رسیده فصل نگاهت
رسیده سیب لبت......
تو آرزوی منی.... تو!
بگو که می رسمت؟
حریر ماه نگاهت
کشیده روی سرم ....
شب هزار ستاره!
به دیده می کشمت!
#الهه_هادینا
شبتون ماه
@asheghanehaye_fatima
رسیده سیب لبت......
تو آرزوی منی.... تو!
بگو که می رسمت؟
حریر ماه نگاهت
کشیده روی سرم ....
شب هزار ستاره!
به دیده می کشمت!
#الهه_هادینا
شبتون ماه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
روزها همه آرام ترند انگار!
شبها،همیشه آدم ها،
دلتنگ کسی میشوند،که نباید...
#مژده_خردمندان
روزها همه آرام ترند انگار!
شبها،همیشه آدم ها،
دلتنگ کسی میشوند،که نباید...
#مژده_خردمندان
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
مهربان ترين سلام ها را
از اينجا كه منم
تا دور ترين نقطه ي شهر
آنجا كه تويي
روانه كرده ام
و لطيف ترين "شب بخير عزيزم"ها را
به لطافت تمام دوستت دارم هايي
كه منتظرش بودم و نگفتي
برايت فرستاده ام
چشم بر هم مي گذارم
كه بخوابم
و خواب
تنها جاييست
كه روياهايم
در امتداد نگاه مهربانت
تعبير مي شود .....
#سارا_قبادي
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
مهربان ترين سلام ها را
از اينجا كه منم
تا دور ترين نقطه ي شهر
آنجا كه تويي
روانه كرده ام
و لطيف ترين "شب بخير عزيزم"ها را
به لطافت تمام دوستت دارم هايي
كه منتظرش بودم و نگفتي
برايت فرستاده ام
چشم بر هم مي گذارم
كه بخوابم
و خواب
تنها جاييست
كه روياهايم
در امتداد نگاه مهربانت
تعبير مي شود .....
#سارا_قبادي
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
@asheghanehaye_fatima
شبهایم را ؛
خاموش میکنم ...
چشمهایم را ؛
میبندم ...
خوابهایم را ؛
راه میروم ...
تو بگو ؛
تا رویای تو ...
چند فرسنگ انتظار ؛
مانده ؟.... پویان
#پویان
شبهایم را ؛
خاموش میکنم ...
چشمهایم را ؛
میبندم ...
خوابهایم را ؛
راه میروم ...
تو بگو ؛
تا رویای تو ...
چند فرسنگ انتظار ؛
مانده ؟.... پویان
#پویان
@asheghanehaye_fatima
بی خوابی هایم،
پنج دلیل ساده،ظریف و زیبا دارد!
کم دارم...!
پنج انگشتت را که لای موهایم چند
دقیقه تلو تلو بخورند!
همین...
#حامد_نیازی
بی خوابی هایم،
پنج دلیل ساده،ظریف و زیبا دارد!
کم دارم...!
پنج انگشتت را که لای موهایم چند
دقیقه تلو تلو بخورند!
همین...
#حامد_نیازی
آغوشت را بگشا
تا من در تو طلوع کنم
چه فرقی میکند
پاییز باشد یا زمستان
من صبحم را
برای تو خورشید میشوم
و تو دنیایی که به من میتابی
سعید_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
تا من در تو طلوع کنم
چه فرقی میکند
پاییز باشد یا زمستان
من صبحم را
برای تو خورشید میشوم
و تو دنیایی که به من میتابی
سعید_خاکسار
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نه به صبح
نه به خورشید
و نه به غوغای پرنده های خواب آلود ...
به تو فکر می کنم
که لبخند صبحی
گرم تر از خورشیدی
و زیباترین صدایی که
"صبحت بخیر" را
در گوشم زمزمه کند
#بهنام_محبی_فر
نه به صبح
نه به خورشید
و نه به غوغای پرنده های خواب آلود ...
به تو فکر می کنم
که لبخند صبحی
گرم تر از خورشیدی
و زیباترین صدایی که
"صبحت بخیر" را
در گوشم زمزمه کند
#بهنام_محبی_فر
@asheghanehaye_fatima
چه لذتی دارد آغاز !
دمیدنِ سحر !
اولین چمن
وقتی که رنگ سبز
تقریباً از یاد رفته است.
وای، اولین صفحه ی کتاب دلخواه ات! غافل گیری !
آهسته بخوان
بخش ناخوانده اش
خیلی زود باریک خواهد شد !
و نخستین مشتِ آب
بر چهره ی رنگ پریده.
