عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



غریبه‌ای نگاهم می‌کند
غریبه‌ای هم‌کلامم می‌شود
به غریبه‌ای لبخند می‌زنم
با غریبه‌ای حرف می‌زنم
غریبه‌ای به من گوش می‌سپارد
و بر غم‌های ساده او
می‌گریم
در این تنهایی که
غریبه‌ها را گرد هم می‌آورد




#مرام_المصری
از کتاب #چون_گناهی_آویخته_در_تو
ترجمه #سید_محمد_مرکبیان
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima



چشم به راهم
چشم به راهِ چه چیزی؟
مردی
که گل برایم می‌آورد
و حرف‌های شیرین...
مردی که من را می‌بیند و می‌فهمد
با من حرف می‌زند و به من گوش می‌دهد
مردی که برایم گریه می‌کند
و من دلم برایش می‌سوزد و
دوستش دارم.




#مرام_المصری
از کتاب #چون_گناهی_آویخته_در_تو
ترجمه #سید_محمد_مرکبیان
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima



باید با من حرف می‌زدی
من محتاجِ یک جمله بودم
جمله‌ای از تو
که مرا از آغوشِ زنجیرهای نَنوشتن، برَهاند.

باید با من حرف می‌زدی
تا چیزی می‌نوشتم
کلیدِ ادامه‌ی زندگی، در حنجره‌ی تو بود
در صدای تو
تویی که در من، من را گُم کرده بودی.

#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima



مانندِ ولگردی
که تا توانسته خود را پُر کرده
از ترسِ یک روز بی‌غذا ماندن

خیره می‌شوم به تو
که بر دامنم
سر گذاشته‌ای

#مرام_المصری
از کتاب #چون_گناهی_آویخته_در_تو
ترجمه #سید_محمد_مرکبیان
#نشر_چشمه
@asheghanehaye_fatima


.


به دستهایت دقت کرده ام
آن دو درخت پر سایه
که بر هر شاخه شان
بند بند زندگی روییده ..
من در معصومیت دستهایت،
که از آب و خاک پاکترند
آنگونه آرامم که ماهی در مرکزیت اقیانوس
که پرنده در اوج پرواز
که آدمیزاد در رحم مادر.



#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima




گاهی باخودم فکر می‌کنم اگر انسان خواب نمی‌دید خیلی زودتر از اینها از تنهایی می‌مُرد. همین که با فلانی در خواب هم‌کلام می‌شوی، همین که می‌‌روی بر گوشه‌ای از اقیانوس قدم می‌زنی. گاه بال می‌زنی، گاه عشق می‌ورزی. همین که گاهی در خواب احساس می‌کنی زنده‌ای و می‌توانی لذت ببری

• | #آغوشی_برای_یک_سفر_طولانی | •
• | #سید_محمد_مرکبیان | •
از دست‌های تو
کارهای خارق‌‌العاده‌ای برمی‌‌آید
رو به رفتن بایست
اجازه بده بگویم
تا چه اندازه از بدو دوست داشتنت
پیراهن فصل‌ها
زیباتر شده


کنار لبانت‌، کناره می‌گیرم
و تمام حرف‌های دلم را
از دهانت می‌شنوم
در فاصله‌ی پیشانی تو
تا سایه‌ات
جنگل سبزی‌ست
که پرنده‌های من
آنجا آرام می‌گیرند

#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima



همه ی این ها برای توست
تا لبخندی بزنی
و من
آرام بگیرم

ساز دست هایم را کوک کرده ام
تو را می شناسند
مگر می شود
خاطره باشد و تو نباشی .. ؟

کافی ست
نه با چشم
با دل ات
من را بخوانی.



#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima



‏شکستگی‌های درون‌مان، آرام آرام به سطح تن‌هامان نزدیک می‌شوند.
چیزی نمانده تا ناگهان در خیابان‌ها و خانه‌هامان از هم بپاشیم...



#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima

ما نمی‌توانیم چیزی بالاتر از زندگی را بیافرینیم.
‌نمی‌توانیم دست‌هایی را که
خنجر می‌زنند کوتاه کنیم.
نمی‌توانیم دهان‌ها را ببندیم.
نمی توانیم قدمی به عقب بگذاریم
و مسیر را تغییر دهیم...

بعضی از ما آدم‌ها حتی نمی‌توانیم
مُشت که می‌خوریم تلافی‌اش را جایی در کنیم
یا با هرکس شبیهِ خودش رفتار کنیم ...

ما تنها می‌توانیم دوست داشته باشیم،
می‌توانیم عشق بورزیم به انگیزه‌های کوچکی که
در دردهای بزرگ‌مان پنهان‌اند ...



#سید_محمد_مرکبیان
از رمانِ: آغوشی برای یک سفر طولانی
@asheghanehaye_fatima

تمام مسیری که با قطار رفته بودم را
بازمی‌گشتم
پای پیاده...

عقربه‌ها به عقب برمی‌گشتند
یک ساعت:
شصت دقیقه‌ی کامل
شصت دقیقه:
سه هزار و ششصد ثانیه...

سه هزارو ششصد بار
به حرکت دستت فکر کردم
که کوچک و
کوچکتر می‌شد...

