@asheghanehaye_fatima
.
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﻭﺩﺍﻋﻲ ﺁﺑﻲ ﻣﻲﮐﻨﻢ
ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ
ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪ
ﻣﮕﺮ ﻭﺩﺍﻉ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﻲ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻮ
ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﻲﺑﻨﺪﻡ
ﺳﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺖ
ﻓﻘﻂ 365 ﺭﻭﺯ ﻧﺒﻮﺩ
ﺟﻤﻌﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ کرد!
.
.
#احمدرضااحمدی
.
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﻭﺩﺍﻋﻲ ﺁﺑﻲ ﻣﻲﮐﻨﻢ
ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ
ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪ
ﻣﮕﺮ ﻭﺩﺍﻉ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﻲ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻮ
ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﻲﺑﻨﺪﻡ
ﺳﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺖ
ﻓﻘﻂ 365 ﺭﻭﺯ ﻧﺒﻮﺩ
ﺟﻤﻌﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ کرد!
.
.
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima
دیشب خوابش را دیدم
گیسوانش هنوز سیاه بودند
مردانی به دورش حلقه زده
بودند
نشانی خانه اش را می خواستند
ناگهان فریاد زد و گم شد
صبح پنجره را چون هر روز
باز کردم
گذشتگان در رفت آمد بودند
هیچ وقت ندانستم
برای فراموشی اش
باید از چه درختی میوه
و از چه بوته ای
گل بچینم .
#احمدرضااحمدی
دیشب خوابش را دیدم
گیسوانش هنوز سیاه بودند
مردانی به دورش حلقه زده
بودند
نشانی خانه اش را می خواستند
ناگهان فریاد زد و گم شد
صبح پنجره را چون هر روز
باز کردم
گذشتگان در رفت آمد بودند
هیچ وقت ندانستم
برای فراموشی اش
باید از چه درختی میوه
و از چه بوته ای
گل بچینم .
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima
از سرما هم اگر نمیمردیم
از عشق میمردیم
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
بیآنکه نام کوچهی بنبست را بدانم...
#احمدرضااحمدی
از سرما هم اگر نمیمردیم
از عشق میمردیم
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
بیآنکه نام کوچهی بنبست را بدانم...
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima
ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حك كرد
زبانمان را فراموش كردیم
كفش و لباسمان كهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادكنك ها
كه نفس های عشق مشتركمان
در آن حبس بود
به تیغك ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به كار افتاد.
#احمدرضااحمدی
ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حك كرد
زبانمان را فراموش كردیم
كفش و لباسمان كهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادكنك ها
كه نفس های عشق مشتركمان
در آن حبس بود
به تیغك ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به كار افتاد.
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima
من از خواب
برگی ریحان آوردهام
ریحان را به لبانم نزدیک میکنم
صبح میشود
کنار عطر ریحان
زندگی را میبوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان میچکد
ستایش میکنم
من هنوز هستم
#احمدرضااحمدی
صبحتون کوک
من از خواب
برگی ریحان آوردهام
ریحان را به لبانم نزدیک میکنم
صبح میشود
کنار عطر ریحان
زندگی را میبوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان میچکد
ستایش میکنم
من هنوز هستم
#احمدرضااحمدی
صبحتون کوک
@asheghanehaye_fatima
«از فصل ماندن»
شب کنار ما ایستاده بود
و نغمههای زبانی دیگر را
نجوا میکرد.
جرأت دوستی در ما میمیرد
و این
به گمان گروه
استعفاست
ما _بیدفاع_ میگوئیم: نه
«نه»ی ما
باری
هرم دود است
دیگران
سخنی _اگر هست_
بگویند.
ما خویش را در شک میبافیم
هنگام که خنیاگران «هیچ» مینوازند.
این صدای تنهایی جمعیت است
و ما
این افول را
به یاد داریم.
کو راه رفتن؟
که ماندن همیشه ماندن است.
#احمدرضااحمدی
دفتر: #وقت_خوب_مصائب
«از فصل ماندن»
شب کنار ما ایستاده بود
و نغمههای زبانی دیگر را
نجوا میکرد.
جرأت دوستی در ما میمیرد
و این
به گمان گروه
استعفاست
ما _بیدفاع_ میگوئیم: نه
«نه»ی ما
باری
هرم دود است
دیگران
سخنی _اگر هست_
بگویند.
ما خویش را در شک میبافیم
هنگام که خنیاگران «هیچ» مینوازند.
این صدای تنهایی جمعیت است
و ما
این افول را
به یاد داریم.
کو راه رفتن؟
که ماندن همیشه ماندن است.
#احمدرضااحمدی
دفتر: #وقت_خوب_مصائب
.
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلبِ فرسوده دارم ..
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلبِ فرسوده دارم ..
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima