عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
....

عشق نيرويى وحشى است .!
اگر بکوشيم مهارش کنيم نابودمان مى‌کند،
اگر بخواهيم اسيرش کنيم ما را به بردگى مى‌کشاند،
و اگر سعى کنيم آن را بفهميم در سرگشتگى
و حيرانى بر جايمان مى‌گذارد .!
اين نيرو در جهان است تا به ما شادى ببخشد،
تا ما را به خدا و به هم نزديک‌تر کند .

#پائولو_کوئیلو

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
چنان پیاپی مرا بوسیدن گرفت، که گویی بوسه بر لبانم روئیده بود و او میخواست آن‌ را از ریشه بچیند.!

اتللو
#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
به نامه‌ای به سلامی، به پیکی و به پیامی

چه شد که بی‌خبرت را ز خود خبر نرساندی؟




#حسین_منزوی

@asheghanehaye_fatima
از بس مواظب بودم
تا کسی را نشکنم
به خودم که نگاه میکنم
تکه تکه ام...


#ایلهان_برک

@asheghanehaye_fatima
امروزه بهترين آدمها را دیوانه می‌دانند. دوره، دوره‌ی بی‌مايگی و بلاتكليفی است همين و بس؛ ولی اصلا ارزش حرف زدن ندارد.

این روزگار، عصر طلایی بی‌مايگی و بی‌عاطفگی است؛ عصر اشتياق به جهل، بلاهت، بلاتكليفی. دوران درخشان كشمكش بر سر چيزهای حاضر و آماده‌! هيچكس فكر نمی‌كند. به ندرت كسی پيدا می‌شود كه انديشه‌ای برای خودش ترسيم كند.

#فئودور_داستایفسکی
کتاب: جوان خام


@asheghanehaye_fatima
تنها افرادی که رنج نمی‌کشند و ناراحت نمی شوند مرده‌ها هستند.

زنده بودن یعنی گاهی آسیب دیدن ، شکست خوردن ، دچار اضطراب شدن ، اشتباه کردن و همچنان ادامه دادن ...

#سوزان_دیوید
کتاب: انعطاف پذیری هیجانی
ترجمه: سوما فتحی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی هجرت می‌آید:
بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست.
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.

#سهراب_سپهری🖊
#احمدرضا_احمدی 🎤@asheghanehaye_fatima
ای خم چرخ از خم ابروی تو
آفتاب و ماه عکس روی تو

تا به کوی عقل و جان کردی گذر
معتکف شد عقل و جان در کوی تو

کی دهد آن را که بویی داده‌ای
هر دو عالم بوی یکتا موی تو

در میان جان و دل پنهان شدی
تا نیاید هیچ‌کس ره سوی تو

چون تویی جان و دلم را جان و دل
من ز جان و دل شدم هندوی تو

عشق تو چندان که می‌سوزد دلم
می نیاید از دلم جز بوی تو

پشت گردانید دایم از دو کون
تا ابد عطار در پهلوی تو

عطار نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از حجاب عشق محروم از گل روی توایم
ورنه ما صد پیرهن محرم تر از بوی توایم

گر به ظاهر چون نگاه از چشم دور افتاده ایم
هرکجا باشیم در محراب ابروی توایم

گرچه در چون غنچه بر روی دو عالم بسته ایم
چشم بر راه نسیم آشنا روی توایم

ما ز چشم پاک، چون آیینه بر بزم حضور
بر سر دست تو و بر روی زانوی توایم

سنگ را هرچند با گوهر نمی سنجد کسی
قدر ما این بس که گاهی در ترازوی توایم

ما که چون شبنم ز گل بالین و بستر داشتیم
این زمان از غنچه خسبان سر کوی توایم

صائب تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد
خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست

در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست
من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست

مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

#سعدی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ز صد بارو دلم روی تو بیند
ز صد فرسنگ بوی تو ببوید

گل وصلت فراموشم نگردد
وگر خار از سر گورم بروید

عطار نیشابوری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شب‌های مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره می‌شدند و باد
در پیراهن بلند زنی می‌وزید
که بهار نارنج می‌چید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند می‌زد

باورش سخت است
می‌دانم
اما بارها به ماه گفته‌ام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجره‌ای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد

بارها گفته‌ام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبه‌ای باز نشود.

#لیلا_کردبچه

@asheghanehaye_fatima
ما هر دو می‌توانیم برویم و بازگردیم
می‌توانیم فراموش کنیم و سپس دوباره بخوابیم
دوباره بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
هم‌چنان بخوابیم 
و در مرگ رؤیا ببینیم
باز بیدار شویم و بخندیم و قهقهه سر دهیم و دوباره جوان شویم
عشق ما همان‌جا می‌ماند 
خیره چون یک دیوانه 
زنده هم‌چون هوس
ستم‌گر چون خاطره  
مضحک چون افسوس
نرم چون یاد 
سرد چون مرمر
زیبا چون روز
شکننده چونان کودکی
در آنِ خندیدن در ما نظر می‌کند
و با ما سخن می‌گوید بی‌هیچ کلامی 
و من به او گوش می‌سپارم هم آن که می‌لرزم  
و سپس فریاد بر می‌آورم
فریاد بر می‌آورم برای تو 
فریاد بر می‌آورم برای خود 
تمنایت می‌کنم
برای خاطرِ تو، برای خاطرِ من و برای خاطرِ تمامی آنانی که دوست داشته می‌شوند
و آن‌ها که دوست داشته شدند
آری فریاد می‌زنم
خاطرِ تو، خاطرِ خود و برای خاطرِ تمامِ کسانی
که نمی‌شناسم...