پیراهن پاکیزه ی خنک.
آغاز عشق.
نگاهِ اغواگر.
وای! آغازِ کار.
ریختن روغن در ماشین سرد
نخستین تکان دست
و نخستین غرش و جهش موتور!
و نخستین پُک سیگار
که ریه ها را پر می کند.
آه! یک فکر تازه!
#برتولت_برشت
ترجمه:شهاب برهان
چه لذتی دارد آغاز !
دمیدنِ سحر !
اولین چمن
وقتی که رنگ سبز
تقریباً از یاد رفته است.
وای، اولین صفحه ی کتاب دلخواه ات! غافل گیری !
آهسته بخوان
بخش ناخوانده اش
خیلی زود باریک خواهد شد !
و نخستین مشتِ آب
بر چهره ی رنگ پریده.
پیراهن پاکیزه ی خنک.
آغاز عشق.
نگاهِ اغواگر.
وای! آغازِ کار.
ریختن روغن در ماشین سرد
نخستین تکان دست
و نخستین غرش و جهش موتور!
و نخستین پُک سیگار
که ریه ها را پر می کند.
آه! یک فکر تازه!
#برتولت_برشت
ترجمه:شهاب برهان
@asheghanehaye_fatima
هرصبح
طلوع یادتو
ای افتاب روشن عشق
پاسخی است
به دلتنگی های من....
وقتی که دستانم
به پرده های دل
می اویزد
وپنجره اش
به اشتیاق دیدنت
سراسیمه بازمی شود..
اه
چه بوی خوشی می اید
این عطرحضورتوست
که عشق مارا
به گلهای شمعدانی
پیوندزده است....!
#پروین_اعتمادی(پریهان)
هرصبح
طلوع یادتو
ای افتاب روشن عشق
پاسخی است
به دلتنگی های من....
وقتی که دستانم
به پرده های دل
می اویزد
وپنجره اش
به اشتیاق دیدنت
سراسیمه بازمی شود..
اه
چه بوی خوشی می اید
این عطرحضورتوست
که عشق مارا
به گلهای شمعدانی
پیوندزده است....!
#پروین_اعتمادی(پریهان)
@asheghanehaye_fatima
صبح است
باید همه خاطره ها را خواب کنم
نقابم را بردارم
و مثل یک زن خوشبخت
میزصبحانه را بچینم؛
صبح است
و شب با همه ی وسعتش
هنوز کنارم نشسته است!
#راضیه_عبدی
صبح است
باید همه خاطره ها را خواب کنم
نقابم را بردارم
و مثل یک زن خوشبخت
میزصبحانه را بچینم؛
صبح است
و شب با همه ی وسعتش
هنوز کنارم نشسته است!
#راضیه_عبدی
لیلای من
همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدونِ دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima🎀
همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدونِ دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima🎀
@asheghanehaye_fatima
بین خودمان باشد
من
دلم را
باخته ام
و بی اندازه می ترسم
ترسِ از دست دادنت...
و گاهی به خودم حق میدهم
که از ترس بمیرم
زندگیم بوی کافور گرفته است
همجا به طرز عجیبی ساکت است
و،وقتی میخواهم حرف بزنم کسی
می گوید ...هیس!
و من ساکت شدم تا زندگی فراموشمان کند...
بیا
بیا...
وقتِ چندانی نداریم...!
#امیرمحمد_مصطفی_زاده
بین خودمان باشد
من
دلم را
باخته ام
و بی اندازه می ترسم
ترسِ از دست دادنت...
و گاهی به خودم حق میدهم
که از ترس بمیرم
زندگیم بوی کافور گرفته است
همجا به طرز عجیبی ساکت است
و،وقتی میخواهم حرف بزنم کسی
می گوید ...هیس!
و من ساکت شدم تا زندگی فراموشمان کند...
بیا
بیا...
وقتِ چندانی نداریم...!
#امیرمحمد_مصطفی_زاده
@asheghanehaye_fatima
نه پارتیزان ها پیروز می شوند
نه دیکتاتورها
نه روز ، راه به جایی میبرد
نه شب،
در نهایت آنکه پیروز می شود تویی
زودتر بیا !
در آخر
تو باید امضا بگذاری
پای این جهان.
زودتر بیا !
تنها تو می توانی
پایانی خوب برای داستان های بد باشی.
#رسول_یونان
نه پارتیزان ها پیروز می شوند
نه دیکتاتورها
نه روز ، راه به جایی میبرد
نه شب،
در نهایت آنکه پیروز می شود تویی
زودتر بیا !
