عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


ديوار های شهر به من گفتند:

يا تورا فراموش كنم و يا بميرم

اما عشق را جز عشق آرام نمی بخشد

پس اين دل را سكوت اولی تر است

آسمان،در تعبيد گاه من

در شهرم ، می بارد

و ز تو نه خبر تازه ای دارم نه نامه ای

هديه ی من برای تو

كه شعله ی آتش كوچک منی

دو بوسه است

پس به رغم زندان های زمين

دستت را به سوی من دراز كن

دو دستت را

چرا كه من غمگينم

و آسمان در دل و در شهر می بارد


#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima



ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ :

ﻳﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻢ

ﻭ ﻳﺎ ﺑﻤﻴﺮﻡ

ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺟﺰ ﻋﺸﻖ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ کند

ﭘﺲ ﺍﻳﻦ مرد سکوت می کند

ﺁسمان تبعیدگاهم می شود

و ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻡ ، ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ

ﻭاﺯ ﺗﻮ ﻧﻪ ﺧﺒﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ

ﻫﺪﻳﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ

ﻛﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﯼ ﺁﺗﺶ ﻛﻮﭼﮏ ﻣﻨﯽ ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﺳﺖ

ﭘﺲ با وجود اینهمه زندان در زمین

ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﻦ

ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ

ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻏﻤﮕﻴﻨﻢ

ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ



#عبدالوهاب_البیاتی(شاعر عراقی)
زیر نقاب ِکلمات فاجعه‌ای نهان می‌دارم
به زخم ِ خویش می‌گویم:
«التیام مخواه»
و به اندوه ِ خویش:
«آرام مگیر»...


#عبدالوهاب_البیاتی
#شعر_عراق🇮🇶
ترجمه: #موسی

@Asheghanehaye_fatima
قال: "اقتليني، فأنا احب عينيك"
و ضاع الصوت...

گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشم‌های توأم"
و صدا گم شد...


#عبدالوهاب_البیاتی
#شعر_عراق🇮🇶
ترجمه: #اسماء_خوا


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



و عشق پاک من همچون
شکوفه های بهاری‌ ست
که بر سر راهش از روی اشتیاق
پرپر شده اند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعا عشق او را انکار می کنم
و به گل ها و باغبانان هم کفر می ورزم
و اشک هایم را به سلامتی او
خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم.....
نزدیک است بمیرم
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش!!


#عبدالوهاب_البیاتی
زیر نقاب ِکلمات فاجعه‌ای نهان می‌دارم
به زخم ِ خویش می‌گویم:
«التیام مخواه»
و به اندوه ِ خویش:
«آرام مگیر»..

#عبدالوهاب_البیاتی
#شاعر_عراق
ترجمه:
#موسی_اسوار
عکس:
#پاتریک_گرایز
@asheghanehaye_fatima



ٱُخفِي فاجعةً تحتَ قِناعِ الکلِماتِ. اقولُ لِجُرحي: «لاتَبْرَأْ» و لِحُزني «لا تَبْرَد» و أقولُ «ٱغتَسلوا بِدَمي» لِلْعشّاق


@asheghanehaye_fatima


زیرِ نقابِ کلمات فاجعه‌ای نهان می‌دارم. به زخمِ خویش می‌گویم: «التیام مخواه» و به اندوهِ خویش: «آرام مگیر» و به عاشقان: «به خونِ من تن بشویید»



#عبدالوهاب_البیاتی
ترجمهٔ : #موسی_اسوار
@asheghanehaye_fatima


خیال می‌کنی
آواز خواندنم
از شادی‌ست؟
من
قناریِ کوچکی هستم
می‌میرم
اگر برایت آواز نخوانم



#عبدالوهاب_البیاتی
ترجمه‌: #محسن_آزرم
قال: "اقتليني، فأنا احب عينيك"
و
ضاع الصوت...



گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشم‌های توأم"
و
صدا گم شد...



#عبدالوهاب_البیاتی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




عیناک اصفهانُ
آوی إلی ابراجها الحمام...

☆☆☆☆☆

چشمان تو اصفهان‌اند
که در گل‌دسته‌هایش
کبوتران پناه می‌گیرند...


■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
#حسین_خسروی
دو نار سینه ات در دستان من است
و چشمانت در چشمانم
و من چون زورق در دریا
و چون زه می لرزم
چه کسی در کار رضاع دیگری است؟
منم یا تو؟

که از دیگری زودتر بر اوج
دست خواهد یافت؟
اینک تویی بر بستر در دایره ی افسون
و در قلمرو ملوکانه ی من
غزالی زیر بوسه ها می نالد

موهای تو چون حریق در بیشه است
که برای دیگری دست غریق
دراز کرد؟
ای نوه ی پادشهان
که از غرق شدن نجات یافت؟
اینک تویی در قعر با من
با گردش فصول
در شعر تن همراهی میکنی...