#ژاک_پره‌ور [ Jacques Prévert / فرانسه، ۱۹۷۷–۱۹۰۰ ]

@asheghanehaye_fatima
.

آن‌گاه که می‌هراسم از روزی که دیگر نباشم

آن‌گاه که می‌هراسم از روزی که دیگر نباشم
پیش از آن‌که سر انگشتان قلم‌ام
دانه‌های پراکنده‌ی ذهنِ پرغوغایم را خوشه‌چینی کنند؛
پیش از آن‌که برجی از دفترهای روی هم انباشته
مثلِ خوشه‌های رسیده افکارم را در بر بگیرند

آن‌گاه که بر رخِ پرستاره‌ی شب
طالعِ مهیب مه‌آلودِ عشقی ابدی را می‌بینم
و می‌اندیشم
که شاید آن‌قدر نمانم تا بختی که با دست‌هایی جادویی برایم رقم زده‌اند بپیمایم

و آن‌گاه که درد می‌کشم
از این.که تو را، شکوفه‌ی لطیفِ بهار،
دیگر نخواهم توانست ببینم؛
و هرگز مجالِ آسایش در آغوشِ عشقِ پاکِ تو را نخواهم یافت

آن‌گاه است که در ساحلِ بی‌انتهای دنیا
تنهای تنها خواهم ایستاد
و در افکارم غوطه‌ور خواهم شد
تا آن‌گاه که عشق و شهرت
در هیچ غرق شوند.

#جان_کیتس [ John Keats / انگلستان، ۱۸۲۱–۱۷۹۵

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند


مهربان نیستم، نبوده‌ام هرگز!
آدمی دوردست و ناچاریم
که دستش به جایی نمی‌رسد
و تسلّی می‌دهد خودش را
به این‌که دستی که می‌نویسد
از دستی که نوازش می‌کند
سخاوتِ بیشتری دارد!


#لیلا_کردبچه

@asheghanehaye_fatima
مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت

#حافظ
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
.

راسل گفته بود من حاضر نیستم بخاطر عقیده‌ام جونم را از دست بدم چون شاید عقیده‌ام اشتباه از کار درآمد.

من حاضر نیستم بخاطر عقیده‌ام دوست‌هام را از دست بدم چون شاید عقیده‌ام اشتباه از کار درآمد.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
.


محبوب من
در آن هنگام كه گل هاى
سرخ در دشت ها
مى رويند و باغ ها لبريز طراوتند
و باد با زلف شما به پچ پچ است
در آن مساحت اسيرى عشق
شما را دوست دارم ...





#محمدصالح_علاء
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا اینکه صدایم زدی
و حتی دستخطِ کارمند ثبت‌احوال در شناسنامه‌ام زیبا شد
و حروف الفبا قسم خوردند
دنیا جای مهربان‌تری برای زندگی شده است

شنیده بودم بعضی مردها می‌توانند
طوری به زنی نگاه کنند
که از شدّتِ زیبایی از پا دربیاید
و لبانش را طوری یادش بیاورند
که بعد از آن ناچار باشد
با بخش بیشتری از صورتش بخندد

نمی‌دانستم امّا
نمی‌دانستم
نگاه کردنِ رویارو به مردی چنین
جسارتی می‌خواهد
که تنها در روزهای ابری با من است

چرا نمی‌توانم نگاهت کنم؟
منی که سال‌هاست میان ابرها سکونت دارم
و پوستم از رطوبتِ مرموزِ مرگ نمناک است،
چرا این‌همه از مواجهه با چشم‌های تو می‌ترسم؟
و نگاهم که می‌کنی، طوری نفس کم می‌آورم
که باید بر سینه‌ام، پنجره‌ای کار بگذارم

چطور می‌توانی بی‌آنکه ادعای معجزه‌ داشته باشی
جنازه‌ای را یک‌بارِ دیگر از مرگ بترسانی؟
و تنها با شکل ادای حروف نامش به او بفهمانی
که در تمام سال‌های زندگی‌اش
آن‌طورها که فکر می‌کرده است
زندگی نکرده است.


#لیلا_کردبچه

@asheghanehaye_fatima
موهایت رؤیایی تمام را در بر دارد،
مملو از بادبان‌ها و دکل‌ها؛
دریاهای فراخی را در بر دارد که بادهای موسمی‌شان مرا به اقلیم‌هایی دل‌انگیز می‌برد،
آن‌جا که فضا آبی‌تر و ژرف‌تر است،
آن‌جا که جوْ معطر از میوه‌هاست،
معطر از برگ‌ها و پوستِ بشری.

در اقیانوسِ گیسوان‌ات،
من تماشاگرِ تصاویری از بندری‌ام پر از طنین آوازهای مالیخولیایی،
پر از مردانِ سرزنده‌ی همه‌ی اقوام و سفاینی از همه‌ شکل که معماری ظریف و پیچیده‌ی خود را در زمینه‌ی آسمانی فراخ ترسیم می‌کنند،
آن‌جا که گرمای جاودان با رخوت می‌جنبد.

#شارل_بودلر [ Charles Baudelaire | فرانسه، ۱۸۶۷–۱۸۲۱ ]

@asheghanehaye_fatima