در آخر
تو باید امضا بگذاری
پای این جهان.
زودتر بیا !
تنها تو می توانی
پایانی خوب برای داستان های بد باشی.
#رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima
Çiçekli badem ağaçlarını unut.
Değmez
bu bahiste
geri gelmesi mümkün olmayan hatırlanmamalı.
islak saçlarını güneşte kurut :
olgun meyvelerin baygınlığıyla pırıldasan
nemli ağır kızıltılar...
Sevgilim , sevgilim
mevsim
sonbahar...
درختانِ پُر شکوفه ی بادام را فراموش کن .
مهم نیست
باید به فراموشی سپرد
آن چه را نمی توان باز گرداند .
موهایت را در آفتاب خُشک کن :
تا با عطرِ سر گیجه آورِ میوه های رسیده
بدرخشد انبوهِِ گیسوانِ سرخ فام ونمناک ات ...
محبوب من
هنگام خَزان است
خَزان ...
#ناظم_حکمت
شاعر تُرک
Çiçekli badem ağaçlarını unut.
Değmez
bu bahiste
geri gelmesi mümkün olmayan hatırlanmamalı.
islak saçlarını güneşte kurut :
olgun meyvelerin baygınlığıyla pırıldasan
nemli ağır kızıltılar...
Sevgilim , sevgilim
mevsim
sonbahar...
درختانِ پُر شکوفه ی بادام را فراموش کن .
مهم نیست
باید به فراموشی سپرد
آن چه را نمی توان باز گرداند .
موهایت را در آفتاب خُشک کن :
تا با عطرِ سر گیجه آورِ میوه های رسیده
بدرخشد انبوهِِ گیسوانِ سرخ فام ونمناک ات ...
محبوب من
هنگام خَزان است
خَزان ...
#ناظم_حکمت
شاعر تُرک
@asheghanehaye_fatima
ﺗﻨﻬﺎﯾـے ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﺧﯿﻠـے ﺑﺰﺭﮒ ...
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﯾﮏ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻧﺶ
ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...
#ﮔﺎﺑﺮﯾﻞ_ﮔﺎﺭﺳﯿﺎ_ﻣﺎﺭﮐز
ﺗﻨﻬﺎﯾـے ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﺧﯿﻠـے ﺑﺰﺭﮒ ...
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﯾﮏ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻧﺶ
ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...
#ﮔﺎﺑﺮﯾﻞ_ﮔﺎﺭﺳﯿﺎ_ﻣﺎﺭﮐز
@asheghanehaye_fatima
در شلوغی بودن ها و نبودن ها،
دلم را
با خیالت
به هم میبافم،
با خودم سر لج دارم،
میخواهم گره ای باشم كه
كسی با دندان هم نتواند
بازم كند ،
كسی نتواند خیالت را
از من بگیرد،
یعنی كنج خیالت بنشینم و
شال گردن نیمه كاره را
برایت
تمام كنم...
#وحید_رضاخانی
در شلوغی بودن ها و نبودن ها،
دلم را
با خیالت
به هم میبافم،
با خودم سر لج دارم،
میخواهم گره ای باشم كه
كسی با دندان هم نتواند
بازم كند ،
كسی نتواند خیالت را
از من بگیرد،
یعنی كنج خیالت بنشینم و
شال گردن نیمه كاره را
برایت
تمام كنم...
#وحید_رضاخانی
@asheghanehaye_fatima
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دریا باشم
ماهیانی شدند
که در زیر پوست های من
آزادانه پرسه می زنند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه جنگلی باشم
پرندگانی شده اند
که مدام می خوانند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دشتی باشم
صدای سم اسب
و آهوانی که می خرامند را
میشنوم.
شاید
برای تو
نمی دانم
برای تو #بوسه ای بود
اما برای من
#بهشتی شد
که درد و رنج های مرا
به آتش کشید .
#محمد_ذکریانژاد
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دریا باشم
ماهیانی شدند
که در زیر پوست های من
آزادانه پرسه می زنند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه جنگلی باشم
پرندگانی شده اند
که مدام می خوانند.
شاید برای تو
نمی دانم
اما برای من
بی آنکه دشتی باشم
صدای سم اسب
و آهوانی که می خرامند را
میشنوم.
شاید
برای تو
نمی دانم
برای تو #بوسه ای بود
اما برای من
#بهشتی شد
که درد و رنج های مرا
به آتش کشید .
#محمد_ذکریانژاد