#عبدالوهاب_البیاتی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمی‌بخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، می‌بارد
و ز تو نه خبر تازه‌ای دارم
نه نامه‌ای
هديه من برای تو
كه شعله‌ی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس به‌رغم زندان‌های زمين
دست‌ات را به سوی من دراز كن
دو دست‌ات را
چرا كه من غم‌گين‌ام
و آسمان
در دل و در شهر می‌بارد.




#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima




در همه‌ی شب‌های گریستن
شب‌های بی‌خوابی
شب‌های خاکستر
من نماز می‌خوانم
فریاد می‌زنم
محبوب من بیا

چرا که ای شهرزاده‌ی کوچک من
موال‌های سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار می‌کند
و عشق مرا که بر خمره‌ی شراب افتاده است
آوازی بیدار می‌کند
و پژواک‌اش در دره‌ها طنین می‌اندازد
محبوب من بیا

چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش می‌کند
و از آبادی من رخت برمی‌بندد
و در شام‌گاه
و در میان تاریکی‌های گریستن
سایه‌ی دوشیزه‌ای را بر جای می‌گذارد که نماز می‌گذارد
و فریاد می‌زند
محبوب من بیا




#عبدالوهاب_البیاتی
برگردان: #محبوبه_افشاری
شب
میخی‌ست
که در سینه‌ی پردردم
فرو می‌رود.

#عبدالوهاب_البیاتی
برگردان: #محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima
و عشق پاک من هم‌چو شکوفه‌های
بهاری‌ست
که بر سر راهش از روی اشتیاق پرپر شده‌اند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعن عشق او را انکار می‌کنم
و به گل‌ها و باغبانان هم کفر می‌ورزم
و اشک‌هایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش


و حبي الوضيء كورد الربيع
تهالك شوقاً على دربها
إذا آمن الحب بالعاشقين
فإني سأكفر في حبها
و أكفر بالورد و الزارعين
و أشرب دمعي على نخبها
أكاد أذوب.. أكاد أموت/على رفة الخيط من ثوبها

■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |

■برگردان: #امل_باوی

@asheghanehaye_fatima
و عشقِ پاکِ من هم‌چو شکوفه‌های بهاری‌ست
که بر سرِ راه‌اش از روی اشتیاق پرپر شده‌اند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعا عشق او را انکار می‌کنم
و به گل‌ها و باغبانان هم کفر می‌ورزم
و اشک‌هایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
به‌خاطر لرزش نخی از پیراهن‌اش

■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی [ عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ ]

■برگردان: #امل_باوی

@asheghanehaye_fatima
چشمان‌ات به‌سانِ بنفشه‌های نوشکفته‌ی خندان
در عجز‌ و ناتوانی... در شبِ عمیق
در معبدِ دورافتاده‌ی عشق
جایی که نیک‌بختی نمی‌خوابد
مگر بر اورنگ‌های عشق
جایی که گل‌ها بیدار نمی‌شوند
مگر با ترنمِ جاده

عيناك باسمتان مثل بنفسج يتفتح
في الغاب...في الليل العميق
في معبد الحب السحيق
حيث السعادة لاتنام
الا علي سرر الغرام
حيث الازاهر لاتفيق
الا علي همس الطريق

#عبدالوهاب_البیاتی



@asheghanehaye_fatima
در همه ی شب های گریستن
شب های بی خوابی
شب های خاکستر
من نماز می خوانم
فریاد می زنم
محبوب من بیا

چرا که ای شهرزاده ی کوچک من
موال های سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار می کند
و عشق مرا که بر خمره ی شراب افتاده است
آوازی بیدار می کند
و پژواکش در دره ها طنین می اندازد
محبوب من بیا

چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش می کند
و از آبادی من رخت بر می بندد
و در شامگاه
و در میان تاریکی های گریستن
سایه ی دوشیزه ای را بر جای می گذارد که نماز می گذارد
و فریاد می زند
محبوب من بیا

#عبدالوهاب_البیاتی
مترجم : محبوبه افشاری
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
أكاد أذوب
أكاد أموت
على رفة الخيط من ثوبها!

نزدیک است ذوب شوم
نزدیک است که بمیرم
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش!

#عبدالوهاب_البیاتی
امل باوی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima