This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تضحكين
فينبت في صدري قلب آخر
خالٍ من كل شيء...
أعني كل شيء حرفياً
إلاّك!...
::
میخندی
و در سینهام قلبِ دیگری میروید
تهی از همهچیز
جملگی همهچیز؛
جز تو!...
#زكي_العلي
#شاعر_عراق
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
فينبت في صدري قلب آخر
خالٍ من كل شيء...
أعني كل شيء حرفياً
إلاّك!...
::
میخندی
و در سینهام قلبِ دیگری میروید
تهی از همهچیز
جملگی همهچیز؛
جز تو!...
#زكي_العلي
#شاعر_عراق
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
در میان شکوفههای گیلاس وحشی
که عطرشان آشوب درونم را به زانو درآورد،
بی رمق و لرزان ایستادم.
در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دستهایم را محکم گرفتی و بوسیدی
سپس
درخت گیلاس بود
و فقط
درخت گیلاس بود
که ما را نظاره میکرد.
#هالینا_پوشویاتوسکا
#شاعر_لهستان
ترجمه :
#مرجان_وفایی
@asheghanehaye_fatima
که عطرشان آشوب درونم را به زانو درآورد،
بی رمق و لرزان ایستادم.
در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دستهایم را محکم گرفتی و بوسیدی
سپس
درخت گیلاس بود
و فقط
درخت گیلاس بود
که ما را نظاره میکرد.
#هالینا_پوشویاتوسکا
#شاعر_لهستان
ترجمه :
#مرجان_وفایی
@asheghanehaye_fatima
پرتوِ پگاه
نَفَسِ دهان توست
ته خلوت خیابانها.
سوی خاکستریی چشمهای تو،
چکههای شیرین پگاه
سرِ تپههای تار.
از گامها و از نفسهای تو
خانهها همه لبریز میشود
چنان که از بادِ پگاه.
شهر لرزنده،
بوی سنگ ـــــ
تویی زندگی، تویی بیداری.
ستارهی تار و مار
در نور پگاه،
خشوخشِ نسیم،
گرما و نفس ـــــ
شب سرآمده. بس.
تویی نور و بامداد.
#چزاره_پاوهزه
#شاعر_ایتالیا
ترجمه:
#بیژن_الهی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نَفَسِ دهان توست
ته خلوت خیابانها.
سوی خاکستریی چشمهای تو،
چکههای شیرین پگاه
سرِ تپههای تار.
از گامها و از نفسهای تو
خانهها همه لبریز میشود
چنان که از بادِ پگاه.
شهر لرزنده،
بوی سنگ ـــــ
تویی زندگی، تویی بیداری.
ستارهی تار و مار
در نور پگاه،
خشوخشِ نسیم،
گرما و نفس ـــــ
شب سرآمده. بس.
تویی نور و بامداد.
#چزاره_پاوهزه
#شاعر_ایتالیا
ترجمه:
#بیژن_الهی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آیا تو عشق میورزی به کلمات
مثل شعبده بازی خجالتی که عشق میورزد به لحظۀ سکوت
بعد از آنکه ترک میکند صحنه را،
تنها در رختکنی که شمعی زرد میسوزد
با شعله ای چرک و سیاه؟
کدامین میل بر میانگیزد تو را
که به پیش برانی دروازه سنگین را،
حس کنی
بار دیگر رایحۀ آن جنگل را
و بوی نای آب چاهی قدیمی را،
باز ببینی درخت بلند گلابی را،
زن شوهردار غرهای که میبخشیدمان
میوههای رسیدهاش را
با اشرافیتی تمام در هر خزان
و بعد فرو میافتاد
به انتظاری خاموش برای مرضهای زمستان؟
در همسایگی، از دودکشِ بی احساسِ کارخانهای
دود بر میخیزد و شهرِ زشت آرام میماند،
اما خاکِ خستگی ناپذیر
به کار خود مشغول در زیرِ خشتها در باغها،
خاطرۀ سیاهِ ما و نوشگاهِ درندشتِ مردهها، خاکِ خوب.
کدامین شهامت را میطلبد
تکانی به دروازه سنگین دادن،
کدامین شهامت را باز دمی نظری به ما انداختن،
– گرد هم در اتاقی کوچک به زیر چراغی گوتیک
مادر نگاهی به روزنامه میاندازد،
شاپرکها به شیشههای پنجره میخورند،
هیچ اتفاقی نمیافتد،
هیچ، فقط غروب، دعا، ما در انتظار…
ما فقط یک بار زندگی کردیم.
#آدام_زاگایفسکی
#شاعر_لهستان
ترجمه:
#کامیار_محسنین
@asheghanehaye_fatima
مثل شعبده بازی خجالتی که عشق میورزد به لحظۀ سکوت
بعد از آنکه ترک میکند صحنه را،
تنها در رختکنی که شمعی زرد میسوزد
با شعله ای چرک و سیاه؟
کدامین میل بر میانگیزد تو را
که به پیش برانی دروازه سنگین را،
حس کنی
بار دیگر رایحۀ آن جنگل را
و بوی نای آب چاهی قدیمی را،
باز ببینی درخت بلند گلابی را،
زن شوهردار غرهای که میبخشیدمان
میوههای رسیدهاش را
با اشرافیتی تمام در هر خزان
و بعد فرو میافتاد
به انتظاری خاموش برای مرضهای زمستان؟
در همسایگی، از دودکشِ بی احساسِ کارخانهای
دود بر میخیزد و شهرِ زشت آرام میماند،
اما خاکِ خستگی ناپذیر
به کار خود مشغول در زیرِ خشتها در باغها،
خاطرۀ سیاهِ ما و نوشگاهِ درندشتِ مردهها، خاکِ خوب.
کدامین شهامت را میطلبد
تکانی به دروازه سنگین دادن،
کدامین شهامت را باز دمی نظری به ما انداختن،
– گرد هم در اتاقی کوچک به زیر چراغی گوتیک
مادر نگاهی به روزنامه میاندازد،
شاپرکها به شیشههای پنجره میخورند،
هیچ اتفاقی نمیافتد،
هیچ، فقط غروب، دعا، ما در انتظار…
ما فقط یک بار زندگی کردیم.
#آدام_زاگایفسکی
#شاعر_لهستان
ترجمه:
#کامیار_محسنین
@asheghanehaye_fatima
تو را در من پیش میبرم
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش میبرم
حتا در دوست داشتنهای دیگر
تو در همان جایگاه پیشینات
ایستادهای
رفتنات هم
مرا تنها نمیگذارد
در تنهای غریبه حتا
تو را در من
با وسواس پیش میبرم
انگار که ردّ پای بودنات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال میکنم.
#مورات_حان_مونگان
#شاعر_ترکیه🇹🇷
ترجمه: #سیامک_تقیزاده
@asheghanehaye_fatima
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش میبرم
حتا در دوست داشتنهای دیگر
تو در همان جایگاه پیشینات
ایستادهای
رفتنات هم
مرا تنها نمیگذارد
در تنهای غریبه حتا
تو را در من
با وسواس پیش میبرم
انگار که ردّ پای بودنات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال میکنم.
#مورات_حان_مونگان
#شاعر_ترکیه🇹🇷
ترجمه: #سیامک_تقیزاده
@asheghanehaye_fatima
درون زن، زنِ دیگریست که کسی او را نمیشناسد،
وقتی میشکند بیدار میشود،
وقتی به یقین میرسد در این دنیا هیچکس با او نخواهد بود ناگهان قدرتمندتر میشود..
#نجیب_محفوظ
#شاعر_مصر🇪🇬
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
وقتی میشکند بیدار میشود،
وقتی به یقین میرسد در این دنیا هیچکس با او نخواهد بود ناگهان قدرتمندتر میشود..
#نجیب_محفوظ
#شاعر_مصر🇪🇬
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
.
زنان زیبا در شگفت اند راز من کجا پنهان شده
من جذاب یا مانند مانکن نیستم
اما هنگامی که به آن ها می گویم
فکر می کنند دروغ است
می گویم : رازم در امتداد بازوانم،در پهنای باسنم
و در گام های بلندم است و در شکل لبانم
من یک زنم ! فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم !
به داخل اتاق می روم
به همان سردی که شما مردها می پسندید
در برابر مردی که ایستاده یا زانو زده
مردها در اطرافم جمع می شوند
مانند دسته ی زنبورهای عسل
می گویم : رازم آتش چشمانم است
و در درخشش دندان هایم و رقص کمرم،سرمستی پاهایم
من یک زنم !فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم
مردها هم در حیرتند که چه چیزی در من می بینند
آن ها تلاش بسیار می کنند
ولی نمی توانند به راز درونم پی ببرند
آن گاه تلاش می کنم نشانشان دهم
باز هم می گویند که نمی بینند
می گویم : رازم در قوس کمرم،آفتاب لبخندم
شکاف سینه ام و ظرافت اندامم است
من یک زنم ! فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم
حالا می فهمی چرا هیچ وقت سر خم نمی کنم ؟
داد نمی زنم؟قیل و قال نمی کنم یا حتی بلند صحبت نمی کنم ؟
وقتی مرا در حال عبور می بینید باید احساس غرور کنید
می گویم :رازم در تلق تلق پاشنه ام است و در پیچش موهایم
و در کف دستم و در نیازتان به توجهِ من
چون من یک زنم !فوق العاده
زنی فوق العاده !
این منم !!!
#مایا_آنجلو
#شاعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه :
#بهنود_فرازمند
@asheghanehaye_fatima
زنان زیبا در شگفت اند راز من کجا پنهان شده
من جذاب یا مانند مانکن نیستم
اما هنگامی که به آن ها می گویم
فکر می کنند دروغ است
می گویم : رازم در امتداد بازوانم،در پهنای باسنم
و در گام های بلندم است و در شکل لبانم
من یک زنم ! فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم !
به داخل اتاق می روم
به همان سردی که شما مردها می پسندید
در برابر مردی که ایستاده یا زانو زده
مردها در اطرافم جمع می شوند
مانند دسته ی زنبورهای عسل
می گویم : رازم آتش چشمانم است
و در درخشش دندان هایم و رقص کمرم،سرمستی پاهایم
من یک زنم !فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم
مردها هم در حیرتند که چه چیزی در من می بینند
آن ها تلاش بسیار می کنند
ولی نمی توانند به راز درونم پی ببرند
آن گاه تلاش می کنم نشانشان دهم
باز هم می گویند که نمی بینند
می گویم : رازم در قوس کمرم،آفتاب لبخندم
شکاف سینه ام و ظرافت اندامم است
من یک زنم ! فوق العاده
زنی فوق العاده !
من اینم
حالا می فهمی چرا هیچ وقت سر خم نمی کنم ؟
داد نمی زنم؟قیل و قال نمی کنم یا حتی بلند صحبت نمی کنم ؟
وقتی مرا در حال عبور می بینید باید احساس غرور کنید
می گویم :رازم در تلق تلق پاشنه ام است و در پیچش موهایم
و در کف دستم و در نیازتان به توجهِ من
چون من یک زنم !فوق العاده
زنی فوق العاده !
این منم !!!
#مایا_آنجلو
#شاعر_آمریکا🇺🇸
ترجمه :
#بهنود_فرازمند
@asheghanehaye_fatima