قطار را نمی شود فهمید،
می‌آید
یا می رود
و من،
تمام مسیری که یکبار آمده بودم را
بار دیگر آمدم...

تا خودم را
از گودی ِ کنار ریل‌ها جمع کنم
سرم را برگردانم
تا دست‌هایت دوباره بزرگ شوند...


#سید_محمد_مرکبیان
@asheghanehaye_fatima


دوست داشتن دلیلی کافی برای ماندن نَبود، وگرنه می ماند. رفتن هم دلیلی بر دوست نداشتنش نبود. اگر به رفتن برخاست، او می خواست بگوید: در وهلِه‌ی نخست، نبودِ هر چیز بهتر از بودنش است، و بودنی که به اندازه‌یِ کافی بزرگ یا کوچک نباشد، نقطه‌ی عطفِ هیچ اتفاقی نخواهد بود. او می خواست این ها را بگوید که نَگفت! من از چشم هایش که دوست داشت و از پاهایش که رفت... این ها را فَهمیدم!


#سید_محمد_مرکبیان
📌

کجا می شود پیدایش کرد
آن که قرار بود زخم ها را التیامی باشد
و زیبایی را پناهی بیش از آغوش آدمی

#سید_محمد_مرکبیان

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا می شود پیدایش کرد آن که قرار بود زخم ها را التیامی باشد و زیبایی را پناهی بیش از آغوش آدمی؟!!!

#سید_محمد_مرکبیان
🎥 #مالنا

💢چه بسیار کسان که در ارتباط با یک زن فکرشان هرگز از سطح هورمون فراتر نمی رود و این حس را به زنان القاء می کنند که چیزی بیش از مطلوبیت جنسی در رابطه معنا ندارد و هدفشان این است که زن را از تعالی خود جدا کنند تا به مثابه طعمه‌ای به مردان عرضه دارند!

#شما_فرستادید
#ایرج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



باید دلت خوش باشد ،
وگرنه عید و شادی تعطیلات در روزها گم‌اند !
باید دوستش داشته باشی
وگرنه تنهایی حرف تازه‌ای نیست ...
باید دوست داشته شوی ،
وگرنه بهار همان بهار هر سال است.
باید دلت خوش باشد ...



#سید_محمد_مرکبیان
#آغوشی_برای_یک_سفر_طولانی
@asheghanehaye_fatima

دلبستگی ریشه در همه‌ی وجودِ معشوق دارد. تُنِ صدایش که بیشتر وقت‌ها به آن عادت کرده‌ای و کافی‌ست مغزت سکوت کند تا اوج و فرودهایش را لمس کنی. حرکتِ ظریف انگشتانش به هنگامِ گوش دادن به موسیقیِ دلخواهش. نگاهش که تو را در جهان زیباتر می‌کند. تحملِ شانه‌هاش. آخرین تصویر از آن فاجعه. اولین تصویر از نخستین دیدار. شکلِ مهربانِ آرزو کردن به وقتِ سرخوشی.

ریشه‌ی دلبستگی که به جهان می‌رسد، شورِ باز پیش رفتن و نیفتادن درپاهایت بیدار می‌شود.

دلبستگی را بدنام کرده‌اند وگرنه دوست داشتن و داشته شدن به حتم فاصله‌ها را پُر نکند انسان‌ها را به هم نزدیک می‌کند.
‌‌
✍🏽 #سید_محمد_مرکبیان
📕 آغوشی برای یک سفر طولانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.




مانندِ ولگردی
که تا توانسته خود را پُر کرده
از ترسِ یک روز بی‌غذا ماندن

خیره می‌شوم به تو
که بر دامنم
سر گذاشته‌ای

#مرام_المصری
از کتاب #چون_گناهی_آویخته_در_تو
ترجمه #سید_محمد_مرکبیان
#نشر_چشمه


@asheghanehaye_fatima
گمان می‌کند اگر بگریزد
نجات یافته است،
دریغا که اندوهِ انسان بودن
سنجاق است بر سینه‌ی آدمی.

#سید_محمد_مرکبیان

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

آنگاه که می‌رقصم و
پاهایم عطر خوش زمین را جشن می‌گیرند،
جرمی مرتکب شده‌ام؟
جرم است اگر شانه‌ بالا انداخته
و موها را رها بر شانه‌ بریزم؟
جرم است اگر رنگ سرخی بر لبانم بنشانم و
با صدای بلند بگویم:
من یک زنم
مانند تمام زنان جوان جهان
یک دهان دارم...
یک بدن دارم...
آیا رقصیدنم
نوشتنم
خواندنم
خواستنم
عشق ورزیدنم
جرم است؟
آیا زاده شدن
در سرزمینی که در آن آزادی را
به دار می‌آویزند
جرم است؟

#مرام_المصری
ترجمه: #سید_محمد_مرکبیان

@asheghanehaye_fatima
چیزی
‏افسرده‌کننده‌تر از دیدنِ مرد و زنی نیست
‏که کسالت، همنشین سومشان شده
‏مرد و زنی که آرزوهایشان دیری‌ست
‏رخت بربسته
‏و دیگر چیزهای بیهوده‌ای ندارند
‏تا به یکدیگر بگویند.


#مرام_المصری
‏برگردان: #سید_محمد_مرکبیان


@asheghanehaye_fatima