نامت را...
بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوس های به گِل تپیده ام
بر دیوار های ملال ام
می نویسم نامت را...
بر ناحضور بی تمنا
بر تنهایی برهنه
روی گامهای مرگ
می نویسم نامت را...
بر سلامت بازیافته
بر خطر ناپدیدار
روی امید بی یادآورد
می نویسم نامت را...
به قدرت واژه ای
از سر می گیرم زندگی
از برای شناخت تو
من زاده ام
تا بخوانمت به نام:
آزادی.
#پل_الوار
#آزادی
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را...
روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را...
بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را...
بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را...
بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها
بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را...
بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را...
روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را...
روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایقها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را...
روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را...
روی اشکال نورانی
بر زنگ رنگها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را...
بر کوره راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پُر
می نویسم نامت را...
روی چراغی که بر می افروزد
بر چراغی که فرو می رد
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را...
بر میوه ی دوپاره
از آینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را...
روی سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را...
بر آستان درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر سیل آتش مبارک
می نویسم نامت را...
بر هر تن تسلیم
بر پیشانی یارانم
بر هر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را...
بر معرض شگفتی ها
بر لبهای هشیار
بس فراتر از سکوت
می نویسم نامت را...
بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوس های به گِل تپیده ام
بر دیوار های ملال ام
می نویسم نامت را...
بر ناحضور بی تمنا
بر تنهایی برهنه
روی گامهای مرگ
می نویسم نامت را...
بر سلامت بازیافته
بر خطر ناپدیدار
روی امید بی یادآورد
می نویسم نامت را...
به قدرت واژه ای
از سر می گیرم زندگی
از برای شناخت تو
من زاده ام
تا بخوانمت به نام:
آزادی.
#پل_الوار
قال: "اقتليني، فأنا احب عينيك"
و ضاع الصوت...
گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشمهای توأم"
و صدا گم شد...
#عبدالوهاب_البیاتی
#شعر_عراق🇮🇶
ترجمه: #اسماء_خوا
@asheghanehaye_fatima
و ضاع الصوت...
گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشمهای توأم"
و صدا گم شد...
#عبدالوهاب_البیاتی
#شعر_عراق🇮🇶
ترجمه: #اسماء_خوا
@asheghanehaye_fatima
همهچیز از لبهای تو
آغاز شد
وقتی لب گشودی
تا بگوییام...تد
ترسیدی
سکوت کردی
لبهایت
نیمهگشوده ماند
_
و من
راز لبهای نیمهگشوده را
میدانستم
همهچیز از لبهای تو...
#مهدی_تدینی
آغاز شد
وقتی لب گشودی
تا بگوییام...تد
ترسیدی
سکوت کردی
لبهایت
نیمهگشوده ماند
_
و من
راز لبهای نیمهگشوده را
میدانستم
همهچیز از لبهای تو...
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
نامت سپیدهدمیست که بر پیشانیِ آسمان میگذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ
و ما همچنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را…
#احمد_شاملو
نامت سپیدهدمیست که بر پیشانیِ آسمان میگذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ
و ما همچنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را…
#احمد_شاملو