This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش پروانه بودیم و میزیستیم، اما تنها سه روز تابستانی را..
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
📹میدونی چی میخوام😔
@asheghanehaye_fatima
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
📹میدونی چی میخوام😔
@asheghanehaye_fatima
.
کاش پروانه بودیم و میزیستیم
ما تنها سه روز تابستانی را
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
@asheghanehaye_fatima
کاش پروانه بودیم و میزیستیم
ما تنها سه روز تابستانی را
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
@asheghanehaye_fatima
کاش پروانه بودیم و میزیستیم، امّا تنها سه روز تابستانی را...
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
💭 @asheghanehaye_fatima
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
💭 @asheghanehaye_fatima
کاش پروانه بودیم و میزیستیم، امّا تنها سه روز تابستانی را...
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
@asheghanehaye_fatima
سه روز با تو را میتوانستم با چنان شادکامی پر کنم که هیچ زیست مشترک پنجاه سالهای توان گنجایش آن را نداشت.
#جان_کیتس
@asheghanehaye_fatima
.
■آنگاه که میهراسم از روزی که دیگر نباشم
آنگاه که میهراسم از روزی که دیگر نباشم
پیش از آنکه سر انگشتان قلمام
دانههای پراکندهی ذهنِ پرغوغایم را خوشهچینی کنند؛
پیش از آنکه برجی از دفترهای روی هم انباشته
مثلِ خوشههای رسیده افکارم را در بر بگیرند
آنگاه که بر رخِ پرستارهی شب
طالعِ مهیب مهآلودِ عشقی ابدی را میبینم
و میاندیشم
که شاید آنقدر نمانم تا بختی که با دستهایی جادویی برایم رقم زدهاند بپیمایم
و آنگاه که درد میکشم
از این.که تو را، شکوفهی لطیفِ بهار،
دیگر نخواهم توانست ببینم؛
و هرگز مجالِ آسایش در آغوشِ عشقِ پاکِ تو را نخواهم یافت
آنگاه است که در ساحلِ بیانتهای دنیا
تنهای تنها خواهم ایستاد
و در افکارم غوطهور خواهم شد
تا آنگاه که عشق و شهرت
در هیچ غرق شوند.
#جان_کیتس [ John Keats / انگلستان، ۱۸۲۱–۱۷۹۵
@asheghanehaye_fatima
■آنگاه که میهراسم از روزی که دیگر نباشم
آنگاه که میهراسم از روزی که دیگر نباشم
پیش از آنکه سر انگشتان قلمام
دانههای پراکندهی ذهنِ پرغوغایم را خوشهچینی کنند؛
پیش از آنکه برجی از دفترهای روی هم انباشته
مثلِ خوشههای رسیده افکارم را در بر بگیرند
آنگاه که بر رخِ پرستارهی شب
طالعِ مهیب مهآلودِ عشقی ابدی را میبینم
و میاندیشم
که شاید آنقدر نمانم تا بختی که با دستهایی جادویی برایم رقم زدهاند بپیمایم
و آنگاه که درد میکشم
از این.که تو را، شکوفهی لطیفِ بهار،
دیگر نخواهم توانست ببینم؛
و هرگز مجالِ آسایش در آغوشِ عشقِ پاکِ تو را نخواهم یافت
آنگاه است که در ساحلِ بیانتهای دنیا
تنهای تنها خواهم ایستاد
و در افکارم غوطهور خواهم شد
تا آنگاه که عشق و شهرت
در هیچ غرق شوند.
#جان_کیتس [ John Keats / انگلستان، ۱۸۲۱–۱۷۹۵
@asheghanehaye_fatima